سیر تحول و منسوخ شدن شریعت در آیین مسیحیت

از رویدادهای مهم تاریخ مسیحیت و از مسائل مهم امروزی آن، عدم توجه به شریعت و دور انداختن آن از دایره مسائل دینی است.

نحوه برخورد مسیح با شریعت موسی (ع)

باید دید مسیح با شریعت موسی چه برخوردی داشته، آیا آن را پذیرفته و به آن عمل کرده و یا رد نموده است. چنانکه گفتیم مسیح (ع) شریعت جدیدی نیاورد و همواره بر شریعت موسوی تاکید می نمود و مردم را به انجام آن امر می فرمود فقط در برخی موارد تغییراتی جزیی ایجاد نمود. آنچه مسلم است این است که او همواره خود را کامل کننده شریعت موسی می دانست و به شاگردان خود و همه مردم می گفت: «گمان مبرید که آمده ام تا تورات یا صحف انبیا را باطل سازم؛ نیامده ام تا باطل نمایم، بلکه تا تمام کنم. زیرا هر آینه به شما می گویم تا آسمان و زمین زایل نشود، همزه یا نقطه ای از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود.»
گویا مسیح می دانست بعد از خود بناست چه تغییراتی در دینش حاصل شود با گویاترین زبان تصریح می کند: «هر کس یکی از کوچکترین این احکام را بشکند در آسمان کمترین شمرده می شود. پس هر که یکی از این احکام کوچکترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد، در ملکوت آسمان کمترین شمرده شود؛ اما هر که به عمل آورد و تعلیم نماید، او در ملکوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد. زیرا به شما می گویم تا عدالت شما بر عدالت کاتبان و فریسیان افزون نشود، به ملکوت آسمان هرگز داخل نخواهید شد.»
همچنین به شاگردان خود می فرماید: «هر آینه به شما می گویم تا آسمان و زمین زائل نشود، همزه یا نقطه ای از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود.» (آیه ۱۸) همیشه، شاگردانش را به انجام تمام چیزهایی که معلمان شریعت می گفتند، فرا می خواند: «آنگاه عیسی خطاب به مردم و شاگردانش فرمود: علمای مذهبی و فریسیان بر کرسی موسی نشسته اند و احکام او را تفسیر می کنند. پس آنچه به شما تعلیم می دهند، به جا آورید، اما هیچگاه از اعمالشان سرمشق نگیرید، زیرا هرگز به تعالیمی که می دهند، خودشان عمل نمی کنند.» و مسیح به وضوح شاگردانش را به پیروی از گفتار بزرگان شریعت فرا می خواند ولی از پیروی اعمال زشت علما یهود باز می دارد. مسیح، در عمل نیز به شریعت موسی وفادار بود؛ مثلا بعد از ولادت مسیح والدینش وی را طبق آداب یهود ختنه کردند و مراسم تطهیر و قربانی را به جا آوردند و آنچه در باره وی باید انجام می دادند به پایان بردند و چون روز هشتم وقت ختنه طفل رسید او را عیسی نام نهادند چنانکه فرشته قبل از قرار گرفتن او در رحم او را نامیده بود و چون ایام تطهیر ایشان برحسب شریعت موسی رسید او را به اورشلیم بردند تا به یهوه بگذرانند.
چنانکه در شریعت یهوه مکتوب است که هر ذکوری که رحم را گشاید مقدس یهوه خوانده شود. و (والدینش مسیح را به اورشلیم بردند) تا قربانی گذرانند چنانکه در شریعت یهوه مقرر است یعنی جفت فاخته ای یا دو جوجه کبوتر... و چون والدینش آن طفل یعنی عیسی را آوردند تا رسوم شریعت را به جهت او به عمل آورند... و چون تمامی رسوم شریعت یهوه را به پایان برده بودند به شهر خود ناصره جلیل مراجعت کردند. مسیح به نماز اهتمام خاصی داشت در انجیل مرقس می گوید: «مسیح در اول صبح قیام کرد و خارج شد و به مکانی پست رفت تا در آنجا نماز گذارد.» و نیز در جایی دیگر آمده است «بعد از آنکه جمعیت منصرف شد مسیح به تنهایی بالای کوه رفت تا نماز گذارد و نیز فرمود: سزاوار است که در هر مکانی نماز گذارید به مانند ریا کاران نباشید.»
وی به انجام روزه مقید بود: «آنگاه عیسی به دست روح به بیابان برده شد تا ابلیس او را تجربه نماید، و چون چهل شبانه روز روزه داشت، آخر گرسنه شد و مسیح مالیات هیکل را می پرداخت و چون ایشان وارد کفرناحوم شدند محصلان دو درهم نزد پطرس آمده گفتند: آیا استاد شما دو درهم را نمی دهد؟ گفت: بلی. و چون به خانه در آمده عیسی بر او سبقت نموده گفت: ای شمعون چه گمان داری؟ پادشاهان جهان از چه کسان عشر و جزیه می گیرند؟ از فرزندان خویش یا از بیگانگان؟ پطرس به وی گفت: از بیگانگان. عیسی بدو گفت: پس یقینا پسران آزادند! لیکن مبادا که ایشان را برنجانیم به کناره دریا رفته قلابی بینداز و اول ماهی که بیرون می آید گرفته و دهانش را بازکرده مبلغ چهار درهم خواهی یافت. آن را برداشته برای من و خود بدیشان بده! و به زیارت هیکل می رفت.»
با مطالعه عهد جدید به وضوح می توان فهمید که نه تنها مسیح، دست به براندازی شریعت موسی نزد، بلکه بر آن بسیار پای فشرد و آثار این پافشاری در گفتار و رفتار او آشکار بود. آری، او فراوان از لزوم توجه به باطن شریعت و بسنده نکردن به ظاهر آن سخن می گفت، اما این امر هیچگاه به معنای کنار گذاشتن پوسته و ظاهر شریعت نیست و از آنجا که مسیحیان تمام عهد عتیق را به عنوان کتاب آسمانی قبول دارند و در تورات ذکر شده است که: «ملعون باد کسی که کلمات این شریعت را اثبات ننماید تا آن را به جا نیاورد.» با وجود این، مسیحیان، شریعت موسی را کنار زده و به آن به مثابه امری ناقص که زمانش سپری شده و تنها زمینه را برای آمدن مسیح فراهم کرده، می نگرند.

