خداوند در سوره اعراف آیات 199 تا 203 در مورد وظایف رهبران الهی می فرماید: «خذ العفو و أمر بالعرف و أعرض عن الجاهلین* و إما ینزغنک من الشیطان نزغ فاستعذ بالله إنه سمیع علیم* إن الذین اتقوا إذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فإذا هم مبصرون* و إخوانهم یمدونهم فی الغی ثم لا یقصرون* و إذا لم تأتهم بآیة قالوا لو لا اجتبیتها قل إنما أتبع ما یوحى إلی من ربی هذا بصائر من ربکم و هدى و رحمة لقوم یؤمنون»؛ «با آنها مدارا کن و عذرشان را بپذیر و به نیکی ها دعوت نما و از جاهلان روى بگردان (و با آنها ستیزه مکن) و هر گاه وسوسه اى از شیطان به تو رسد به خدا پناه بر، که او شنونده و دانا است. پرهیزکاران هنگامى که گرفتار وسوسه هاى شیطان شوند به یاد (خدا و پاداش و کیفر او) مى افتند و (در پرتو یاد او راه حق را مى بینند و) بینا مى گردند. (ولى ناپرهیزکاران) برادرانشان (یعنى شیاطین) آنان را پیوسته در گمراهى پیش مى برند و باز نمى ایستند! و هنگامى که (در نزول وحى تأخیر افتد و) آیه اى براى آنها نیاورى مى گویند چرا خودت (از پیش خود) آن را برنگزیدى بگو من تنها پیروى از چیزى مى کنم که بر من وحى مى شود این وسیله بینایى از طرف پروردگارتان و مایه هدایت و رحمت است براى جمعیتى که ایمان مى آورند.»
در این آیات شرایط تبلیغ و رهبرى و پیشوایى مردم به طرز بسیار جالب و فشرده بیان شده و با آیات گذشته که اشاره به مسئله تبلیغ مشرکان داشت نیز تناسب دارد. در نخستین آیه مورد بحث اشاره به سه قسمت از وظایف رهبران و مبلغان -به صورت خطاب به پیامبر (ص)- شده، در آغاز مى گوید: «در طرز رفتار با مردم سختگیر مباش و با آنها مدارا کن، عذرشان را بپذیر، و بیش از آنچه قدرت دارند از آنها مخواه.» (خذ العفو). "عفو" گاهى به معنى مقدار اضافى چیزى آمده و گاهى به معنى حد وسط و میانه و گاه به معنى قبول عذر خطاکار و بخشیدن او و گاه به معنى آسان گرفتن کارها.
قرائن آیات نشان مى دهد که آیه فوق ارتباط با مسائل مالى و گرفتن مقدار اضافى از اموال مردم که بعضى از مفسران گفته اند ندارد، بلکه مفهوم مناسب، همان "آسان گرفتن" و "گذشت" و "انتخاب حد وسط و میانه" است. بدیهى است اگر رهبر و مبلغ، شخص سختگیرى باشد به زودى جمعیت از اطراف او پراکنده مى شوند و نفوذ خود را در قلوب از دست خواهد داد، همان طور که قرآن مجید مى گوید: «و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک»؛ «اگر سختگیر و بد اخلاق و سنگدل بودى به طور مسلم از گرد تو پراکنده مى شدند.» (آل عمران/ 159)
سپس دومین دستور را به این صورت مى دهد: «مردم را به کارهاى نیک و آنچه را عقل و خرد، شایسته مى شناسد و خداوند آن را نیک معرفى کرده، دستور ده» (و أمر بالعرف). اشاره به اینکه ترک سختگیرى مفهومش مجامله کارى نیست، بلکه باید رهبران و مبلغان همه حقایق را بگویند و مردم را به سوى حق دعوت کنند و چیزى را فروگذار ننمایند. در مرحله سوم دستور به تحمل و بردبارى در برابر جاهلان داده مى گوید: از جاهلان روى برگردان و با آنها ستیزه مکن. رهبران و مبلغان در مسیر خود با افراد متعصب، لجوج، جاهل و بی خبر و افرادى که سطح فکر و اخلاق آنها بسیار پائین است، رو به رو مى شوند، از آنها دشنام مى شنوند، هدف تهمتشان قرار مى گیرند، سنگ در راهشان مى افکنند. راه پیروزى بر این مشکل گلاویز شدن با جاهلان نیست، بلکه بهترین راه تحمل و حوصله، نادیده گرفتن و نشنیده گرفتن اینگونه کارها است و تجربه نشان مى دهد براى بیدار ساختن جاهلان و خاموش کردن آتش خشم و حسد و تعصبشان، این بهترین راه است. در آیه بعد دستور دیگرى مى دهد که در حقیقت چهارمین وظیفه