معجزات و نشانه های نبوت حضرت عیسی علیه السلام (روایات)

خبر دادن از اسرار نهانى مردم

موضوع خبر دادن از اسرار نهانى مردم را مطرح مى شود زیرا هر کس معمولا در زندگى فردى و شخصى خود، اسرارى دارد که دیگران از آن آگاه نیستند، اگر کسى بدون هیچ سابقه اى مثلا از غذاهایى که اشخاص خورده اند یا آنچه را که ذخیره کرده اند دقیقا خبر دهد دلیل بر این است که از یک منبع غیبى الهام گرفته است. مسیح مى گوید: «و أنبئکم بما تأکلون و ما تدخرون فى بیوتکم؛ و شما را از آنچه مى خورید و آنچه در خانه هایتان ذخیره مى کنید خبر مى دهم.» (آل عمران/ 49)
این جمله اخبار به غیبى است که مختص به خدا و رسولانى است که خداى تعالى آگهى بدان را به وسیله وحى به آنان داده و این خود معجزه اى دیگر است و اخبار به غیبى است که صریح در تحقق است، یعنى هر کس آن را بشنود شکى در معجزه بودنش نمى کند، براى اینکه هر کسى و هر انسانى عادتا مى داند چه خورده و در خانه خود چه چیزى را ذخیره کرده است. و اگر این یک معجزه را مقید به اذن خدا نکرد، با اینکه مى دانیم هیچ معجزه اى (بلکه هیچ عملى) بدون اذن خدا تحقق نمى یابد، هم چنان که فرمود: «و ما کان لرسول أن یأتی بآیة إلا بإذن الله؛ هيچ پيامبرى را نرسد كه جز به اذن خدا معجزه ‏اى بياورد.» (رعد/ 38) براى این بوده که از این معجزه تعبیر کرده بود به خبر دادن. و خبر دادن، غیر از خلق نمودن و زنده کردن است که حقیقتا فعل خدا است و اگر به عیسى منسوب شود با اذن او خواهد بود. و خبر دادن فعل خداى تعالى و لایق به ساحت قدس او نیست، بدین جهت فقط این معجزه را مقید به اذن خدا نکرد.
علاوه بر اینکه مسأله خلق و احیاء این تفاوت را هم با اخبار به غیب دارد که در دو معجزه اولى خطر گمراه شدن مردم بیشتر است، مردم وقتى ببینند کسى مرده را زنده مى کند و بدون شکافتن قبر با بیل و کلنگ از قبر در مى آورد و یا از گل مرغى درست مى کند و آن را زنده مى کند و پرواز مى دهد، با مختصر وسوسه و مغلطه اى به ذهنشان مى رسد که این شخص خدا است، به خلاف از غیب خبر دادن که در نظر مردم ساده، امرى مبتذل و پیش پا افتاده است و آن را براى هر کسى که ریاضت بکشد و براى هر کاهن و شعبده بازى ممکن مى داند، لذا لازم بود در آن دو معجزه اول اذن خدا را قید کند تا بیننده در مورد آن جناب، قائل به الوهیت نشود. و در سومى یعنى اخبار به غیب، لزومى نداشت و همچنین در شفا دادن اکمه و ابرص که در این سه معجزه کافى بود که تنها بفهماند این اعمال شعبده بازان نیست، بلکه آیتى است از ناحیه خداى تعالى، آن هم در برابر مردمى که ادعاى ایمان مى کنند و به همین جهت در آخر کلامش فرمود: «إن فی ذلک لآیة لکم إن کنتم مؤمنین؛ اگر شما در ادعایتان (که ایمان داریم) راست بگوئید این معجزات براى شما کافى است.» (آل عمران/ 49)
همچنین سیاق جمله "بإذن الله" مى فهماند که صدور این آیات معجزه آسا از عیسى (ع) مستند به خداى تعالى و اذن او است. و خود آن جناب مستقل در آن و در مقدمات آن نبوده و این جمله را در آیه ی شریفه تکرار کرد تا اشاره کند به اینکه نسبت به تذکر آن اصرار دارد، چون جاى این توهم بوده که مردم آن جناب را در زنده کردن مردگان مستقل بپندارند و در نتیجه به الوهیت آن جناب معتقد گشته و گمراه شوند و براى اعتقاد خود استدلال کنند به آیات معجزه آسایى که از آن جناب صادر شده، و لذا عیسى (ع) بعد از هر معجزه اى که از آن خبر مى دهد کلام خود را مقید مى کند به مشیت و اذن خداى تعالى، از خلقت خود خبر مى دهد خبر خود را مقید مى کند به اذن خدا، از مرده زنده کردنش خبر مى دهد مقیدش مى کند به اذن خدا.
فلذا خود می گوید: «إن الله ربی و ربکم فاعبدوه هذا صراط مستقیم؛ به راستى خداى یکتا پروردگار من و پروردگار شماست، پس او را بپرستید که راه درست همین است.» (آل عمران/ 51) اینها یک رشته معجزات و دلایل نبوت او بود که شایسته بود بنی اسرائیل با مشاهده آنها به او ایمان آورند. ولی این امت لجوج نسبت به آیین او کفر ورزیده و جزافراد انگشت شماری به او ایمان نیاوردند.

