قرآن مجید به یک سلسه نمونه های عینی و تاریخی برای معاد در آیات مختلف اشاره کرده است که همه آنها دقیقا مصداق حیات بعد از مرگ است، و مخصوصا روی آنها برای مسأله امکان معاد تکیه می کند، یکی از آنها عبارتند از: داستان «عزیر» پیامبری که یکصد سال مرد و سپس حیات نوین یافت. البته استدلال به این حادثه تاریخی، فرع بر پذیرش آنها از نظر تاریخی است، و از آنجا که منکران معاد بسیاری از این ماجراهای تاریخی را پذیرفته بودند، یا حداقل در منابع تاریخ آنها وجود داشت و در میان مردم مشهور بود، قرآن مجید به آنها در برابر منکران استدلال می کند. با این اشاره به قرآن باز می گردیم و گوش جان به آیات مربوط به داستان عزیر می سپاریم:
1- ماجرای حیات عزیر بعد از مرگ
در اواخر سوره بقره این داستان عجیب در یک آیه خلاصه شده که در واقع یک پاسخ تاریخی به منکران معاد است می فرماید: "او کالذی مر علی قریه وهی خاویه علی عروشها قال انی یحیی هذه الله بعد موتها فاماته الله ماه عام ثم بعثه قال کم لبثت قال لبثت یوما او بعض یوم قال بل لبثت ماه عام فانظره الی طعامک و شرابک کم یتسنه وانظر الی حمارک ولنجعلک آیه للناس وانظر الی العظام کیف ننشزها ثم نکسوها لحما فلما تبین له قال اعلم ان الله علی کل شیء قدیر" (بقره/259)
ترجمه:
«آیا ندیدی (آگاهی نداری) آن کس را که از کنار یک آبادی می گذشت در حالی که دیوارهایش به روی سقفهای آن فرو ریخته بود؟ (و اجساد و استخوانهای اهل آن در هر سو پراکنده بود، او با خود) گفت: چگونه خدا این ها را پس از مرگ زنده می کند؟» خداوند یکصد سال او را میراند و سپس زنده کرد. به او فرمود: چقدر درنگ کردی؟ عرض کرد: یک روز یا قسمتی از روز. فرمود: (نه) بلکه توقف تو یکصد سال بود، نگاه کن به غذا و نوشیدنیت، ببین هیچ گونه تغییر نیافته؟ (و بدان خدائی که چنین مواد سریع الفسادی را در طول این مدت حفظ کرده بر همه چیز قادر است) ولی نگاه به الاغ خود کن (که چگونه از هم متلاشی شده). این برای آن است که تو را نشانه ای ( در امر معاد) برای مردم قرار دهیم! اکنون نگاه به استخوانها( ی مرکب سواری خود) کن که چگونه آنها را بلند کرده به هم پیوند می دهیم، سپس گوشت بر آن می پوشانیم؟! هنگامی که ( این حقایق) بر او آشکار شد، گفت می دانم که خداوند بر هرچیزی قادر است».
در اینجا چند نکته قابل دقت است:
1- این مرد چه کسی بوده؟ و آن قریه (توجه داشته باشید قریه به معنی روستا نیست، بلکه به معنی مرکز اجتماع مردم است خواه شهر باشد یا روستا) در کجا قرار داشته؟ قرآن شرحی درباره آن بیان نکرده است، همین اندازه از لحن آیه استفاده می شود. او مردی بوده که با وحی الهی سر و کار داشته، یعنی پیامبری از پیامبران خدا. ولی مفسران با تکیه بر روایات و تواریخ نام او را معین کرده اند: در بسیاری از روایات و کلمات مفسرین آمده است که او «عزیر» پیامبر معرف بنی اسرائیل بود، در بعضی نیز آمده است که او «ارمیا» یکی دیگر از پیامبران بنی اسرائیل بود، بعضی هم نام او را «خضر» و بعضی «اشعیا» ذکر کرده اند. ولی مسلم است او هرکه باشد تاثیری در معنی و محتوی آیه ندارد، و اینکه بعضی احتمال داده اند او فرد غیر مومنی بود که در قیامت شک داشته سخن نادرستی است، زیرا آیه به خوبی دلالت بر این دارد که وحی بر او نازل می شد. و آن «قریه» طبق بسیاری از روایات، «بیت المقدس» بوده و این ماجرا بعد از ویرانی آن به وسیله «بخت النصر» واقع شد.
2- آیا این مرد الهی (هر که بود) به راستی مرد یا در خواب عمیقی فرو رفت؟ ظاهر آیه فوق، این است که او به راستی از دنیا رفت، و بار دیگر به فرمان خدا بعد از گذشتن یکصد سال زنده شد، بسیاری از مفسران نیز بر همین عقیده اند، در حالی که بعضی مایلند که تعبیر به «موت» را در اینجا به معنی خواب عمیقی شبیه مرگ تفسیر کنند، شبیه خواب عمیقی که در بعضی از جانداران امروز دیده می شود که مثلا تمام فصل زمستان را به خواب فرو می روند، و به هنگام بهار بیدار می شوند و به حرکت در می آیند. در این گونه خوابها فعالیتهای حیاتی بسیار کند می شود و انرژی لازم برای آن فوق العاده کم می گردد، ولی به هر حال شعله حیات خاموش نمی شود.
