در ادامۀ بحث دربارۀ چیستی و ماهیت تفکر یهودی- مسیحی به موارد و نکاتی چون: ظهور عیسی ناصری و پیروانش در فلسطین، پذیرش مسیحیت با جهان بینی عرفانی- ثنوی، پولوس و تبلیغ اعمال و افکار مسیح، تفسیر پولوس از انسان و تفکر مسیح، تفسیر یهودی- مسیحی اناجیل و تفاسیر گوناگون از مسیحیت در دو قرن نخست میلادی، پرداخته می شود.
در قرن نخست میلادی شخصی به نام عیسی ناصری در فلسطین ظهور کرد که بسیاری او را همان مشیاه موعود دانستند. سخنان و اعمال شگفت آور این شخص عکس العمل متولیان دین یهود را برانگیخت. اینان رومیان را به آزار او تحریک نمودند؛ به گونه ای که بر او مشکلات و مصائب بسیار گذشت. پس از او، تنی چند از طرفدارانش بنا به خاستگاه دینی، فرهنگی و قومی خود از شخصیت و مأموریت او تفاسیر مختلفی عرضه کردند. گروههایی یک یا چند رساله درباره زندگی یا افکار و اعمال او را به عنوان متن مقدس پذیرفتند و انواع فرقه های مسیحی را شکل دادند. این رساله ها را انجیل به معنای بشارت یا خبر خوش (evenggelion) نامیدند. بعدها مسیحیانی که بر اساس آراء پولوس و یوحنا مسیحیت غرب را شکل دادند، چهار عدد از اناجیل را به نامهای متی، مرقس، لوقا و یوحنا انتخاب کرده و باقی را مجعول (apocgryha) نامیدند. در کنار این اناجیل نامه های فراوانی بود که بزرگان مسیحی قرن نخست یه نیمه ی نخست قرن دوم به افراد و جوامع مختلف مسیحی برای راهنمایی یا حل مشکلات آنها نوشته بودند. به سبب حاکمیت ذهنیت زندگی در آخرالزمان و چگونگی پایان یافتن عالم نوشته شد. کلیسای پولوسی- یوحنایی نیز در راستای قرائت خود از گفتار و اعمال عیسی ناصری برخی از این نامه ها و مکاشفه ی یوحنا را به عنوان متون مقدس پذیرفت و باقی را مجعول خواند. نکته ی قابل ذکر این است که هیچ یک از این رساله از حواریون مسیح یا از کسانی که خود او را دیده یا با او نزدیک بوده اند نیست.
نخستین گروه طرفداران عیسی
نخستین گروه طرفداران عیسی ناصری در اورشلیم می زیستند و ظهور او و مأموریتش را در چارچوب دین یهود پذیرفتند. مورخان، این گروه را به سبب تبیین مسیحیت در ساختار دینی یهود، یهودی- مسیحی می نامند. از رهبران این گروه می توان از پطرس حواری و یعقوب، برادر عیسی، نام برد. اینان معتقد بودند که عیسی مسیح منجی قوم یهود است. او پیامبری است مانند دیگر پیامبران یهودی. البته همان طور که معجزاتش نشان داد، دارای قدرتی فراتر از قدرت دیگر پیامبران بنی اسرائیل بود، ولی به هیچ وجه الوهیت نداشت. او انسانی بود مانند سایر انسانها. اینان به شریعت یهود بسیار پایبند بودند و عقیده داشتند که نجات تنها از طریق دین یهود و اجرای شریعت آن ممکن است. خارج از یهودیت رسمی آن عصر عده ای نیز با تأکید بر انسان بودن مسیح مأموریت نجات بخش او را در چارچوب ادیان یونانی مآب تفسیر کردند. مسیح برای اینان پسر خوانده ی خدا بود که با اخلاق والا و اعمال پاکش مستحق دریافت این عنوان بلند مرتبه شد. خداوند او را در مرتبه ی وجودی بلندمرتبه تری قرار داد. نماینده ی این طرز تفکر رساله ی شبان اثر هرماس است.
