با توجه به آیه سوره نجم که با آن بر مخلوق بودن بهشت نیز استدلال می شود، جایگاه آن را نیز معین می كند و اینكه بهشت نزد «سدرة المنتهى» است چنانكه فرمود: «و لقد رآه نزلة اخرى* عند سدرة المنتهى* عندها جنة المأوى؛ وقطعا بار دیگری هم او را دیده است، نزدیک سدرة المنتهی، در همان جا که جنة المأوی ست.» (نجم/ 13- 14) بنابراین هر كجا جایگاه سدرة المنتهى باشد، جنب آن جایگاه، بهشت موعود است و چون جایگاه «سدرة المنتهى» (تا چه رسد به حقیقت آن) براى ما روشن نیست طبعا جایگاه آن نیز در محاق ابهام خواهد ماند و نمی توان درباره آن اظهار نظر قطعى كرد.
تفتازانى در این باره می گوید: «در مورد جایگاه بهشت و دوزخ دلیل روشنى وجود ندارد و اكثریت معتقدند كه جایگاه بهشت بالاى آسمان هاى هفتگانه است و به آیه «عند سدرة المنتهى عندها جنه المأوى» و به سخن پیامبر (ص) كه فرمود: «سقف بهشت، عرش خدا است» استناد نموده اند و جایگاه دوزخ را نیز زیر طبقات زمین دانسته اند ولى حق در این مسأله این است كه از اظهار نظر قطعى دست برداشته علم آن را به خداى دانا واگذاریم. و برخى از روایات كه جایگاه بهشت را در آسمان و دوزخ را در زمین معین می كنند به وسیله عكرمه شاگرد ابن عباس نقل شده و عكرمه یك فرد كاذب و دروغگو است كه روایات او قابل استناد نیست. بنابراین با توجه به برخى از آیات می توان گفت بهشت موجود در دل آسمانها و زمین نیست زیرا در برخى از آنها وسعت و گنجایش بهشت به مقدار گنجایش آسمانها و زمین معرفى شده است آنجا كه می فرماید: «و سارعوا إلى مغفرة من ربكم و جنة عرضها السموات و الارض اعدت للمتقین؛ به سوى آمرزش خدا و بهشتى كه پهنا و فراخى آن به اندازه وسعت آسمانها و زمین است سبقت بگیرید، بهشتى كه براى پرهیزكاران فراهم شده است.» (آل عمران/ 133) (مضمون این آیه در سوره حدید آیه 21 نیز وارد شده است.) با توجه به این آیات نمی توان گفت بهشت موعود، در دل آسمانها و زمین است و همان طور كه یادآور شدیم این مسئله از امور غیبى است كه درك آن براى ما بدون راهنمایی قطعى از طریق وحى امكان پذیر نیست.
علامه مجلسى درباره آفرینش كنونى بهشت و دوزخ و نیز مكان آن دو چنین می گوید: «این كه بهشت و دوزخ آفریده شده اند، مورد قبول جمهور مسلمانان است و تنها اندكى از «معتزله» معتقدند كه آن دو در روز قیامت آفریده می شوند و آیات و روایات متواتر در این باره عقیده آنان را مردود می سازد. و اما این كه جایگاه آنها كجاست از روایات چنین استفاده می شود كه بهشت بالاى آسمانهاى هفتگانه است و دوزخ در طبقه هفتم زمین و این نظریه مورد قبول اكثر مسلمانان است».
جهان مستقل جایگاهى لازم ندارد. سؤال از جایگاه بهشت و دوزخ در صورتى صحیح است كه آن در جزئى از این جهان باشد به گونه اى كه بتوان میان آن دو و این جهان را نسبتى برقرار كرد در این صورت جا دارد سؤال كنیم بهشت و دوزخ در كجاى این جهان جاى گرفته اند و اما اگر بهشت و دوزخ را جهان مستقل و منفك از این آسمان و زمین بدانیم پرسش از جایگاه آن كاملا غیر صحیح است.
اصولا از نظر بحث هاى فلسفى بعد زمانى داراى واقعیتى است كه از تحول ماده پدید می آید و به دیگر سخن، حركت ماده از آن نظر كه تدریجى است دو حقیقت را در نظر ما متجلى می سازد یكى حركت و دیگرى زمان، از آن نظر كه ماده، حالات و صفات گوناگون پیدا می كند، مفهوم حركت، و از این نظر كه این دگرگونى تدریجى است نه دفعى مفهوم زمان انتزاع می شود و لذا در فلسفه اسلامى می گویند: «حركت و زمان دو رو از یك سكه اند كه هر كدام ناظر به واقعیتى است كه در جسم متحول وجود دارد». اما مكان كه جایگاه جسم است در اجزاء این جهان قابل تصور هست مثلا میز را در اطاق جاى می دهیم به گونه اى كه اطاق ظرف و مكان، و میز جسمى است كه آنجا را اشغال می كند ولى اگر مجموع جهان را در نظر بگیریم دیگر براى آن ظرف و مكانى وجود ندارد، بلكه آفرینش خود این جهان سازنده جاى خود نیز هست، نه اینكه قبلا جاى فارغى و فضاى لامتناهى وجود داشت، سپس خدا این جهان را در دل آن فضا آفرید.