مائده آسمانی، یکی از معجزات عیسی (ع)

حواریون دوازده نفر از یاران مخصوص حضرت عیسی (ع) بودند که بعضی از آنها لغزش پیدا کردند. نامهایشان چنین بود: پطرس، اندریاس، یعقوب، یوحنا، فیلوپس، برترلولما، توما، متی، یعقوب بن حلفا، شمعون ملقب به «غیور»، یهودا برادر یعقوب، و یهودای اسخریوطی که به حضرت عیسی (ع) خیانت کرد. آنها با این که ایمان آورده بودند می‎خواستند با دیدن معجزه دیگری از عیسی (ع) که آن هم مربوط به آسمان باشد قلبشان سرشار از یقین گردد، به عیسی (ع) عرض کردند: «آیا پروردگار تو می‎تواند مائده‎ای از آسمان (یعنی غذایی از آسمان) برای ما بفرستد؟» این تقاضا که بوی شک می‎داد، حضرت عیسی (ع) را نگران کرد، به آنها هشدار داد و فرمود: «اگر ایمان آورده‎اید از خدا بترسید.» حواریون گفتند: «ما می‎خواهیم از آن غذا بخوریم تا قلبمان سرشار از اطمینان و یقین گردد و به روشنی بدانیم که آن چه به ما گفته‎ای راست است و بر آن گواهی دهیم.»
هنگامی که عیسی (ع) از حسن نیت آنها آگاه شد، به خدا عرض کرد: «خدایا! مائده‎ای (سفره‎ای از غذا) از آسمان برای ما بفرست تا عیدی برای اول و آخر ما باشد، و نشانه‎ای از جانب تو محسوب شود، و به ما روزی ده که تو بهترین روزی دهندگان هستی.»
خداوند به عیسی (ع) وحی کرد: «من چنین مائده‎ای را بر شما نازل می‎کنم، ولی باید متوجه باشید که مسؤولیت شما بعد از نزول این مائده، بسیار سنگینتر خواهد بود. اگر پس از مشاهده چنین معجزه آشکاری هر کس از شما به راه کفر رود، او را آن چنان عذاب کنم که هیچ کس را آن گونه عذاب نکرده باشم.»
مائده نازل شد، و در میان آن چند قرص نان و چند ماهی بود و چون مائده در روز یکشنبه نازل شد، مسیحیان آن روز را روز عید نامیدند، و در دعای حضرت مسیح (ع) نیز آمده بود: «مائده موجب عید برای ما شود.» یعنی ما را به خویشتن و به وجدان و سرنوشت نخستینمان بازگرداند که بر اساس توحید و ایمان است. روایت شده پس از چند بار نزول مائده، خداوند به عیسی (ع) وحی کرد: «مائده را برای تهیدستان قرار بده نه ثروتمندان.» عیسی (ع) چنین کرد، ثروتمندان به شک و تردید افتادند، و مردم را در مورد معجزه بودن مائده به شک انداختند. خداوند 333 نفر از مردان آنها را به صورت خوک، مسخ نمود که حرکت می‎کردند و کثافات را می‎خورند. بستگان آنها گریه کردند و دست به دامن حضرت عیسی (ع) شدند، ولی آنها بعد از سه روز به هلاکت رسیدند.

