تقدیس ازدواج
مسیحیت با معرفی ازدواج، به عنوان یکی از آیین های مقدس و شعائر دینی، جایگاهی خاص برای ازدواج قائل است. در الاهیات مسیحی شعائر دینی آدابی هستند که به واسطه ی آن ها فیض خداوند از طریق نامرئی به انسان می رسد. (مولند، 1381: ص37)، نزد مسیحیان شعار مذهبی عبارت است از یک عمل محسوس که به موجب تأسیس الهی اش تنها شکل و صورت نیست؛ بلکه چیزی است که در نجات و تقدس انسان اثر دارد. (همان: ص66)، هر شعاری یک شکل مرئی و محسوس از فیض نامرئی به شمار می رود. مسیحیان کاتولیک روم، هفت شعار را به رسمیت می شناسند که ازدواج یکی از آن شعائر است. آن هفت شعار عبارتند از: تعمید، توبه، تایید (تثبیت ایمان)، عشای ربانی، تدهین نهایی، اعتراف و ازدواج. از بین این گروه شعائر، پنج شعار اول، برای سلامت روح هر فرد مسیحی انجام می شود؛ در حالی که دو شعار اخیر، یعنی اعتراف و ازدواج برای خدمت به کلیسا و تشکیل خانواده انجام می پذیرد. (همان: صص67-66).
ازدواج مقدس تنها شامل تشریفات ازدواج که صرفا عمل تقدیسی است، نمی شود؛ بلکه پیمان میان زن و شوهر و اموری را که ازدواج با آن ها تکمیل می شود را نیز شامل می شود. از نظر تاریخی، مدرک ازدواج به عنوان یک آیین مذهبی، به کتاب مقدس برمی گردد که از آن به «سر عظیم» تعبیر می کند. سر عظیم، به ارتباط میان زن و شوهر اشاره دارد. زندگی زناشویی صفت شعاری خود را از این عقیده گرفته است که نمونه ای زمینی از یک حقیقت آسمانی است. (همان: ص80).
بر این اساس، ازدواج در مسیحیت یک پدیده طبیعی و صرفا عملی دنیوی و انسانی تلقی نمی شود؛ بلکه جایگاهی آسمانی و برتر از حیات دنیوی دارد. شاید بتوان گفت که ازدواج در مسیحیت تنها برآورنده نیازهای مادی نیست و به قصد رسیدن به این هدف یا به منظور تأمین اغراض دنیوی تا چه رسد به اهداف غریزی و حیوانی انجام نمی پذیرد. البته پروتستان ها معتقدند، این شعائر جزء ضمائم گزینشی در زندگی مسیحیـان اسـت که هـر کـس بخواهـد می توانـد آن ها را بپذیـرد یا رهـا کنـد. چـون پروتستان ها به نیت بیش از عمل اهمیت می دهند، معتقدند رستگاری موهبتی است که از جانب خداوند اعطا می شود نه از راه برگزاری شعائر مقدس مانند ازدواج. (مک آفی برون، 1920م: ص285).
ازدواج اتحادی دایم و ناگسستنی
در مسیحیت، ازدواج نشانه محبت خداوند به بشریت است و به وسیله ی این عمل، زن و مرد اتحادی مقدس و غیر قابل انفصال بر قرار می کنند. در واقع، در مسیحیت ازدواج عبارت است از یکی شدن محبت دو شخص که با یکدیگر برای زندگی مشترک همراه با امانت داری متقابل و همکاری متعهد می شوند.(همان: ص286)، مسیحیان هنگام ازدواج متعهد می شوند که یکی شدن مرد و زن را نشانه ی آشکاری برای محبت خدا به بشر و محبت مسیح به شاگردانش قرار دهند. به همین علت، مسیحیان ازدواج را التزام و تعهد در طول زندگی می شمارند و با طلاق و تجدید فراش در زمان حیات همسر مخالفند. (میشل، 1377: ص95) در مسیحیت، دو عنصر ماهیت ازدواج را فراهم می آورد؛ قداست آسمانی و الهی و ناگسستنی بودن پیمان منعقد شده. پس ازدواج در مسیحیت یک نوع پیمان دایم و تعهد پایدار آسمانی است که نشان از محبت خداوند دارد. این تعهد آسمانی و الزام آور، هرگز قابل گسستن و نقض نیست. در انجیل، طلاق زن و ازدواج مجدد زن، در حکم زنا به شمار می رود. در انجیل متی پیرامون طلاق چنین آمده است: هر کس زن خویش را بدون آن که خیانت از وی دیده شود، طلاق دهد و آن زن هم دوباره شوهر کند، آن مرد مقصر است، چون باعث شده، زنش زنا کند و مردی هم که با این زن ازدواج کرده، زناکار است. (وکیلی، 1375: صص48-47).
