جعفر ابن زبیر

جعفر ابن زبیربن عوام بن خویلد... تاقصی، پدرش زبیر فرزند صفیه، عمه پیامبر اکرم (ص) بود. مادرش: "زینب" دختر مرتد ابن عمرو که کنیه او "ام جعفر" بود. برادرش: "عبدالله بن زبیر" از دشمنان علی بن ابیطالب (ع) و یکی از افراد مخالف حکومت یزید ابن معاویه بود. جعفر زنان و کنیزان و فرزندان بسیار داشت. وی در سالخوردگی، در آخر حکومت سلیمان بن عبدالملک از دنیا رفت.
بعد از مرگ «معاویة بن ابوسفیان»، «ولید بن عتبه» حاکم شهر مدینه به دستور «یزید بن معاویه» مأمورانی را فرستاد تا «عبدالله بن زبیر» را به دربار آورده و از او برای یزید بیعت بگیرند اما عبدالله نیامد و در خانه اش ماند. ولید باز دنبالش فرستاد، ولی ابن زبیر در اینکار تعلل نمود و گفت: "به من مهلت دهید". مأموران ولید مجددا به سراغش رفته و او را دشنام داده و گفتند: «یابن الکاهلیه، باید همین الان نزد امیر بیایی وگرنه تو را خواهد کشت.» عبدالله که خیلی وحشت کرده بود، برادرش «جعفر» را سوی «ولید» فرستاد. جعفر به ولید گفت: «رحمک الله (خداوند تو را رحمت کند). دست از عبدالله بردار که او را بسیار ترسانیده ای اینقدر عجله نکن خودش انشاء الله فردا نزد تو می آید. به مأمورانت بگو تا برگردند.» ولید نیز دستور داد تا آنها برگشتند.
ولی عبدالله بن زبیر همان شبانه با جعفر از مدینه بیرون شده و از راه های فرعی به طرف مکه رفتند. فردا صبح، ولید 80 نفر سوار با یک نفر از موالیان بنی امیه را به جستجویش فرستاد، ولی او را پیدا نکردند و دست خالی برگشتند!!
تاریخ طبری نقل کرده که در بین راه، جعفر شعر صبره حنظلی را به تمثل می خواند که مضمونش چنین بود.
«همه فرزندان یک مادر شبی را خواهند دید» «که از جمعشان جز یکی نمانده باشد»
عبدالله گفت: «سبحان الله، از اینها که می شنوم چه منظوری داری؟» جعفر گفت: «به خدا قسم چیز ناخوشایندی را منظور ندارم ای برادر!» گویی این سخن را به فال بد گرفت. (پاینده ترجمه تاریخ طبری)


منابع :

  1. ابن سعد واقدی- طبقات جلد 5

  2. شیخ عباس قمی- نفس المهموم

  3. گروه حديث پژوهشکده باقرالعلوم- موسوعة‌ الامام الحسین

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/112123