خداوند می فرماید: «رب هب لى من الصالحین* فبشرنا بغلام حلیم؛ پروردگارا. به من از صالحان (فرزندان صالح) ببخش، پس ما او را به نوجوانى بردبار و صبور بشارت دادیم.» (صافات/ 100- 101) نکته قابل تأمل و دقت این است که آن جناب تا حدود 120 سالگى و همسرش ساره تا حدود 90 سالگى سوز عشق به فرزند را تحمل نموده اند اما در عین حال فقط از خداوند فرزند صالح تقاضا مى کند و سالیان دراز چشم انتظار استجابت دعایش مى باشد تا این که انتظار سر مى آید و در حال ناباورى (خود و همسرش) ملائکه به آنها بشارت فرزند مى دهند، ساره از این خبر خنده اش مى گیرد و با سیلى به صورت خود مى زند و مى گوید آیا این امر شدنى است؟ آیا در این سن مى توان به فرزندى چشم روشن شد؟ این که در آیه بعد بشارت به «غلام حلیم» مى دهد منظورش فرزند پسرى است که به سن بلوغ و جوانى مى رسد، یعنى پسرى به تو مى دهیم که به ثمر مى رسد و این ویژگى را دارد که بردبار و صبور است. و بالاخره ابراهیم شکر این نعمت را به جا مى آورد و مى فرماید: «الحمدلله الذى وهب لى على الکبر اسماعیل و اسحاق ان ربى لسمیع الدعا؛ حمد خداى را که در پیرى اسماعیل و اسحاق را به من بخشید، همانا پروردگار من شنونده و اجابت کننده دعاست.» (ابراهیم/ 39)
دعا براى همسر و فرزندش
خداوند می فرماید: «ربنا انى اسکنت من ذریتى بواد غیر ذى زرع عند بیتک المحرم ربنا لیقیموا الصلوة فاجعل افئدة من الناس تهوى الیهم و ارزقهم من الثمرات لعلهم یشکرون؛ پروردگارا، من بعضى از فرزندانم را در سرزمین بى آب و علفى در کنار خانه اى که حرم توست ساکن ساختم تا نماز را برپا دارند؛ تو دل هاى گروهى از مردم را متوجه آنها ساز و از ثمرات به آنها روزى ده. شاید آنان شکر تو را به جاى آورند.» (ابراهیم/ 37) منظور ابراهیم (ع) از «ذریتى» همان اسماعیل و فرزندانى است که از وى پدید مى آیند، نه اسماعیل به تنهایى. این دعا یکى از دعاهاى است که حضرت ابراهیم (ع) پس ساختن کعبه فرموده آند. و در این دعا سه چیز را براى ذریه اش مى خواهد:
الف) برپایى نماز
ب) مجذوبیت در بین مردم آن دیار
ج) بهره مندى از ثمرات الهى و در پایان امید به شکرگذارى آنها دارد.
دعا براى والدینش و مؤمنین
خداوند می فرماید: «ربنا اغفرلى و لوالدى و للمومنین یوم یقوم الحساب؛ پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را، در آن روز که حساب برپا مى شود بیامرز.» (ابراهیم/ 41) این دعا آخرین فقره از دعاى ابراهیم (ع) پس از ساختن کعبه است. این آیه دلالت دارد بر این که ابراهیم (ع) فرزند «آزر» مشرک نبود و آن حضرت در این دعا براى پدر و مادر واقعى خود (تارخ و ورقه) طلب مغفرت کرده که موحد بودند، آن حضرت در همان اوایل عمر شریفتش پس از یأس نسبت به ایمان و اسلام آوردن «آزر» از وى بیزارى جست چنان که در آیه 114 سوره توبه آمده است.
