وصیت پیغمبر اکرم به مسلمانان
جهان بشریت – مانند سایر اجزای جهان هستی که مشهود ما است – محکوم ناموس تغیر و تبدل می باشد و همچنین، اختلاف شدیدی که در ساختمان افراد مشهود است، سلیقه های مختلف به وجود آورده که در اثر آن، نفوس مردم در تندی و کندی، فهم و ادراک و نگه داری و فراموشی افکار، مختلف است. از این رو، عقاید و همچنین رسوم و مقرراتی که در میان جمعیتی حکومت کند، اگر ریشه ثابت و نگهبانان با ایمان و قابل اعتمادی نداشته باشد، در کمترین وقتی در معرض تغییر و تحریف قرار گرفته، از میان خواهد رفت. مشاهده و تجربه، این مسأله را به روشن ترین وجهی برای ما اثبات می کند. در راه پیشگیری از این خطر، پیغمبر (ص) برای دین جهانی و دائمی خود، مدرکی پای برجا و نگهبانان صلاحیت داری معرفی فرمود و کتاب خدا و اهل بیت کرام خود را به مردم توصیه نمود. چنان که عامه و خاصه به نحو تواتر نقل کرده اند که پیغمبر اکرم (ص) بارها فرموده: «من پس از خود، کتاب خدا و اهل بیت خود را در میان شما می گذارم، این ها هرگز از هم جدا نمی شوند و شما مادامی که به این ها تمسک کنید، گمراه نخواهید شد.» (بحارالانوار، 23: 107- 109، ح 8 – 13).
قرآن کریم
بزرگترین پشتوانه ای که پیغمبر اکرم آن را سند نبوت معرفی کرد و برای اصول و فروع معارف اسلامی، مصدر و مدرک و به عبارت دیگر، تکیه گاه قرار داد، کتاب آسمانی آن حضرت است که قرآن نامیده می شود. قرآن کریم، کلام خدای متعال و خطباتی است که از مصدر عزت و مقام کبریا و عظمت به پیغمبر اکرم (ص) نازل گشته و به وسیله آن، راه سعادت نشان داده شده است. قرآن کریم، یک سلسله مواد علمی و عملی به جهان انسانی نشان می دهد که آدمی با به کار بستن آن ها به سعادت این جهان و آن جهان نایل خواهد شد. قرآن کریم، معجزه نبوت پیغمبر اکرم (ص) است و یک حجت و مدرکی است که خصم را از هر جهت عاجز و زبون می کند و راه هر عذر و اعتراض و مناقشه و معارضه را بر وی می بندد و مقاصد خود را به روشن ترین وجهی اثبات می کند. قرآن کریم، در میان مقاصد خود، بی آن که مردم را به تقلید کورکورانه دعوت نماید، با ایشان با زبان عادی و منطق خدادادی خودشان سخن می گوید و یک رشته معلومات را که انسان خواه ناخواه با فطرت خود درک می کند، یادآور شده، تذکر می دهد که هرگز انسان نمی تواند از پذیرفتن آن ها شانه خالی نماید و از اعتراف به آن ها سر باز زند.
خدای متعال می فرماید: «انه لقول فصل و ما هو بالهزل؛ قرآن کریم سخنی است که جدا کننده حق از باطل است» (طارق/ 13 و 14)، کلامی نیست که بیهوده و سرسری گفته شده باشد. مطلبی را که بیان می کند، تا آن جا که شعاع دلالتش پیش می رود، برای همیشه نسبت به همه کس زنده و پاینده است، نه مانند سخنان معمولی مردم که از جهاتی چند که فهم و تفکر می تواند احاطه کند، سنجیده شود و از بقیه جهات، غفلت و اهمال در آن راه داشته باشد، بلکه کلام خدایی است که به هر پیدا و نهان، محیط و از هر مصلحت و مفسده باخبر می باشد. از این رو بر هر فرد مسلمان لازم است که چشم واقع بینی خود را بگشاید و پیوسته متذکر این دو آیه شریفه بوده، کلام خدا را زنده و پاینده نماید و به آنچه دیگران فهمیده و گفته اند قناعت نورزد و در تفکر آزاد را، که یگانه سرمایه اختصاصی انسانیت است و قرآن کریم آن همه تأکید در به کار انداختن آن می نماید، به روی خود نبندد، زیرا کتاب خدا برای همیشه و نسبت به همه کس، قول فصل و حجتی زنده است و چنین کتابی به فهم دسته معینی منحصر نخواهد شد.