معجزات حضرت مسیح از دیدگاه روایات

مرحوم صدوق در کتاب معانى الاخبار به سند خود از ابى یعقوب بغدادى نقل مى کند که گفت ابن سکیت خدمت امام صادق (ع) عرض کرد: «از چه رو خداوند به موسى بن عمران ید بیضا، عصا و آلت سحر داد، و به حضرت عیسى آلت پزشکى و طبابت، و به رسول الله (ص) کلام و سخنورى؟» حضرت فرمود «به درستى خداى تعالى موسى را در زمانى مبعوث کرد که اغلب مردم آن روز بیشتر کارشان سحر بود، و لذا موسى از طرف خداى تعالى به سوى ایشان مبعوث شد و کارهایى انجام مى داد که مردم با همه تخصص و قدرتى که در سحر داشتند از انجام مثل آن عاجز بودند، قهرا سحرهاشان باطل و حجت موسى بر ایشان اثبات شد، و خداى تعالى عیسى را در زمانى مبعوث نمود که بیشتر مردم به امراض گوناگون و آفت هاى عضوى مبتلا و بسیار به طبیبى که شفاى شان دهد نیازمند بودند، لذا عیسى (ع) معجزه اش چیزى بود که خود مردم از آن بهره اى نداشته و خداوند او را در این راه آن قدر قدرت داد که مى توانست مردگان را زنده نماید و کورهاى مادر زاد و مبتلایان به پیسى را شفا دهد، و بدین وسیله حجتش را بر مردم اثبات نماید، و خداى تعالى محمد (ص) را در زمانى مبعوث نمود که کار عمده و تخصصى مردم سخنرانى و خطبه خوانى و سرائیدن اشعار بوده، لذا رسول الله (ص) به کتاب و موعظه و حکمتى مبعوث شد که گفتار آنان را باطل نموده و حجتش را بر آنان اثبات کرد.»
ابن سکیت عرض کرد: «من که تا کنون کسى را مانند تو ندیدم، بفرمائید ببینم امروز حجت خدا چیست؟» فرمود «عقل است که با آن راست گویان و دروغ پردازان به خدا تشخیص داده مى شوند، آن یکى تصدیق و این دیگرى تکذیب مى گردد.» ابن سکیت گفت «به خدا قسم جواب من همین بود که تو دادى.»
و در کافى است که محمد بن یحیى از احمد بن محمد از حسن بن محبوب از ابى جمیله از ابان بن تغلب و غیر او از ابى عبد الله (ع) نقل مى کند که شخصى از آن جناب پرسید: «آیا عیسى بن مریم کسى را بعد از مردنش زنده کرده، به طورى که عمرى را براى مدتى از سر گرفته باشد و مانند سایرین غذا خورده و بچه دار شده باشد؟» حضرت فرمود: «آرى عیسى (ع) رفیقى داشت که در راه خدا با او برادرى مى کرد و همواره عیسى به سراغش مى رفت و در سرایش رحل اقامت مى انداخت. وقتى عیسى مدتى از او غایب شد، پس از مراجعت از سمت اقامتگاه رفیقش عبور کرد تا سلامى به او بدهد دق الباب کرد مادرش بیرون آمد، عیسى از او حال برادر پرسید، پیر زن عرض کرد: یا رسول الله! برادرت به رحمت ایزدى پیوست.» فرمود «میل دارى بار دیگر او را ببینى؟»
