وحدت و کثرت

 

اشاره اى به چند مبحث ماهوى:

مفهوم ماهوى یا بسیط است و یا مرکب. دو مفهوم ماهوى بسیط طبعا جهت اشتراکى نخواهند داشت و به کلى از یکدیگر متباین خواهند بود، زیرا اگر جهت اشتراکى بین آنها فرض شود که عین ماهیت بسیط آنها باشد به طورى که دیگر جهت امتیازى نداشته باشند، در این صورت تعددى نخواهند داشت و یک ماهیت بیشتر نخواهند بود. و اگر فرض شود که هر کدام از آنها علاوه بر جهت مشترک جهت امتیازى هم دارند، در این صورت هر کدام از آنها مرکب از دو حیثیت ماهوى خواهد بود و این خلاف فرض بساطت آنها است. پس دو مفهوم ماهوى بسیط متباین به تمام الذات هستند اما اگر یکى از آنها یا هر دو مفهوم مرکب باشند صورتهاى مختلفى را براى آنها مى توان فرض کرد.

• جنس و فصل:
در منطق کلاسیک ماهیات مرکب دست کم داراى دو جزء دانسته شده اند؛ یک جزء مشترک به نام جنس که مفهومى است مبهم و نامتعین و از تردید بین چند نوع به دست مى آید و یک جزء مختص به نام فصل که موجب تعین جنس مى باشد. چنانکه مى گویند ماهیت انسان از مفهوم حیوان و مفهوم ناطق ترکیب یافته است که اولى جنس مشترک بین انواع حیوانات و دومى فصل مختص به انسان مى باشد. مفهوم جنس ممکن است به نوبه خود مرکب و داراى جنس عالیتر و عامترى باشد. چنانکه مفهوم جسم هم شامل حیوان مى شود و هم شامل جمادات و نباتات، ولى مفاهیم فصلى را بسیط و غیر قابل ترکیب مى دانند. سرانجام براى همه ماهیات مرکب ده جنس عالى بسیط یا ده مقوله قائل شده اند، از این قرار جوهر کمیت کیفیت اضافه وضع این نسبت مکانى متى نسبت زمانى جده نسبت به شىء احاطه کننده ان یفعل حالت تاثیر تدریجى ان ینفعل حالت تاثر و انفعال تدریجى.

صورتهای تمایز ماهیات مرکب:
طبق دستگاه جنس و فصل منطقى و بر اساس اینکه همه ماهیات مرکب منتهى به چند مقوله مى شوند، تمایز آنها به دو صورت حاصل مى شود: یکى آنکه تمایز آنها به تمام الذات باشد و آن در صورتى است که دو ماهیت از دو مقوله را با یکدیگر مقایسه کنیم که حتى جنس مشترکى هم بین آنها نخواهد بود، مانند: مفهوم انسان و مفهوم سفیدى. دوم آنکه تمایز آنها ببعض الذات باشد و آن در صورتى است که دو ماهیت از یک مقوله را با یکدیگر بسنجیم، مانند مفهوم اسب و مفهوم گاو که در حیوانیت و جسمیت و جوهریت مشترکند. حاصل آنکه ماهیات تام انواع اگر بسیط باشند به تمام الذات با یکدیگر متباین و متمایزند. همچنین اگر مرکب و از دو مقوله باشند نیز فصول و اجناس عالیه که همگى آنها مفاهیم بسیطى به شمار مى روند، به تمام الذات از یکدیگر متمایز هستند و نمى توان جنسى را فرض کرد که شامل همه ماهیات بشود. و از این روى نمى توان همه ماهیات را حتى مشترک در یک جزء ماهوى دانست. از سوى دیگر مفهوم وجود را که از معقولات ثانیه فلسفى است مفهومى بسیط و متعین و عام و مطلق مى شمارند که با اضافه شدن به هر ماهیتى تخصص و تقید مى یابد و مفهوم وجودى را که بدین ترتیب تخصص و تقید یافته است حصه اى از مفهوم کلى وجود مى نامند. بدین ترتیب اصطلاحاتى مانند بساطت و ترکیب ابهام و تعین مشارکت و تمایز عمومیت و تخصص اطلاق و تقید در موارد یاد شده پدید آمده است و اصطلاح تشخص را که در درسهاى گذشته بیان شد نیز باید بر آنها افزود. ولى در میان آنها دو مفهوم محورى وجود دارد که عبارتند از: مفهوم وحدت و مفهوم کثرت و اینک به توضیحى پیرامون این دو مفهوم مى پردازیم:


اقسام وحدت و کثرت:

هر ماهیت نوعى را که در نظر بگیریم غیر از ماهیت دیگرى است و اگر دو ماهیت بسیط باشند حتى جهت مشترکى هم بین آنها وجود نخواهد داشت، چنانکه دو ماهیت مرکب از دو مقوله هم جهت مشترکى ندارند، با توجه به اینکه ماهیتى را مى توان تنها در نظر گرفت و مى توان آن را با یک یا چند ماهیت دیگر لحاظ کرد، دو مفهوم متقابل واحد و کثیر انتزاع مى شود.