رهبران و مبلغان را تشکیل مى دهد و آن اینکه بر سر راه آنها همواره وسوسه هاى شیطانى در شکل مقام، مال، شهوت و امثال اینها خودنمایى مى کند و شیطان و شیطان صفتان مى کوشند آنها را از طریق این وسوسه ها از مسیرشان منحرف سازند و از هدفشان باز دارند. قرآن دستور مى دهد که «اگر وسوسه هاى شیطانى، متوجه تو شد، به خدا پناه ببر و خود را به او بسپار و از لطفش مدد بخواه، زیرا او سخن تو را مى شنود و از اسرار درونت آگاه و از وسوسه هاى شیاطین با خبر است.» از امام صادق (ع) چنین نقل شده که در قرآن مجید، آیه اى جامع تر در مسائل اخلاقى از آیه فوق (آیه نخست) نیست. بعضى از دانشمندان در تفسیر این حدیث، چنین گفته اند، که اصول فضائل اخلاقى بر طبق اصول قواى انسانى که "عقل" و "غضب" و "شهوت" است در سه قسمت خلاصه مى شود. فضائل عقلى که نامش "حکمت" است و در جمله و «أمر بالعرف» (به نیکی ها و شایستگی ها دستور ده) خلاصه شده و فضائل نفسى در برابر طغیان و شهوت که نامش "عفت" است و در «خذ العفو» خلاصه گردیده و تسلط بر نفس در برابر قوه غضبیه که نامش "شجاعت" است، در «أعرض عن الجاهلین» منعکس گردیده است.
حدیث فوق این واقعیت را بیان مى کند که جمله هاى کوتاه و فشرده آیه فوق متضمن یک برنامه جامع و وسیع و کلى در زمینه هاى اخلاقى و اجتماعى است، به طورى که مى توان همه برنامه هاى مثبت و سازنده و فضائل انسانى را در آن پیدا کرد و به گفته بعضى از مفسران، اعجاز قرآن در شکل "فشرده گویى" آمیخته با وسعت و عمق معنى، در آیه فوق کاملا منعکس است. توجه به این نکته نیز لازم است که مخاطب در آیه گرچه شخص پیامبر (ص) است ولى همه امت و تمامى رهبران و مبلغان را شامل مى شود.
و نیز توجه به این نکته لازم است که در آیات فوق، هیچ مطلبى که مخالف مقام عصمت بوده باشد وجود ندارد، زیرا پیامبران و معصومان هم در برابر وسوسه هاى شیطان باید خود را به خدا بسپارند و هیچکس از لطف و حمایت خدا در برابر وساوس شیاطین و نفس بى نیاز نیست، حتى معصومان. همچنین خداوند در سوره هود آیات 109 تا 112 با اشاره به مسئولیت رهبران الهی می فرماید: «فلا تک فی مریة مما یعبد هؤلاء ما یعبدون إلا کما یعبد آباؤهم من قبل و إنا لموفوهم نصیبهم غیر منقوص* و لقد آتینا موسى الکتاب فاختلف فیه و لو لا کلمة سبقت من ربک لقضی بینهم و إنهم لفی شک منه مریب* و إن کلا لما لیوفینهم ربک أعمالهم إنه بما یعملون خبیر* فاستقم کما أمرت و من تاب معک و لا تطغوا إنه بما تعملون بصیر»؛ «شک و تردیدى در معبودهایى که آنها مى پرستند به خود راه مده، آنها همان گونه این معبودها را پرستش مى کنند که پدرانشان قبلا مى پرستیدند و ما نصیب آنها را بى کم و کاست خواهیم داد. ما کتاب آسمانى به موسى دادیم سپس در آن اختلاف کردند و اگر فرمان قبلى خدا (در زمینه آزمایش و اتمام حجت بر آنها) نبود در میان آنها داورى مى شد و آنها (هنوز) در شک اند شکى آمیخته با سوء ظن و بدبینى و پروردگار تو اعمال هر یک را بى کم و کاست به آنها خواهد داد، او به آنچه عمل مى کنند آگاه است. بنابراین همان گونه که فرمان یافته اى استقامت کن همچنین کسانى که با تو به سوى خدا آمده اند و طغیان نکنید که خداوند آنچه را انجام مى دهید مى بیند.
این آیات در حقیقت به عنوان دلدارى و تسلى خاطر پیامبر (ص) و بیان وظیفه و مسئولیت او نازل شده است و در واقع یکى از نتایج مهمى که از شرح داستان هاى اقوام پیشین گرفته مى شود همین است که پیامبر و به دنبال او مؤمنان راستین از انبوه دشمنان نهراسند و در شکست قوم بت پرست و ستمگرى که با آن رو به رو هستند شک و تردیدى به خود راه ندهند و به امدادهاى الهى مطمئن باشند.