تجرد عامل تقرب به خدا
اگرچه ازدواج در مسیحیت پدیده ای مقدس محسوب شده و سر عظیم نامیده می شود، اما در برابر آن عزوبت و تجرد و دوری گزیدن از ازدواج امری پسندیده تر است. شخص مجرد، با تمام توان به خدمت خداوند می رسد و با کم کردن مشغله های دنیوی و زندگی، خود را شبیه عیسی (ع) و مریم مقدس (ع) می سازد. (پطرس، 1882م: ص345)، بنابر دیدگاه انجیل، ازدواج تنها وسیله ای جهت دفع شهوت و جلوگیری از معصیت است و خود ارزشمند نیست. اگرچه از ازدواج به عنوان آیین مقدس یاد می شود، ولی این قداست ذاتی ازدواج نیست؛ بلکه نگاه به ازدواج به عنوان وسیله ای جهت حفظ پاکی و تامین نیازهای جسمی است. لذا در صورت آلودگی به حرام، ازدواج مستحب می شود و گرنه اگر کسی بتواند شهوت خود را کنترل کند، بهترین عمل عزوبت، بتولیت و عدم ازدواج است. چون عزوبت نزد خداوند، از ازدواج بهتر است. پس برای افرادی که نمی توانند پاکی و طهارت خود را حفظ کنند و آلوده می شوند، ازدواج خوب است؛ ولی اگر ازدواج نکنند، خوب تر است؛ چون در ازدواج، انسان به فکر ارضا و تحصیل رضای همسر است؛ درحالی که شخـص غیر متـزوج پیوستـه در پی تحصیـل رضـای پروردگار است. (سکری سرور، بی تا: ص68).
در این رابطه به بعضی از بیانات «پولس» اشاره می شود: "اما درباره ی آن چه به من نوشته بودید، مرد را نیکو آن است که زن را لمس نکند؛ لکن به سبب زنا هر مرد زوجه خود را بدارد، ... به مجردین و بیوه زنان می گویم که ایشان را نیکو است که مثل من بمانند، اگر پرهیز ندارند، نکاح کنند؛ زیرا که نکاح از آتش هوس بهتر است". (رساله اول پولس به قرنتیان،7/10-1). «شخص مجرد در امور خداوند می اندیشد که چگونه رضامندی خداوند را بجوید و صاحب زن در امور دنیا می اندیشد که چگونه زن خود را خوش سازد.» (همان:40-7/32)، به بیان دیگر، اصل اساسی آن است که آدمی رهبانیت پیشه کند چه مرد و چه زن؛ ولی از آن جا که این کار غیر ممکن است، ازدواج اجازه داده شده است. از باب جمع بین ارزش بودن رهبانیت و ضرورت حفظ خود از گناه، ازدواج با یک نفر مباح دانسته شد؛ یعنی روی آوری به ازدواج فقط برای پاسخ به ضرورتی است که از راه عزوبت نمی توان آن را فراهم نمود؛ چه گزینه ی اول عزوبت است؛ لذا در بهره مندی از ازدواج باید به قدر ضرورت اکتفا نمود؛ چرا که ازدواج راه فرار از آتش هوس دانسته شده است، (رک. رساله اول پولس به قرنتیان، 7/10-1). نه مسیر رسیدن به ملکوت و آدمی برای فرار از آتش خلق نشده بلکه برای رسیدن به کمال، ملکوت به دنیا آمده است. بر این اساس، در این مسیر فرعی یعنی ازدواج دیگر تعدد و تجدید راه ندارد و برای هیچ یک از زن و مرد ازدواج مجدد ممکن نیست؛ مگر آن که یکی از دو زوج بمیرد و طلاق در صورتی ممکن می شود که یکی از دو زوج از مسیحیت خارج شود. (شبلی، 1993م: ج2، ص 198).
