ظهور جنبش اصلاح دینی در عصر رنسانس

اصلاح دینی

یکی از مهمترین راههای راه یافتن به ماهیت عصر جدید، تحقیق و بررسی در "نسبت انسان با خداوند" یا "ایمان دینی" است. تأمل در مؤلفه های جنبش اصلاح دینی یا پروتستانیزم، یعنی مهمترین رخداد دینی که در عصر رنسانس رخ داد، می تواند ما را به ماهیت روابط انسان با خداوند آشنا سازد. جنبشی که در آن مرجعیت بلامنازع کلیسای کاتولیک و تفسیرهای جزم اندیشانه آن از کتاب مقدس را به نقد و چالش کشیده و به همراه سایر تحولات عصر رنسانس یعنی ظهور صنعت چاپ، اومانیزم و رواج زبان های ملی و بومی، باعث تغییر و تحولات شگرفی در تاریخ اروپا گردید، آنچه در ادامه می آید اشاره ای است مختصر به مؤلفه های مهم جنبش اصلاح دینی.

عوامل ظهور جنبش اصلاح دینی
اصلاح دینی (reformation) یکی از مهمترین جنبش های عصر رنسانس است که پس از آن مسیحیت اروپایی و امریکایی شکلی جدید یافت. در مورد علت ظهور این جنبش آراء مختلفی عرضه شده است و حتی عده ای دلیل اصلی آن را فروش آمرزش نامه هایی از طرف کلیسای کاتولیک و یا فساد سیاسی و اخلاقی برخی از روحانیان آن ذکر کرده اند. اما این دو مورد همیشه در کلیسای کاتولیک در قرون وسطی بوده است و همیشه هم کسانی از درون و بیرون کلیسا با این افکار و اعمال مقابله کرده اند. از یک دیدگاه حتی می توان علت ظهور اصلاح دینی را به عوامل جغرافیای و قومی نسبت داد. اقوامی که لاتینی خوانده می شوند (فرانسویان، اسپانیاییها، ایتالیاییها، پرتغالیها) اکثر قریب به اتفاقشان کاتولیک بودند و در سنت لاتینی کلیسای کاتولیک رم باقی ماندند. اقوام ژرمن (انگلیسیها، آلمانیها، اسکاندیناویها و هلندیها) که در قرون وسطی با حاکمیت سیاسی کلیسای کاتولیک مخالف بودند، اکثرا به پروتستانتیزم روی آوردند. این امر می تواند یکی از دلایل باشد، ولی دلیل اصلی ظهور پروتستانتیزم نیست؛ چون تعداد کمی از ژرمنها کاتولیک باقی ماندند.

رابطه ساختار کلیسا و ظهور جنبش اصلاح دینی

شاید مهمترین دلیل ظهور جنبش اصلاح دینی، این بود که برای بسیاری از اروپاییان عصر رنسانس ساختار کلیسا دیگر نمی توانست خواسته های دینی آنان را برآورد و جزم گرایی مفرط آن و قرار دادن سازمانی این جهانی، و به قولی سکولار، به عنوان تنها راه نجات اخروی برای بسیاری از غربیان ارضا کننده نمی بود. کلیسای کاتولیک سنت خود را در کنار وحی مکتوب در کتاب مقدس قرار داد و آن را مقدس خواند و هنوز هم این امر مهمترین اعتقاد کاتولیکی است. به عبارت دیگر در شکل گیری اعتقادات کاتولیکی دو عامل دخیلند: سنت مقدس یا وحی شفاهی و کتاب مقدس.