در حقیقت این آیه، این واقعیت را مجسم مى کند که آنچه از سرگذشت اقوام پیشین خواندیم، اسطوره و افسانه نبود و نیز اختصاصى به گذشتگان نداشت، سنتى است ابدى و جاودانى و در باره تمام انسان هاى دیروز و امروز و فردا. منتها این مجازات ها در بسیارى از اقوام گذشته به صورت بلاهاى هولناک و عظیم صورت گرفت اما در مورد دشمنان پیامبر اسلام (ص) شکل دیگرى پیدا کرد و آن اینکه خدا آن قدر قدرت و نیرو به پیامبرش داد که توانست به وسیله گروه مؤمنان دشمنان لجوج و بی رحم را که به هیچ صراطى مستقیم نبودند در هم بشکند. باز براى تسلى خاطر پیامبر (ص) اضافه مى کند: «اگر قوم تو در باره کتاب آسمانیت یعنى قرآن اختلاف و بهانه جویى مى کنند، ناراحت نباش زیرا ما به موسى کتاب آسمانى (تورات) را دادیم و در آن اختلاف کردند، بعضى پذیرفتند و بعضى منکر شدند و اگر مى بینى در مجازات دشمنان تو تعجیل نمى کنیم، به خاطر این است که مصالحى از نظر تعلیم و تربیت و هدایت این قوم، چنین ایجاب مى کند و اگر این مصلحت نبود و برنامه اى که پروردگار تو از قبل در این زمینه مقرر فرموده ایجاب تاخیر نمى کرد، در میان آنها داورى لازم مى شد و مجازات دامانشان را مى گرفت.» هر چند آنها این حقیقت را هنوز باور نکردند و هم چنان نسبت به آن در شک و تردیدند شکى آمیخته با سوء ظن و بدبینى.
پس از ذکر سرگذشت پیامبران و اقوام پیشین و رمز موفقیت و پیروزى آنها و پس از دلدارى و تقویت اراده پیامبر از این طریق در آیه بعد، مهمترین دستور را به پیغمبر اکرم (ص) مى دهد و مى گوید: استقامت کن همانگونه که به تو دستور داده شده است. استقامت کن در راه تبلیغ و ارشاد، استقامت کن در طریق مبارزه و پیکار، استقامت کن در انجام وظایف الهى و پیاده کردن تعلیمات قرآن. ولى این استقامت نه به خاطر خوش آیند این و آن باشد و نه از روى تظاهر و ریا، و نه براى کسب عنوان قهرمانى، نه براى به دست آوردن مقام و ثروت و کسب موفقیت و قدرت، بلکه تنها به خاطر فرمان خدا و آن گونه که به تو دستور داده شده است باید باشد. اما این دستور تنها مربوط به تو نیست، هم تو باید استقامت کنى و هم تمام کسانى که از شرک به سوى ایمان باز گشته اند و قبول دعوت الله نموده اند. استقامتى خالى از افراط و تفریط و زیاده و نقصان، استقامتى که در آن طغیان وجود نداشته باشد. چرا که خداوند از اعمال شما آگاه است و هیچ حرکت و سکون و سخن و برنامه اى بر او مخفى نمى ماند.
در حدیث معروفى از ابن عباس چنین مى خوانیم: «ما نزل على رسول الله (ص) آیة کانت اشد علیه و لا اشق من هذه الایة، و لذلک قال لاصحابه حین قالوا له اسرع الیک الشیب یا رسول الله! شیبتنى هود و الواقعه؛ هیچ آیه اى شدید و مشکل تر از این آیه بر پیامبر (ص) نازل نشد و لذا هنگامى که اصحاب از آن حضرت پرسیدند چرا به این زودى موهاى شما سفید شده و آثار پیرى نمایان گشته، فرمود مرا سوره هود و واقعه پیر کرد!» و در روایت دیگرى مى خوانیم: هنگامى که آیه فوق نازل شد پیامبر فرمود: «شمروا، شمروا، فما رئى ضاحکا؛ دامن به کمر بزنید، دامن به کمر بزنید (که وقت کار و تلاش است) و از آن پس پیامبر هرگز خندان دیده نشد!»
دلیل آن هم روشن است، زیرا چهار دستور مهم در این آیه وجود دارد که هر کدام بار سنگینى بر دوش انسان مى گذارد. از همه مهم تر، فرمان به استقامت است، استقامت که از ماده قیام گرفته شده از این نظر که انسان در حال قیام بر کار و تلاش خود تسلط بیشترى دارد، استقامت که به معنى طلب قیام است یعنى در خود آن چنان حالتى ایجاد کن که سستى در تو راه نیابد، چه فرمان سخت و سنگینى؟
همیشه به دست آوردن پیروزی ها کار نسبتا آسانى است، اما نگه داشتن آن بسیار مشکل آن هم در جامعه اى آن چنان عقب افتاده و دور از عقل و دانش در برابر مردمى لجوج و سرسخت و در میان دشمنانى انبوه و مصمم و در طریق ساختن جامعه اى سالم و سربلند و با ایمان و پیشتاز، استقامت در این راه کار ساده اى نبوده است. دستور دیگر اینکه این استقامت باید تنها انگیزه الهى داشته باشد و هر گونه وسوسه شیطانى از آن دور بماند، یعنى به دست آوردن بزرگترین قدرت هاى سیاسى و اجتماعى، آن هم براى خدا!