بر اساس احکام و مقررات ازدواج در مسیحیت، باید زوجین هر دو مسیحی باشند تا بتوانند با هم ازدواج کنند و به همین جهت اگر بعد از ازدواج یکی از آن دو از مسیحیت خارج شود، باید از هم جدا شوند. (سکری سرور، بی تا: ص69)، به عقیده برخی مجامع کسی که اقدام به ازدواج می کند، طریق راحت و آسانی را که اغلب مردم بر می گزینند، انتخاب کرده است؛ اما کسی که عفت پیش می گیرد، راه برتر و سزاوارتری را برگزیده و همانند ملائکه شده است. کسی که ازدواج می کند سزاوار سرزنش نیست؛ لکن از آن نعمتی که با عفت به آن می رسد دور می ماند. راه عزوبت، کوتاه ترین راه رسیدن به ملکوت است. حتی در مجامع بیان شده که ازدواج مانع ورود به ملکوت خداوند است. (سکری سرور، بی تا: ص69)، با عنایت به این سخن، مقدس شمردن ازدواج در مسیحیت هرگز به معنای ارزش ذاتی ازدواج نیست. ارزش ذاتی و اساسی برای عزوبت است و چون با عزوبت می توان به ملکوت رسید نه با ازدواج، ازدواج وسیله ای است جهت فرار از آتش هوس نه تامین اهداف عالی و لذا عزوبت انتخاب خواص و برگزیدگان است و عموم مردم چون از عزوبت عاجزند به ازدواج روی می آورند.
فلسفه ازدواج در مسیحیت
1- علت اساسی تشریع ازدواج
- حفظ پاکی و طهارت
می توان گفت که در مسیحیت دو سطح از پاکی مورد نظر است:
- پاکی از زنا و روابط جنسی نامشروع
- پاکی از ارتباط با جنس مخالف؛ هر چند در قالب آیین مذهبی و شعائر دینی همانند ازدواج صورت گیرد.
مقصود اولی و اساسی در دیدگاه مسیحیت، تأمین و حفظ پاکی نوع دوم است.به همین جهت کسی که بتواند خود را بر اساس تعریف دوم، از آلودگی و ناپاکی مصون بدارد و پاکی نوع دوم را برای خود فراهم آورد، هرگز نباید به سراغ ازدواج برود. این گروه که از دیدگاه مسیحیت، انسان های برتر و برگزیده تلقی می شوند، نیازمند ازدواج نیستند و برای آن ها ازدواج تشریع نشده و نخواهد شد تا از علل و فلسفه ی آن سخن گفته شود. ازدواج برای افرادی تشریع شده و می شود که نمی توانند پاکی نوع دوم را برای خود فراهم آورند. از این رو به کشیشان به عنوان برگزیدگان، حق ازدواج داده نمی شود. چه دادن حق ازدواج به کشیشان، سبب تصفیه اخلاق عمومی خواهدشد. (دورانت، 1373: ج6، ص26)، بنابراین، ازدواج در مسیحیت، بعد از ناتوانی از تأمین پاکی نوع دوم تشریع شده است و فلسفه آن، حفظ و تأمین پاکی نوع اول است تا انسان ها به زنا و روابط نامشروع مبتلا نشوند. از این رو، بعد از منع کشیشان از ازدواج می گویند، صیغه گیری کشیشان، شورشی به جا و بر حق، علیه این قانون سخت و خشن است. (همان: صص 27-26)، به بیان دیگر، در مسیحیت ازدواج به خودی خود مطلوب نیست و انتخاب و گزیده اول مسیحیت نمی باشد تا برای خود ازدواج به عنوان ازدواج، فلسفه بیان شود؛ بلکه عزوبت و تجرد که نقطه ی مقابل ازدواج است، گزیده نخست مسیحیت است. پس بنابر قاعده باید برای عزوبت فلسفه و علت بیان شود نه برای ازدواج. اما از آن جا که عزوبت نمی تواند اهداف دست اول مسیحیت را همانند پاکی از ارتباط با جنس مخالف و رهبانیت ناب تأمین نماید، به سراغ ازدواج می آید تا بلکه بتواند به برخی از سطوح پایین تر اهداف خود دست یابد.