مرجعیت پاپ در کلیسای کاتولیک بر تمام شئون مادی و معنوی
تبیین کلیسای کاتولیک از این امر با قرائت خاصی از انجیل متی شروع می شود. در این انجیل آمده است که «من نیز تو را می گویم که تویی پطرس و بر این صخره کلیسای خود را بنا می کنم و ابواب جهنم بر آن استیلا نخواهد یافت و کلیدهای ملکوت آسمان را به تو می سپارم؛ و آنچه بر زمین ببندی در آسمان بسته گردد و آنچه در زمین گشایی در آسمان گشاده شود.» (18-16:19) پطرس به معنای صخره است و در این متن به این صورت است که در اینجا مسیح پطرس را به عنوان جانشین خود، یعنی جانشین خدا، بر روی زمین منصوب کرده است. پطرس بنا به روایات مسیحی به شهر رم رفت و رهبری مسیحیان این شهر را به عهده گرفت تا اینکه کشته شد. کلیسای کاتولیک که مدعی است پطرس جانشین عیسی بن مریم است، معتقد است که اسقف های بعدی این شهر نیز جانشین پطرس و از طریق پطرس جانشین مسیح هستند. در نتیجه اسقف شهر رم، که لقب پاپ (پدر) را گرفت، به عنوان جانشین مسیح بر روی زمین رهبر مسیحیان است.
کاتولیکها او را مقدس خواندند و سخنان او را عین دین در نظر گرفتند. به این معنا که از طریق این سلسله جانشینی هنگامی که شخص به عنوان پاپ انتخاب می شود، وحی دریافت می کند و دیگر از خود سخنی نمی گوید، بلکه پطرس قدیس است که از دهان او مسیحیان را راهنمایی می کند. بدین ترتیب مرجعیت مقدس پاپ در همه شئون دینی، حتی اصول دین نیز حاکم است. او به معنای قدسی بودن، مقدس است و فقط عنوانی برای برجستگی بین دیگران نیست. او معصوم است و سخنش سخن خداست و تنها راه نجات از گناه برای مسیحیان و دستیابی به ملکوت آسمانها می باشد. از طریق او نیز تمام کلیسا مشروعیت دینی می گیرد و مقدس می شود. روحانیان کلیسای کاتولیک که از طرف او به این مقام می رسند، فقط عالمان دین نیستند، بلکه به معنای واقعی روحانیند و قداست و نجات را به دیگران، یعنی افراد معمولی، کسانی که دنیوی و سکولار هستند، می بخشند. حال کسانی که در این سنت سخنانی گفته اند، مطالبی نوشته اند و یا اعمالی انجام داده اند که به تحکیم این سنت در تاریخ کمک کرده است، عنوان قدیس را از پاپ دریافت کرده اند. مرجعیت پاپ و کلیسا بر تمام شئون مادی و معنوی حاکم است. حتی انجیل نیز در کلیسای کاتولیک متولد شده است.
بدین ترتیب هیچ تفسیری غیر از تفسیر کلیسای کاتولیک از انجیل مورد پذیرش نیست. در قرون وسطی پاپ حتی رهبری سیاسی جهان مسیحیت را نیز در دست داشت و هر شاه و امیری می بایست نظر مساعد او را برای رهبری به دست می آورد. در این دوره بسیاری از اسقفان امیر بودند و بسیاری از امیران اسقف، حتی در دوران نوجوانی، حاکمیت پاپ در امور اعتقادی و تفاسیر دینی کامل بود. چنانکه بسیاری به جرم اظهار رأیی خلاف رأی کلیسا تکفیر، شکنجه و آزار شدند یا به زندان افتادند، و اموال و داراییشان مصادره شد. حتی بسیاری نیز به هیزمهای آتش سپرده شدند یا به طرق مختلف به قتل رسیدند.