گروه دیگر مسیحیت را در جهان بینی عرفانی- ثنوی پذیرفتند. این گروه معتقد بودند مسیح فرستاده ی خدای خیر است در مقابل خدای شر، خدای خالق این عالم و حاکم بر آن. او با اعطای عرفان (gnosis) و آگاهیدن انسان به این امر که او از این جهان نیست و نوری است از خدای خیر که از بد حادثه در بند این عالم مادر گرفتار آمده، شرایط نجات انسان را از جهان مهیا کرده است. مسیح انسان را از گناه نجات نمی دهد، بلکه او را از بند خدای شر می رهاند. معمولا در این جهان بینی دین یهود و خدای آن به عنوان خدای شر نفی می شود. تورات نیز به عنوان اثر خدای شر تاریخ به بند کشیدن انسان در شر است. از اناجیل عرفانی- ثنوی می توان از انجیل توماس و انجیل فیلیپ نام برد که کلیسای رسمی مسیحیت غرب آنها را نپذیرفت.
پولوس و تبلیغ اعمال و افکار مسیح
یکی از کسانی که درباره مسیح منجی، اعمال و افکارش تبلیغ کرد، پولوس بود. او به عنوان یک یهود بود، ولی پس از چندی مدعی شد که در راه دمشق، در تعقیب مسیحیان آن منطقه، عیسی مسیح بر او ظاهر شده و او را به آیین خود خوانده است. او سخنان و اعمال مسیح را در چارچوب افکار یونانی مآب بین یونانی زبانان تبلیغ کرد و مسیحیت را از چارچوب دین یهود خارج و اعلام کرد که مسیح منجی بشر است. او با مفاهیم جهان شناختی، انسان شناختی و نجات بخشی ادیان و فلسفه های یونانی مآب به تبیین ره آورد مسیح برای بشریت پرداخت. بدین بودند، مسیحیت را بین غیر یهودیان یعنی یونانی زبانان تبلیغ و دین و آیینهای یهودی را منسوخ اعلام کرد. عمل به شریعت یهود را نه تنها نجات بخش ندانست، بلکه سخن از شیطانی بودن آن گفت. دلیل این جهت گیری این است که او جهان و ذات انسان را شیطانی می دانست و عمل به شریعت را همراهی با دنیا و چگونگی زیستن در آن در نظر می گرفت. از این جهت او نزدیک به گنوسیسیان بود.
پولوس بر این عقیده بود که فطرت و ذات انسان گناهکار است و بر این اساس از شیاطین پیروی می کند. وضعیت و شرایطی که انسان در آن قرار دارد، گناه آلود است. در جهان بینی پولوس انسان مسئول گناه خود نیست، ولی در قرار دارد. به نوعی در آن افتاده است بدون اینکه از لحاظ وجود شناختی آن را خواسته و به آن آگاه باشد. ولی این امر سبب نجات او از گناه نیست. این گناه به سبب سرپیچی آدم از فرمان خدا در باغ عدن به وجود آمد و به آدمیان به ارث رسید و ذات همه را گناهکار کرد. نتیجه ی گناه برای انسان زندگی در این جهان و در شرک و کفر زیستن است. اما خدا انسان را به حال خود رها نکرد، بلکه هنگامی که خشمش فرو نشست طبق نقشه ای خاص وسایل نجات او را مهیا کرد. بنی اسرائیل تنها قومی بود که وحی را دریافت کرد. بر اساس وحی این قوم بنا به شریعت الهی زیست.
ولی دریافت شریعت و زیستن بر اساس آن فطرت گناهکار در این جهان است و نجات باید رستگاری از جهان باشد. بدین ترتیب در شریعت بودن در بند دنیا بودن است، ولی در هر صورت شریعت یهودیان را از انجام گناه بیشتر بازداشت، و آنها را آماده کرد تا نجات را به وسیله ی قربانی شدن پسر خدا روی صلیب به دست آورند. پیامبران بنی اسرائیل قول ظهور منجی را نیز برای انسان به ارمغان آوردند. این امید را به او دادند که روزی خداوند شرایط نجات را برایش مهیا خواهد کرد. پولوس کتاب تورات را در جهانی بینی یونانی مآب و به زبان یونانی می خواند و آن را در ارتباط با ادیان نجات بخش عرفانی تفسیر می کرد.