2- علت فرعی تشریع ازدواج
- نجات و رستگاری
در مفهوم شعائر چنین می گویند: شعائر جهت رسیدن فیض خداوند به انسان از طریق نامریی هستند؛ یعنی این شعایر کمک خداوند که برای نجات بشر لازم هستند را به وجود می آورند. (زیبایی نژاد، 1382: ص315)، ازدواج که یکی از این شعائر می باشد، از این قاعده خارج نیست. لذا مسیحیان معتقدند، شعائر برای نجات و رستگاری ضروری هستند. البته در نحوه ی تأثیر این شعائر در رستگاری، اختلاف نظر دارند. کاتولیک ها می گویند: بدون بهره مندی از این شعائر، نجات برای هیچ کسی ممکن نیست و برای رسیدن انسان به نجات و رستگاری تشریع شده اند؛ ولی پروتستان ها تأثیر این شعائر را در حد به نمایش در آوردن رستگاری و نجات می دانند یا آن ها را در صحه گذاردن بر نجات و رستگاری موثر می دانند و عامل اصلی را اراده ی خداوند می شمارند. (مک آفی برون، 1920م: ص286). در هر حال، ازدواج برای تأمین نجات و رستگاری انسان ها آورده شده است؛ چه انسان خود این تأثیر را به دست خود فراهم آورد یا با وسیله سازی از خداوند بخواهد که این موهبت را به وی عطا کند. با توجه به فلسفه نخست و این که عزوبت در مسیحیت گزیده و برتر است، قابل ذکر است که راه اول نجات و رستگاری، همانا رهبانیت و عدم ارتباط با جنس مخالف عزوبت و بتولت است و ازدواج راه اول و گزیده ی نخست، جهت رسیدن به رستگاری و نجات نیست؛ حتی اگر در قالب روش های شرعی و قانونی باشد. بر این اساس، اگر فلسفه ی ازدواج، نجات و رستگاری بیان می شود، باز هم به عنوان فلسفه و چرایی دوم است. لذا در فرض ناتوانی از رهبانیت برای رسیدن به رستگاری، ازدواج به عنوان راه بدیل تشریع و به عنوان یک شعار معرفی شده است.
اهداف ازدواج از دیدگاه مسیحیت
در نزد مسیحیان، ازدواج اهداف متعدد و متنوعی را تعقیب می کند که به اهداف مهم آن اشاره می شود:
1)- پیدایش فرزندان شایسته و پاک
از اساسی ترین اهداف ازدواج در نزد مسیحیان، پیدایش فرزندان شایسته و برخورداری از نسل پاک و پارسا است. تنها راه پیدایش نسل پاک و شایسته، ازدواج و تشکیل خانواده است. لذا این ازدواج باید با رعایت شرایط معین شده همراه باشد تا بتواند به اهداف خود برسد. مثلا بنابر عقیده ی برخی از مذاهب مسیحی از جمله ی این شرایط، آن است که باید عقد ازدواج خوانده شود و صرف رضایت طرفین کفایت نمی کند و حتی این عقد باید توسط کشیش اجرا شود، (سکری سرور، بی تا: ص92) یا زوجین هر دو باید مسیحی و از یک مذهب باشند و اختلاف مذهب زن و شوهر، یکی از موانع ازدواج به حساب می آید. (مولند، 1381: ص123)
2)- اهتمام به کثرت نسل
«مقصود خداوند برای زوج ازدواج کرده این بود که با تولید نسل، فرزندان زیاد شوند.» (متی 6-4: 19)، مسیحیت به تکثر نسل اهتمام جدی دارد و از محدود کردن آن امتناع می ورزد. ازدواج برای سلامت امت مسیح، لازم است و دلیل بر ایمان به خدا و اعتقاد به عنایت خداوند و سبب جلب خوشحالی خانواده می شود؛ لذا در ممالکی که مسیحیت در اقلیت قرار دارند، اهتمام به کثرت نسل بیشتر است. (شبلی، 1993م: ج2، ص197)
3)- ایجاد محبت و وفاداری و یکی شدن زوجین
ازدواج خود نشانه ی محبت خدا به بشریت است. مزدوجین برای تولید مثل، تربیت فرزندان و رشد آنان در فضای ایمان و محبت به خدا تلاش می کنند. در واقع ازدواج رمز و نشانه ای بشری از شیوه ی رفتار خداوند با انسان به شمار می رود. همان گونه که خداوند انسان ها را دوست می دارد، در این جا نیز به این امر اهتمام دارد و از مزدوجین تعهد می گیرد تا با یکی شدن، نشانه ی آشکاری برای محبت خدا به بشر و محبت مسیح به شاگردانش قرار دهند. (میشل، 1377: ص95)، به همین جهت باید خانواده را کانونی از محبت خدا قرار دهند تا در پرتو این کانون محبت، فرزندان رشد کنند.