مفاد شورای ترنت کلیسای کاتولیک و مخالفت پروتستانیزم

نظر کلیسای کاتولیک در این خصوص و در رد پروتستانتیزم، در شورای عمومی ترنت (Trent) در سال 1546 میلادی به این شرح است: «حقیقت نجات دهنده و اصول اخلاقی در کتب مقدس و سنن شفاهی که تا به امروز به ما رسیده است، موجود است. این کلیساست که می تواند درباره معنا و تفسیر حقیقی متون مقدس داوری کند و تفسیر متون مقدس نباید مخالف رضایت و نظر پدران باشد.» کلیسای کاتولیک در شورای عمومی واتیکان دوم (1962-65) با اعلام اینکه سنت مقدس و کتاب مقدس هر دو منشأ الهی دارند و دو جزء لایتجزا می باشند و رهبری زنده کلیسا تنها مرجع تفسیر و تبیین سخن خداست، این موضع را تکرار کرد و تا به امروز ادامه داده است.
پروتستانتیزم با این تفسیر از دین مخالفت کرد و مرجعیت پاپ را به عنوان واسطه نجات و دستیابی به ملکوت اعلی نپذیرفت. پروتستانها تنها مرجع دینی را کتاب مقدس قرار دادند. آنان کلیسای کاتولیک را به عنوان سازمانی که بین فرد و کتاب مقدس واسطه است و با ادعای منشأ الهی، تفسیر این کتاب را در انحصار خود قرار داده است و اصول اعتقادات دینی، اخلاقی و اجتماعی را برای جامعه مسیحی ارائه می کند، نپذیرفتند. به عبارت دیگر پروتستانها بنیان اعتقادی، اخلاقی خود را بر کتاب مقدس به عنوان تنها منبع الهی قرار دادند. یعنی تنها با رجوع به این کتاب است که تفکر پروتستان درباره خدا، آفرینش، عالم، انسان، رابطه اش با الوهیت، اخلاق، اجتماع به اندیشه می پردازد، نه از طریق کلیسا و مفسران رسمی برای اداره زندگی مادی و معنویشان متهم کردند.
پروتستانها در پاسخ اظهار داشتند که حقوق یک مؤمن، حقوق انسانی نیست بلکه فقط به خدا تعلق دارد. تکالیف انسان در ارتباط با خداست. به عبارت دیگر آنان ثبات وحی را در مقابل تغییر و عدم ثبات عقاید بیشتری قرار دادند و وحی الهی را مرجع خود خواندند. آنان آراء کلیسای کاتولیک و قدیسان آن را آرائی تاریخی و انسانی خواندند که تحت شرایط خاص ارائه شده است. پروتستانتیزم بر این عقیده است که هر شخص کشیش خود است و برای ارتباط با خدا احتیاجی به کشیش به عنوان واسطه ندارد. به عبارتی می توان گفت پروتستانتیزم رویه ای بنیادگرایانه در دینداری است که با نفی فرهنگ دینی خاص در نظر دارد تا با تکیه بر بنیادهای نخستین دین با معبود ارتباط برقرار کند.

تفسیر پروتستان ها از کتاب مقدس

پروتستانها زبان لاتین را به عنوان زبان مقدس دینی نپذیرفتند. کلیسای کاتولیک به عنوان جانشین امپراتوری روم، زبان لاتین را به عنوان زبان دینی حفظ کرد و به آن تقدس بخشید. در این کلیسا کتاب مقدس به زبان لاتین خوانده و اوراد و نمازها، متون کلامی و مکاتبات به این زبان انجام می شد. کلیسای کاتولیک ترجمه لاتینی کتاب مقدس در قرن چهارم میلادی به دست هیرونیموس (Hieronymus) یا جروم قدیس را، که معروف به وولگاتا است، متن مقدس تعیین کرده بود. طی قرون وسطی تنی چند اشتباهات این ترجمه را متذکر و کتاب مقدس را به زبان مادری ترجمه کردند که با مخالفت و آزار و شکنجه کلیسا مواجه شدند. پروتستانها با توجه به اشتباهات این متن، آن را ترجمه ای در کنار ترجمه های دیگر خواندند و با توجه به متن عبری تورات و متن یونانی انجیل دست به ترجمه کتاب مقدس به زبان مادری خود زدند. این امر باعث شد که با بهره گیری از صنعت چاپ، کتاب مقدس در دسترس افراد بیشتری قرار گیرد و به تعداد باسوادان جوامع پروتستان افزوده شود. پروتستانها بسیاری دیگر از احکام و اعتقادات کاتولیکی همچون پرستش مریم عذرا، تقدیس قدیسین و شفاعت خواستن از آنها و زیارت مرقدشان و رهبانیت را ممنوع اعلام کردند. نزد پروتستانها کشیشها آزادند تا تشکیل خانواده دهند.