شریعت گریزی در مسیحیت کنونی

اکنون باید به این پرسش پرداخت که اگر مسیح (ع) بر پاسداری از شریعت، اصرار داشته و خود به انجام آن پرداخته و دیگران را نیز به آن سفارش می کرده است، پس چه کسی سبب به فراموشی سپردن و غفلت از شریعت بوده و تنها ایمان داشتن به مسیح را به مثابه جایگزینی برای عمل نیک، کافی پنداشته است؟ گرچه جدایی شریعت از دین مسیح (ع) طی یک فرآیند تاریخی در پی فراهم شدن بسترهای مناسب آن صورت گرفته است.

گام اول: برداشتن حکم ختنه

عهد جدید در برابر پرسش یاد شده، به چهره مهمی، چون پولس قدیس اشاره می کند. در جریان فعالیتهای تبشیری پطرس و پولس و برنابا، تعدادی از دوگانه پرستان، بدون اینکه با دین یهود آشنا بوده و در شریعت آن سیرکرده باشند، به مسیح ایمان آوردند. اینان هیچکدام، ختنه شده نبودند و طبعا بسیاری از بت پرستان بودند که مایل بودند به مسیحیت ایمان آورند ولی وجود احکامی مانند ختنه مانع ورود ایشان می شد. از سوی دیگر زمانی که پولس و برنابا در انطاکیه بوده و تعدادی از غیر یهودیان را وارد دین مسیح کرده بودند، گروهی از یهودیان مسیحی با آن دو وارد نزاع شده و گفتند: «اگر کسی به آداب و رسوم قدیمی یهود وفادار نماند و ختنه نشود، محال است بتواند نجات پیدا کند.» پولس از در مخالفت با آنها درآمده و از آزادی تازه هدایت یافتگان دوگانه پرست در برابر فرمانهای کلیسا سخن گفت.
آنگاه که نزاع خاموش نشد، قرار شد که پولس و برنابا به اورشلیم رفته و عقیده رسولان و کشیشان آنجا را در این باره جویا شوند. پس از آنکه به اورشلیم رسیده و آنان را از مسئله آگاه ساختند، چند نفراز مسیحیان که قبلا از فرقه فریسیان بودند، برخاسته، گفتند: «تمام غیر یهودیانی که مسیحی شده اند باید ختنه شوند و تمام آداب و رسوم یهود را نگاه دارند.» در جلسه ای دیگر و با حضور رسولان و کشیشان و پس از بحث های بسیار، پطرس برخاست و چنین گفت: «برادران، شما همه می دانید که از مدتها پیش خدا مرا از میان خودتان انتخاب کرد تا پیغام انجیل را به غیر یهودیان برسانم تا ایشان آن را بشنوند و ایمان آورند... حال، چرا می خواهید از کار خدا ایراد بگیرید و باری روی دوش دیگران بگذارید که نه ما توانستیم حمل کنیم و نه اجداد ما.»
در ادامه پولس و برنابا، از معجزاتی که خداوند در میان غیر یهودیان به عمل آورده بود، گفتند. پس از آن یعقوب (رئیس کلیسای اورشلیم) چنین گفت: «بنابراین، عقیده من این است که نباید در مورد غیر یهودیانی که به سوی خدا بازمی گردند، اصرار کنیم که قوانین یهودی را نگاه دارند. فقط بنویسیم که گوشت حیواناتی را که برای بتها قربانی شده اند، خون و حیوانات خفه شده را نخورند و زنا نیز نکنند. چون سالهاست که روزهای شنبه در هر شهر در کنیسه ها این شریعت موسی موعظه شده است.» و پولس نیز تاکید می کرد: «اگر تصور می کنید که با ختنه شدن و انجام احکام مذهبی می توانید مقبول خدا گردید، در آن صورت مسیح دیگر نمی تواند شما را رستگار سازد.»
این نخستین گام برای دور شدن از شریعتی بود که مسیح نیز بر آن تأکید کرده بود. کار بدانجا کشید که حتی تیطوس، دوست و همراه غیر یهودی پولس هم ختنه نکرد. کلیسا نیز از او و دیگر تازه ایمان آورندگان چنین درخواستی نداشت. داستان فوق روایت یکی از شاگردان پولس (لوقا) از شورای رسولان در اورشلیم است و ظاهر آن نشان می دهد که همه حواریون با برداشتن حکم ختنه موافق بودند ولی به زودی می بینیم که اینگونه نبوده و در بین حواریون اختلاف شدیدی در این رابطه وجود داشته است.