4)- ایجاد پیوند ناگسستنی
از دیدگاه مسیحیت، ارتباطی که دو زوج در ازدواج با یکدیگر برقرار می کنند، عمیق ترین رابطه ای است که دو انسان می توانند با همدیگر برقرار کنند. خداوند ازدواج را به وجود آورد تا نه تنها از لحاظ جسمی، عاطفی، عقلانی و اجتماعی، بلکه در زمینه ی روحانی نیز، بین دو انسان اتحادی صمیمی و عمیق برقرار شود. (استات، بی تا: ص42)، اهتمام مسیحیت به این هدف، آن قدر زیاد است که هر گونه عملی که منجر به گسستن پیمان ازدواج شود، محکوم شده است. به همین جهت به هیچ وجه جدایی، طلاق و تعدد زوجات را تجویز نمی کند و آن ها را از محرمات می شمارد. به عنوان نمونه، در زمان «پیوس یازدهم»، سقط جنین، جلوگیری از بارداری و طلاق که به عنوان عوامل سست کننده ازدواج تلقی می شوند، محکوم شد. (زیبایی نژاد، 1375: ص126)، افزون بر توصیه های اکید دینی در مراسم ازدواج نیز، کشیش کلماتی را تکرار می کند که به این پیوند استحکام می بخشد. مثلا به زوجین می گوید که این جملات را با هم تکرار کنند: «در خوشی ها و ناراحتی ها، در غنا و فقر، در بیماری و سلامتی (همدیگر را) دوست می داریم و گرامی می داریم تا وقتی که ما دو نفر زنده ایم.» (کاکس، 1378: ص116).
5)- تشکیل خانواده
یکی دیگر از اهداف ازدواج از دیدگاه مسیحیت، تشکیل خانواده است. مسیحیت برای بقای نسل، تنها به قوانین ازدواج اهتمام ندارد؛ بلکه استمرار نسل و آیین مسیحیت را در تولید فرزندان و در فضای خانواده می جوید. بر این اساس مسئولیت پرورش نسل را به آن می سپارد. تربیت نسل، وظیفه ی خانواده و حق اجتماع است. در خانواده باید تعاون و همکاری در تمام شئون حیات، حاکمیت داشته باشد تا بتواند در پرورش نسل موفق باشد. ازدواج هسته ی اصلی تشکیل خانواده است و خانواده نیز از دیدگاه های مختلف تربیتی، اجتماعی، اقتصادی و... اهمیت دارد.(منصور، 1999م: صص158-157)، بنابر دیدگاه مسیحیان کاتولیک، نه تنها به دنیا آوردن فرزند، بلکه حق اساسی و وظیفه ی تربیت و تعلیم شایسته آن ها از خصوصیات و اهداف ازدواج است. (برانتل، 1381: ص242)
وجوه اشتراک اسلام و مسیحیت در ازدواج
دیدگاه های مشترک اسلام و مسیحیت را در مورد فلسفه، جایگاه و اهداف ازدواج به شرح زیر می توان خلاصه نمود:
الف- هر دو دین اسلام و مسیحیت ازدواج را به عنوان تنها راه دینی، مشروع و قانونی جهت برقراری روابط جنسی و پاسخ به نیازهای زیستی وابسته به غریزه جنسی و تولید نسل و تکثر نوع بشر قبول دارند و معتبر می شمارند.
