شبهه خاتمیت و محرومیت فیض ارتباط با عالم غیب

اصل شبهه

برخی بر اساس مبانی و دیدگاه های غقلی شبهه ای را در مورد خاتمیت ذکر کرده اند که:
نزول وحى و ارتباط با عالم غیب و ماوراء طبیعت علاوه بر اینکه موهبت و افتخارى است براى جهان بشریت، روزنه امیدى براى همه مؤمنان راستین محسوب مى شود.
چگونه می شود که انسانهای اولیه با همه بساطت و ابتدایی بودن از طریق وحی و الهام با جهان غیب می توانستند ارتباط برقرار نمایند و دروازه های آسمان به سوی آنان باز بود، ولی انسان های پیشرفته از این ارتباط محرومند؟
آیا واقعآ استعدادهای معنوی و روحی بشر کاسته شده ست؟
آیا قطع شدن این راه ارتباطی و بسته شدن این روزنه امید، محرومیت بزرگی برای انسانهایی که بعد از رحلت پیامبر بزرگ اسلام (ص) زندگی می کنند محسوب نمی شود؟

عناصر منطقی این شبهه عبارتند از

1- نزول وحى و ارتباط با عالم غیب و ماوراء طبیعت یک موهبت و روزنه امیدی است برای جهانیان.
2- انسانهای اولیه با همه بساطت و ابتدایی بودن می توانستند از طریق وحی و الهام با جهان غیب ارتباط برقرار نمایند.
3- با خاتمیت پیامبر اکرم (ص) انسانها نمی توانند از طریق وحی و الهام با جهان غیب ارتباط برقرار نمایند، چون این راه بسته شده است.
نتیجه: خاتمیت باعث قطع ارتباط انسانهای پیشرفته و با استعداد با ماوراء الطبیعه و جهان غیب شده است و قطع شدن این راه ارتباطی و بسته شدن این روزنه امید، محرومیت بزرگی، برای انسانهایی که بعد از رحلت پیامبر بزرگ اسلام (ص) زندگی می کنند محسوب می شود.

پاسخ شبهه

اولآ: وحی و ارتباط با عالم غیب وسیله ای برای درک حقایق است. حال اگر حقایق و گفتنی ها گفته شد و همه نیازمندیهای بشر تا روز قیامت در اصول کلی و تعلیمات جامع پیامبر خاتم (ص) بیان گردید، قطع این راه ارتباطی مشکلی ایجاد نمی کند و این به معنای کاهش استعدادهای معنوی بشر نیست. بلکه به معنای نبودن حکمت ارسال بعثت های متوالی است.
ثانیا: آنچه بعد از ختم نبوت برای همیشه قطع می شود، مسئله وحی برای شریعت تازه و یا تکمیل شریعت سابق است، نه هرگونه رتباط با ورای عالم طبیعت.زیرا بعد از پیامبر اسلام (ص) همه امامان معصوم (ع) با عالم غیب ارتباط داشتند و دارند و نیز مؤمنان و عارفان خالص الهی که بر اثر تهذیب نفس و جهاد اکبر حجابها را از دل کنار زده اند و به مقام کشف و شهود نایل گشته اند، می توانند با جهان غیب در ارتباط باشند. به این افراد الهام می شود.
به دیگر سخن ارتباط وحیانی قطع شده است، نه الهام و اشراق، لهام و اشراق ادامه دارد.
قرآن می گوید: «ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا؛ اگر تقوا پیشه کنید برای شما وسیله ای جهت جداسازی حق از باطل قرار می دهد.» (انفال/ 29) یعنی آدمی از طریق "الهام" و یا "اشراق" معرفتهای الهی را کسب می کند.
همچنین می فرماید: «و لذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا؛ و آنان که در راه ما (با خلوص نیت) جهاد کنند قطعا به راه های خود هدایتشان خواهیم کرد.» (عنکبوت/ 69)
در روایات است که رسول خدا (ص) فرمود: «من اخلص لله اربعین یوما فجر لله ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه؛ هر که چهل روز به عبادت خالصانه خداوند بپردازد (به پس این عبادت خالصانه) خداوند چشمه های حکمت را از قلب او به زبانش جاری می کند.» (سفینة البحار ماده خلص، ج1، ص 408)
صدرالمتالهین شیرازی در این باره می گوید: «وحی، یعنی نزول فرشته بر گوش و دل به منظور مأموریت و پیامبری، هر چند منقطع شده است و فرشته ای بر کسی نزل نمی شود و او را مامور اجرای فرمانی نمی کند زیرا به حکم «اکملت لکم دینکم؛ امروز دين شما را برايتان كامل.» (مائده/ 3) آن چه از این راه باید به بشر برسد، رسیده است ولی باب "الهام" و "اشراق" هرگز بسته نشده و نخواهد شد. ممکن نیست این راه مسدود گردد.
اصولا این ارتباط نتیجه ارتقاء نفس و پالایش روح و صفاى باطن است و ارتباطى به مساله رسالت و نبوت ندارد، بنابراین در هر زمان مقدمات و شرائط آن حاصل گردد این رابطه معنوى بر قرار خواهد گشت و هیچگاه نوع بشر از این فیض بزرگ محروم نبوده و نخواهد بود.»
کوتاه سخن این که در همه اعصار افراد مهذب و بندگان خالص خداوند می توانند با عالم غیب و جهان ملکوت ارتباط برقرار نمایند. این ارتباط منحصر به زمان خاصی نیست. وحی تشریعی پیامبران با کمال دین و تمام نعمت به پایان رسید و این به معنای محرومیت از رهنمودها و هدایتهای ویژه الهی به عنوان میراث به نسلهای بعدی و بعدی منتقل می شود و نیز به معنای بسته شدن روزنه امید نیست چرا که هم راه الهام و اشراق باز است و هم رهیافتهای وحیانی پیامبر خاتم موجود است.

