محبوب و مجذوب خدا

درباره محور محبت بودن پیامبر اکرم (ص) در سوره آل عمران می فرماید: «قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله؛ به مردم بگو اگر محب و دوست خدایید پیرو من باشید تا محبوب خدا شوید.» (آل عمران/ 31) سالک محب خدا، و مجذوب محبوب اوست، بکوشید خدا دوستتان داشته باشد تا شما را به سمت خود ببرد، در این صورت بقیه راه شما را می برد یعنی ابتدا چون مجید آهسته آهسته قدم برمی دارید، وقتی محبوب خدا شدید، او محبوب خود را با جذبه به سمت خود می کشاند. خدای سبحان گاه می فرماید: فلان پیامبر به طرف خدا رفت و گاه می فرماید: من فلان پیغمبر را به طرف خود بردم. همه انبیا محبوب خدایند اما درجه محبت فرق می کند، درباره موسای کلیم می فرماید: «و واعدنا موسی ثلثین لیلة و اتممناها بعشر فتم میقات ربه اربعین لیلة؛ و با موسى سى شب وعده کردیم و آن را به ده شب دیگر کامل نمودیم پس میقات پروردگارش در چهل شب به سر آمد.» (اعراف/ 142) آنگاه می فرماید: «و لما جاء موسی لمیقاتنا؛ موسی، طبق قرار و وعده قبلی، به میقات و ملاقات ما آمد.» (اعراف/ 143)
درباره ابراهیم خلیل (ع) می گوید: «انی ذاهب الی ربی؛ من به ملاقات حق می روم.» (صافات/ 99) پس درباره ابراهیم و موسی (ع) سخن از «رفتن» است اما درباره پیغمبر خاتم، سخن از بردن است: «سبحان الذی اسری بعبده لیل؛ منزه است خدایی که بنده اش را شبانه برد.» (اسراء/ 1) یعنی ما او را دعوت کرده، مجذوبش نموده به سمت خود بردیم. موسی و ابراهیم، خود به طرف خدا رفتند ولی خدا پیغمبر را برد، بین بردن و رفتن، «سلوک» و «جذبه» فرقها وجود دارد سالک، لنگان لنگان می رود ولی مجذوب با سرعت می دود، (البته با نظر توحیدی هرگونه رفتن مانند بردن، در سایه تحریک محرک کل است.)
جمله ای که درباره معراج وارده شده: «خطوته مد البصر»: هر قدم «براق» رسول خدا (ص) در معراج به اندازه دید چشم بود، ناظر به همین نکته است، یعنی با یک قدم به اندازه امتداد دید چشم، مسافت را طی می کرده! ما با یک نگاه دورترین ستاره را می بینیم. یک قدم «براق» رسول خدا در شب معراج به اندازه امتداد دید انسان حرکت می کرده، اگر از زمین پا بر می داشت تا دورترین نقطه آسمان ها پا می گذاشت، برق وار می رفت، چنانکه درباره سالکان حقیقی آمده است: «قد احیاعقله و امات نفسه... و برق له لامع کثیر البرق فابان له الطریق و سلک به لسلبیل.» خدا محبوب خویش را به سرعت می برد و لازم نیست او تدریجا و آهسته قدم بردارد. نه تنها هیچ یک از دشمن درون و بیرون بر خدا دوستان مسلط نیست بلکه همه سپاهان حق در خدمت آنان و به نفعشان در حرکتند، به محبوب خدا کسی یا چیزی آسیب نمی رساند و فرشتگان به نفع او حرکت و در تامین خیر و سعادت او دعا می کنند.