خداوند می فرماید: «و اذ قال ابراهیم رب اجعل هذا بلدا، امنا و ارزق امله من الثمرات من امن منهم بالله و الیوم الاخر قال و من کفر فأمتعه قلیلا ثم اضطر. إلى عذاب النار و بئس المصیر؛ و (به یادآورید) هنگامى را که ابراهیم عرض کرد: پروردگارا، این سرزمین را شهر امنى قرار ده و اهل آن را (آنهایى که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده اند) از ثمرات (گوناگون) روزى ده. (خداوند) گفت: (دعاى تو را اجابت کردم و مؤمنان را از انواع برکات بهره مند ساختم) اما به آنها که کافر شدند بهره کمى خواهم داد، سپس آنها را به عذاب آتش مى کشانم و چه بد سرانجامى است.» (بقره/ 126) هدف از این درخواست آن بود تا خداوند، مکه را که در آن هنگام، بیابانى خشک بود، حرم امن خویش قرار دهد تا امر دین سامان یافته، وجود این حرم امن رابطه اى میان مردم و پروردگارشان ایجاد کند و براى عبادت او به آن جا روى آورند. این درخواست که در نهایت به تشریع حرم امن الهى و بناى کعبه انجامید، نمودارى از همت مقدس و بلند ابراهیم است که مسلمانان به سبب آن تا قیامت رهین منت او هستند. حضرت ابراهیم از خدا درخواست کرد مکه را شهر امنى قرار دهد و چون سرزمینى لم یزرع بود از خدا خواست ذریه اش را از میوه ها روزى دهد، و لازمه استجابت این دعا این است که این شهر، از راه توطن و سکونت و زیارت مردم آباد شود.
آن گاه وقتى احساس کرد که این شرافتى را که درخواست کرده شامل مؤمن و کافر هر دو مى شود لذا دعاى خود را مقید به کسانى کرد که ایمان به خدا و روز جزا داشته باشند، و گفت: «من آمن منهم بالله و الیوم الآخر» و اما اینکه این دعا در شهرى که فرضا هم مؤمن و هم کافر یا تنها کفار در آن ساکنند چطور ممکن است مستجاب شود؟ با اینکه شهرى است خشک و لم یزرع؟ ابراهیم (ع) متعرض این جهات نشد، و این نیز از ادب او در مقام دعا بوده، زیرا در این مقام درخواست کننده اگر بخواهد پروردگار خود را درس دهد که چگونه و از چه راهى دعایش را مستجاب نماید با اینکه پروردگارش علیم و حکیم و قادر بر هر چیزى است و کار او اینطوریست که هر چه را بخواهد ایجاد کند همین که بگوید به وجود آى موجود مى شود، در حقیقت فضولى کرده و از رسم ادب بیرون شده است. لیکن خداى سبحان چون مى خواست حاجت ابراهیم را بر طبق سنت جاریه اى که در اسباب عادیه دارد برآورده کند و بین مؤمن و کافر در آن فرق نگذارد از این جهت دعایش را با قیدى که در کلام خود آورد و فرمود: «و من کفر فأمتعه قلیلا ثم أضطره إلى عذاب النار و بئس المصیر» مقید ساخته، آن گاه مستجاب نمود.
ابراهیم (ع) یکبار دیگر در اواخر عمر پس از تأسیس شهر مکه، امنیت آن را از خدا خواست: «رب اجعل هـذا البلد ءامنا؛ و آن گاه که ابراهیم گفت: پروردگارا! این شهر را ایمن گردان.» (ابراهیم/ 35) حضرت ابراهیم (ع) براى شهر مکه امنیت را طلب مى کند و سپس براى اهل مکه رزق و روزى از میوه ها را خواسته البته بلافاصله با جمله «من آمن منهم» دعا را به مؤمنین اختصاص داد گرچه مى دانست وقتى در شهر نعمت فراوان شد قطعا غیر مؤمنین هم از آن وفور نعمت من غیر مستقیم و گاهى مستقیم استفاده خواهند نمود اما در عین حال چون ابراهیم (ع) از کافرین تبرى جستند حتى از عمویش «آزر» بر همان اساس بلافاصله بعد از دعایش کافرین را استثناء مى کند و عمومیت دعایش را با جمله خاصى «من آمن منهم» محدوش مى نماید، اگرچه اساسا حضرت نقطه محورى دعایش امتیاز گرفتن از خداوند براى شهر مکه است مى خواهد در شهر مکه، که لم یزع است وفور نعمت باشد و مردم در این شهر راحت باشند و بهره مند از نعمت هاى خدا. نه این که بخواهد براى اهل مکه امتیازى از خداوند بخواهد.
به عبارت دیگر آن حضرت دوست داشت مکه شهر آبادى باشد. درباره خواسته ابراهیم و پیامدهاى آن، نظریات گوناگونى ارائه شده است:
الف. خواسته ابراهیم در آیات 126 بقره و 35 ابراهیم، امنیت تشریعى سرزمین مکه بوده و حرمت حرم، دستاورد خواسته حضرت است.
ب. آیه مورد نظر در سوره بقره، ناظر به امنیت عمومى مورد نیاز در هر شهر، و آیه سوره ابراهیم، ناظر به امن تشریعى حرم است.
