جستجو

بیانی جامع از امام سجاد (ع) درباره اسرار حج

روایتی را مرحوم محدث نوری رضوان الله علیه در کتاب مستدرک الوسائل آورده است از آن نظر که حکم و فواید عظیمه ی اخلاقی و اسرار لطیفه ی روحی و نکات دقیقه ی تربیتی که در احکام متقنه ی الهیه و مخصوصا در مناسک عالیه ی حج قرار داده شده است، وقتی از مجرای کلام نورانی امام معصوم علیه السلام و حجت کبرای حضرت حق ابلاغ و القاء گردید، از حیث هدایت دل های آماده و تربیت قلوب صافیه، تأثیری عمیق تر و راسخ تر خواهد داشت و در نفوس اهل ایمان، جایگزین تر خواهد شد.

«عالم جلیل کثیر التضرع به درگاه خدا، سید عبدالله سبط محدث جزایری در کتاب شرح النخبه می گوید: در مواضع عدیده ای یافته ام این روایت را که موثق ترین آن، به خط بعض بزرگان از معاصرین است که بطور «مرسل» نقل شده است: وقتی مولای ما امام زین العابدین علیه السلام از سفر حج مراجعت فرمودند، «شبلی» به استقبال حضرت رفت و امام علیه السلام (ضمن صحبت) فرمود: حج بجا آورده ای شبلی؟ عرض کرد: بله یا بن رسول الله!»
«فرمود: آیا در میقات فرود آمدی، جامه های دوخته از تن کنده و غسل نمودی؟ گفت: بله.

فرمود: آیا در آن موقع، نیت این داشتی که لباس گناه از خود خلع کرده و جامه ی طاعت می پوشی؟ گفت: خیر.

فرمود: آیا به هنگام برهنه گشتن از پوشاک دوخته ات، توجه به این معنا داشتی که از ریا و نفاق و ورود در کارهای شبهه ناک، مجرد و برکنار می گردی؟ گفت: خیر.

فرمود: آیا موقع غسل و شستشو دادن تن، قاصد این بودی که خود را از خطیئات و گناهان،شستشو می دهی؟ گفت: نه.

فرمود: بنابراین، نه در میقات فرود آمده ای و نه از لباس دوخته، مجرد گشته و نه غسلی نموده ای».

«سپس فرمود: آیا خود را تنظیف نمودی (کثافات و موهای زاید را از بدن زدودی) لباس احرام پوشیده و پیمان حج بستی؟عرض کرد: آری!

فرمود: آیا همزمان با تنظیف بدن، نیت این کردی که با داروی توبه ی خالص، قذارت و کثافت گناه، از قلب و جان بزدایی؟ گفت: خیر!

فرمود: آیا موقع محرم شدن، متوجه این معنا بودی که تمام آنچه را خدا حرام کرده، برخود تحریم نمایی و هرگز پیرامون آن نگردی؟ گفت: نه!

فرمود: آیا به هنگام عقد الحج و بستن پیمان حج، به این نیت بودی که هرگونه عهد و قرارداد با غیر خدا را ( که بر خلاف رضای خداست) منحل کردی ( و زیر پا بنهادی و تنها با خدا عقد عبودیت و بندگی بستی)؟ گفت: خیر!

فرمود: پس با نداشتن چنین قصدی، در حقیقت، نه تنظیف نموده ای و نه محرم شده و نه پیمان حج بسته ای».

فرمود: آیا وارد میقات شدی و دو رکعت نماز (برای احرام) خواندی و لبیک گفتی؟ عرض کرد: آری!

امام فرمود: موقع ورود به میقات، آیا نیتت این بود که به قصد زیارت، داخل میقات می شوی؟ (یعنی برای تحصیل شرایط زیارت بیت محرم). گفت: نه!

فرمود: آیا دو رکعت نماز که می خوانی، در نیت داشتی که به سبب بهترین اعمال و بزرگترین حسنات بندگان نماز است، به خدا نزدیک می شوی؟ گفت: خیر!

فرمود: آیا به هنگام گفتن لبیک، این نیت در تو بود که براساس تعهد به طاعت در تمام موارد اطاعت و سکوت و خودداری از همه گونه معصیت، با خدا سخن می گویی و پیمان عبودیت همه جانبه با خدا می بندی؟ گفت: نه!

فرمود: پس در این صورت، نه داخل میقات شده ای و نه در حقیقت، نماز خوانده ای و نه لبیک واقعی گفته ای».