ب- ازدواج جایگاه خطیر و جلیل دارد و تنها راه تشکیل خانواده و موجب حفظ حیات و سلامت اعضای آن است.
ج- ازدواج تنها راه مقبول و مورد پذیرش جهت فراهم نمودن زمینه ی رشد اجتماعی بشری و سالم نگهداری آن از آفات مرتبط با غریزه جنسی است. (سلیم سالم، 2004م: ص163؛ ص183)
د- در بررسی جایگاه ازدواج، هر دو آیین به ازدواج به عنوان عملی مقدس نگاه می کنند. البته تعبیر آن ها متفاوت است. اسلام از ازدواج به «پیمان مقدس» تعبیر می کند و مسیحیت از آن به عنوان «سر عظیم»، «پیمان عفت» و «آیین مقدس» یاد می کند.
ه- در بررسی اهداف ازدواج، اهدافی چون «تولید نسل پاک»، «اهتمام به تکثیر نسل»، «تشکیل خانواده» و «ایجاد محبت و مودت» از اهداف مشترک هر دو آیین الهی است.
وجوه افتراق اسلام و مسیحیت در ازدواج
دیدگاه های متفاوت و افتراقی مسیحیت و اسلام را در مورد فلسفه، جایگاه و اهداف ازدواج به شکل زیر می توان بیان نمود:
الف ـ برخلاف اسلام که به تأهل اهمیت داده و تجرد را حالتی ناپسند و منفور در نزد خداوند می داند، از منظر مسیحیت، تجرد و عزوبت نسبت به ازدواج از جایگاه برتر و عالی تری برخوردار است. بر حسب این دیدگاه، رهبانیت روشی مبارک و پسندیده و یکی از نعمت های الهی و عطایای ربانی است و بسیاری از مؤمنین مسیحی به رهبانیت دعوت می شوند و در این سلک زندگی می کنند و خود را به نماز، دعا و ... مشغول می سازند و از زندگی با مردم و همراهی با آن ها کناره می گیرند؛ اما در اسلام رهبانیت حرام شمرده شده و بدعت و عملی غیر الهی خوانده می شود: «لا رهبانیة فی الاسلام» تأهل در اسلام بسیار پسندیده و مورد ترغیب قرار گرفته است. (همان: ص184). در هیچ یک از ادیان الهی، رهبانیت مورد پذیرش و ترغیب قرار نگرفته و نمی گیرد و آن چه در مسیحیت دیده می شود، نوعی تحریف است؛ لذا در مسیحیت تحریف شده، رهبانیت ارزش یافته است. رهبانیت و عزلت نمایانگر تحقیر زن است. ترک ازدواج، خود دلیل بارزی بر بی توجهی به مقام زن است. زن در انجیل، نسبتی طولی و نه عرضی با مرد دارد از مفاهیمی چون تأکید بر فریب خوردن حوا به وسیله شیطان، آفرینش زن به جهت خلقت مرد، چنین استنباط می شود که زن از نظر خلقت مؤخر از مرد است (از نظر ارزشی) و از آن جا که از مرد منتزع و جدا شده، به مثابه تابعی از مرد است و به جهت آن که موجب رانده شدن آدمیان از بهشت شده است، جنسی نامطلوب انگاشته می شود. بنابراین، تحقیر زن در انجیل، می تواند یکی از ریشه های ارزشی بودن رهبانیت و عزلت در مسیحیت به شمار آید. از سوی دیگر، نظر به این که ازدواج مهمترین وظیفه اجتماعی زن و مرد به شمار می رود، ترجیح رهبانیت نوعی بی توجهی به شئون است. زیرا به حکم باری تعالی، زن آفریده شده است، برای آن که مادر باشد و به تربیت و بقای نسلی همت گمارد که در آینده موجب اعتلای جوامع انسانی شود؛ هم چنان که خداوند متعال، داشتن فرزند را نتیجه پیمان زناشویی و در ردیف طیبات ذکر کرده است: «والله جعل لکم من انفسکم ازواجا و جعل لکم من ازواجکم بنین و حفدة و رزقکم من الطیبات»، (نحل/آیه 72)؛ «فرزندان آدم با بازماندگان انسان های پیشین، ازدواج کرده اند». (رک. وکیلی، 1370: صص54-50).