تفسیر پروتستانها از ایمان و رابطه انسان با خدا
پروتستانتیزم با حذف کلیسا به عنوان واسطه نجات، عرضه احکام و اعتقادات را برای سادت اخروی به صورت کلامی و آیینهای مختلف نه تنها بدون معنا و بیهوده در نظر گرفت، بلکه مانعی برای نجات انسان دانست. نجات اصلاح ذات انسان است و در دستان خداست و با فیض الهی به صورت ایمان صورت می پذیرد. پروتستانتیزم به شدت با رویه فیلسوفان مدرسی که می کوشیدند ایمان را با مفاهیم فلسفی و به طریق عقلی توضیح دهند، مخالفت کرد. برای آنان ایمان روش یا معرفتی عقلی نیست که بتوان آن را در جملات یا آراء فلسفی که خود در سنن و محیطهای مختلف شکل گرفته اند؛ فهمید. به دنبال انتقاد فیلسوفان انگلیسی همچون اوکام، در پروتستانتیزم، همراه با برخی از اومانیستها، نخستین قدم در رد بحثهای مابعدالطبیعی در دین برداشته شد. امری که در تاریخ کلام پروتستان و یا حتی فلسفه نزد اغلب پروتستانها مشاهده می شود.
در پروتستانتیزم ایمان عملی درونی، و شیوه ای وجدانی است. ایمان رضایت انسان در برابر اراده خدا و یقین به عشق الهی به انسان گناهکار است. ایمان هدیه ای الهی است. انسان سرنوشت خود را به خدا می سپارد و در ایمان و به وسیله ایمان و در ایمان به خدا می پیوندد. موضوعی که نزد پروتستانها بر آن تأکید ورزیده می شود این است که نجات فقط بر اساس ایمان صورت می گیرد، نه با عمل به احکام. حال اگر نجات و تصحیح ذات فقط از بالا و با اراده الهی صورت پذیرد، آیا انسان می تواند درباره سرنوشت اخروی خود تصمیمی بگیرد؛ به عبارت دیگر می تواند با اختیار و با تصمیم به انجام دادن عمل نیک، رستگار شود؟ پاسخ پروتستانتیزم به این سخن منفی است. انسان نمی تواند ذات گناهکار خود را تغییر دهد. انسان به سبب شایستگی یا استحقاقش نیست که به خدا روی می آورد، بلکه این خداست که به سبب نیکویی و عشقش او را برمی گزیند؛ به عبارت دیگر نجات عملی است از طرف خدوند، نه از طرف انسان. عمل نیک علت نجات نیست، بلکه نتیجه و ثمره آن است. پروتستانتیزم سخن پولوس را، که درخت نیکو را از میوه نیکوی آن باید شناخت، تکرار کرد. در اینجا پروتستانتیزم جبر اوگوستینوسی را با شدت بیشتری ادامه داد و از این جهت در مقابل اومانیستهایی همچون اراسموس و برخی فلاسفه مدرسی قرار گرفت.

فردگرایی پروتستانیزم و رد وحدت گرایی کلیسایی
پروتستانتیزم معتقد است هنگامی که انسان ایمان را دریافت می کند، روح القدس بر او فرود می آید و او مملو از روح الهی می شود. انسان از تمام بندها و قیدها رهایی می یابد و فقط حاکمیت الهی را می پذیرد و مطیع آن می باشد. این الهام شخصی است. به عبارت دیگر کلیسایی خاص وجود ندارد که روح القدس در آن حضور داشته باشد و افراد را با یکدیگر متحد سازد و به عنوان واسطه انسان را در ایمان راسخ کند و دری برای سعادت اخروی باشد. بدین ترتیب پروتستانتیزم به طرف فردگرایی، در مقابل اجتماع گرایی یا وحدت گرایی کلیسای کاتولیک رفت. پروتستانتیزم الهام و تفسیری فردی از پیام انجیل را مبنای ایمان قرار می دهد و به کثرتی از گروهها و فرق دینی معتقد است، ولی کلیسای کاتولیک به واسطه حاکمیت سلطه روح جمعی و وحدت رهبری کلیسا در تاریخ به عنوان یک گروه دینی یا مذهب واحد باقی ماند.
با ظهور نهضت اصلاح دینی یا پروتستانتیزم اولین شکاف و تقسیم در مسیحیت غرب ایجاد شد. این جنبش دینی آزادی تفسیر ایمان و متون مقدس را به همراه آورد و فردگرایی را توسعه داد. سه اصلاحگر مهم دین مسیحی در قرن شانزدهم میلادی مارتین لوتر (Martin Luther) (1483-1546) در آلمان، ژان کالون (Jean Calvin (1509-1564 و هولدریش زوینگلی (Huldreich Zwingli) (1484-1531) در سوئیس بودند. شروع پروتستانتیزم در انگلستان نیز در همین قرن با رد مرجعیت پاپ از طرف هنری هشتم پادشاه انگلستان بود.


منابع :

  1. محمد ایلخانی- تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس- انتشارات سمت- 1382- صفحه 585-579

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/112142