غرب زدگانی که سند دا نش های آنان فرهنگ غربی است گمان می کنند که غرب، پایه گذار روابط خارجی میان دولت های جهان است و پیش از تمدن غربی، حقوق به نام «روابط خارجی» یا «حقوق بین المللی» در کار نبوده است، در صورتیکه این یک بشر خامی است که از سطحی نگری این افراد مایه می گیرد و هرکس تاریخ بشر را درباره ملت ها ورق بزند بر یک رشته رسوم و روابط و قوانین دست می یابد که می تواند معرف «حقوق بین المللی» و یا «روابط خارجی» دولت های ان روز در سطح امکانات آنان باشد. اسلام از روز نخست به صورت یک آئین جامع در تمام شئون زندگی فردی و اجتماعی، رخ گشود. در پی ریزی اصول حکومت خویش، از یک موضوع غفلت نورزید و اصولی به نام «حقوق بین المللی» در عناصر حکومت خویش قرار داد. باید توجه داشت که اسلام به حکم اینکه آئین خاتم است اصول و امهات هر موضوعی را مطرح می کند، اما هنگی و همسازی این اصول با مقتضیات زمان وظیفه متفکران و سیاستمداران اسلامی است. یادآور می شویم، همین طوری که خود اصل از اهمیت خاصی برخوردار است، نحوه عرضه و لباسی که بر اصلی پوشیده می شود، بسان خود آن اهمیت به سزائی دارد، چه بسا دیده می شود که یک اصل حیاتی با عرضه نامتناسب با روح زمان و شرایط جامعه، به صورت صحیح تلقی نمی شود و جامعه پذیرای آن نمی گردد در حالی که مشابه آن وقتی به صورت صحیح عرضه می گردد، متفکران از آن جانبداری می کنند. ما در این جا به طور اختصار به بعضی از خطوط کلی سیاست خارجی حکومت اسلامی اشاره می کنیم:
1- احترام به پیمان ها وقراردادها
احترام به میثاق و عمل به پیمان، از امور فطری است که طرح آن در آفرینش انسان ریخته شده، و بشر آن را در نخستین آموزشگاه خلقت آموخته است. به خاطر خطیر بودن لزوم عمل به پیمان است که کودکان، هرگاه از اولیاء خود خلاف وعده ببینند، فورا زبان به اعتراض می گشایند و آنان را سرزنش می کنند، به همین جهت است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به اولیاء کودکان دستور می دهد که هر موقع به آنان وعده کردند، به وعده خود عمل کنند و ضمن برشمردن حقوق کودکان، می فرماید: «هر موقع به کودکان چیزی را وعده کردید، به وعده خود وفا کنید». این نه تنها فطرت پاک انسانی است که عمل به پیمان را درخواست می کند، بلکه ضرورت زندگی و استقرار نظام در گرو عمل به میثاق و پیمان است، زیرا براساس زندگی اعتماد و احترام متقابل است و این حالت جز از طریق عمل به وعده ها و پیمان ها، تحقق نمی پذیرد، از این جهت قرآن مجید در موارد متعددی عمل به وعده و پیمان را لازم و واجب می شمارد چنان که می فرماید: "و اوفوا بالعهد ان العهد کان مسئولا"( سوره اسراء / آیه 34)، «بر عهد و پیمان خود وفا کنید زیرا که در روز رستاخیز از عهد و پیمان سوال خواهد شد.» به خاطر اهمیتی که وفا به عهد در اسلام دارد علی (ع) در فرمان معروف خود به مالک اشتر توصیه می کند: «مالک! اگر با دشمنان پیمان بستی، و آنها را امان دادی، به پیمانت وفادار باش و پناه دادن خود را محترم بشمار، زیرا در اجتماع مردم با همه اختلافاتی که دارند، چیزی مهمتر و مقبول تر از درستی پیمان نیست، پس پیمان را هیچ گاه نشکن و دشمنت را هم، فر یب مده زیرا ( پیمان شکنی جرأت و گستاخی بر خداست) و جز نادان و بدبخت، گستاخی بر خدا را روا نمی دارد و خداوند همین پایند بودن به عهد را، پناهگاهی برای آرامش خاطر مردم قرار داده است. پس نباید در آن مکر و فریب راه داشته باشد و بعد از برقراری و استوار نمودن عهد و پیمان سخنان دو پهلو مگو». هنگامی که علی (ع) در جنگ صفین در اثر فشار یاران خود، به امضاء پیمان متارکه جنگ و سپردن جریان به دست «حکمین» مجبور گشت، و پس از امضاء پیمان همان گروه فشار، از کار خود پشیمان شده و به علی (ع) اصرار ورزیدند که پیمان خود را نادیده گیرد و نبرد را آغاز کند، امام در این موقع با نهیب خاصی، پیشنهاد آنان را رد کرد و فرمود: «وای بر شما آیا پس از بستن پیمان با رضایت طرفین، از پیمان خود برگردم، مگر خدا در قرآن خود دستور نمی دهد: «به عهد خود وفادار باشید» و باز می گوید: «پیمان های خود را پس از استوار ساختن آن نشکنید در حالی که خدا را بر خود ضامن و نگهبان قرار داده اید، خداوند از اعمال شما آگاه است.»
