یزدان شناسی سیاسی در اندیشه هابس

خدا

در قرارداد سیاسی- اجتماعی هابسی برای تشکیل دولت، جایی برای «قرارداد ویژه با خدا» وجود ندارد و او آن را رد می کند. مردم مجاز نیستند از طریق ادعای بستن چنین قرارداد جداگانه ای، از حاکمیت سیاسی با این بهانه نافرمانی کنند که از نهادی «مافوق و آسمانی» دستور گرفته اند. به نظر هابس بهانه بستن قرارداد با خدا، واهی و بی معنی است، چرا که چنین امری همواره مستلزم بستن قرار داد با میانجی گری نماینده خداست. اما چنین نماینده ای تنها می تواند کسی باشد که دارنده عالی ترین قدرت مشروع است و بجز دولت هیچکس واجد چنین خصوصیتی نیست.

آموزه های مسیحیت و اندیشه سیاسی

هابس بخش سوم از کتاب «لویاتان» را به «دولت مسیحی» اختصاص می دهد. تلاش وی متوجه آنست که برای بخش های نخست کتاب خود که از انسان و دولت بحث می کند، با پشتوانه ای از آموزه های مسیحی نیز مشروعیت ایجاد کند. چنین کاری برای زمان هابس اجتناب ناپذیر به نظر می آید، چرا که ایمان مسیحی پایه بدیهی حیات اجتماعی را ساخته است. اما همین جا باید یادآور شد که هابس حتی با استفاده از آموزه های مسیحیت، به تحکیم پایه های اندیشه سیاسی سکولار می پردازد. برای نمونه وی تأکید می کند که: «منجی ما عیسی مسیح در هیئت انسانی خود پیش از مرگ، یعنی در زمان حیات جسمانیش بر روی زمین، شاه کسانی نبود که آنان را رستگار نمود. به همین دلیل تأکید کرد که: «سلطنت من از آن این جهان نیست.» هابس نتیجه می گیرد که بنابراین «تا رستاخیز و آنگاه که آسمان و زمین تازه ای ایجاد گردد، سلطنت مسیح برپا نخواهد شد.» وی بدینسان صریحا و مؤکدا دولت دنیوی را از امور اخروی تفکیک می کند.

تفسیر هابس از یزدان شناسی مسیحی

«تاک» سیاست شناس و تاریخدان دانشگاه هاروارد متذکر می شود که به محض انتشار لویاتان، بسیاری از دوستان هابس از وی روی گرداندند. بر او انگ الحاد، بدعت و خیانت زده شد. چنین اتهاماتی تا آن زمان و بر اساس آثار پیشین هابس مطرح نبود. چرا که هابس در لویاتان زیاده روانه نه تنها به توجیه صورت معینی از نظم کلیسایی بسنده نکرده بود، بلکه در انطباق کامل با فلسفه ماتریالیستی خود، تفسیری از یزدان شناسی (تئولوژی) مسیحی ارائه نموده بود که به گفته یکی از دوستانش «ملقمه ای مسیحی ـ الحادی» بود. اگر چه هابس فلسفه ماتریالیستی خود را که پیش از هر چیز متوجه نقد تأملات دکارت بود هرگز کتمان ننموده بود، اما تا آن زمان هرگز جرئت نکرده بود نگرشهای خود را در مقابل تئولوژی ارتدوکس به صورت تحریک آمیزی که در لویاتان آمده ارائه نماید. حتی عنوان کتاب هم به تنهایی اهانت آمیز بود. هابس به فصل چهل و یکم کتاب ایوب در عهد عتیق انجیل متوسل می شود که در آن قدرت بی مرز و ترس آور لویاتان (هیولای دریایی) توصیف می گردد: «بر روی زمین هیچکس همانند او نیست؛ او بدون خوف ساخته شده است.» به این ترتیب، لویاتان مجهز به قدرت مطلق، حتی بر فراز خدمتگزاران خدا مانند ایوب قرار می گیرد. این آن تصویری است که هابس از دولت ایده آل خود ترسیم می کند. این گفته کتاب مقدس با طرح روی جلد کتاب لویاتان تقویت می شود که در آن او شمشیر و عصای اسقف را که نشانه های قدرت دنیوی و کلیسایی است در دست دارد و چونان غولی که از انسانهای پرشمار کوچکی تشکیل شده، در سرزمینی مسکونی سربرافراشته است.
«ولفگانگ رود» فیلسوف و تاریخ نویس فلسفه، به توجه ویژه هابس نسبت به رابطه میان دولت و کلیسا اشاره می کند و می نویسد که به نظر هابس کلیسا به هیچ وجه اجازه دخالت در امور دولت را ندارد و نباید به دولتی در دولت تبدیل شود، زیرا در غیر اینصورت وحدت دولت را از بین می برد و زمینه جنگ داخلی را فراهم می سازد. دولت هابسی، لویاتان بزرگ است که نه تنها افراد، بلکه اجتماعات ویژه (مانند کلیسا) کاملا باید مطیع آن باشند.