عرض کرد «آرى.» فرمود «فردا مى آیم و به اذن خدا او را برایت زنده مى کنم.» چون صبح شد عیسى نزد آن زن آمد و گفت «با من بیا تا بر سر مزار رفیقم برویم.» عیسى (ع) وقتى بر سر مزار او رسید ایستاد و دست به دعا بلند نمود، چیزى نگذشت که قبر شکافته شد و فرزند آن زن در حالى که زنده شده بود بیرون آمد، وقتى چشم مادر به او و چشم او به مادر افتاد هر دو به گریه در آمدند، عیسى (ع) به حال آن دو رقت نمود و گفت: «میل دارى با مادرت در دنیا بمانى؟» عرض کرد: «آیا با رزق و خوراک و عمر یا بدون خوراک و رزق و مدت؟» فرمود «بلکه با رزق و مدت بیست سال که در آن مدت ازدواج بکنى و فرزند دار شوى.» عرض کرد: «اگر چنین است آرى مایلم.» حضرت او را به مادرش سپرد و رفت و آن جوان همانطورى که مسیح وعده داده بود بیست سال دیگر زندگى نمود و فرزند دار شد.
و در تفسیر قمى از امام باقر (ع) روایتی آمده که فرمود: «عیسى (ع) همواره به بنى اسرائیل مى گفت: من فرستاده خدا به سوى شمایم و من برایتان از گل چیزى به شکل مرغ مى سازم و سپس در آن مى دمم، به اذن خدا مرغ مى شود و من أکمه و برصى را شفا مى دهم (و أکمه به معناى کور است)، بنى اسرائیل گفتند: به نظر ما این کارهایى که مى کنى جز سحر نمى باشد اگر مى خواهى تو را در دعویت تصدیق کنیم معجزه اى بیاور تا براى ما یقین به نبوتت حاصل شود، فرمود: به من بگوئید اگرشما را خبر دهم بدانچه مى خورید و به آنچه در خانه هاى خود ذخیره مى کنید، (یعنى اگر بگویم قبل از اینکه از خانه بیرون شوید، چه خورده اید، و در شب چه چیزهایى ذخیره کرده اید)، آن گاه به صدق دعوى من یقین مى کنید؟ گفتند: آرى، آن گاه به یک یک آنان مى فرمود: تو فلان و فلان چیز را خورده اى و فلان و فلان را نوشیده اى و فلان و فلان چیز را برداشتى، بعضى ها قبول مى کردند و ایمان مى آوردند و بعضى دیگر هم چنان کفر مى ورزیدند، در حالى که در این معجزات عیسى (ع) آیتى بود، اگر بنا داشتند ایمان بیاورند.»