ج. مکه پیش از ابراهیم (ع) نیز حرم امن بوده که به درخواست حضرت، حرمت مؤکد یافته است.
د. مکه از آغاز در برابر خطر بدخواهان، آفت ها و عذاب الهى، امنیت تکوینى داشته؛ ولى به درخواست ابراهیم، افزون بر آن، امنیت تشریعى نیز یافته است.
ه. مکه قبل از ابراهیم (ع)، از خطر حاکمان ستم گر و نزول عذاب الهى امنیت داشته و او، امنیت مکه از شبیخون، قحطى و خشک سالى را خواستار شده است. درخواست ابراهیم به وجهى امنیت براى ساکنان مکه را نیز دربردارد. بعضى در توضیح آیه «رب اجعل هـذا بلدا ءامنا» (بقره/ 126) گفته اند که ابراهیم براى اهل مکه در خواست امنیت داشته است.
می فرماید: «و ارزق أهله من الثمرت من ءامن منهم؛ و مردمش را از نعمت هاى فراوان روزى بخش.» (بقره/ 126) مقصود از «ثمرات»، یا نیازمندى هاى غذایى بوده تا با فراهم شدن آن مردم از مکه کوچ نکنند و هم چنان آباد بماند یا اعم از نعمت هاى مادى و معنوى است. درباره اختصاص نیایش ابراهیم به مؤمنان مکه «من آمن منهم» گفته شده این امر از آن جهت بوده که در پى درخواست امامت براى ذریه خود، خداوند، محرومیت ستمگران از ذریه را به وى گوشزد فرموده بود (بقره/ 124) و او دانست که گروهى از ذریه اش مشرک خواهند بود؛ بنابراین، او در این درخواست براى رعایت ادب، آن ها را استثنا کرد؛ ولى خداوند در پاسخ، او را آگاه ساخت که حساب رزق مادى جدا است. این توضیح، در صورتى مى تواند درست باشد که درخواست رزق پس از درخواست امامت براى ذریه باشد؛ از این رو، توضیح یاد شده با این نظر که امامت ابراهیم (ع) در اواخر عهد حضرت و پس از ابتلاى وى به قربانى فرزند بوده است، سازگارى ندارد؛ بنابراین، ابراهیم در پى این درخواست از آن جا که به طور طبیعى مى داند درخواست او شامل مؤمن و کافر هر دو مى شود، پرسش خویش را مقید کرده است و خداوند، او را آگاه ساخته که بر اساس نظام حاکم بر جهان، ارتزاق مؤمنان از ثمرات، بدون شرکت کافران میسر نخواهد بود و چون خواسته او بدون اعمال خرق عادت در قانون طبیعت مستجاب مى شود مؤمن و کافر هر دو از آن بهره مند خواهند شد.
درخواست پذیرش عمل او در بناى کعبه:
می فرماید: «ربنا تقبل منا إنک أنت السمیع العلیم؛ و آن گاه که ابراهیم و اسماعیل پایه هاى خانه کعبه را بالا مى بردند [گفتند:] پروردگارا! از ما بپذیر، که تنها تو شنوا و دانایى.» (بقره/ 127) این خواسته مشترک ابراهیم و اسماعیل (ع) در حال بناى کعبه بوده است. گفته شده نظر به این که واژه «تقبل» معناى تکلف در قبول دارد، این تعبیر، اعتراف ضمنى به ناتوانى و تقصیر در عمل است؛ همان گونه که آن ها از سر تواضع و کوچک شمردن عمل خود، به جمله «تقبل منا» بسنده کرده و از خود عمل که بناى بیت بوده یاد نکرده اند.
از جمله آداب انبیاء، ادبى است که خداوند آن را از ابراهیم خلیل (ع) در احتجاجش با قوم خود نقل کرده: «گفت: آیا در آنچه مى پرستیده اید تأمل کرده اید؟ شما و نیاکان گذشته شما؟ آن [معبود] ها دشمنان منند، مگر پروردگار جهانیان [که ولى من است ]. همان کسى که مرا آفریده و او هدایتم مى کند. و کسى که او مرا اطعام مى کند و آبم مى دهد. و چون بیمار شوم او مرا شفا مى دهد. و کسى که مرا مى میراند و سپس زنده ام مى کند. و کسى که امید دارم روز جزا خطایم را بر من ببخشاید. پروردگارا! مرا حکمتى عطا کن و مرا به نیکان ملحق گردان. و براى من در میان آیندگان زبان صدق و ثناگو قرار ده. و مرا از وارثان بهشت پرنعمت گردان. و بر پدرم ببخشاى که او از گمراهان بود. و روزى که [مردم] برانگیخته مى شوند مرا خوار مگردان.» (شعراء/ 75- 87)
دعائى است که ابراهیم (ع) به خود و به پدرش مى کند و وعده اى را که خدا به او داده، طلب مى نماید، و این در حالى بود که تازه به نبوت مبعوث شده و هنوز از ایمان پدرش مایوس نشده بود ولى وقتى که فهمید پدرش دشمن خدا است از او بیزارى جست، در این دعا ابتدا پروردگار خود را ثناى جمیلى مى کند، چنان که ادب عبودیت هم همین را اقتضا مى کند.