باب الهام مسدود نشده است

بعد از زمان حضرت رسول باب نبوت یعنى باب پیامبرى مسدود شد، اما باب کشف و شهود و الهام مسدود نشد. ممکن است بشرى از لحاظ صفا و کمال و معنویت برسد به مقامى که به قول عرفا یک سلسله مکاشفات براى او رخ مى دهد و حقایقى که از طریق علم الهامى به او ارائه داده مى شود، ولى او مأمور به دعوت مردم نیست.
حضرت امیر در نهج البلاغه مى فرماید: «ان الله تعالى جعل الذکر جلاء للقلوب تسمع به بعد الوقرة و تبصر به بعد العشوة و تنقاد به بعد المعاندة». و بعد مى فرماید: «و ما برح لله عزت آلاؤه فى البرهة بعد البرهة و فى ازمان الفترات عباد ناجاهم فى فکرهم و کلمهم فى ذات عقولهم» (نهج البلاغه، خطبه 220) یعنى (همیشه در دنیا افرادى هستند که خداوند در باطن ضمیرشان با آنها حرف مى زند). حضرت زهرا این جور بود با آنکه پیامبر هم نبود.
حضرت مریم به نص قرآن مجید اینجور بود ولى پیامبر نبود. حضرت امیر در وصف ائمه مى فرماید: «هجم بهم العلم على حقیقة البصیرة و باشروا روح الیقین و استلانوا ما استوعره المترفون و انسوا بما استوحش منه الجاهلون» (نهج البلاغه، حکمت 147) خلاصه مطلب، یک وقت هست ما مى خواهیم بگوئیم که پس از حضرت رسول هیچ بشرى از لحاظ صعود و قوس صعودى و به اصطلاح سیر الى الحق، نمى رسد به آنجا که یک نوع الهامات به او بشود. نه، چرا نشود؟! و یک وقت مى خواهیم بگوئیم که پس از حضرت رسول آیا کسى پیدا خواهد شد که او پیامبر بشود؟ یعنى از طریق وحى به او مأموریت بدهند به اینکه شریعتى بیاورد و یا مبلغ یک شریعت دیگر باشد؟
نه، چنین کسى نمى آید. نوع اول را در اصطلاح اخبار و احادیث گاهى (محدث) مى گویند. (محدث) یعنى کسى که یک حالت و یک معنویتى دارد که در ضمیرش یک القاءاتى به او مى شود. امام صادق مى فرمود: «انا لا نعد الفقیه منکم فقیها حتى یکون محدثا؛ ما فقیهى از شما فقها را (به اصحاب خود مى فرمود) فقیه نمى شماریم مگر آنکه محدث باشد.» راوى تعجب مى کند که مگر ممکن است کسى محدث باشد؟ حضرت فرمود: «بلى یکون مفهما و المفهم محدث؛ خداوند به او تفهیم مى کند حقایق را و همینکه مفهم بود محدث است.» امام نمى فرماید که جبرئیل ظاهر مى شود و با او سخن مى گوید. فرمود خداوند شرح صدرى به او مى دهد که مطالب را با روشن بینى بیشترى مى فهمد و اینچنین شخصى محدث است.


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏17 صفحه 348

  2. واحد پاسخ به سوالات دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم- کتاب اسلام و خاتمیت

  3. مرتضی مطهری- ختم نبوت- علم و عقل جانشین نبوت تبلیغى

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/112251