«سپس امام علیه السلام فرمود: آیا به حرم داخل شدی و کعبه را دیدی و نماز خواندی؟ عرض کرد: آری!

فرمود: آیا داخل شدنت به حرم، به این نیت بود که هرگونه غیبت و نسبت ناروا که در غیاب مسلمانان درباره ی آنان روا می داشتی، بعد از این بر خود حرام نمودی و با ورودت به حرام امن خدا، تمام اهل ملت اسلام را مأمون از شر فکر و زبانت گردانیدی؟ گفت: نه!

فرمود: آیا وقتی به مکه رسیدی، در دل گذراندی که از این سفر، جز خدا، مقصد و مطلوبی ندارم و چیزی نمی خواهم؟» گفت: خیر!

فرمود: پس در واقع، نه داخل حرم خدا شده ای و نه کعبه را دیده و نه نماز خوانده ای».

«بعد فرمود: آیا طواف بیت کردی و مس ارکان نمودی و در انجام این اعمال، از خود سعی وافی نشان دادی؟ گفت: آری!

فرمود: آیا هنگام سعی و کوشش در انجام این اعمال، از صمیم جان، نشان دهنده ی این حقیقت بودی که (از شر مکاید شیطان و وساوس نفس اماره ی بالسوء) گریخته و خود را به پناه خدا افکنده ای و به راستی این فرار از ماسوی و پناهندگی به خدا را حضرت علام الغیوب از تو شناخته و باور کرده بود، یعنی صورت تنها نبود واقعیت داشت یا نه؟ گفت: نه!

فرمود: پس طواف بیت نکرده ای و مس ارکان، ننموده ای و سعی وافی، از خود نشان نداده ای».

«پس به او فرمود: آیا مصافحه با حجرالاسود نمودی و در مقام ابراهیم علیه السلام ایستاده و دو رکعت نماز بجا آوردی؟ عرض کرد: آری!

در این موقع، امام علیه السلام ناله ای کرد و فریاد کشید آنچنان که نزدیک بود از دنیا مفارقت نماید. آنگاه فرمود: آه آه، کسی که مصافحه ی با حجرالاسود کند، در حقیقت، با خدای تعالی مصافحه کرده است. پس بنگر بیچاره و نیکو توجه کن تا اجر کاری را که حرمت آن در پیشگاه خدا بس عظیم است، ضایع نسازی. و همچون مجرمین تبهکار از در طغیان و عصیان در نیایی و با مخالفت فرمان خدا و ناپرهیزی از حرام، از ارزش مصافحه ی با خدا را از دست ندهی و پیمان عبودیت او درهم نشکنی».

«سپس فرمود: آیا موقع وقوف در مقام ابراهیم علیه السلام این نیت در تو بود که این توقف در مقام (محل ایستادن ابراهیم خلیل علیه السلام آن بنده ی موحد با اخلاص خدا) نشان دهنده ی تصمیم قاطع، بر قیام به طاعت و فرمانبرداری در پیشگاه اقدس حق، و پرهیز از تمام صحنه های عصیان و گناه است؟ گفت: خیر!

فرمود: آیا هنگام ادای نماز در مقام، این نیت را داشتی که با همین نمازت، نماز حضرت ابراهیم علیه السلام بجا آورده و بینی شیطان را به خاک می مالی. گفت: نه!

فرمود: پس در واقع، نه مصافحه ی با حجر الاسود نموده ای و نه در مقام ابراهیم ایستاد و نه نماز در مقام به جا آورده ای».

فرمود: آیا بر سر چاه و آشامیدن از آن آب ( که بر اثر اخلاص و توکل یک زن با ایمان، در هزاران سال قبل، از زمین جوشیده و تاکنون جاری است) این نیت و تصمیم در تو پیدا شد که باید اشراف بر طاعت حق و بندگی با اخلاص، در صفحه ی قلبت تحقق یابد و از صحنه های گناه و معصیت، چشم پوشیده و اعراض نمایی؟ ( تا چشمه ی آب حیات از عمق وجودت بجوشد و شادابی همه جانبه ات ببخشد). گفت: خیر!

فرمود: پس در عالم معنی و حقیقت، مشرف بر چاه زمزم نشده ای و از آب آن ننوشیده ای ( یعنی آن آثار روحی و طهارت قلبی و تشفی از امراض باطنی که باید از نوشیدن آن آب عایدت گردد، نمی گردد)».

«پس از آن فرمود:  آیا سعی بین صفا و مروه را انجام دادی، بین آن دو کوه، راه رفتی و رفت و آمد نمودی؟ گفت: آری!