سوم مسئله رهبرى کسانى است که به راه حق برگشتند و آنها را هم به استقامت وا داشتن.
چهارم مبارزه را در مسیر حق و عدالت، رهبرى نمودن و جلوگیرى از هر گونه تجاوز و طغیان، زیرا بسیار شده است که افرادى در راه رسیدن به هدف نهایت استقامت را به خرج مى دهند اما رعایت عدالت براى آنها ممکن نیست و غالبا گرفتار طغیان و تجاوز از حد مى شوند.
آرى مجموع این جهات دست به دست هم داد و پیامبر (ص) را آن چنان در زیر بار مسئولیت فرو برد که حتى مجال لبخند زدن را از او گرفت و او را پیر کرد! و به هر حال این تنها دستورى براى دیروز نبود بلکه براى امروز و فردا فرداهاى دیگر نیز هست.
امروز هم مسئولیت مهم ما مسلمانان و مخصوصا رهبران اسلامى در این چهار جمله خلاصه مى شود استقامت-اخلاص-رهبرى مؤمنان- و عدم طغیان و تجاوز و بدون به کار بستن این اصول، پیروزى بر دشمنانى که از هر سو از داخل و خارج ما را احاطه کرده اند و از تمام وسائل فرهنگى و سیاسى و اقتصادى و اجتماعى و نظامى بر ضد ما بهره گیرى مى کنند امکان پذیر نمى باشد.
همچنین در سوره نحل آیات 84 تا 89 می فرماید: «و یوم نبعث من کل أمة شهیدا ثم لا یؤذن للذین کفروا و لا هم یستعتبون* و إذا رأى الذین ظلموا العذاب فلا یخفف عنهم و لا هم ینظرون* و إذا رأى الذین أشرکوا شرکاءهم قالوا ربنا هؤلاء شرکاؤنا الذین کنا ندعوا من دونک فألقوا إلیهم القول إنکم لکاذبون* و ألقوا إلى الله یومئذ السلم و ضل عنهم ما کانوا یفترون* الذین کفروا و صدوا عن سبیل الله زدناهم عذابا فوق العذاب بما کانوا یفسدون* و یوم نبعث فی کل أمة شهیدا علیهم من أنفسهم و جئنا بک شهیدا على هؤلاء و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی ء و هدى و رحمة و بشرى للمسلمین»؛ «به خاطر بیاورید روزى را که از هر امتى گواهى بر آنها مبعوث مى کنیم، سپس به کافران اجازه (سخن گفتن) داده نمى شود (چرا که دست و پا و گوش و چشم حتى پوست تن آنها گواهى مى دهند) و توانایى بر رضایت طلبیدن (و تقاضاى) عفو ندارند. هنگامى که ظالمان عذاب را ببینند نه به آنها تخفیف داده مى شود و نه مهلت و هنگامى که مشرکان معبودهایى را که شریک خدا قرار دادند مى بینند مى گویند پروردگارا اینها شریکانى است که ما به جاى تو آنها را مى خواندیم، در این هنگام معبودان به آنها مى گویند شما دروغگو هستید و در آن روز همگى در پیشگاه خدا اظهار تسلیم مى کنند و تمام آنچه را دروغ مى بستند گم و نابود مى شود! آنها که کافر شدند و (مردم را) از راه خدا باز داشتند عذابى بر عذابشان به خاطر فسادى که مى کردند مى افزاییم. به یاد آورید روزى را که از هر امتى گواهى از خودشان بر آنها معبوث مى کنیم و تو را گواه آنها قرار مى دهیم و ما این کتاب (آسمانى) را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز است و مایه هدایت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است.
از نظر منطق اجتماعى اسلام، هر کس سنت نیک و بدى بگذارد در تمام عمل عاملان به آن سنت شریک است، در حدیث مشهورى مى خوانیم: «هر کس سنت نیکى بگذارد، پاداش کسانى که به آن عمل کنند براى او هست بى آنکه از پاداش آنها کاسته شود و هر کس سنت بدى بگذارد، گناه همه کسانى که به آن عمل مى کنند بر او نوشته مى شود، بى آنکه از گناه آنها چیزى کاسته شود.» به هر حال این تعبیرهاى تکان دهنده قرآن و احادیث، مسئولیت رهبران را در برابر خدا و خلق خدا آشکار مى سازد.