محبوبان الهی
طلب مغفرت فرشتگان برای طالبان علم، برای آن است که آنان حافظان افراد مخصوص هستند چنانکه در موارد گوناگون به فرشتگان دستور داده شده رزمندگان در راه خدا را تایید کنند یا کمک کار افراد مومنی باشد که در راه حق قدم برمی دارند، سر این تایید غیبی آن است که فرشتگان مامور به یاری محبوبان الهی هستند.
خدای سبحان در مقام معرفی محبوبهای خود افرادی را نام می برد که راههای فضایل نفسانی را با کسب عناوین گوناگون پیموده اند. مانند «والله یحب المحسنین؛ خداوند نیکوکارانرا دوست می دارد.» (آل عمران/ 148) «یحب المتطهرین؛ پاکیزگان را دوست می دارد.» «یحب التوابین؛ توبه کنندگان را دوست می دارد.» (بقره/ 222) «یحب المتقین؛ تقوا کنندگان را دوست دارد.» (آل عمران/ 76) «یحب الصابرین؛ صابران را دوست دارد.» (آل عمران/ 164) «یحب المتوکلین؛ متوکلان را دوست دارد.» (آل عمران/ 159) «یحب المقسطین؛ خداوند دادگران را دوست مى‏ دارد.» (مائده/ 42) «یحب المطهرین؛ پاکیزگان را دوست دارد.» (توبه/ 108)
خداوند این افراد را دوست دارد یعنی محبوب خدا شدن محسن بودن را می طلبد که هم کار نیک کند، و هم به غیر، احسان نماید، احسان بالاتر از عدالت است، زیرا بعد از طی مرحله عدالت از آن یاد می شود: «ان الله یامر بالعدل و الاحسان؛ خداوند به عدل و احسان امر می کند.» (نحل/ 90) احسان کنید که پیامبر محور احسان است، در احسان تابع او باشید، پیامبر متطهر است شما هم به پیروی از او متطهر باشید تا محبوب خدا شوید، پیغمبر پیوسته رجوع الی الله دارد شما هم، به طور مستمر چنین باشید، او اهل تقواست شما هم متقی باشید، گرچه او در حد اعلای از تقواست و شما در حد متوسط یا ضیعف می توانید باشید، او صابر است شما از صبر او پیروی کنید، او متوکل و مقسط است شما هم متوکل و مقسط و اهل قسط باشید.
نیز می فرماید: «ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصیون؛ خدا رزمنده ای را، که چون کاخ سربی، در برابر دشمنان دین الهی استوار و مستحکم باشد دوست دارد.» (صف/ 4) تابع پیغمبر باید جنگی داشته باشد که به پیروزی یا شهادت ختم شود، و محبوب خدا شدن پیروی پیغمبر را طلب می کند که خدا درباره اش فرمود: تو در میدان جنگ، خود را مکلف کن کسی هم به کمک تو نیامد، باز میدان نبرد را ترک نکن. و نیز پیرو آن حضرت باید طوری در راه خدا جهاد کند که چون «بنیان مرصوص»، «لاتحرکه العواصف؛ بادهای سخت و تند نمی تواند آنها را تکان دهد.» باشد، البته بعضی از مراحل نهایی استقامت از خصایص رسول اکرم (ص) است لیکن طی بسیاری از مراحل آن مشترک است.
لازم است توجه شود که گاه چیزی را، که به سود واقعی ما نیست دوست داریم: «و عسی ان تحبوا شیا و هو لکم والله یعلم و انتم لاتعلمون؛ و بسا چیزى را ناخوش داشته باشید که آن به سود شماست و بسا چیزى را دوست داشته باشید که به زیان شماست، و خدا مى داند و شما نمى دانید.» (بقره/ 216) چون محبت و گرایش قلبی محصول بینش و دانش است و علم آگاهی انسان اندک و خداوند می داند، چیزی را که شما نمی دانید، لذا محبت شما معیار صحیح و معتبری نخواهد بود. اصولا نمی دانید به چه چیز علاقمند باشید بسیاری از چیزها را دوست دارید ولی به زیان شماست. مثلا دوست دارید با دشمن خون آشام خود، اهل صلح و سازش و رفاه و آسایش باشید در صورتی که این حالت و این وصف برای شما مضر است، چنگ برای شما ممکن است ناخوشایند باشد ولی خیر شما در آن است، پس نمی دانید به چه چیز گرایش داشته از چه گریزان باشید.
پیامبر اکرم (ص)، در مقابل کفر و نفاق و شرک مانند بنیان مرصوص بود، امیرالمؤمنین (ع) می فرماید: «در جنگ بدر که اولین نبرد مسلمانان بود و از هر جهت تازگی داشت، رسول خدا از سر شب تا بامداد در کنار درختی سرگرم زمزمه و مناجات با خدا بود، گویا اصلا جنگی نیست، در صورتی که نه کارآزموده جنگی و نه ساز و برگ نظامی در اختیارشان بود، همه نیز احساس هراس می کردند، تنها کسی که از ترس مصون بود، رسول اکرم بود که همچون بنیان مرصوص از گزند تندباد سوانح سنگین و غمبار در امان بود.» حضرت (ع) می فرماید: «کنا اذا احمر الباس اتقینا برسول الله (ص) فلم یکن احد منا اقرب الی العدو منه؛ وقتی نائره جنگ مشتعل می شد ما به آن حضرت پناه می بردیم، وقتی در میدان جنگ به آن بزرگوار نزدیک می شدیم چنان احساس امن می کردیم که گویا به سنگر رسیده ایم در صورتی که آن حضرت (ص) وسط میدان بود.»