گام دوم: حذف کل شریعت

اما قضیه در همین جا پایان نیافت، بلکه پولس، گام به گام تفکرات خود را گسترش داد، او معتقد شد که شریعت مخصوص زمانی بود که انسان در وضعیت قهر با خدا قرار داشت اما بعد از به صلیب کشیده شدن مسیح و آشتی انسان و خدا دیگر عمل به شریعت نیاز نیست و راه نجات ایمان به مسیح است نه شریعت چرا که آن قوانین (شریعت) ما را به یاد گناه می اندازد پس گناه زاییده همان قانون (شریعت) است و اگر قانونی نداشته باشیم دیگر گناهی نخواهیم داشت. پولس نظریه خود را به این شکل آشکار کرد: «به خوبی می دانیم که انسان با اجرای احکام شریعت، هرگز در نظر خدا پاک و بی گناه به حساب نخواهد آمد، بلکه فقط با ایمان به عیسی مسیح، پاک و بی گناه محسوب خواهد شد. بنابراین، ما نیز به عیسی مسیح ایمان آوردیم تا از این راه مورد قبول خدا واقع شویم، نه از راه انجام شریعت یهود. زیرا هیچ کس هرگز با حفظ احکام شریعت، نجات ورستگاری نخواهد یافت.»
مقصود پولس از این سخنان، هرگز آن نبود که ایمان و عمل، دو بال پرواز انسان به ملکوت و سبب نجات اویند؛ بلکه می گفت همچنین، کسانی که می خواهند به وسیله اجرای دستورهای شریعت نجات یابند، زیر لعنت خدا قرار دارند.
او ادامه می دهد: «اما مسیح، لعنتی را که در اثر گناهان ما به وجود آمده بود، بر خود گرفت و ما را از هلاکتی که این روش شریعت پدید آورده بود، رهایی بخشید، روشی که انجامش غیر ممکن بود.» پس پولس می افزاید: «اگر چه خداوند، شریعت را فرستاده، اما در این میان، فرشتگان، واسطه ارسال شریعت به انسانها بوده اند و همین امر دلیل سستی و ضعف آن به شمار می رود.»
او گرچه شریعت را امری پاک و مقدس می داند؛ اما با این حال می گوید: «این شریعت بود که ما را به گناهان و بدیها آشنا کرد. به عنوان مثال اگر در احکام و شریعت گفته نشده بود که نباید در قلب خود خواهشهای ناپاک داشته باشید، من هیچگاه به وجود چنین خواهشهایی در خود پی نمی بردم. و اکنون شریعت، ضعیف تر از آن است که بتواند، انسانی را که مانند یک برده به گناه خود فروخته شده، نجات دهد. بنابراین، شریعت، نه تنها سبب رهایی انسان از گناه و بدی نمی گردد، بلکه او را هر چه بیشتر در کام آن فرو برده و در معرض لعنت قرار می دهد.»