به نظر پولوس مسیح، پسر، قدرت و حکمت خداست و الوهیت کامل دارد؛ اما از خود خدا کاملا جداست و در رتبه ای پایین تر قرار دارد و از او تبعیت می کند. مسیح خالق آنچه در آسمان و زمین، یعنی دیدنیها و نادیدنیهاست. همه چیز را او آفریده و برای او آفریده شده است. او حافظ جهان است و همه چیز را به یکدیگر می پیوندد. از این جهت نیز پولوس از جهان بینی یهود که بر اساس ارتباط خدای یگانه با انسان از طریق پیامبران است دور شد. الوهیت منجی برای او به این معناست که نجات امری الهی است و همراه نجات انسان عالم طبیعت نیز به نوعی نجات می یابد.
تفسیر یهودی- مسیحی اناجیل
انجیلهای متی، مرقس و لوقا که بعدها در مجموعه ی متون مقدس طرفداران پولوس و یوحنا قرار گرفتند، تفسیری بین تفسیر پولوس و یهودی- مسیحیان ارائه کردند. این سه انجیل در بسیاری از منابع مشترک بودند و به سبب شباهت جهان بینیشان به «اناجیل همدید» معروفند. این اناجیل ضمن نزریکی با برخی از مفاهیم یهودی، گرایشهای دینی در باب مسیحیت را خارج از دین یهود و با بهره گیری از جریان دینی یونانی مآب نشان می دهند. این سه متن در چارچوب اعتقادی دین یهود است، او را گاهی پیامبر و ربی، روحانی یهودی، پسر انسان و گاهی نیز پسر خدا خواندند. به سبب وابستگی اعتقادی این سه انجیل به دین یهود، در آنها مفهوم پیامبری و ارتباط خدا با انسان از طریق پیامبران نیز مطرح شده است.
عیسی مسیح مانند پیامبران قدیم یهودی به شهرها و روستاهای مختلف می رفت و به ارشاد مردم می پرداخت. این اناجیل برای بحثهای او با روحانیون فریسی و صدوقی درباره شریعت اهمیت بسیار قائل شدند، چنانکه بسیاری از آراء دینی مسیح طی این بحثها مشخص شد، ولی با پسر خدا خواندن عیسی ناصری از چارچوب اعتقادی سنت رسمی این یهود فاصله گرفتند. البته مفهوم پسر خدا در این سه انجیل مانند نامه های پولوس و انجیل یوحنا جهان شناختی نیست و در خلقت برای او نقشی در نظر گرفته نشده است در هر صورت به نظر می رسد که عیسی مسیح در این اناجیل اصلاح کننده ی دین یهود است و نوآوری او در دینداری، اخلاقی کردن شریعت یهود، توجه به آخرالزمان و جهان دیگر و اعلام شکل گیری ملکوت آسمانها یا پادشاهی خداست.
انجیل یوحنا کاملا در چارچوب یهودیت یونانی مآب قرار می گیرد. یوحنا به خوبی فلسفه های یونانی مآب را می شناخته و از آنها بهره گرفته و با افکار فیلون اسکندرانی نیز آشنا بوده است. تفسیر او از مسیحیت کاملا عرفانی همراه با نقد عرفان ثنوی و برخی از مفاهیم فلسفه های رایج در آن عصر پذیرش برخی دیگر از آنها بود. مفهوم فلسفه های رایج در آن عصر و پذیرش برخی دیگر از آنها بود. مفهوم لوگوس خالق را، که در فلسفه های یونانی مآب رایج بود، مطرح کرد و آن را هم ذات و پسر خدا خواند و از مرگ پسر خدا بر روی صلیب برای نجات انسان و مقدس شدن انسانها نوشت. با اینکه جهان بینی گنوسیسی ثنوی را نقد کرد، ولی بسیاری از مفاهیم آن از جمله نظریه اشراق را پذیرفت.