صدور کارهای خارق العاده به دستان مسیح (ع)

ظاهر آیات که کارهای خارق العاده را به خود مسیح نسبت می دهد و خدا به او خطاب می کند: تو مرده را زنده می کردی، و بیماران را شفا می دادی و یا خود مسیح این کارها را به خود نسبت داده و می گوید: زنده می کردم و شفا می دادم، همگی می توانند گواه بر این باشند که کارهای خارق العاده، فعل خود پیامبران است هر چند در پرتو اذن و قدرت الهی، نه این که پیامبران محل ظهور این نوع کارهای خارق العاده می باشند. و اگر بخواهیم این مطلب را به اصطلاح روز بیان کنیم، باید بگوییم پیامبران نسبت به این نوع افعال تماشاگر نبودند، بلکه نقشی در تحقق آنها داشتند و این مطلب با آنچه در الهیات درباره نفوس قویه گفته شده است، کاملا تطبیق می کند.
یعنی نفس در تحصیل کمال به پایه ای می رسد که می تواند در جهان آفرینشگری داشته و مثل اعلی برای خالقیت خدا گردد. استاد بزرگوار مرحوم علامه طباطبایی در ذیل آیه ی «أنى أخلق لکم من الطین کهیة الطیر فأنفخ فیه فیکون طیرا بإذن الله و أبرئ الأکمه و الأبرص و أحى الموتى بإذن الله و أنبئکم بما تأکلون و ما تدخرون فى بیوتکم؛ من از گل براى شما چیزى به شکل پرنده مى سازم و در آن مى دمم و آن به اذن خدا پرنده اى مى شود، و به اذن خداوند کور مادرزاد و پیس را شفا مى دهم و مردگان را زنده مى کنم، و شما را از آنچه مى خورید و آنچه در خانه هایتان ذخیره مى کنید خبر مى دهم.» (آل عمران/ 14) می فرماید:
«ظاهر اینکه فرمود: "أنی أخلق لکم" این است که این معجزات در خارج از آن جناب صادر مى شده، نه اینکه از باب صرف تحدى و احتجاج خواسته است بفرماید: من چنین و چنان مى کنم، چون اگر منظور صرف حرف بوده و خواسته عذر خصم را قطع و حجت را تمام کند، جا داشت کلام خود را به قیدى که این معنا را افاده کند مقید سازد، مثلا بفرماید: اگر از من بخواهید مرده را زنده مى کنم و امثال این عبارات. علاوه بر اینکه آیات زیر که حکایت خطاب خداى تعالى به عیسى (ع) در روز قیامت است، به طور کامل دلالت مى کند بر اینکه این معجزات از آن جناب سرزده، مى فرماید: "إذ قال الله یا عیسى ابن مریم، اذکر نعمتی علیک و على والدتک... و إذ تخلق من الطین کهیئة الطیر بإذنی، فتنفخ فیها فتکون طیرا بإذنی و تبرئ الأکمه و الأبرص بإذنی، و إذ تخرج الموتى؛ روز قیامت آن زمان که خداى تعالى به عیسى بن مریم مى فرماید: به یاد آر نعمتى را که من بر تو و بر مادرت انعام کردم... و به اذن من از گل چیزى به شکل مرغ درست مى کردى و در آن مى دمیدى، پس به اذن من مرغى زنده مى شد و کور مادر زاد و بیمار برصى را به اذن من شفا مى دادى و مردگان را به اذن من از قبر در مى آوردى." (مائده/ 110) این را گفتیم که تا بطلان گفتار بعضى از مفسرین روشن شود که گفته اند نهایت چیزى که از آیه شریفه استفاده مى شود این است که خداى سبحان چنین سرى به عیسى بن مریم داده بود، و او هم در مقام احتجاج و به منظور اتمام حجت فرموده که دلیل نبوت من این است که اگر از من این معجزات را بخواهید انجام مى دهم و اما اینکه همه این معجزات و یا بعضى از آنها را انجام داده، آیه شریفه دلالتى بر آن ندارد.»

عکس العمل مردم در برابر معجزات عیسی (ع)

گروهی عیسی (ع) را تصدیق کرده، ایمان آوردند، ولی گروهی دیگر او را انکار کرده و معجزات او را سحر و جادو خواندند.
عیسی (ع) هم چنان مردم را به سوی توحید دعوت می‎کرد، و با پند و اندرز، آنها را به راه راست هدایت می‎نمود.
روزی با حواریون (یاران خاص خود) از سرزمین اردن به بیت المقدس، حرکت کردند. در بین راه هر کور و شل را می‎دید به اذن خدا شفا می‎بخشید. به این ترتیب مردم را با آیات و نشانه‎های الهی، از بت پرستی و انحراف بر حذر داشته و به سوی خدای بزرگ راهنمایی می‎نمود. شخصی از او پرسید: «سخت ترین چیز چیست؟» فرمود: «خشم خدا.» او پرسید: «چه چیز موجب دور ماندن از خشم خدا است؟» فرمود: «ترک خشم خود.»
به گفته مولانا:
گفت عیسی را یکی هشیار سر *** چیست در هستی ز جمله صعب‎تر
گفتش ای جان! صعب تو خشم خدا *** که از آن دوزخ همی لرزد چو ما
گفت از این خشم خدا چه بود امان *** گفت: ترک خشم خویش اندرزمان
کظم غیظ است ای پسر خط امان *** خشم حق یاد آور و در کش عنان

 


منابع :

  1. حسین عمادزاده- تاریخ انبیاء- صفحه 731

  2. محمدباقر مجلسی- بحارالانوار- جلد 14 صفحه 292 و 260- 265

  3. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏6 ص 317- 230، جلد ‏3 ص 338، جلد ‏2 ص 489، جلد ‏3 ص 314 - 312

  4. جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 12 صفحه 375- 379

  5. سایت اندیشه قم- مقاله رسالت عیسی (ع) و معجزات

  6. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏2 ص 560- 555، جلد ‏5 ص 126- 123

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/113268