از خلال سخنان ذکر شده فهمیده می شود که شریعت زدایی نه تنها از سوی مسیح (ع) به رسمیت شناخته نشد؛ بلکه آن حضرت بر پایبندی به آن اصرار می کرد و خود نیز فرمان های آن را انجام می داد. این نسبت ناپسند (شریعت زادیی) با آموزه های پولس آغاز شده و کم کم جای خود را در جامعه مسیحی پیدا کرد. شگفت آور است که مسیحیان، در حالی که خود را مسیحی می دانند، دستورات او را به کناری زده و یکسره گوش به آوای پولس دادند. از همین رو بسیاری از پژوهشگران، بهتر آن می دانند که مسیحیان امروز را، پیروان پولس بخوانند و تاکید ورزند که مذهب آنان راه پولسیست نامید نه مسیحیت زیرا آموزه های اوست که یکسره در اینان، آشکار می باشد.

نزاعهای حواریون و پولس در مساله نسخ شریعت

چنانکه ذکر شد روایت لوقا از شورای اورشلیم تمام ماجرا نیست و بعد از آن نزاعهای سختی بین دو جناح موافق شریعت به رهبری پطرس و جناح مخالف شریعت به رهبری پولس در جریان بود و هر کدام نظر خاصی در این باره بیان داشتند.
مهمترین بحثی که می تواند به عنوان مبنای نسخ شریعت مطرح شود نجات یا عادل شمردگی قرار گیرد این است که ما اگر راه نجات را منحصر در ایمان بدانیم دیگر نیازی به انجام اعمال شریعت نداریم و اگر راه نجات را ایمان با عمل بدانیم باید پایبند اعمال شریعت باشیم. بین حواریون و پولس در این باره اختلاف رخ داد.

نظریه جناح مخالف شریعت

پولس تاکید داشت که نجات فقط به ایمان است و شدیدا با افرادی که می گفتند نجات با ایمان و شریعت است اعتراض می کرد و ایشان را بی فهم و بی ایمان توصیف می نمود وی در نامه به غلاطیان چنین می نویسد: «ای غلاطیان بی فهم کیست که شما را افسون کرد... زیرا جمیع آنانی که از اعمال شریعت هستند زیر لعنت می باشند زیرا مکتوب است: ملعون است هرکه ثابت نماند در تمام نوشته های کتاب شریعت تا آنها را به جا آرد.... پس شریعت لالای ما شد تا به مسیح برساند تا از ایمان عادل شمرده شویم. لیکن چون ایمان آمد دیگر زیر دست لالا نیستیم.»
در این نامه روی سخن پولس با مردم شهر غلاطیه است. گویا برخی از حواریون و شاگردانشان که معتقد بودند نجات به ایمان و عمل است و مردم را ترغیب به انجام شریعت می کردند در این شهر زندگی می کردند پولس در نامه ای شدیداللحن مردم شهر غلاطیه را نادان و بی فهم خطاب می کند و به شدت با این ایده می جنگد و پولس در جای جای دیگر نامه هایش بر رد لزوم عمل به شریعت تاکید می ورزیده است. مثلا در نامه به رومیان می گوید: «شنیده ام شیاطینی آمده اند و شما را وسوسه می کنند اگر خواستار نجات هستید پس طبق ایمان عمل کنید و شریعت را به کناری نهید شریعت مال دوران قهر است.»
اما باید دید آن حواریونی که پولس با آنها مخالفت می کرده و ایشان را شیطان نامیده چه کسانی بودند و حوزه ماموریتیشان چه اندازه بود و نظر آنها درباره راه نجات چیست؟

