شرایط روحی مسلمین در بدر

«و إذ یعدکم الله إحدى الطائفتین أنها لکم و تودون أن غیر ذات الشوکة تکون لکم و یرید الله أن یحق الحق بکلماته و یقطع دابر الکافرین؛ و [فراموش نکنید] آن زمان را که خداوند به شما وعده مى داد که یکى از آن دو گروه (عیر و نفیر) نصیب شماست، ولى شما دوست داشتید [کاروان] غیر مسلح نصیب شما گردد، و خدا مى خواست که با سخنان خویش حق را پایدار سازد و ریشه کافران را برکند.» (انفال/ 7) این آیات اشاره به داستان بدر مى کند که اولین جنگ در اسلام است، و ظاهر سیاق آیات چنانچه به زودى روشن خواهد شد این است که بعد از پایان یافتن واقعه نازل شده باشد.
خداوند در این آیه نعمت ها و سنت هاى خود را براى ایشان برمى شمارد تا چنین بصیرتى به هم برسانند که خداى سبحان امرى به ایشان نمى کند و حکمى بر ایشان نمى آورد مگر به حق و در آن مصالح و سعادت ایشان و به نتیجه رسیدن مساعى ایشان را در نظر مى گیرد، و وقتى داراى چنین بصیرتى شدند دیگر در میان خود اختلاف نکرده، و نسبت به آنچه که خداوند براى آنان مقدر کرده و پسندیده اظهار کراهت ننموده بلکه امر خود را به او محول نموده و او و رسول او را اطاعت مى کنند.
منظور از "طائفتین" دو طایفه عیر و نفیر مى باشند که مقصود از "عیر" قافله چهل نفرى قریش است که با مال التجاره و اموال خود از مکه به شام مى رفت، و همچنین از شام به مکه باز مى گشت، و ابوسفیان هم در میان ایشان بود، و مقصود از "نفیر" لشکر قریش است که قریب به هزار نفر بودند (و لشکر اسلام پس از دست نیافتن به مال التجاره آنان در بدر با خود آنان روبرو شدند)، و مقصود از "غیر ذات الشوکة" آن طایفه بى شوکت است که عبارت است از همان چهل نفر حامل مال التجاره که قوا و نفراتشان از نفیر کمتر بود.
"کلمات خدا" قضا و قدرى است که رانده به اینکه انبیاى خود را یارى نموده و دین حق خود را ظاهر سازد، هم چنان که در آیه «و لقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلین إنهم لهم المنصورون و إن جندنا لهم الغالبون؛ و به تحقیق مشیت و قضاى ما به نفع بندگان مرسل ما بر این رانده شده که آنان، آرى هم ایشان منصور خواهند بود و بر اینکه لشکر ما ایشانند فیروزمندان.» (صافات/ 173) و همچنین آیه «یریدون لیطفؤا نور الله بأفواههم و الله متم نوره و لو کره الکافرون، هو الذی أرسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین کله و لو کره المشرکون؛ مى خواهند نور خدا را با دهنهاشان خاموش کنند (غافل از اینکه) خداوند نور خود را به حد تمام خواهد رسانید هر چند کافران کراهت داشته باشند، او کسى است که فرستاده خود را به هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر همه ادیان غلبه دهد هر چند مشرکین کراهت داشته باشند.» (صف/ 9) اشاره به آن کرده است.
بعضى از قاریان قرآن آیه را به "بکلمته" قرائت کرده اند، و این قرائت موجه تر و به عقل نزدیک تر است. و کلمه "دابر" به معناى متعلقات هر چیز است که بعد از آن چیز بیاید و به آن بپیوندد، و "قطع دابر" کنایه از نابود کردن و منقرض ساختن چیزى است به طورى که بعد از آن اثرى که متفرع بر آن و مربوط به آن باشد باقى نماند.
معناى آیه این است که به یاد آورید آن روزى را که خداوند به شما وعده داد که با یارى او بر یکى از دو طایفه "عیر" و یا "نفیر" غالب شوید، و شما میل داشتید که آن طایفه، طایفه عیر (قافله تجارتى قریش) باشد، چون نفیر (لشکریان قریش) عده شان زیاد بود، و شما ضعف و ناتوانى خود را با شوکت و نیروى آنان مقایسه مى کردید، ولیکن خداوند خلاف این را مى خواست، خداوند مى خواست تا با لشکریان ایشان روبرو شوید، و او شما را با کمى عددتان بر ایشان غلبه دهد، و بدین وسیله قضاى او مبنى بر ظهور حق و استیصال کفار و ریشه کن شدن ایشان به کرسى بنشیند.
«لیحق الحق و یبطل الباطل و لو کره المجرمون» از ظاهر سیاق برمى آید که "لام" در "لیحق" براى غایت است، و کلمه مذکور تا آخر آیه متعلق به جمله "یعدکم الله" باشد، و بنابراین، معناى آیه چنین مى شود: اگر خداوند به شما چنین وعده اى داد (و او هرگز خلف وعده نمى کند) براى این بود که بدین وسیله حق را تثبیت کرده، و باطل را باطل معرفى نماید هر چند کفار نخواسته باشند و بلکه کراهت داشته باشند.
به این بیان روشن مى گردد که جمله "لیحق الحق..."، تکرار جمله "یرید الله أن یحق الحق بکلماته" نیست، هر چند همان معنا را افاده مى کند (چون یکى مربوط به اصل وعده اى است که خدا داده، و دیگرى مربوط است به مواجه نمودن مسلمین بر خلاف میل و انتظار آنان با لشکر کفار).
«إذ تستغیثون ربکم فاستجاب لکم أنی ممدکم بألف من الملائکة مردفین» "استغاثه" به معناى درخواست یارى است، هم چنان که در جاى دیگر مى فرماید: «فاستغاثه الذی من شیعته على الذی من عدوه؛ پس آنکه از شیعیان او (موسى) بود وى را علیه آن کس که از دشمنانش بود به یارى طلبید.» (قصص/ 15)، معناى "امداد" معروف است.

 


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏9 صفحه 20

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/110090