قلمرو ظلمت

بخش چهارم و پایانی کتاب لویاتان، با سیاهی و استهزا، تصویرگر «قلمرو ظلمت»، یعنی قطب مقابل آن چیزی است که توماس هابس در بخشهای دوم و سوم کتاب خود با استدلالات عقلی و دینی طراحی کرده بود. «قلمرو ظلمت»، همان سلطنت ابلیس و نتیجه توطئه شیادانی است که برای دستیابی بر سلطه اینجهانی و حکومت بر مردم، تلاش می ورزند تا با آموزه های تاریک و گمراه کننده، نور طبیعت را خاموش سازند. به نظر هابس مهمترین آموزه گمراه کننده این جماعت این ادعای آنان است که حکومت کلیسا در این جهان را همان ملکوت الهی می خوانند. روشن است که این نقد کوبنده هابس متوجه کسانی است که برای مشروعیت بخشیدن به حکومت خود، خود را نماینده ی خدا بر روی زمین می دانند و مدعی هستند که تا استقرار سلطنت مسیح باید به عنوان نماینده او بر روی زمین حکومت کنند. هابس که در بخش سوم کتاب خود با این سخن عیسا مسیح که «سلطنت من از آن این جهان نیست» چنین ادعایی را ابطال کرده بود، در این بخش به وازنش استدلال های کاتولیکی و پروتستانی در این زمینه می پردازد را شیطانی می خواند. به نظر او چنین خرافات خطرناکی، نظم سیاسی را به مخاطره می افکند. اما چه کسانی ترویج کنندگان اصلی چنین آموزه های گمراه کننده ای هستند؟ پاسخ هابس روشن است: پاپ ها و روحانیان هستند که از تحریف حقایق و در خدمت تحکیم موقعیت خود سود می برند.

مناسبات خرد و امر متعال در اندیشه سیاسی هابس

در همین زمینه باید به بازنمود مناسبات میان خرد و امر متعال در اندیشه سیاسی هابس توجه کرد. هابس توضیح می دهد که اگر چه چیزهای زیادی (و به ویژه در کتاب مقدس) وجود دارد که بر فراز خرد قرار می گیرد، اما هیچ چیز وجود ندارد که خرد را رد کند. منظور هابس از «بر فراز خرد قرار گرفتن» همانا اموری است که خرد نه می تواند آنها را اثبات و نه ابطال کند. هابس بدینسان با هشیاری یکی دیگر از منازعات فکری بسیار سنگین عصر خود را خنثی می کند. به نظر او اگر چه خرد قادر نیست درباره صحت و سقم اموری که به واسطه احادیث از زمانهای دور به ما رسیده داوری کند، اما نیازی به آن هم ندارد که در مقابل آنها عقب نشیند و از دعوی خود برای توضیح امور جهان کنونی دست شوید. به همین دلیل هابس با صراحت و تأکید، خرد را مرجعیت یا آتوریته پایدار می نامد و چشم پوشی از آن را رد می کند. وی از جمله در زمینه اهمیت مرجعیت خرد برای بررسی کتب مقدس که حاوی «قوانین الهی» هستند تأکید می کند که: «تا جایی که آنها قوانین الهی با قوانین طبیعت مغایرتی ندارند، بدون تردید قوانین الهی و حامل اقتدار خودشان هستند و برای همه آدمیانی که از خرد برخوردارند قابل درک. اما این اقتداری به غیر از هر آموزه اخلاقی دیگری نیست که با خرد که دستوراتش نه قوانین موضوعه، بلکه قوانین جاودانی است مطابق می باشد.»
«گروس هایم» به محدودیت ها و دشواری های تاریخی عصر هابس در حوزه ی مباحث تئولوژیک اشاره می کند و خاطر نشان می سازد که اگر در اندیشه ی سیاسی هابس، منازعه میان خرد از یکطرف و ایمان به معجزه ی مسیحی از طرف دیگر مستقیما" سر باز می کرد، نظمی را که با دقت توسط او احداث شده بود به مخاطره می افکند. زیرا او دیگر نمی توانست مطمئن باشد که در آن شرایط، خرد پیروز از این میدان بیرون خواهد آمد.

نقش خرد در فلسفه سیاسی هابس

همین پژوهشگر در بررسی تئولوژی سیاسی هابس، به نقش کانونی خرد در فلسفه سیاسی او اشاره می کند و می نویسد: «هابس بر توانش خرد آدمی تأکید کرده است و آن را مسئول استنتاج حقیقت و نه مسئول حقیقت مبدأ واقعیت ها دانسته است. حال اگر بپذیریم که خرد در لویاتان یک وسیله است، این پرسش به میان می آید که پس غایت امر چیست؟ آیا سیاسی- فلسفی است، یا سیاسی- غایت شناختی (تلئولوژیک)؟ می توان پذیرفت که هابس اولویت غایت شناختی وحی را نسبت به خرد دولتی منکر می شود و برای دین مسیحی در اینجا کارکردی سیاسی در نظر می گیرد. هدف هابس کاملا" سکولار و ایجاد آموزه ای از سیاست است که اگر چه عناصر غایت شناختی را به عنوان وسیله ای مناسب به خدمت می گیرد، اما با تضمین صلح دولتی و پیشرفت اجتماعی، و ایجاد چارچوب های محکمی برای علایق فردی، غایت هایی صرفا" دنیوی را دنبال می کند. روش هدایتگر هابس علمی- فلسفی است و از بررسی ارتباط علت و معلولی حرکت می کند. به طور خلاصه می توان گفت که در اندیشه ی هابس، خرد گامی است در راستای افزایش دانش و در راهی که هدف آن رفاه بشریت است.»


منابع :

  1. بهرام محيی- هابس و فلسفه سياسی مدرن- باشگاه اندیشه- زمستان 1386

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/112588