نظریه جناح موافق شریعت

در میان حواریون یعقوب (برادر حضرت عیسی) به صراحت با این اعتقادات پولس مخالفت می کرده و در نامه ای که به برخی از مسیحیان می نویسد می گوید: «ایمان نیز اگر اعمال ندارد در خود مرده است. بلکه کسی خواهد گفت: تو ایمان داری و من اعمال دارم. ایمان خود را بدون اعمال به من بنما و من ایمان خود را از اعمال خود به تو خواهم نمود. تو ایمان داری که خدا واحد است؟ نیکو می کنی! شیاطین نیز ایمان دارند و می لرزند! ولیکن ای مرد باطل آیا می خواهی دانست که ایمان بدون اعمال باطل است؟ آیا پدر ما ابراهیم به اعمال عادل شمرده نشد وقتی که پسر خود اسحاق را به قربانگاه گذرانید؟ می بینی که ایمان با اعمال او عمل کرد و ایمان از اعمال کامل گردید. و آن نوشته تمام گشت که می گوید: ابراهیم به یهوه ایمان آورد و برای او به عدالت محسوب گردید و دوست یهوه نامیده شد. پس می بینید که انسان از اعمال عادل شمرده می شود نه از ایمان تنها. و همچنین آیا راحاب فاحشه نیز از اعمال عادل شمرده نشد وقتی که قاصدان را پذیرفته به راهی دیگر روانه نمود؟ زیرا چنانکه بدن بدون روح مرده است همچنین ایمان بدون اعمال نیز مرده است.»
ایشان استدلال می کرد که اگر ایمان همراه با عمل نباشد مرده است و به صراحت ایمان بدون اعمال را باطل می دانست و استدلال می کند که پدر ما ابراهیم به اعمال عادل شمرده شد نه به ایمان محض علاوه بر یعقوب، پطرس حواری جانشین عیسی مسیح (ع) نیز با این ایده مخالفت می کرده است. «خوب می دانیم که هیچ کس با اجرای مقررات شریعت در حضور خدا کاملا نیک محسوب نمی شود، بلکه فقط بر اثر ایمان به عیسی مسیح نیک محسوب می گردد. ما خود نیز به عیسی مسیح ایمان آوردیم تا به وسیله ایمان و نه با اجرای شریعت، نیک شمرده شویم؛ نه فقط ما، بلکه هیچ بشری از راه انجام احکام شریعت نمی تواند نیک محسوب شود.»
می بینیم که پطرس به این خاطر سرزنش می شود که بر انجام شریعت تاکید داشته و معتقد بوده هیچ کس با ایمان نجات نمی یابد و باید خود را به انجام شریعت پایبند کرد ولی پولس وی را سرزنش می کند و می گوید که خیر هیچ کس با انجام شریعت نیک شمرده نمی شود بلکه فقط بر اثر ایمان است که آدمی نیک محسوب می گردد و به همین علت پولس بعد از ریاکار خواند پطرس بلافاصله سخن از عدم لزوم شریعت به میان می آورد و می گوید: «خوب می دانیم که هیچ کس با اجرای مقررات شریعت در حضور خدا کاملا نیک محسوب نمی شود، بلکه فقط بر اثر ایمان به عیسی مسیح نیک محسوب می گردد.»
طبق روایت لوقا در اعمال رسولان همه حواریون حاضر در شورای اورشلیم حتی پطرس و یعقوب حکم به لغو احکام شریعت یهود برای مسیحیان غیر یهودی دادند. ولی اکنون می بینیم که حداقل دو نفر از اعضای حاضر در شورا با این عمل مخالفت کردند و بر انجام شریعت تاکید داشته اند. نزاع درباره شریعت نزاعهای دیگری مثل نزاع بر سر حوزه ماموریتی پولس و پطرس را نیز در پی داشت.