پیامبر و عمل به پیمان
پیامبر گرامی برای ادای عمره به زیارت خانه خدا عازم شد. آن گاه که به چند کیلومتری مکه بنام «حدیبــیه» رسید، با ممانعت و جلوگیری قریش روبرو گردید، پس از یک رشته مذاکرات و رفت و آمدها سرانجام با قریش پیمان گسترده ای بست و قرار شد که پیامبر همان سال از آن نقطه به مدینه باز گردد و سال آینده به ادی عمره، عازم مکه شود. یکی از مواد این پیمان این بود که هرگاه مردی از حکومت مکه به مدینه گریخت، پیامبر، فراری آنان را به مکه باز گرداند. پیامبر پس از امضاء پیمان به مدینه بازگشت، پس از چندی مردی به نام «ابوبصیر» از حکومت مکه گریخت و به مدینه پناهنده شد، به امید اینکه چون مسلمان شده است در مدینه اقامت گزیند. قریش به پیامبر نامه ای نوشتند و از او درخواست کردند که طبق پیمانی که با آنان بسته بود «ابوبصیر» را به مکه باز گردا ند، پیامبر ابوبصیر را درخواست و به او چنین گفت: «ای ابوبصیر، ما به قریش پیمان سپرده ایم و در دین ما حیله جایز نیست ولی این را بدان که خداوند برای تو و دیگر مستضعفان راه نجاتی قرار می دهد پس به سوی قوم خود باز گرد.» روشن ترین نانه بر لزوم وفا به پیمان هائی که دولت اسلامی با حکومت های خارجی می بندد، این است که مسلمانانی که در بلاد کفر به سر می برند، اگر برضد گروه کافر درخواست کمک کنند، باید دولت اسلامی آنان را یاری کند مگر در یک صورت و آن هنگامی که کمک خواهی برضد گروهی از غیرمسلمانان باشد که دولت اسلامی با آنان میثاق و پیمانی دارد در این صورت به احترام پیمان نباید به درخواست کمک همکیشان پاسخ مثبت بگوید. قرآن مجید در این زمینه می فرماید: "و ان استنصروکم فی الدین فعلیکم النصر الا علی قوم بینکم و بینهم میثاق و الله بما تعملون بصیر"( سوره انفال/ آیه 72)، «اگر مسلمانان غیرمهاجر از شما یاری خواستند آنان را کمک کنید، مگر در صورتی که آنان برضد گروهی کمک خواهی کنند که میان شما و آن گروه، پیمان صلح برقرار است. خداوند از اعمال شما آگاه است.» این اصلی است که تمام تعهدات و قراردادهای تجاری، نظامی، سیاسی و فرهنگی را شامل است.
2- اسلام و صلح جهانی
شکی نیست کلمه «صلح» و همزیستی مسالمت آمیز از کلمات زیبائی است که گوش از شنیدن آن لذت می برد و دل ها به سوی آن توجه خاصی پیدا می کند، به خاطر همین است که دولت های بزرگ جهان به عنوان تبلیغات، خود را حامی آن دانسته و اعمال خوب و بد خود را با آن توجیه می کنند. اسلام از نخستین روز، اصول صلح را پی ریزی کرده و از این طریق راه را برای پیمودن صلح جهانی همواره ساخته است. در این مورد کافی است که بدانیم صلح و صفا روح است و واژه «اسلام» از ماده «سلم» گرفته شده است و بدین جهت متضمن معنای سلامت و آرامش است و لذا قرآن به یاران خود دستور می دهد که همگی در حوزه سلم و صلح وارد شوند. آنجا که فرماید: "یا ایها الذین آمنوا ادخلوا فی السلم کافه"( سوره بقره / آیه 208)، «ای افراد با ایمان همگی در حوزه مسالمت وارد شوید».
«سلم» خیلی عالی تر و بادام تر از صلح است زیرا به معنای سلامت و امنیت است و صورت یک صلح موقت ظاهری را ندارد. خدا به پیامبر گرامی دستور می دهد که اگر دشمنان تو از در مسالمت وارد شدند و به آن میل کردند، تو نیز از فرصت استفاده کن با آنان موافقت نما، چنانکه می فرماید: "و ان جنحوا للسلم فاجنح لها"(سوره انفال/ آیه61)، «اگر به سوی صلح تمایل کردند، تو نیز به آن اظهار میل بنما.»