فرمود: آیا نیتت این بود که بین خوف و رجاء و بیم و امید (نسبت به قبولی اعمال خود در پیشگاه خدا) قرار گرفته ای ( و نمی دانی که مقبول یا مردود درگاه خواهی شد؟) گفت: خیر!

فرمود: پس سعی و راه رفتن و رفت و آمد نمودن تو  بین صفا و مروه، خالی از معنا و عاری از حقیقت بوده، و گویی انجام نداده ای».

«فرمود: آیا از مکه به قصد منا بیرون رفتی؟ گفت: آری!

فرمود: آیا از رفتنت به منی، در این نیت بودی که مردم را از شر دست و فکر و زبانت در امان قرار دهی و احدی را بعد از این، با دست و زبانت نخواهی آزرد و قلبا بدخواه کسی نخواهی بود؟ گفت: خیر!

فرمود: پس در واقع به منی نرفته و کار موثری انجام نداده ای».

«پس امام علیه السلام به او فرمود: آیا وقوف در عرفات انجام دادی، بالای جبل الرحمه رفتی، «وادی نمره» ( کوهی که از حدود عرفه محسوب می شود) را شناختی و خدا را خواندی؟

فرمود: آیا به وقوفت عرفه، حق معرفت و شناسایی خدا را بدست آوردی و پی به معارف و علوم الهی (به قدر ظرفیت و استعداد خود) بردی، دانستی که تمام وجودت در قبضه ی قدرت خدا هست و او، از نهان کار و خفایای قلب تو مطلع است؟عرض کرد: خیر!

فرمود: آیا بالای کوه «رحمت» که درآمدی، به خاطرت گذراندی که خدا بر هر مرد و زن با ایمانی رحمت می آورد و هر دو مرد و زن مسلمانی را یاری می نماید؟ گفت: خیر!

فرمود: نزد «نمره» که ایستادی، انتقال به این معنا پیدا کردی که تا خود، تن به اوامر و نواهی خدا ندهی و فرمانبردار نباشی، امر و نهی تو نسبت به دیگران، دارای اثر و ثمری نخواهد بود؟ گفت: نه!

فرمود: در آن موقع که نزد «علم و نمرات» (نشانه های حرم که بالای کوه نمره منصوب است) ایستادی، متذکر این شدی که همین ها شاهد طاعات و عبادات تو می باشند و همراه فرشتگان نگهبان، به امر پروردگار آسمان، حافظ و نگهدار تو هستند؟ گفت: خیر!

فرمود: پس با این توصیف، تو واقف در عرفات نبوده ای و بالای کوه رحمت نرفته ای، نه کوه نمره را شناخته ای و نه نزد نمرات ایستاده و نه خدا را آنچنان که باید خوانده ای».

«سپس فرمود: آیا عبور از بین العلمین نمودی  و دو رکعت نماز پیش از مرور از آن، خواندی و بر زمین مزدلفه، راه رفتی و در آنجا سنگریزه ها را برچیدی و بر مشعرالحرام گذر کردی؟ عرض کرد: آری!

فرمود: در آن دو رکعت نمازی که پیش از مرور از بین العلمین خواندی، متذکر این شدی که آن نماز، نمازی است که در شب دهم، برای شکر و سپاس به درگاه خدا خوانده می شود و موجب حل مشکلات و آسانی کارها می گردد؟ گفت: خیر!

فرمود: آن موقعی که در «بین العلمین» راه می رفتی و خوب مراقب بودی که به سمت یمین و یسار، انحراف پیدا نکنی، نیت کردی و تصمیم گرفتی که برای همیشه در مسیر دین حق، ثابت و مستقیم بمانی و قلب و زبان و اعضای تنت را، از انحراف به یمین و شمال و افراط و تفریط نگه داری و مضبوط و منظم سازی؟ گفت: خیر!

فرمود: هنگام راه رفتن بر زمین مزدلفه و برچیدن سنگریزه ها، به این نیت بودی که هر گونه موجب جهل و گناه را از زمین قلب برمی چینی و در زمینه ی علم و عمل، ثابت می مانی؟ گفت: نه!

فرمود: آن دم که عبورت به مشعرالحرام افتاد (کوه قزح که در مزدلفه است) آیا حالت ترس از خدا را که شعار اهل تقواست، در دل نشانیده و همچون جامه ی زیزین،  بر قامت جان خود پوشانیدی؟ گفت: خیر!