گفتارى از كاشف «نظریه نسبیت» (نسبیت فیزیكى نه فلسفى) نقل شده است که می گویند وى معتقد به گسترش و فزونى ماده بود و اینكه جهان پیوسته در حال بزرگ شدن است (شاید آیه كریمه «و السماء بنیناها باید و انا لموسعون؛ آسمانها را به قدرت برافراشتیم و ما آن را گسترش می دهیم.» (الذاریات/ 47) ناظر به همین نظریه باشد) وقتى از او سؤال شد این گسترش براى خود جایگاهى لازم دارد وى در پاسخ گفت جهان با گسترش خود مكان خود را نیز می سازد و نیاز به مكان قبلى ندارد. عین این بیان درباره بهشت و دوزخ حاكم است، زیرا اگر بهشت و دوزخ براى خود جهان مستقل و جدا از آسمانها و زمین باشند، سؤال از محل و مكان آن كاملا غیر منطقى است. البته این سخن نه به این معنى است كه بهشت و دوزخ وجود مثالى و خیالى دارند تا سؤال از جایگاه از آنها ساقط باشد، بلكه ما در عین تصدیق به «معاد عنصرى» و به اصطلاح امروز «معاد مادى»، دو جهان مستقل فرض می كنیم كه هر كدام براى خود احكام و قوانین و اوضاع و نسبتهایى دارند و هرگز یكى در دل دیگرى نیست.
اگر بهشت و جهنم هم اكنون موجودند در كجا هستند؟
پاسخ این سؤال را از دو راه می توان داد: نخست اینكه بهشت و دوزخ در باطن و درون این جهانند. ما این آسمان و زمین و كرات مختلف را با چشم خود می بینیم اما عوالمى كه در درون این جهان قرار دارند نمی بینیم و اگر دید و درك دیگرى داشتیم هم اكنون می توانستیم آنها را ببینیم، در این عالم موجودات بسیارى هستند كه امواج آنها با چشم ما قابل درك نیستند، آیه «كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ؛ چنین نیست، اگر شما به علم یقینی می دانستید (که آخرتی هست) به یقین جهنم را می دیدید» (تکاثر/ 5 و 6)، نیز گواه این حقیقت است. از پاره اى از احادیث نیز استفاده می شود كه بعضى از مردان خدا درك و دیدى در این جهان داشتند كه، بهشت و دوزخ را نیز با چشم حقیقت بین خود می دیدند. براى مثال فرض كنید فرستنده نیرومندى در یك نقطه زمین وجود داشته باشد كه به كمك ماهواره هاى فضایى، امواج آن به سراسر زمین پخش شود و به وسیله آن نغمه دل انگیز تلاوت قرآن با صدایى فوق العاده دلنشین و روح پرور در همه جا پخش گردد، و در نقطه دیگرى از زمین فرستنده دیگرى با همان قدرت وجود داشته باشد كه صدایى فوق العاده گوش خراش و ناراحت كننده روى امواج دیگرى در همه جا پراكنده شود.
هنگامى كه ما در یك مجلس عادى نشسته ایم صداى گفتگوى اطرافیان خود را می شنویم اما از آن دو دسته امواج "روح پرور" و "آزار دهنده" كه در درون محیط ما است و همه جا را پر كرده است هیچ خبرى نداریم، ولى اگر دستگاه گیرنده اى می داشتیم كه موج آن با یكى از این دو فرستنده تطبیق می كرد فورا در برابر ما آشكار می شدند اما دستگاه شنوایى ما در حال عادى از درك آنها عاجز است. این مثال گرچه از جهاتى رسا نیست ولى براى مجسم ساختن چگونگى وجود بهشت و دوزخ در باطن این جهان مؤثر به نظر می رسد.
دیگر اینكه عالم آخرت و بهشت و دوزخ، محیط بر این عالم است، و به اصطلاح این جهان در شكم و درون آن جهان قرار گرفته، درست همانند عالم جنین كه در درون عالم دنیا است، زیرا می دانیم عالم جنین براى خود عالم مستقلى است، اما جداى از این عالمى كه در آن هستیم نیست، بلكه در درون آن واقع شده است، عالم دنیا نیز نسبت به عالم آخرت، همین حال را دارد، یعنى در درون آن قرار گرفته است و اگر می بینیم قرآن می گوید وسعت بهشت به اندازه وسعت آسمانها و زمین است به خاطر آن است كه انسان چیزى وسیع تر از آسمان و زمین نمی شناسد تا مقیاس سنجش قرار داده شود، به همین جهت قرآن براى اینكه وسعت و عظمت بهشت را ترسیم كند آن را به پهنه آسمانها و زمین تشبیه كرده است و چاره اى غیر از این نبوده، همانطور كه اگر كودكى كه در شكم مادر قرار دارد عقل می داشت و می خواستیم با او سخن بگوییم باید با منطقى صحبت كنیم كه براى او در آن محیط قابل درك باشد.
از آنچه گفته شد پاسخ این سؤال نیز روشن شد كه اگر وسعت بهشت به اندازه زمین و آسمانها است پس دوزخ كجا است؟ زیرا طبق پاسخ اول دوزخ نیز در درون همین جهان قرار گرفته و وجود آن در درون این جهان منافاتى با وجود بهشت در درون آن ندارد و اما طبق پاسخ دوم كه بهشت و دوزخ محیط بر این جهان باشند جواب باز هم روشن تر است زیرا دوزخ می تواند محیط بر این جهان باشد و بهشت محیط بر آن، و از آن هم وسیع تر.