نتیجه نزاع

نتیجه نزاع به پیروزی پولس و انزوای پطرس انجامید؛ پیروزی و شکستی که به تدریج صورت گرفت. نویسنده ای مسیحی می گوید: «پولس حواری را غالبا دومین مؤسس مسیحیت لقب داده اند و مسلما او در این راه جهاد بسیار کرده، فرقه طرفداران اصول و شرایع موسوی را مغلوب ساخت، به طوری که آنها اهمیت، موقع و مقام خود را بر اثر فعالیت های پولس از کف دادند.» دیگری می گوید: «پولس به خاطر توسعه یافتن افکارش، مخصوصا توسط عده ای از نویسندگان در پایان قرن اخیر متهم شده است، که آن قدر مسیحیت را تغییر داده که گویی مؤسس دوم آن است.»
نویسنده کتاب تاریخ جامع ادیان علت موفقیت پولس را تبلیغ او برای غیر یهودیان می داند. در حقیقت، افکاری از قبیل مسیح بودن عیسی، قیام او از قبر و رجعت او، نزد غیر یهودیان بیگانه بود؛ از این روی، وی مسیحیت را به گونه ای مطرح کرد که برای آنان دریافتنی باشد. دیگری می گوید پولس به اندیشه های ادیان شرک آلود، لباسی مسیحی پوشانید، و بنابراین مسیحیت در واقع شرک را از بین نبرد، بلکه آن را در خود پذیرفت.
به طور خلاصه می توان گفت حضرت عیسی (ع) بارها بر عمل به شریعت تاکید می کرد و می فرمود من آمده تا شریعت را تکمیل کنم نه اینکه نسخ کنم و و گویا از اتفاقات آینده هم باخبر بود. فرمود که «هر کس یک حکم از احکام کوچک شریعت را بشکند در آسمان کوچکترین خواهد بود.» و خود نیز ملزم به انجام شریعت می دانست نماز به جا می آورد و روزه می گرفت و... و تا زمان زندگانی وی هم همه ایمان داران به مسیح و حواریون این چنین می کردند و حضرت عیسی (ع) هم آنها را ترغیب می کرد بروند و اعمال شریعت را از کاهنان یهود بیاموزند ولی بعد از ایشان پولس به دنبال راهی برای آسان کردن دین مسیح بود تا بت پرستانی که طاقت انجام شریعت سخت و طاقت فرسای یهود را نداشتند به مسیحیت جذب کند و لذا می بایست تغییراتی در شریعت می داد این بود که ابتدا با برداشتن حکم ختنه و سپس با منحصر دانستن راه نجات در ایمان به مسیح و برداشتن تمام احکام شریعت راه را برای ایمان آوردن بت پرستان به مسیح هموار کرد.

شریعت گرایانی که باقی ماندند

مخالفان پولس که مسیحیان یهودی الاصل بودند، الوهیت مسیح را قبول نداشتند و بر انجام شریعت موسوی تأکید می کردند. آنان مسیح را یکی از بزرگ ترین پیامبران خدا و همان مسیح منتظر می دانستند، اما با این همه، او را مانند دیگر انسانها به شمار می آوردند. از اهمیت این گروه در سال 70 میلادی کاسته شد، اما از درون آنها فرقه «ابیونی» ها (احتمالا به معنای فقرا) ظهور کرد؛ فرقه ای که تا قرن چهارم نیز رواج داشت. ابیونی ها عیسی را مسیح می دانستند، ولی اعتقاد به الهی بودن او را رد می کردند. آنها پولس قدیس را به جهت این تعلیم که عیسی پسر خداست، کافر می دانستند؛ چرا که قایل بودند عیسی انسانی بیش نیست. و در قرن پنجم میلادی پلاجیوس که معتقد به حفظ شریعت بود و می گفت ایمان مسیحی با شریعت توام گردد اما آگوستین وارد عمل شد و نزاع سختی بین آگوستین و پلاجیوس در گرفت و وی موضع گیری های سختی به طرفداری از عقیده ایمان اتخاذ نمود و بالاخره در سال 431 م در شورای افسس نظرات پلاجیوس محکوم شد.


منابع :

  1. درگاه پاسخ به مسائل دینی- مقاله شریعت و راه نجات

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/113263