اسلام تمام افراد با ایمان را برادران یکدیگر قرار می دهد، آن گاه دستور می دهد که هر گاه میان گروهی از افراد با ایمان اختلافی پیش آید دیگران هرچه زودتر ریشه اختلاف را بکنند و میان آنان صلح و آشتی برقرار نمایند. علاقه اسلام به صلح میان افراد انسان به حدی است که به افراد با ایمان نوید می دهد که شاید( بر اثر نحوه رفتار مسلمانان) میان آنها و گروههای مشرک پیوند دوستی پدید آید، آنجا که می فرماید: "عسی الله ان یجعل بینکم و بین الذین عادیتم منهم موده و الله قدیر و الله غفور رحیم"(سوره ممتحنه/ آیه 7)، «شاید خدا میان شما کسانی که آنان را دشمن داشته اید، پیوند دوستی قرار دهد، خداوند توانا و خداوند آمرزنده و مهربان است».
اسلام هرگونه قیام مسلحانه و تجاوز کارانه را محکوم کرده و در مقابل، دعوت به صلح و مسالمت نموده است، در عین حال که به پیروان خود دستور داده است نیروهای دفاعی خود را تا سرحد امکان تقویت کنند و تجهیزات جنگی را به مقتضای روز برای مقابله با دشمن آماده سازند و هیچ گاه از دسیسه و توطئه دشمن غافل نباشند، ولی هرگز اجازه نداده است که این نیروها در راه تجاوز و تعدی بر دیگران به کار برده شوند. خلاصه، برنامه طرفداری از صلح در سیاست خارجی از خردمندانه ترین و مترقی ترین برنامه هاست و اسلام همین برنامه را اتخاذ کرده و تقویت نیرو را به خاطر استواری صلح و پرهیز از جنگ و در موقع اضطرار برای دفاع خواسته است. اسلام چنان به صلح و زندگی مسالمت آمیز اهمیت قائل است که حتی در اجتماعات کوچک نیز دستور به صلح و سازش می دهد و در اختلاف خانوادگی نیز شعار اسلام این است: "و الصلح خیر".
روش پیامبر اکرم (ص) گواه زنده بر علاقه پیامبر اسلام به حفظ صلح در منطقه، سرگذشت پیمان حدیبیه است. وی در بستن این پیمان آن چنان از خود انعطاف و گذشت نشان داد که یاران خود را از این گذشت ناراحت کرد زیرا آنان به ظاهر می نگریستند و می دیدند که پیامبر چقدر در برابر دشمن انعطاف نشان می دهد، در حالی که پیامبر با آینده نگری خاصی به نتیجه پیمان چشم می دوخت و آینده نیز دور اندیشی و واقع گرائی پیامبر را ثابت کرد. دبیر پیامبر علی بن ابی طالب (ع) به فرمان او پیمان را با شعار اسلامی یعنی «بسم الله الــرحمن الرحیم» آغاز کرد، در این موقع نماینده قریش «سهیل بن عمرو» زبان به اعتراض گشود و گفت من خدای رحمان و رحیمی را نمی شناسم و باید پیمان به رسم ما نوشته شود و به جای آن نوشته شود «باسمک اللهم». پیامبر به دبیر خود دستور داد به نحوی که سهیل می گوید بنویسد آن گاه علی فراز دوم از صلح را به دستور پیامبر چنین نوشت:«هذا ما صالح علیه محمد رسول الله و سهیل بن عمرو». در این هنگام نماینده قریش مجددا به پیامبر اعتراض کرد و گفت ما تو را به رسالت از جانب خدا نمی شناسیم و اگر تو را پیامبر می دانستیم هرگز با تو از در نبرد وارد نمی شدیم. باز پیامبر با نرمش قهرمانانه خود به دبیر خود دستور داد که بند دوم صلح نامه را مطابق نظر سهیل بنگارد و لقب رسول الله را از کنار نام او بردارد.