خدای سبحان در بسیاری از آیات، محبوبان خود را معرفی فرموده می فرماید: «ان تتقوا یجعل لکم فرقانا؛ من به محبوبان خود قدرت تشخیص حق از باطل می دهم.» (فرقان/ 29) تا بفهمند که چه چیز بد است و کدام چیز خوب، کدام صدق است و کدام کذب. در بسیاری از موارد، در اثر بی تقوایی در تحیر و سرگردانی به سر می برد و احیانا در اثر همان سرگردانی دست به تباهی می زند، گاهی ممکن است انسان، روی معیارهای علمی نتواند زشتی یا زیبایی چیزی را بیان کند اما گرایش قلبی به سمت و جهت حق است که اگر از او بپرسند چرا این ره را طی می کنی؟ می گوید: نمی دانم، دلم به این سمت مایل است! خدای سبحان اهل بحث و فحص و تقوای علمی را با ابزار فلسفه و منطق و براهین عقلی، روشن می سازد و اگر با این علوم آشنا نبود قلبش را به سمت حق گرایش می دهد، گرچه نتواند حقانیت راه خود را با اصول علمی بیان کند.
خاصیت محبت خدا این است که می فرماید: من پرهیزکاران را دوست دارم، نه تنها در قیامت به آنان بهشت می بخشم، بلکه در دنیا هم به آنها، «فاروق» می دهم یعنی قدرتی نورافکن که بین حق و باطل فرق بگذارد، به طوری که مظهر امتیاز خداوند می شود و معنای آیه «لیمیزالله الخبیث من الطیب؛ خدا ناپاك را از پاك جدا كند.» (انفال/ 37) در علم و عمل او جلوه می کند و مجرای فرقان «وامتازوا الیوم ایها المجرمون؛ [ندا آید:] امروز [از مؤمنان] جدا شوید اى تبهکاران!» (یس/ 59) می گردد و می تواند فارق پاک و ناپاک باشد و در مسایل علمی و مالی، هرگز در نماند و در مضیقه جهل و نسیان و عصیان قرار نگیرد: «یجعل له مخرجا* و یرزقه من حیث لایحتسب؛ [خدا] براى او راه بيرون ‏شدنى قرار مى ‏دهد و از جايى كه حسابش را نمى‏ كند به او روزى مى‏ رساند.» (طلاق/ 2- 3) راه را به او نشان می دهد تا فرو نماند و از راههای بی گمان به او رزق ظاهر و باطن، که همان علم و معرفت صحیح و گرایش راست باشد، می رساند.
گاه انسان با جدیت، به دنبال مطلبی به کتابهای گوناگون مراجعه می کند ولی چیزی دستگیر او نمی شود، ناگهان کسی چیزی را از او سوال می کند، جواب آن نکته در ذهنش برق می زند، یا حل آن را از زبان کسی می شنود و مشکل او آسان می گردد، این همان رزق خاصی است که از راه پیش بینی نشده به او می رسد.
فرقان بین حق و باطل، در ابتدای امر، «علم الیقین» است سپس «عین الیقین» می شود، ابتدا به گونه ای است که انسان کاملا می فهمد حق چیست و باطل کدام است، در مرحله بعد که قویتر می شود نه تنها ادارک می کند بلکه با چشم دل امتیاز حق از باطل می بیند. فرمایش امیرالمؤمنین (ع) در اوصاف متقیان، که می فرماید: «گویا جهنم و اهلش، بهشت و اهلش را می بینند» ناظر به همین مشاهدات اهل تقواست، و نیز آنچه را پس از تلاوت «یسبح له فیها بالغدووالاصال* رجال لاتلهیهم تجارة ولابیع عن ذکرالله؛ در آن [خانه]ها هر بامداد و شامگاه او را نيايش مى‏ كنند مردانى كه نه تجارت و نه داد و ستدى آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زكات به خود مشغول نمى‏ دارد.» (نور/ 36- 37) فرموده که: «فکانهم قد قطعوا الدنیا؛ گویا دنیا را طی کرده، آخرت را دیده اند.» طوری از آخرت سخن می گویند که گویا بهشت و اهلش، جهنم و اهلش، صحنه قیامت و مشاهد و مواقف آن را مشاهده کرده اند، بر همین اساس است، خدای سبحان، اهل تقوا را تنها به بهشت وعده نمی دهد تا و در دنیا از این معارف غیبی بی بهره سازد.
پس پیغمبر اکرم (ص)، که محور محبت است خود فارق بین حق و باطل بوده تبعیت از او این برکات را به دنبال دارد، خدا که می فرماید: «قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله؛ بگو اگر خدا را دوست داريد از من پيروى كنيد تا خدا دوستتان بدارد.» (آل عمران/ 31) یعنی محبت من به وسیله مظهر خاصی، که وجود مبارک آن حضرت باشد نصیب انسانها می گردد، شرط مهرورزی خدا پیروی از حبیب او پیامبر است، پس ای رسول! چون تو محوری تقوای تو عالیترین درجه تقواست و تقوای هر انسان متقی تابع درجه ای ازدرجات وسیع تقوای تو است و نیز توکل هر متوکل تابع توکل تو است و....، همه عقاید و اخلاق و اعمال صالحه، از عقیده و خلق و عمل صالح تو و در اثر حرکت در محور تو که حبیب خدا هستی نصیب انسانهای سالک می شود نه با تلاش فقط، زیرا کوشش بدون کشش محبوب سودی ندارد.


منابع :

  1. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 8 صفحه 252

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/110397