تعریف و اقسام غیبت

مسئله غیبت یکی از شایع ترین و زشت ترین و خطرناک ترین مفاسد اخلاقى است. و سبب هتک حیثیت افراد، کشف اسرار، اشاعه فحشاء و جسور ساختن گنهکاران در گناهانشان و سرانجام موجب تزلزل پایه هاى اعتماد در زندگى اجتماعى است. بى شک بسیارى از مردم نقطه ضعف هایى دارند که غالبا پرده بر آن افتاده اگر این عیوب و نقطه ضعف ها آشکار گردد، اعتماد عمومى سلب مى شود، و مفاسد متعددى که در بالا اشاره شد سطح جامعه را فرا خواهد گرفت، به همین دلیل اسلام از آن شدیدا نهى کرده و در کتب علماى اخلاق غیبت به عنوان یکى از بدترین آفات زبان ذکر شده است (هر چند غیبت منحصر به زبان نیست از طریق قلم یا اشارات دست و چشم و ابرو نیز انجام مى شود). و از آنجا که بدون پرهیز از این رذیله اخلاقى هرگز انسان در مسیر قرب الى الله به جایى نمى رسد و جامعه انسانى روح صلاح و سعادت را نمى بیند باید، براى آن اهمیت فوق العاده قائل شد. گذاشتن لقب هاى زشت بر یکدیگر که غالبا در غیاب اشخاص از آن استفاده مى شود نیز شاخه اى از شاخه هاى غیبت است، هر چند گاهى تحت عنوان مستقلى از آن یاد شده است، از همین رو ما این دو بحث را همراه یکدیگر عنوان کردیم. نقطه مقابل غیبت حفظ الغیب است، که انسان در پشت سر اشخاص از آنها به نیکى یاد کند، و اگر کسى از آنها غیبت کند به دفاع از حیثیت آنها برخیزد و با تعبیرات مختلفى که بعدا به آنها اشاره خواهد شد آبروى او را حفظ کند، و این یکى از فضایل مهم اخلاقى است. که برکات زیادى را براى فرد و جامعه همراه دارد.

• تعریف غیبت
درتعریف غیبت ارباب لغت و فقها و علمای اخلاق تفسیرهای مختلفی ذکر کرده اند که در واقع همه آنها به یک معنی باز می گردد هرچند از نظر تعمیم (عمومیت داشتن) و تخصیص (معنای خاص داشتن) در میان آنها تفاوت هایی وجود دارد. صحاح اللغه مى گوید: «غیبت آن است که انسان پشت سر کسى که عیب و عملش پوشیده است سخنى بگوید که اگر به گوش او برسد ناراحت شود». مصباح المنیر مى گوید: «غیبت آن است که عیوب پنهانى کسى را که از فاش شدن آن ناراحت مى شود (پشت سر او) باز گویى کنى». مرحوم شیخ انصارى از بعضى از بزرگان علما نقل کرده است که اجماع و اخبار معصومین (ع) دلالت دارد بر این که حقیقت غیبت آن است که از دیگرى (در پشت سرش) چیزى بگویى که اگر بشنود ناراحت شود. این مضمون در حدیثى از رسول خدا (ص) نقل شده است. در حدیث دیگرى از امام صادق (ع) مى خوانیم که غیبت آن است که درباره برادر مسلمانت چیزى بگویى که خداوند آن را بر او مستور داشته است.
از آنچه در بالا آمد استفاده مى شود که غیبت ارکانى دارد، نخست این که "سخنى را پشت سر کسى بگوید" و اگر در حضورش گفته شود، عنوان دیگرى به خود مى گیرد (عنوان ایذاء، یا هتک و مانند آن) دیگر این که "باید از قبیل ذکر عیوب باشد" و آن هم عیب مستور و پنهان که اگر آشکار باشد غیبت نیست، هر چند ممکن است به عناوین دیگرى حرام باشد و دیگر این که "هنگامى که غیبت شونده آن را بشنود غمگین و ناراحت شود"، ولى به نظر مى رسد این یک قید توضیحى است براى این که آشکار کردن عیب پنهانى آن هم پشت سر اشخاص براى هر انسانى غم انگیز است. ممکن است افراد بى بند و بارى پیدا شوند که هر چه درباره آن ها گفته شود، پروا نداشته باشند، ولى این گونه افراد بسیار کمند. از آنچه در بالا آمد این نکته نیز روشن مى شود این که بعضى از عوام (انسان ساده لوح) هنگامى که به آنها گفته مى شود چرا پشت سر فلان کس غیبت کردى؟ مى گویند این سخنان را پیش روى آنها هم مى گوییم، از قبیل عذر بدتر از گناه است چرا که پیش روى آنها گفتن هرگز مجوز غیبت نیست، و آن هم گناه بزرگى است چرا که هم آزار مؤمن است و هم هتک احترام او.
در حدیثى از رسول خدا (ص) مى خوانیم که نام شخصى را نزد پیامبر بردند بعضى از حاضران گفتند او آدم عاجز و بسیار ناتوانى است، پیامبر (ص) فرمود: شما غیبتش کردید؟ عرض کردند: اى رسول خدا، صفتش را گفتیم، فرمود: «ان قلتم ما لیس فیه فقد بهتتموه؛ هرگاه چیزى را مى گفتید که در او نبود، به او تهمت زده بودید، نه غیبت». عذر دیگر عوامانه اى که بعضى از افراد نادان به آن متوسل مى شوند که در برابر نهى از غیبت مى گویند: "مگر دروغ مى گوییم فلان کس این عیب را دارد"، این نیز دست کمى از عذر ناموجه بالا ندارد، چرا که اگر عیبى در کسى نباشد و آن عیب را بگویند تهمت است نه غیبت، غیبت آن است که عیب پنهانى اى که در او هست پشت سر او بگویند.
ذکر این نکته نیز حائز اهمیت است که از بعضى از کلمات بزرگان گاه چنین استفاده مى شود که غیبت در مورد همه مؤمنان نیست، بلکه تنها در مورد کسانى است که از گناه خود پشیمانند و یا توبه کرده اند و در سر حد عدالتند و اما افراد فاسق و گنهکار، غیبتشان جایز است، هر چند گناهشان پنهان باشد و گاه به این روایت از امام صادق (ع) نیز استناد جسته اند که فرمود: «من عامل الناس فلم یظلمهم، وحدثهم فلم یکذبهم، و وعدهم فلم یخلفهم کان ممن حرم غیبته و کملت مروته، و ظهر عدالته، و وجبت اخوته؛ کسى که در روابطش با مردم ستم نکند و در سخنانى که مى گوید به مردم دروغ نگوید و از وعده هایش تخلف نجوید، چنین کسى غیبتش حرام و شخصیتش کامل و عدالت او ظاهر و اخوتش واجب است». به این ترتیب غیبت کسى را حرام مى شمرند که عادل باشد و شخص فاسق را هر چند عملش مستور باشد جائز الغیبه مى دانند.
مرحوم علامه مجلسى در جلد 72 بحارالانوار در کتاب العشره نیز در ابتداى سخن تمایلى به این سخن پیدا کرده، هر چند در ذیل کلام، از آن تقریبا عدول مى کند. ولى مسلم است که این عقیده سبب مى شود تا اکثریت مردم جایز الغیبه شوند و این بر خلاف اطلاق آیه قرآن (مقصود شمول آیه است) و روایات بى شمارى است که در زمینه حرمت غیبت آمده است. اضافه بر این روایات متعددى داریم که مى گوید: چند گروهند که غیبت آنها جایز است، یا غیبتى براى آنها نیست، از جمله فاسقى است که متجاهر به فسقش باشد و از جمله در حدیثى از رسول خدا (ص) مى خوانیم: «اربعة لیست غیبتهم غیبة، الفاسق المعلن بفسقه...؛ چهار گروهند که غیبت آنها غیبت نیست، نخست فاسقى است که آشکارا گناه کند». همین مضمون در روایت دیگرى از امام باقر (ع) نقل شده است.
امام صادق(ع) مى فرماید: «اذا جاهر الفاسق بفسقه فلا حرمة له على غیبة؛ هنگامى که فاسق تظاهر به فسق کند، نه احترامى دارد و نه غیبتى» و در حدیث دیگرى از امام على بن موسى الرضا (ع) مى خوانیم «من القى جلباب الحیاء فلا غیبة له؛ کسى که چادر حیا را از سر برگیرد غیبت ندارد» و احادیث متعدد دیگرى نیز تصریح به این موضوع کرده است، این احادیث به مقتضاى مفهوم وصف، بلکه مفهوم شرط (مفهوم شرط و مفهوم وصف دو اصطلاح در علم اصول فقه هستند) که در مقام احتراز و نفى غیر، بیان شده است، به خوبى نشان مى دهد که اگر شخصى گناهى کند و مستور باشد، غیبت او جایز نیست و چنان که در بحث "حکم متجاهر به فسق" خواهد آمد، غیبت شخص متظاهر به فسق نیز در خصوص آن عملى که تظاهر به آن مى کند جایز است، نه نسبت به تمام اعمالش. از این گذشته حرمت غیبت با دلیل عقل نیز ثابت است، چرا که نوعى ظلم و ستم و افشای اسرار و ریختن آبروى مردم محسوب مى شود و بى شک فرقى میان فاسق و عادل در این زمینه نیست، مگر در مواردى که غیبت سبب نهى از منکر، یا دفع خطر و ضرر از جامعه مسلمین گردد و در آن هم میان فاسق و عادل تفاوتى نیست.