3- استقلال سیاسی
بدون تردید، جهان اسلام نمی تواند با جهان خارج هیچگونه رابطه ای نداشته باشد، بلکه به حکم ضرورت ناچار است، با دیگر کشورها رابطه فرهنگی و اقتصادی و سیاسی داشته باشد. امروزه جهان اسلام اگر بخواهد با سایر ملل رابطه نداشته و بخواهد به تنهائی به حیات خود ادامه دهد، عینا مثل این است که یک فرد در میان اجتماع بخواهد تنها زندگی کند و تمام حوائج خود را خودش تأمین نماید، همان طوری که یک فرد نمی تواند در محیط زندگی فردی با هیچ فرد دیگر رابطه نداشته باشد، کشور اسلام هم نمی تواند در محیط وسیع حیات یک اجتماع بزرگ از سایز ملل بیگانه بماند و هیچ گونه ارتباطی با دیگران برقرار نکند، علاوه بر این تنهائی و انزوای امت اسلام، با هدف اسلام( هدایت بشرها) موافق نیست. همه می دانند اسلام پیشرفت خود را بر پایه تبلیغات صحیح و منطقی و بر نفوذ در دیگران از راه دلیل و استدلال برقرار کرده است. اسلام کوشش کرده است که قوانین و مقررات و رسالت خود را به همه جهانیان ابلاغ نماید و این مسلما بدون رابطه با سایر ملل، امکان پذیر نیست. ملت های بیگانه نیز به حکم احتیاج، ناچارند با امت مسلمان رابطه برقرار کنند. بدون شک نفع خود را بر نفع جهان اسلام مقدم می دارند و در این رابطه ممکن است از هیچ گونه فساد خراب کاری و تحریف افکار و تبلیغات سوء نسبت به مردم مسلمان خودداری نکنند و چیزی که بیش از همه چیز در نظر آنها مهم و با ارزش است در دست گرفتن رهبری سیاسی جهان اسلام است، چون می دانند که با در دست گرفتن تدبیر و رهبری مسلمانان می توانند بر همه چیز آنان مسلط شوند. این نکته حساس که غفلت از آن ممکن است به قیمت حیات و موجودیت ملتی تمام شود، از نظر قرآن کریم مخفی نمانده و به مسلمانان یادآوری کرده است که باید مسلمانان در برخورد با بیگانگان و معاشرت با آنان بی اندازه هشیار باشند که آنان را محرم اسرار خود قرار ندهند و آنان را از رازهای سیاسی خود آگاه نسازند، که مبادا با اطلاع از خفایای امور مسلمانان، راه تسلط و استعمار را باز کنند و رهبری سیاسی مسلمانان را در دست گیرند، چنانکه می فرماید: «ای افراد با ایمان هیچ گونه بیگانه ای را محرم اسرار خود نسازید و بر رازهای پنهائی خویش آگاه نکنید، زیرا آنان از هیچ گونه فعالیتی برای سقوط شما کوتاهی نمی کنند، بیچارگی و نابودی شما آرزوی آنان است، آنها مایلند که شما در رنج و سختی باشید، دشمنی را به زبان هم آشکار می سازند، در صورتی که محققا آنچه در دل پنهان می دارند، بیش از آن است که بر زبانشان آشکار می شود. ما آیات خود را بر شما روشن کردیم، اگر خردمندانه فکر کنید» ( سوره آل عمران/ آیه 117).
«بطانه» که در آیه شریفه ذکر شده، کسی را گویند که انسان به او اطمینان کامل داشته باشد و اسرار خود را با او در میان بگذارد و هیچ گونه رازی از او پنهان ندارد. طبق دستور آیه، مسلمانان نباید هیچ گونه از بیگانگان را محرم اسرار خود قرار دهند، چون آنها بالاخره بیگانه هستند و در تضعیف و کوبیدن مسلمانان کوتاهی نمی کنند، زیرا ضعف و زبونی و سقوط مسلمانان کمال آرزوی آنهاست و هرچه مسلمانان ضعیف تر باشند، بیگانگان بهتر می توانند از آنها بهره برداری کنند. قرآن به این نکته حساس توجه کامل داشته و مسلمانان را از معنی بر حذر داشته است و به نرمی می فرماید: «ای مردم با ایمان! با یهود و نصاری پیمان دوستی نبندید، برخی از آنان یاران برخی دیگر هستند، آن کس که از بین شما به دوستی ( یا سر پرستی) آنان تن در دهد خود نیز از آنان است به طور مسلم خداوند ستمکاران را هدایت نمی کند» (سوره مائده/ آیه 51).
اسلام در عین حال، با خوش رفتاری و دلسوزی نسبت به بیگانگان مخالف نیست، بلکه مسلمانان را از نظر اخلاق به بشردوستی و نوع پروری و حسن عمل با سایر ملل، دعوت کرده است. بالاخره، استقلال سیاسی، یکی ازپایه های اساسی سیاست خارجی اسلام است زیرا با استقلال سیاسی است که می توان فرهنگ و اقتصاد را که دو رکن بزرگ حیاتی اجتماع است در مسیر ترقی ملت قرار داد و اجتماع را رو به تکامل برد. تکامل ملت بسته به تکامل فرهنگ و اقتصاد است و رشد و تکامل فرهنگ و اقتصاد بسته به رهبری صحیح سیاسی و هم بسته به استقلال کامل سیاسی است.