خداوند متعال می فرماید: «ولایکونوا کالذین اوتوا الکتاب من قبل فطال علیهم الامد فقست قلوبهم؛ مسلمانان، مانند اهل کتاب نباشند که به آنان کتاب داده شد و در اثر طول مدت، دل هایشان سخت شده، معارف الهی را نپذیرفتند.» (حدید/ 16) قرآن کریم از مردم می خواهد که به فطرت خود مراجعه کرده، حق را بپذیرند، یعنی اولا خود را برای قبول بی قید و شرط حق آماده سازند و آنچه را که دیدند حق است و خیر و نفع دنیا و آخرتشان در آن است، بی این که به وسوسه های شیطان و ندای هوا و هوس گوش دهند، قبول نمایند. پس از آن، معارف اسلامی را به شعور زنده خود عرضه دارند، اگر دیدند حق است و مصلحت و آسودگی واقعی آنان در پذیرفتن و به کار بستن آن ها است، تسلیم آن ها شوند و البته در این صورت، روش زندگی انسان و آیینی که در جامعه بشری معمول می شود، مقررات و دستورهایی خواهد بود که انسان با خواست غریزی و تمایل فطری خود، آن ها را می خواهد. و بالاخره، روش یکنواختی خواهد بود که همه اجزا و مواد آن، با ساختمان ویژه انسانی توافق کامل داشته باشد و از تضاد و تناقض به کلی دور ماند، نه روش متضادی که در جایی از معنویات سرچشمه گیرد و در جایی از مادیات و در موردی، موافق با عقل سلیم و در موردی تابع هوا و هوس.
خدای متعال در وصف قرآن کریم می فرماید: «یهدی الی الحق و الی طریق مستقیم؛ قرآن کریم راهنمایی می کند به سوی مطلق حق و راهنمایی می کند به سوی یک راه و روشی که یکنواخت و از هر گونه تضاد و تناقض دور باشد.» (احقاف/ 30) و باز می فرماید: «ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم؛ به درستی این قرآن، به سوی دین و آیینی راهنمایی می کند که در اداره رهبری زندگی انسان، از سایر روش ها و آیین ها تواناتر است و ایستادگی بیش تری دارد» (اسراء/ 9). در آیه دیگر، سبب این توانایی اسلام را همان مطابقت اسلام با آفرینش انسان معرفی می کند، زیرا پر روشن است که روش و راهی که خواسته های فطری و نیازمندی های واقعی انسان را پاسخ می دهد، به بهترین وجهی انسان را کامیاب و خوشبخت خواهد ساخت. «فاقم وجهک للذین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الذین القیم؛ برای پذیرفتن دین، استوار باش، با رعایت میانه روی، دینی که با آفرینش مخصوص انسانی، که هرگز قابل تغییر و تبدیل نیست، توافق کامل دارد. چنین دینی است که می تواند جامعه انسانی را اداره نماید و به سرمنزل سعادت برساند.» (روم/ 30) و باز می فرماید: «کتاب انزلناه الیک لتخرج الناس من الظلمات الی النور؛ کتابی است که به تو نازل کردیم که مردم را از تاریکی ها به سوی روشنایی بیرون آوری.» (ابراهیم/ 1)
قرآن کریم، مردم را به راه روشی دعوت می کند که روشن باشد و سر منزل مقصود را به روشنی نشان دهد. این راه، ناگزیر راهی خواهد بود که به خواست های فطری انسان – که همان نیازمندی های واقعی او است – پاسخ درست بدهد و با نظری که عقل سلیم می دهد، توافق داشته باشد و آن، همان دین فطری است که اسلام نامیده می شود. اما روشی که براساس هوا وهوس و ارضای داعیه شهوت و غضب جامعه یا افراد، با نفوذ جامعه گذاشته شده و همچنین راه و روشی که با تقلید کورکورانه از پدران و نیاکان اتخاذ گردیده و همچنین راه و روشی که یک ملت عقب مانده و ناتوان از یک ملت توانا ونیرومند گرفته باشند و بی این که بررسی کرده، با منطق عقل سلیم تطبیق نمایند، هرچه پیش آنان یافتند بی چون و چرا پذیرفته، خود را به ایشان تشبیه کنند، این گونه روش ها، جز فرو رفتن در تاریکی نیست و در حقیقت، پیمودن راهی است که به هیچ وجه، رسیدن به مقصد را تضمین نمی کند، چنان که خدای متعال می فرماید: «او من کان میتا فاحییناه و جعلنا له نورا یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها؛ آیا کسی که مرده بود و ما او را (به وسیله هدایت، به سوی دین) زنده کردیم و به وی روشنایی دادیم که با راهنمایی آن، درمیان مردم، راه زندگی را می پیماید، مانند کسی است که در تاریکی های گوناگون فرو رفته و از آن ها بیرون نخواهد آمد؟!» (انعام/ 122)
اهل بیت پیغمبر اکرم
در عرف و لغت اهل بیت و خانواده مرد به کسانی گفته می شود که اعضای جامعه کوچک منزل وی می باشند، مانند زن و پسر و دختر و خدمتکار، که جمعا در شعاع زندگی مرد صاحبخانه زندگی می کنند. و گاهی در معنی اهل بیت تعمیم داده، این کلمه را در خویشاوندان نزدیک، مانند پدر و مادر و برادر و خواهر و فرزند و عمو و عمه و دایی و خاله و فرزندان آن ها، استعمال می کنند. ولی مراد از اهل بیت پیغمبر در کتاب و سنت، هیچ یک از این دو معنی عرفی نیست، زیرا طبق روایات متواتره که از طرق عامه و خاصه وارد شده، اهل بیت نامی است موهبتی که به حضرت پیغمبر اکرم (ص) و حضرات علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) اختصاص دارد و بنابراین، اهل خانه و خویشاوندان دیگر پیغمبر اکرم – با این که به حسب عرف و لغت، اهل بیت شمرده می شوند – اهل بیت به این معنی نیستند، حتی خدیجه کبری – که گرامی ترین زنان پیغمبر اکرم و مادر فاطمه (س) است – و همچنین ابراهیم – که پسر صلبی آن حضرت می باشد و بزرگ ترین افتخار را دارد – داخل اهل بیت نیستند.
آری، به موجب همین روایات و روایات دیگری، نه امام از دوازده امام – که فرزندان امام حسین (ع) و از نسل او هستند – از اهل بیت می باشند. بنابراین اهل بیت، همان چهارده معصوم هستند و معمولا اهل بیت پیغمبر به سیزده تن که بعد از پیغمبر اکرم و عترت آن حضرتند، گفته می شود. اهل بیت پیغمبر (ص) در اسلام، فضایل و مناقب زیاد و مقامات غیر قابل معارضه و رقابت دارند که مهم ترین آن ها دو مقام است:
1- به موجب آیه شریفه: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا؛ خدا فقط میخواهد آلودگى را از شما خاندان [پیامبر] بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.» (احزاب/ 33) مقام عصمت و طهارت را دارند و به مقتضای این مقام، هرگز گناه از ایشان سر نمی زند.
2- به موجب حدیث نبوی متواتر ثقلین - که سابقا نیز اشاره شد – عترت، همیشه با قرآن هستند و هرگز جدایی میانشان و میان کتاب خدا نمی افتد و در نتیجه، در فهم و معانی قرآن کریم و مقاصد دین مبین، دچار خطا و لغزش نمی شود.
و لازم این دو مقام آن است که قول و فعل اهل بیت (ع) در اسلام حجت باشد، چنان که عقیده شیعه همین است.
پیامبر اکرم وصیت اهل بیت (ع) قرآن امانت اسلام رستگاری سعادت آخرت