• اقسام غیبت
گاه تصور مى شود که غیبت تنها با زبان است در حالى که حقیقت غیبت عبارت است از: "اظهار عیوب پنهانى به طوری که اگر صاحبش بشنود ناراحت مى شود". این کار ممکن است به وسیله زبان انجام گیرد، یا از طریق قلم و یا حتى اشارات دست و چشم و ابرو. گاه ممکن است در لباس جدى باشد و گاه در لباس جدى و طنز، و اى بسا گناهان و غیبت هایى که در لباس شوخى و طنز انجام مى شود، خطرناک تر از گناهانى است که در لباس جدى است. چرا که انسان در شوخى و طنز آزادى بیشترى احساس مى کند و مطالبى را که به صورت جدى قادر بر بیان آن نبود، در لباس شوخى و طنز بیان مى کند. اضافه بر این گاه غیبت با تعبیرات صریح (به اصطلاح دلالت مطابقى و تضمنى) انجام مى گیرد و گاه به دلالت هاى التزامى و تعبیرات کنایى که ابلغ من التصریح است، مثلا هنگامى که سخن از مؤمنى به میان مى آید مى گوید بگذریم، شرع مقدس دهان ما را در اینجا بسته است و با این تعبیر نشان مى دهد که او مرتکب گناهان زشتى شده است و اى بسا اگر صریحا بیان مى کرد، چیز کمى به نظر مى رسید، اما چون با اشاره اجمالى بیان مى کند ذهن طرف به سراغ هر گناهى مى رود. یا این که مى گوید: فلان کس داراى صفات بسیار خوبى است ولى...سپس سکوت مى کند و گاه در مقام خیرخواهى و دلسوزى مى گوید: «خداوند عاقبت فلان کس را به خیر کند». یا مى گوید: من از عاقبت او سخت بیمناکم و در واقع گناه را در لباس طاعت عرضه مى کند. و به گفته بعضى از بزرگان مرتکب گناه مضاعفى مى شود، هم غیبت و هم ریاکارى، غیبت از این نظر که با همین گفتار سر بسته، معایب زیادى را به طرف نسبت داده است، ریاکارى از این نظر که مى خواهد بگوید من اهل غیبت نیستم و مطیع فرمان پروردگارم.


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی- اخلاق در قرآن

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/112408