شبهه ناسازگاری مرجعیت علمی امامان معصوم با خاتمیت (وحی)

پاسخ محور چهارم شبهه
در جواب این قسمت شبهه باید یادآور شد که: با تأمل در تعالیم اسلام به ویژه قرآن کریم و روایات پیشوایان دین، اهمیت و منزلت عقل نمایان می شود. در دین اسلام، تعقل مبنای ایمان قرار گرفته و قرآن، همواره انسان را به تفکر و تدبر و پرهیز از تقلید کورکورانه فرا می خواند و پلیدی را از آن غیر اهل تعقل می داند.
در روایات اسلامی، عقل، محبوب ترین مخلوق نزد خداوند و معیار پاداش و کیفر آدمیان و حجت و رسول باطنی معرفی شده است. عقل یکی از ادله چهارگانه است که فقه شیعه بر آن تأکید می کند ولی آن چه مهم است تبیین قلمرو عقل است. عقل در مورد عقاید، حجت بلامنازع است و همگان به دیده احترام به آن می نگرند. اما در مورد احکام عملی و فرعی فقط در محدوده خاصی که به نام حسن و قبح عقلی معروف است می تواند حجت باشد و در غیر این دو مورد، عقل بشری باید تا روز رستاخیز از وحی الهی بهره بگیرد و هر نوع اندیشه و گزاره ای در غیر این دو مورد از حکم الهی سرچشمه نگیرد قرآن آن را حکم جاهلی می نامد. قصه ی عقل و وحی در حوزه ی فرهنگ اسلامی قصه ای دلکش و در عین حال، تأمل برانگیز است در این که عقل در قلمرو دین دارای جایگاه خاصی است، تردیدی وجود ندارد; مهم تشخیص و تبیین دامنه ی قلمرو عقل است.
این که این شبهه کنندگان می گویند جامعه بشری بعد از رحلت پیامبر به امامان معصوم نیازی ندارد بلکه از پرتو عقل باید راه زندگی را بپیمایند، پیامد بدی دارد زیرا: وانهادن زندگی فردی و اجتماعی انسان برعهده عقل جمعی نتیجه ای جز یک «آنارشیسم معرفتی» چیزی ندارد.
از دیرباز گروهی از خردگرایان افراطی ادعا کرده اند که عقل بشر برای رسیدن او به سرمنزل مقصود کفایت می کند و با وجود این نیروی هدایت گر، نیازی به راه نما و راهبر الهی و وحیانی نیست. این دیدگاه در جهان طرفدارانی داشته است که از جمله معروف ترین آنها، گروهی از فیلسوفان هند بودند که در کتب کلامی به نام براهمه شهرت یافته اند و رگه هایی از تأثیر این نگرش را در آرای برخی مسلمانان می توان یافت.
نگرش افراطی به خرد در دین (چه در اسلام و چه در دنیای غرب) نقدها و مخالفت های فراوانی را به دنبال داشته است. آیا بیان وظایف، بر عهده ی کدام یک از عقول جمعی واگذار شده است؟ امروز نحله های مختلف اعم از مادی و معنوی سوسیالیسم و کمونیسم و لیبرالیسم و اگزیستانسیالیسم هر کدام مدعی رهبری جامعه و ترسیم راه و رسم زندگی می باشند.
ولی این عقول جمعی تا کنون نتوانسته اند در الفبای اقتصاد به وحدت کلمه برسند تا چه رسد در هدایت بشر. آیا واقعا واگذاری بشر به رهنمود انسان های والا که تاریخ زندگی آنان بر تقوا و طهارت و علم و دانش آنان گواهی می دهد، بهتر است یا این که حیات بشری را در بستری بیابیم که با صدها «ایسم» مدعی رهبری می باشند و انسان را در صحنه های گوناگون با چالش های جدی مواجه می سازند.
همگان می دانیم که لنین و استالین با عرضه مکتب سوسیالیسم منشأ چه خونریزی ها گردیدند و چه خفقانی به ارمغان آوردند که تاریخ کمتر به خود دیده است. آیا نازیسم با طرح این مکتب توانست ملت آلمان را سعادتمند سازد یا این که تخم عداوت در میان جامعه های بشری پاشید. و نژادپرستی را بار دیگر زنده کرد.

 


منابع :

  1. عبدالکریم سروش- مقاله خاتمیت و مرجعیت علمی امامان معصوم (ع)- فصلنامه کلام اسلامی-سال 14شماره 55

  2. عبدالکریم سروش- اسلام، وحی و نبوت- نشریه آفتاب- تهران- ش 15- صفحه 69

  3. مرتضی مطهری- حماسه حسینی- جلد 1 صفحه 183-159

  4. علامه سید مرتضی عسکری- نقش ائمه در احیای دین- جلد 6 صفحه 16-15

  5. سید محمدحسین طباطبایی- معنویت تشیع- صفحه 65- 67

  6. علی مخدوم- مقاله رابطه ی خاتمیت با امامت- مجله صباح- شماره 19

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/112264