وحدت نوعى، جنسی و عددى:
وحدتى که به هر ماهیت تام نسبت داده مى شود وحدت نوعى نام دارد و تکرار تصور آن در یک یا چند ذهن زیانى به وحدتش نمى زند زیرا منظور وحدت مفهومى است نه وحدت وجود ذهنى آن. همچنین هنگامى که جهت مشترک ذاتى بین چند ماهیت مرکب را در نظر مى گیریم، وحدت دیگرى به آن نسبت مى دهیم که وحدت جنسى نامیده مى شود. در مقابل این دو قسم وحدت، وحدت عددى قرار دارد که بر هر فردى از ماهیت حمل مى گردد و ملاک آن همان تشخصى است که فلاسفه پیشین آن را مرهون عوارض مشخصه مى دانسته اند و نظر صحیح این است که این تشخص و این وحدت ذاتا صفت وجود فرد است و بالعرض منسوب به ماهیت مى گردد. افراد یک ماهیت را که ذاتا داراى کثرت عددى هستند واحد بالنوع مى نامند. چنانکه انواع مندرج در جنس واحدى را که ذاتا کثرت نوعى دارند واحد بالجنس مى خوانند و روشن است که این دو قسم وحدت صفت حقیقى افراد و انواع نیستند، بلکه بالعرض به آنها نسبت داده مى شوند.

حاصل آنکه وحدت بالذات ماهوى صفت نوع و جنس است و بالعرض بر افراد و انواع حمل مى شود. برعکس وحدت فرد که در واقع صفت وجود فرد است و بالعرض به ماهیت آن نسبت داده مى شود و از سوى دیگر افراد خارجى داراى وجودهاى متعددى هستند و ذاتا متصف به کثرت مى گردند. ولى با توجه به ماهیت واحدى که دارند واحد بالنوع نام مى گیرند، یا انواع مختلف که ذاتا داراى کثرت نوعى هستند به لحاظ جنس واحدشان واحد بالجنس خوانده مى شوند. بنابراین هر یک از موجودات خارجى وحدت شخصى دارند و هنگامى که بیش از یکى از آنها را در نظر بگیریم متصف به کثرت مى گردنند و این هر دو صفت که مفهومهایى انتزاعى و از قبیل معقولات ثانیه هستند بنابر اصالت وجود از وجود موجودات انتزاع مى شوند و از این روى وجود هم داراى وحدت و کثرتى وراى وحدت و کثرت ماهوى خواهد بود. و از اینجا مى توان حدس زد که اعداد مختلف هم که مصادیقى از کثرت هستند از قبیل معقولات ثانیه مى باشند، نه از قبیل معقولات اولى و مقولات ماهوى؛ آنچنانکه اکثر فلاسفه قائل شده اند این مطلب دلایل دیگرى هم دارد که از ذکر آنها صرف نظر مى کنیم.

از سوى دیگر بنابر اصالت ماهیت کثرت ماهوى همیشه نشانه کثرت موجودات عینى و خارجى است؛ زیرا هر یک از آنها على الفرض حکایت از یک حیثیت عینى خاصى مى کند. هر چند کثرت موجودات خارجى همیشه مستلزم کثرت ماهوى نیست، چنانکه کثرت افراد یک ماهیت منافاتى با وحدت ماهیت آنها ندارد. با توجه به این نکته سؤالى مطرح مى شود که آیا کثرت ماهیات بنابر اصالت وجود هم کاشف از کثرت وجودات آنها است یا اینکه ممکن است چند ماهیت از یک وجود دست کم در مراحل مختلف انتزاع شود. بدین ترتیب مسئله دیگرى درباره وجود طرح مى گردد که آیا همانگونه که ماهیات تام و بخصوص ماهیات بسیط با هم متباین و از یکدیگر منعزل و متمایز هستند، وجودات آنها هم ضرورتا با هم متباین و از یکدیگر منعزلند، یا ممکن است بین آنها نوعى وحدت که مخصوص وجود است حکمفرما باشد. ولى پیش از آنکه به متن این مسئله بپردازیم لازم است توضیحى پیرامون کاربرد واژه وحدت در مورد وجود بدهیم.