در دو قرن نخست میلادی تفاسیر گوناگون از مسیحیت در فلسطین و دیگر سرزمینهای یونانی مآب با اختلافات و مشاجرات معمول گروههای مختلف دینی، در کنار یکدیگر همزیستی داشتند، ولی هیچ سنت غالب دینی بین آنها مشاهده نمی شد و هیچ یک از فرق به عنوان مشخصه ی مسیحیت نزد غیر مسیحیان شناخته نشد. بسیاری از رومیان آنان را فرقه ای از یهود می شناختند. پولوس در قرن اول در کنار تفاسیر عرفانی- ثنوی، طرفداران پولس با بهره گیری از انجیل یوحنا جوامع خود را بین مسیحیان گسترش دادند. اصولا به سبب شرایط اجتماعی و جهان بینی های دینی رایج در دنیای یونانی مآب، قرائت مسیح بلند مرتبه طرفداران بیشتری پیدا کرد و مسیحیت طرفدار مسیح به عنوان یک انسان بیشتر به حوزه ی دینی یهودی یا نزدیک به تفاسیر یهودی محدود شد. چنانکه اگر به واسطه ی متونی که از آن دوره به دست ما رسیده است بخواهیم حکم کنیم، به نظر می رسد یونانی مآبان قرائتهای عرفانی- ثنوی و پولوسی- یوحنایی را به دیگر قرائتها ترجیح دادند.
مرقیون (Marciones) از رهبران دیدگاه عرفانی- ثنوی مسیحی در حدود سال 160 میلادی برای نخستین بار در مسیحیت مجموعه ای از چند متن را جمع آوری و به طور رسمی به عنوان متن مقدس به مسیحیان معرفی نمود. او این مجموعه را با برخی از رساله های پولوس، قسمتهایی از انجیل لوقا و با حذف کتاب تورات، به عنوان اثر خدای شر شکل داد. به دنبال عمل مرقیون و طرفدارانش، در اواخر این قرن پولوسیان نیز به فکر ارائه یک کتاب مقدس افتادند. متولیان گرایش پولوسی که برای خود سازمان روحانیون را تشکیل داده بودند، متونی را که با تفسیر پولوسی - یوحنایی از مسیحیت هماهنگ یا نزدیک به بود به عنوان متون دینی پذیرفتند و دیگر متون را جلعی نامیدند. کتاب مقدسشان، که کتاب مقدس امروز مسیحیان نیز هست، مجموعه ای بود از اناجیل چهارگانه متی، مرقس، لوقا، و یوحنا، رساله اعمال رسولان، نامه های پولوس، پطرس، یعقوب، یوحنا، یهودا و مکاشفه ی یوحنا همراه با کتاب تورات.
تورات را عهد قدیم نامیدند و سایر متون را عهد جدید. البته پذیرش تمام متون عهد جدید و جمع آوری این مجموعه تا اواسط قرن سوم به طول کشید. یکی از کتبی که قرار دادنش در این مجموعه در ابتدا اعتراضهایی را برانگیخت، «مکاشفه یوحنا» بود. این رساله درباره ی آخر جهان است و چکونگی نبرد آخرالزمانی عیسی مسیح را با شیطان شرح می دهد. در هر صورت تفسیر پولوسی- یوحنایی در قرن سوم میلادی نظر بیشتر مسیحیان را به خود جلب کرد و تفسیر غالب در تاریخ مسیحیت شد، چنانکه دین مسیح در غرب و شرق بر اساس این دیدگاه شکل گرفت. متکلمان بعدی این سنت طی قرون چهارم و پنجم اصول اعتقادی تثلیث و مسیح شناسی را ایجاد کردند.