ب- اسلام و مسیحیت گرچه هر دو از حفظ پاکی سخن می گویند، ولی پاکی مورد نظر اسلام با پاکی مورد نظر مسیحیت کاملا متفاوت است. در اسلام، هرگز پاکی به معنای پاسخ ندادن به ندای فطرت و ازدواج نکردن نیست؛ بلکه اسلام حتی ازدواج نمودن را هم پاکی و امتیاز می داند.
ج- در بررسی جایگاه ازدواج در اسلام و مسیحیت، هر یک پایگاهی اختصاصی برای ازدواج قائل است. مسیحیت آن را «پیمانی ناگسستنی و دائمی» می داند و اسلام آن را «مایه برکت»، «فضیلت بخش اعمال دیگر» و «سیره عملی پیامبر و ائمه» می شمارد. هم چنین اسلام ازدواج را عامل تقرب و مسیر اصلی نیل به مقام قرب می شمارد؛ درحالی که مسیحیت راه اصلی تقرب را در عزوبت می جوید و ازدواج را مانع و مسیر انحراف آمیز و دور دست منتهی به مقام قرب می داند.
د- از آن جا که مسیحیت بعد از ناتوانی در عزوبت به ازدواج روی آورده است و عزوبت را انتخاب اول خود می داند، در روی آوری به ازدواج به میزان ضرورت اکتفا کرده و هرگز تعدد زوجه و ازدواج مجدد را نمی پذیرد؛ به همین جهت در مقام بیان جایگاه، آن را «اتحادی دایم و ناگسستنی» می داند؛ در حالی که اسلام در بیان مقام ازدواج، «ناگسستنی بودن» را از ویژگی های برجسته ی بیانگر جایگاه قرار نمی دهد.
ه- در بررسی علل و فلسفه تشریع ازدواج نیز، هر یک از ادیان مسیحیت و اسلام، فلسفه ای اختصاصی بیان می کنند. اسلام فلسفه ی ازدواج را پاسخ گویی به ندای فطرت می داند؛ اما مسیحیت گویا عزوبت را پاسخ اولیه به فطرت و طبیعت می داند؛ لذا به عزوبت به عنوان صفتی برتر از تأهل نگاه می کند و معتقد است افرادی که توان حفظ طهارت همراه با عزوبت را ندارند، باید به ازدواج تن دهند. در نگاه مسیحیت گویا فطرت آدمی در وهله ی اول با عزوبت سازگار تر می نماید و ازدواج برای افرادی تشریع شده است که نتوانسته اند عزوبت همراه با عفت را تأمین نمایند.
و- اسلام و مسیحیت، هر یک علل خاصی را نیز برای ازدواج در نظر دارند. مسیحیت در کنار «حفظ پاکی»، «نجات و رستگاری» را از جمله علل تشریع ازدواج می داند و اسلام هم در کنار «پاسخ به ندای فطرت»، «آرامش روحی و روانی»، «حفظ نوع بشر» و «رشد و تعالی انسان» را نیز از علل تشریع ازدواج می شمارد.
ز- اسلام و مسیحیت، در کنار اهداف مشترک، اهداف اختصاصی خود را نیز از ازدواج تعقیب می کنند. اهداف اختصاصی مسیحیت از ازدواج عبارت از: «ایجاد پیوند ناگسستنی» و اهداف اختصاصی اسلام عبارتند از: «تأمین آرامش و سکون»، «رشد و تکامل شخصیت»، «حفظ عفت و حیای اجتماعی» و «شکوفا سازی استعداد».
ح- اسلام در حالی که اهداف ممدوح ازدواج را بیان کرده و انسان ها را به آن ها ترغیب می نماید، اهداف مذموم و ناشایست ازدواج را نیز بیان و انسان ها را از این گونه ازدواج ها بر حذر می دارد. یعنی دور کردن اهداف نابجا و ناشایست از فضای ازدواج و هشدار دادن نسبت به آن ها، از خصایص ویژه ی اسلام است.