وحدت در مفهوم وجود:
وحدت و کثرت مفهومى اختصاصى به ماهیات ندارد هر چند اصطلاح وحدت نوعى و وحدت جنسى مختص به آنها مى باشد، بلکه هر مفهومى گرچه از قبیل معقولات ثانیه فلسفى یا منطقى باشد مباین با مفهوم دیگر بوده، هر یک از آنها متصف به وحدت و مجموع آنها متصف به کثرت مى شود و مخصوصا تعدد و کثرت مفاهیم در مشترکات لفظى و وحدت مفهومى در مشترکات معنوى کاربرد زیادى دارد. مفهوم وجود نیز که از معقولات ثانیه فلسفى به شمار مى رود مباین با سایر مفاهیم است و چنانکه در درس بیست و دوم گذشت مفهوم واحدى است که مشترک معنوى بین مصادیق مختلف مى باشند. این مفهوم نه تنها مانند ماهیات مرکب منحل به جنس و فصل نمى شود، بلکه به واسطه بساطتى که دارد از هر گونه ترکیب دیگرى نیز مبرى است و از سوى دیگر به عنوان جنس یا فصل جزء هیچ ماهیتى به شمار نمى رود، زیرا از قبیل مفاهیم ماهوى نیست. حاصل آنکه هر چند مفهوم وجود داراى وحدت نوعى یا وحدت جنسى نیست، اما مانند سایر معقولات ثانیه متصف به وحدت مفهومى مى شود، چنانکه مقتضاى اشتراک معنوى آن است. اما وحدت مفهومى وجود به معناى یکنواختى و تساوى صدق آن در جمیع موارد نیست، بلکه از قبیل مفاهیم مشکک مى باشد که حمل آنها بر موارد متفاوت است و براى روشن شدن این مطلب باید توضیحى درباره دو اصطلاح متواطى و مشکک بدهیم.

متواطى و مشکک
مفاهیم کلى را از نظر کیفیت صدق بر مصادیق به دو دسته تقسیم کرده اند: متواطى مفهومى است که صدق آن بر همه افراد یک نواخت باشد و افراد آن تقدم و تاخر یا اولویت یا اختلاف دیگرى در مصداقیت براى آن مفهوم نداشته باشند، مثلا مفهوم جسم بر همه مصادیقش بطور یکسان حمل مى شود و هیچ جسمى نیست که از نظر جسمیت مزیتى بر جسم دیگر داشته باشد. هر چند هر کدام از اجسام داراى خواصى هستند و بعضى از آنها مزایایى بر بعضى دیگر دارند ولى از نظر صدق مفهوم جسم تفاوتى با یکدیگر ندارند. اما مشکک مفهومى است که صدق آن بر افراد و مصادیقش متفاوت باشد و بعضى از آنها از نظر مصداقیت براى آن مفهوم مزیتى بر بعضى دیگر داشته باشند؛ چنانکه همه خطها در مصداق بودن براى طول یکسان نیستند و مصداقیت خط یک مترى براى آن بیش از مصداقیت خط یک سانتیمترى است یا مفهوم سیاه بر همه مصادیقش بطور یکسان حمل نمى شود و بعضى از آنها سیاهتر هستند. مفهوم وجود هم از این قبیل است و اتصاف اشیاء به موجودیت یکسان نیست و بین آنها تقدم و تاخر و اولویتهایى وجود دارد چنانکه صدق وجود بر خداى متعال که هیچگونه محدودیتى ندارد با صدق آن بر وجودهاى دیگر قابل مقایسه نیست.

درباره اینکه راز اختلاف در صدق مفاهیم مشکک چیست و اینکه آیا مفاهیم ماهوى هم بالذات قابل تشکیک هستند یا نه و اصولا چند نوع تشکیک وجود دارد بحثهایى انجام گرفته است. و قائلین به اصالت ماهیت چند نوع تشکیک از قبیل تشکیک در کم و زیادى مانند طول را در کمیتها و تشکیک در ضعف و شدت مانند رنگ را در کیفیتها پذیرفته اند. ولى قائلین به اصالت وجود تشکیک در ماهیت را بالعرض مى دانند و مرجع این اختلافات را اختلاف در وجود معرفى مى کنند. افزون بر این مرحوم صدرالمتالهین و پیروان حکمت متعالیه اینگونه تشکیکات را تشکیک عامى مى نامند و براى حقیقت عینى وجود تشکیک دیگرى قائل هستند که آن را تشکیک خاصى مى خوانند؛ و ویژگى آن این است که دو مصداق وجود مستقل از یکدیگر نباشند، بلکه یکى از مراتب دیگرى به شمار آید. بعضى دیگر از عارف مشربان اقسام دیگرى را نیز براى تشکیک در وجود ذکر کرده اند که نیازى به بیان آنها نیست.


منابع :

  1. محمدتقی مصباح يزدی- آموزش‏ فلسفه- انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی 1366

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/111142