نویسنده «المنار» و همچنین «مراغی» و نویسنده «اعلام قرآن» این احتمال را انتخاب کرده اند. حتی در اعلام قرآن آمده که "ماه عام" لزوما به معنی یکصد سال نیست! بلکه می تواند به معنی یکصد روز یا ساعت باشد! این گروه روشنفکران هستند که قبول امور خارق عادت بر آنها گران است، لذا هرجا به این گونه امور برخورد می کنند، سعی در توجیه آن دارند، در حالی که هیچ ضرورتی برای این امر وجود ندارد. قرآن مجید و روایات مسلم اسلامی، و در یک کلمه، محتوای مذاهب آسمانی آمیخته با انواع خوارق عادات است که نمی توان آنها را انکار کرد، و نه اقدام به توجیه همه آنها نمود. هنگامی که ما قدرت خداوند را بر خوارق عادات بپذیریم قبول این مسائل بسیار ساده است، منتها هرگز در این امر، راه اغراق را نمی پوئیم و ازحد خارج نمی شویم، و هر کاری را به اعجاز یا خوارق عادت نسبت نمی دهیم. حتی از نظر علمای مادی خوارق عاداتی که از طرق شناخته شده علمی قابل تفسیر نیست فراوان است، پس چه ضرورتی دارد که ما به هر خارق عادتی برخورد می کنیم آن را از شکل اصلیش بیرون آورده و مسخ کنیم!
در ماجرای فوق، گذشته از آن مرد الهی که مرد و زنده شد، و گذشته از اینکه هدف ارائه نمونه احیای مردگان در قیامت است، مسأله مرکب سواری او که قرآن می گوید مرده بود و استخوانهایش متلاشی شده بود، نیزنطرح است، زیرا آیه تقریبا صریح است. در اینکه به فرمان خدا استخوانها جمع شد، و بار دیگر گوشت بر آنها روئیده و زنده گشت، آیا باید همه اینها را توجیه کرد؟
3- در این که این ماجرا در کدامین سرزمین واقع شده بسیاری را عقیده بر این است که در بیت المقدس بود که بعد از حمله «بخت النصر» ویران شد، ویرانی کاملی که قرآن از آن تعبیر می کند "خاویه علی عروشها" یعنی سقفها فرو ریخته بود و دیوارها به روی سقفها! بعضی نیز گفته اند: محلی بوده نزدیک بیت المقدس، و سئوال آن مرد الهی از خود که چگونه خداوند اینها را زنده می کند، نه از روی انکار یا حتی تعجب و شک و تردید بوده، بلکه دوست داشته که زنده شدن مردگان را به صورت یک شهود عینی ببیند، همان چیزی که ابراهیم(ع) از خدا خواست. و نیز می تواند این تقاضا برای نشان دادن یک نمونه عینی به منکران یا شکاکان باشد زیرا گاه استدلالات عقلی گروهی از مردم را قانع نمی کتد، حتی ندای وجدان نیز برای آنها قانع کننده نیست، اصرار دارند نمونه های عینی را ببینند تا مسأله جنبه حسی پیدا کند و تمام وسوسه ها از قلب و جان زدوده شود.
4- در این که طعام و نوشیدنی که با او بوده چه بوده؟ قرآن صریحا مطلبی نگفته است، ولی از جمله "لم یتسنه" که از ماده «سنه» به معنی سال است و مفهومش آن است که با گذشتن سالها فاسد نشده بوده، چنین برمی آید که هر دو از غذای فاسد شدنی بوده، بعضی از مفسران گفته اند غذای همراه او «انجیر » و «انگور» و نوشیدنیش «آب میوه» یا «شیر» بوده است. جالب این که خداوند برای قدرت نمائی این مواد سریع الفساد را همچنان به حال خود نگه داشت، در حالی که مرکب سواری او با آن استقامت به کلی از هم متلاشی گشته بود، تا نشانه ای باشد بر گذشتن یکصد سال و دلیل دیگری باشد بر امکان حیات بعد از مرگ، تا آن مرد الهی این حقیقت را با چشم خود در هر دو قسمت ( وجود خودش و وجود مرکبش) ببیند.
5- از جمله "ولنجعلک آیه للناس" (هدف این است که ترا آیت و نشانه ای برای مردم قرار دهیم) نشان می دهد که فایده این حادثه تنها برای آن مرد الهی نبوده، بلکه نفعش عام بود، زیرا مردم از روی قرائن مختلفی «عزیر» را شناختند و باور کردند که او بعد از یکصد سال، حیات نوینی یافته است. اگر نسل معاصر عزیر از دنیا رفته بود نسلهای بعد از او حقیقت را دریافتند، و با در دست داشتن اطلاعاتی از پدران خود به حقیقت امر واقف گشتند.