رابطه ایمان با عدالت و حقوق مردم

اندیشه ای خطرناک و گمراه کننده در قرون جدید میان بعضی از دانشمندان اروپائی پدید آمد که در گرایش گروهی به ماتریالیسم سهم بسزایی دارد، و آن اینکه نوعی ارتباط تصنعی میان ایمان و اعتقاد به خدا از یک طرف، و سلب حق حاکمیت توده مردم از طرف دیگر برقرار شد. مسئولیت در برابر خدا مستلزم عدم مسئولیت در برابر خلق خدا فرض شد و حق الله جانشین حق الناس گشت. ایمان و اعتقاد به ذات احدیت که جهان را به حق و به عدل بر پا ساخته است به جای اینکه زیربنا و پشتوانه اندیشه حقوق ذاتی و فطری تلقی شود، ضد و مناقض آن شناخته شد و بالطبع حق حاکمیت ملی مساوی شد با بی خدائی.

از نظر اسلام، درست امر برعکس آن اندیشه است، حقیقت اینست که ایمان به خداوند از طرفی زیربنای اندیشه عدالت و حقوق ذاتی مردم است و تنها با اصل قبول وجود خداوند است که می توان وجود حقوق ذاتی و عدالت واقعی را به عنوان دو حقیقت مستقل از فرضیه ها و قراردادها پذیرفت، و از طرف دیگر، بهترین ضامن اجرای آنها است.

امام علی (ع) در خطبه 216 چنین می فرماید: «اما بعد فقد جعل الله سبحانه لی علیکم حقا بولایه امرکم و لکم علی من الحق مثل الذی لی علیکم، فالحق اوسع الاشیاء فی التواصف و اضیقها فی التناصف لا یجری لاحد الا جری علیه و لا یجری علیه الا جری له؛ خداوند برای من به موجب اینکه ولی امر و حکمران شما هستم حقی بر شما قرار داده است و برای شما نیز بر من همان اندازه حق است که از من بر شما همانا حق برای گفتن، وسیعترین میدانها و برای عمل کردن و انصاف دادن، تنگترین میدانها است. حق به سود کسی جریان نمی یابد مگر آنکه به زیان او نیز جاری می گردد و حقی از دیگران بر عهده اش ثابت می شود، و بر زیان کسی جاری نمی شود و کسی را متعهد نمی کند مگر اینکه به سود او نیز جاری می گردد و دیگران را درباره او متعهد می کند». چنانکه ملاحظه می شود، در این بیان همه سخن از خدا است و حق و عدالت و تکلیف و وظیفه، اما نه به این شکل که خداوند به بعضی از افراد مردم فقط حق اعطاء فرموده است و آنها را تنها در برابر خود مسئول قرار داده است، و برخی دیگر را از حقوق محروم کرده آنان را در مقابل خودش و صاحبان حقوق، بی حد و نهایت مسئول قرار داده است و در نتیجه عدالت و ظلم میان حاکم و محکوم مفهوم ندارد.