فرمود: پس در این صورت، نه از علمین عبور کرده ای و نه دو رکعت نماز شکر بجا آورده ای، نه بر زمین مزدلفه راه رفته ای و نه سنگریزه ها برچیده و نه از مشعرالحرام گذشته ای.

«سپس فرمود: آیا به منی رسیدی و آنجا رمی جمرات نمودی و سر تراشیدی و قربانی کشتی و در مسجد خیف نماز خواندی و بعد از آن به مکه برگشته و طواف افاضه بجا آوردی؟ گفت: آری!

فرمود: هنگام رسیدن به منی و رمی جمرات، این توجه را داشتی که باید به نتیجه ی کار و غایت اعمال، رسیده باشی، و خدا تمام حوایجت را برآورده و خواسته هایت را عطا فرموده باشد؟ گفت: خیر!

فرمود: آیا موقع رمی جمرات، این نیت در تو بود که با این عمل، دشمن خود، ابلیس را کوبیده و با پایان دادن به حج گرانقدر و نفیست، تخلف فرمان شیطان نموده ای؟ گفت: خیر!

فرمود: موقعی که سر می تراشیدی، به این نیت بودی که از تمام پلیدی ها و کثافات روحی پاک گشته و از تبعات سوء (ظلم و تعدی به) آدمیان (با تصفیه ی حقوق آنان) تطهیر شده و همچون روز ولادت از مادر، عاری از گناهان گریده ای؟ گفت: نه!

فرمود: از نمازی که در مسجد خیف خواندی، به درک این حقیقت رسیدی که جز خدا و گناهت از کسی نترسی و جز رحمت خدا، امیدوار به چیزی نباشی؟ گفت: خیر!

فرمود: آیا موقع ذبح قربانی، نیتت این بود که با تمسک به حقیقت پرهیز و ورع ، حنجره ی طمع را بریدی و از سنت ابراهیم علیه السلام پیروی نمودی که با ذبح فرزند و میوه ی قلب و آرام بخش دلش، سنت بندگی با اخلاص و تقرب به درگاه خدا را برای آیندگان بعد از خودش پایه گذاری نمود (معنای واقعی توحید و رضا و تسلیم را به دنیا نشان داد؟) گفت: خیر!

فرمود: آیا بعد از این که از منی به مکه مراجعت کرده و به طواف بیت پرداختی، متذکر این معنا بودی که اکنون با بهره ی کافی از رحمت خدا، به محیط اطاعت و بندگی، وارد شده و دست بر دامن حب خدا زده ای، وظایف واجبه ی بندگی را به پایان رسانیده و در مقام قرب خدا منزل گرفته ای؟ گفت: نه!

در این موقع، امام زین العابدین علیه السلام فرمود: بنابراین تو، نه به منی رفته و نه رمی جمرات نموده ای، نه سر تراشیده و نه قربانی کشته ای، نه نماز در مسجد خیف خوانده و نه طواف بیت، انجام داده ای، و بالاخره به مقام قرب خدا نرسیده ای. برگرد؛ چه آن که تو حج بجا نیاورده ای!

شبلی که این اسرار و دقایق مربوط به اعمال حج را از امام علیه السلام شنید و سپس با حج خودش که فاقد روح و عاری از توجه به آن اسرار و دقایق بود، سنجید، از قصور و تفریط خود در عمل، به خود پیچید و سخت گریست، و از آن پس، دائما به تعلم و آموختن اسرار مناسک پرداخت تا آن که مجددا سال دگر، عازم حج شد و با معرفت و یقین کامل، حج دیگری بجا آورد.

(1= ظاهرا مراد از علمین، دو تنگنای واقع بین عرفات و مشعر و بین مکه و منی است که مــأزمین نیز گفته می شود).

(2= اینجا ظاهرا مراد از مشعر، کوهی است که در مزدلفه واقع است و قزح نامیده می شود و صعود و وقوف بر آن، مستحب است).

منابع

  • سیدمحمد ضیاء آبادی- حج، برنامه تکامل – از صفحه 327 تا 340

کلید واژه ها

حج نیت امام سجاد (ع)

مطالب مرتبط

کتاب عرفان حج قصیده فرزدق در ماجرای طواف امام سجاد علیه السلام بررسی مراحل مقدماتی حج موعظه ای لطیف درباره حج حقیقی دستورالعملی جامع از امام صادق (ع) درباره حج مقبولیت حج شیعیان موعظه ای از امام سجاد (ع) در شناخت چهره منافق

اطلاعات بیشتر

دستورالعملی جامع از امام صادق (ع) درباره حج

ابزار ها