این ثنا نیز اولین ثناى مفصلى است که خداوند از وى حکایت کرده، و آن ثنائى که قبلا از او حکایت کرده بود یعنى: «یا قوم إنی بری ء مما تشرکون إنی وجهت وجهی للذی فطر السماوات و الأرض؛ اى قوم به درستى من از شرک شما بیزارم، من روى خود را متوجه درگاه کسى کردم که آسمانها و زمین را آفرید.» (انعام/ 79) و همچنین ثنائى که در گفتارش با پدر کرده بود: «سأستغفر لک ربی إنه کان بی حفیا؛ به زودى از پروردگارم برایت طلب مغفرت خواهم کرد، به درستى او با من مهربان است.» (مریم/ 47) به این تفصیل نبود. ابراهیم (ع) در این ثنائى که کرده ادب را اینطور به کار برده که عنایت پروردگار خود را از ابتداء خلقتش تا وقتى که به سوى او بازگشت مى کند همه را در ثناى خود درج کرده و خود را در برابر او فقیر و محتاج محض دانسته و درباره پروردگارش جز غنا، و جود محض چیزى نگفته و خود را بنده ذلیلى دانسته که قادر بر هیچ چیز نیست، بلکه مقدرات الهى او را در دوران زندگیش از حالى به حالى مى گرداند، طعام و شراب و بهبودى از مرض مى دهد، مى میراند و زنده مى کند، و بندگان را براى پاداش روز جزا حاضر مى سازد، براى اینکه او جز اطاعت محض و طمع در غفران گناه چیزى نیست.
ادب دیگرى که مراعات نموده این است که مرض را به خود نسبت داده و گفته «و وقتى که مریض مى شوم شفایم مى دهد» براى اینکه در این مقام که مقام ثنا است مناسب نبود مرض را به او نسبت دهد، گر چه مرض هم از حوادث است و از این نظر بى ارتباط با پروردگار نیست، لیکن سیاق کلام، سیاق بیان حوادث نیست تا هر حادثى را به او نسبت دهد، بلکه سیاق کلام در بیان این معنا است که شفاى از مرض هم از رحمت و عنایت اوست، از این جهت مرض را به خود نسبت داد و شفا را به پروردگار خود، گویا خواسته چنین ادعا کند که از خداى تعالى جز جمیل صادر نمى شود، آن گاه بعد از ثنا، شروع به دعا کرد، در دعایش نیز ادب فوق العاده اى را به کار برد، چون نخست دعایش را به اسم "رب" شروع کرد، دیگر اینکه تنها نعمت هاى حقیقى و پایدار را درخواست نمود، و به هیچ وجه توجهى به زخارف دنیاى فانى نکرد، و براى خود نعمتى اختیار کرد که سرآمد آنها و گرانبهاترین آنها بود و آن عبارت بود از "حکم" یعنى شریعت و پیوستن به صالحین، و نام نیک در میان آیندگان، و از خداى خود خواست تا در هر عصرى از اعصار آینده کسانى را مبعوث کند که دعوتش را بپا داشته و شریعتش را ترویج نمایند، در حقیقت معنى درخواستش این است که شریعتى به او دهد که تا قیام قیامت باقى باشد.
