پیامبر اکرم (ص) به تعبیری که اهل سنت روایت کرده اند، فرمود: «بعثت لأتمم مکارم الأخلاق؛ من برانگیخته شدم تا بزرگواری های اخلاقی را کامل کنم» (سفینه البحار- ج 1- ص 411 و محجه البیضاء- ج 4- ص 121 و علم الیقین- ص 439). و به تعبیری که شیعه روایت کرده اند فرمود: «علیکم بمکارم الأخلاق فإن ربی بعثنی بها؛ بر شما باد به پایبندی به اخلاق بزرگوارانه زیرا که پروردگارم مرا برای این کار مبعوث کرده است» (سفینه البحار- ج 1- ص 411) و شاید هر دو تعبیر در دو نوبت از زبان پیغمبر اکرم (ص) صادر شده باشد، ولی مضمون به هر حال یکی است.
این دعا اسمش دعای مکارم الاخلاق است، شاید به این علت که یک جمله از آن این است: «وهت لی معالی الأخلاق؛ و به من اخلاق بلند مرتبه را عطا کن» این دعاء دعای شریفی است و برای معرفی مکتب اخلاقی اسلام یکی از بهترین نمونه ها دعای مکارم الاخلاق است. فلسفه ها و نکات بسیار زیادی در این دعا وجود دارد. هر کس که این مضمون ها را بشنود و انسانی را که آرزویش این جور شدن است –و البته او اینجور هست و دارد به همه یاد می دهد که انسان اسلام باید این جور باشد- در نظر بگیرد، با خود می گوید چگونه است که این کارها این قدر ارزش و قیمت پیدا می کند، این دعا هر قسمتش با صلوات شروع می شود.
حضرت یک صلوات بر پیغمبر و آل پیغمبر (ع) می فرستد، بعد چند جمله دعا می کند، دو مرتبه صلوات می فرستد. و حال در قسمتی از این دعا به خدای خود عرض می کند: «اللهم صل علی محمد و آله و سددنی لأن اعارض من غشنی بالنصح؛ پروردگارا درود بفرست بر پیامبر و آل پیامبر و به من توفیق بده که با آن کسانی که با من دغلی میکنند، به ظاهر دوستی می کنند ولی در باطن می خواهند به من بدی کنند معارضه کنم». «و اجزی من هجرنی بالبر؛ آن کسانی که مرا ترک و رها کرده اند»، دوستانی که دیگر به سراغ من نمی آیند؛ جزای آنها را کف دستشان بگذارم. چگونه؟ در مقابل اینکه آنها مرا ترک کردند و ترک احسان کردند من نسبت به آنها بر و احسان بکنم. «و أثیب من حرمنی بالبذل؛ پاداش بدهم آن که مرا محروم کرده است، به اینکه به او ببخشم». «و أکافئ من قطعنی بالصله؛ و مکافات بدهم هر کس با من قطع رابطه می کند»، ارحام و دوستانی که قطع رابطه می کند: ارحام و دوستانی که قطع صله رحم یا قطع صله مودت می کنند، (به اینکه رابطه برقرار کنم) آنها می برند، من پیوند کنم، مکافات من این باشد که آنها این رابطه را می برند من در مقابل وصل کنم، آنها فصل می کنند، من وصل کنم. «و اخالف من اغتالنی ألی حسن الذکر؛ مخالفت کنم با آن کسانی که از من غیبت می کنند، پشت سر من از من بدگویی می کنند؛ و مخالفتم با غیبت کن های خودم این باشد که سر آنها همیشه نیکی آنها را بگویم». «و ان اشکر الحسنه و أغضی عن السیئه؛ نیکیهای مردم را سپاسگزار باشم و از بدیهای آنها چشم بپوشم». این چه آرزویی است برای انسان؟ حالا اعم از اینکه ما خودمان اهل این آرزوها باشیم یا نباشیم، اهل این عملها باشیم یا نباشیم آیا این ها یک امور قابل ستایش در حد اعلی هست یا نه؟ آیا این امور ارزش دارد یا ارزش ندارد؟ گران بها است یا گران بها نیست؟ ارزشش چه نوع ارزشی است؟ آیا انسانی که این گونه است، در نظر ما یک قهرمان هست یا نیست؟ قهرمان است. این قهرمانی یعنی چه؟ راز این قهرمانی در کجاست؟ این است معنی سؤالی که مطرح می شود راز اخلاقی بودن این کارها، این فکرها، این نیتها، این میلها، این اراده ها در کجاست؟