و هم در آن خطبه می فرماید: «و لیس امرؤ و ان عظمت فی الحق منزلته و تقدمت فی الدین فضیلته بفوق ان یعان علی ما حمله الله من حقه و لاامرؤ و ان صغرته النفوس و اقتحمته العیون بدون ان یعین علی ذلک او یعان علیه؛ هیچکس هر چند مقام و منزلتی بزرگ و سابقه ای درخشان در راه حق و خدمت به دین داشته باشد در مقامی بالاتر از همکاری و کمک به او در اداء وظائفش نمی باشد و هیچکس هم هر اندازه مردم او را کوچک بشمارند و چشمها او را خرد ببینند در مقامی پائین تر از همکاری و کمک رساندن و کمک گرفتن نیست». و نیز در همان خطبه می فرماید: «فلا تکلمونی بما تکلم به الجبابره و لا تتحفظوا منی بما یتحفظ به عند اهل البادره و لا تخالطونی بالمصانعه و لا تظنوا بی استثقالا فی حق قیل لی و لا التماس اعظام لنفسی فانه من استثقل الحق ان یقال له او العدل ان یعرض علیه کان العمل بهما اثقل علیه فلا تکفوا عن مقاله بحق او مشوره بعدل؛ با من آن سان که با جباران و ستمگران سخن می گویند سخن نگوئید، القاب پرطنطنه برایم به کار نبرید، آن ملاحظه کاریها و موافقتهای مصلحتی که در برابر مستبدان اظهار می دارند، در برابر من اظهار مدارید، با من به سبک سازشکاری معاشرت نکنید، گمان مبرید که اگر به حق سخنی به من گفته شود بر من سنگین آید و یا از کسی بخواهم مرا تجلیل و تعظیم کند که هر کس شنیدن حق یا عرضه شدن عدالت بر او ناخوش و سنگین آید عمل به حق و عدالت بر او سنگین تر است پس از سخن حق یا نظر عادلانه خودداری نکنید». پیامبر اکرم (ص) فرمود: «کلکم راع و کلکم مسئول، فالامام راع و هو مسؤول، و المراه راعیه علی بیت زوجها و هی مسئوله و العبد راع علی مال سیده و هو مسؤول، الا فکلکم راع و کلکم مسئول؛ همانا هر کدام از شما نگهبان و مسئولید، امام و پیشوا نگهبان و مسئول مردم است، زن نگهبان و مسئول خانه شوهر خویش است، غلام نگهبان و مسئول مال آقای خویش است، هان پس همه نگهبان و همه مسئولید». قرآن کریم می فرماید: «و تعاونوا علی البر و التقوی و لا تعاونوا علی الاثم و العدوان؛ در کارهای خوب، در احسانها و منشأ خیر شدن ها و بر اقامه تقوا و طهارت، یکدیگر را اعانت کنید و به کمک یکدیگر بشتابید، و اما در شر و فساد و کینه توزی ها یکدیگر را اعانت نکنید» (مائده/ 2). امیرالمؤمنین راجع به اتفاق و اتحاد بیانات زیادی دارد، در اینجا با این فکر مبارزه می کند که بعضی از مردم را غرور می گیرد و خودشان را مافوق همفکری و همکاری، مافوق عقل و فکر و عمل دیگران فرض می کنند، فکر نمی کنند که عقل فرد هر اندازه صائب باشد و عمل فرد هر اندازه مؤثر باشد مثل عقل اجتماعی و عمل اجتماعی نیست. در دستورات دین مقدس اسلام به مشورت توصیه اکیدی شده خصوصا در کارهای اجتماعی.

اولا خود قرآن می فرماید: «و الذین استجابوا لربهم و اقاموا الصلوه و امرهم شوری بینهم و مما رزقناهم ینفقون؛ آنها که دعوت الهی را پذیرفته و نماز را بپا داشته اند و کارهای خود را با مشورت حل و فصل می کنند و از روزیها که به آنها داده ایم انفاق می کنند» (شوری/ 38)، یکی از مختصات اهل ایمان را ایمان به این مطلب قرار می دهد که کارهاشان را با شور و هم فکری صورت می دهند، آن را هم ردیف نماز و انفاق قرار داده. درباره رسول اکرم می فرماید: «فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فی الامر؛ نسبت به مردم عفو و گذشت داشته باش، برای آنها دعا و استغفار کن و در کارها با آنها مشورت کن» (آل عمران/ 159). رسول خدا با آنکه پیغمبر بود و با آنکه مردم توقع نداشتند که او رأی و عقیده و نظر آنها را بخواهد و دخالت دهد، او خودش برای آنکه مردم را تحقیر نکرده باشد، برای آنکه به مردم شخصیت بدهد و شخصیت آنها را محترم بشمارد، برای اینکه دستورالعمل امت باشد برای همیشه، با آنها مشورت می کرد و از آنها نظر می خواست. داستان مشورت نظامی در جنگ خندق و نظر دادن سلمان فارسی که در ایران در این گونه مواقع دور شهر خندق می کنند و به این وسیله از خود دفاع می کنند و پذیرفتن نظر سلمان توسط پیامبر، معروف است.

امام علی (ع) می فرماید: مهمترین حقوقی که خداوند در این عالم قرار داده حق والی بر رعیت و حقوق رعیت بر والی است، و این حقوق را مایه نظام الفت و عزت قرار داده. اگر این حقوق متبادل شود آن وقت حق مطلقا محترم می گردد، کار دین درست می شود، محیط و زمان اصلاح می گردد. شما نباید توقع داشته باشید که صلاح من به تنهایی کافی باشد برای اصلاح امور. من خودم شخصا تا آخرین درجه، رعایت وظایف خودم و حقوق شما را می کنم. این کافی نیست، شما هم باید صالح باشید، همان طوری که من حقوق شما را رعایت می کنم شما هم حق مرا رعایت کنید تا همه کارها درست شود و کارها بر محور خود بچرخد.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- سیری در نهج البلاغه- صفحه 121-120 و 129-124

  2. مرتضی مطهری- حکمتها و اندرزها- صفحه 120-117

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/111773