آن گاه وراثت بهشت و آمرزش پدر و ایمنى از رسوایى در قیامت را درخواست کرد و به طورى که از کلام خداى تعالى استفاده مى شود همه دعاهایش مستجاب شده مگر دعائى که درباره آمرزش پدر کرد. از خداى تعالى نیز غیر این توقع نمى رود، حاشا بر خداى عالم که دعاى بنده اى از بندگان مکرمش را از روى بى اعتنایى مستجاب نفرماید، با اینکه خودش درباره این پیغمبر فرموده: «ملة أبیکم إبراهیم؛ که آیین پدرتان ابراهیم است.» (حج/ 78) و نیز فرموده:«و جعلها کلمة باقیة فی عقبه؛ و این [سخن یکتاپرستى] را در نسل او سخنى ماندگار قرار داد.» (زخرف/ 28) و نیز فرموده: «و لقد اصطفیناه فی الدنیا و إنه فی الآخرة لمن الصالحین؛ و به تحقیق او را در دنیا برگزیدیم و به درستى او در آخرت از صالحین است.» (بقره/ 130) و نیز به سلام عام درودش فرستاده و فرموده: «سلام على إبراهیم» (صافات/ 109)
سیر در تاریخ چند هزار ساله بعد از نوح نیز جمیع آنچه را که قرآن شریف از محامد و فضائل او نقل کرده تایید و تصدیق مى کند، چون تاریخ نیز این حقایق را ثبت کرده که او پیغمبرى کریم بوده که به تنهایى به دین توحید و احیاى فطرت قیام نموده و علیه وثنیت و براى ویران کردن ارکان آن نهضت کرده، و در دوره اى که آثار و علائم توحید رو به نابودى مى رفت و رسوم نبوت محو مى شد و دنیا اسم نوح و سایر انبیاى گرام خداوند را به دست فراموشى مى سپرد، او دین فطرت را به پا داشت و دعوت به توحید را در بین مردم نشر داد، و در نتیجه امروز که قریب چهار هزار سال از دوره آن جناب مى گذرد هنوز نام توحید باقى و دلهاى اعقاب وى بدان معتقد است، براى اینکه دینى که امروز دنیا آن را دین توحید مى شناسد یکى دین یهود است که پیغمبر آن حضرت موسى (ع) است و یکى دین نصارا است که پیغمبرش عیسى (ع) است، و این دو بزرگوار هر دو از دودمان اسرائیل یعنى یعقوبند و یعقوب فرزند اسحاق و او فرزند ابراهیم است. و همچنین دین اسلام که پیغمبر آن حضرت ختمى مرتبت محمد بن عبدالله (ع) است، چه آن حضرت هم از ذریه اسماعیل فرزند ابراهیم است.
از ادبى که ابراهیم (ع) در دعاهایش به کار برده یکى این است که هر حاجتى از حوائج خود را که ذکر کرد چون هم ممکن بود به غرض مشروع درخواست شود و هم به غرض نامشروع، آن جناب غرض مشروع و صحیح خود را در کلام خود ذکر کرده و با بیانى آن را ادا نمود که هر کسى مى تواند از آن پى ببرد که وى تا چه اندازه امید به رحمت پروردگارش داشته، مثلا بعد از اینکه عرض کرد: «مرا و فرزندانم را از اینکه پرستش بت ها کنند دور بدار» غرض خود را اینطور بیان نمود: «پروردگارا به درستى که آنها گمراه کردند بسیارى از مردم را» و همچنین بعد از اینکه عرض کرد: «پروردگارا اینک من ذریه خود را در بیابانى لم یزرع در کنار بیت الحرام تو سکونت دادم» غرض خود را از این گفتار این طور بیان نمود: «پروردگارا براى اینکه نماز به پا دارند.» و نیز بعد از آنکه درخواست کرد: «دلهایى را از مردم به سوى آنان معطوف بدار و از میوه ها روزیشان فرما» دنبالش غرض خود را چنین شرح داد: «شاید که آنان تو را شکرگزارند.» ادب دیگرى که در کلام خود رعایت کرده این است که در ردیف هر حاجتى که خواسته اسمى از اسماء حسناى خدا را از قبیل "غفور" و "رحیم"، "سمیع الدعاء" به مناسبت آن حاجت ذکر کرده و اسم شریف "رب" را در تمامى آن حوائج تکرار نموده، چون ربوبیت خدا واسطه ارتباط بنده با خداى خود و فتح باب در هر دعا است.
ادب دیگر اینکه عرض کرد: «و هر کس نافرمانیم کند به درستى تو بخشنده و مهربانى» و نفرین به جان آنان نکرد، بلکه بعد از ذکر اسمشان دو تا از اسماء الله را که واسطه مشمول نعمت سعادت بر هر انسانى است یعنى اسم "غفور" و "رحیم" را ذکر نمود، چون دوستدار نجات امت خود و گسترش جود پروردگار خود بود.