سرگذشت حضرت مریم قبل از تولد حضرت مسیح (ولادت)

مقدمه

تلألؤ خورشید پرفروغ عفاف در خانه کوچک عمران ساطع شد تا پرده زمخت ظلمانی اعصار را در هم نوردد، در آن بیت، اسوه عفاف و قانتات از دامن حنه پاک دامن پا به منصه ظهور نهاد. او در متانت و نجابت، عفت و پاک دامنی، زبانزد خاص و عام زمانه گشت. زمانی که جهل و خرافه پرستی جایگزین خداپرستی گردد و خداوندگاران زمینی نگذارند مردم خدای حقیقی را ببینند و فطرت خاکیان به انحاء مختلف جهت پیوستن به افلاکیان معطل بماند، نیاز به الگو و اسوه بیش از همیشه خودنمایی می کند. آن هم اسوه ای که اسوه آفرین باشد. او کسی نیست جز دختر عمران که سرآمد زنان عصر خویش است. آن بانو در میان اقوام و مللی زیست که عوام و خواص آن قوم «دلی دارند و دلداری ندارند»! لیک عنایت و مدد فیض روح القدس، از بهر دلداری آن قوم، جز عیسی مسیح (ع) کسی نیست. مسیحا (ع) واژه با مسما و حیات آفرینی است که بر شریان های بی رمق، دمیدن گرفت تا قلوب به سکون گرائیده را با تلنگری به خلجان وا دارد.

برگزیدن آل عمران، بر عالمیان

آیاتی از سوره آل عمران، سرآغازی است برای بیان سرگذشت مریم و اشاره ای به مقامات اجداد او و نمونه بارزی است از محبت واقعی به پروردگار و ظهور آثار این محبت در عمل. می فرماید: «إن الله اصطفی آدم و نوحا و آل إبراهیم و آل عمران علی العالمین* ذریة بعضها من بعض و الله سمیع علیم؛ خدای تعالی آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر همه مردم برگزید. اینان نسلی هستند که اول و آخرشان یکی و از یک سنخ است و خدا شنوا و دانا است.» (آل عمران/ 33- 34) ظاهرا مراد از آل عمران دودمان عمران پدر مریم باشد، و کلمه "مریم ابنة عمران" در قرآن کریم مکرر آمده، و اما عمران پدر موسی حتی در یک مورد هم ذکر نشده و اگر شده به طوری ذکر نشده که متعین در پدر موسی باشد، و این خود مؤید همین احتمال است که مراد از وی عمران پدر مریم (ع) باشد، و بنابراین مراد از آل عمران عبارت می شود از مریم و عیسی (ع) یا آن دو با همسر عمران. و اما اینکه نصارا قبول ندارند که پدر مریم نامش عمران بوده، قبول نداشته باشند، چون قرآن تابع هواهای ایشان نیست.
"ذریة بعضها من بعض" کلمه (ذریه) به طوری که گفته اند در اصل به معنای فرزندان صغیر بوده، و سپس در مطلق اولاد چه صغیر و چه کبیر استعمال شده، و همین معنا در آیه منظور است، و این کلمه در آیه شریفه، منصوب است، چون عطف بیان می باشد. و اینکه فرموده: "بعضها من بعض" دلالت دارد بر اینکه هر بعضی از ایشان را فرض کنیم، از بعضی دیگر پیدا شده، و به بعضی دیگر منتهی می شود، و لازمه این سخن آن است که مجموع آنان متشابه الاجزا باشند، و در صفات و حالات از یکدیگر جدا نباشند و چون گفتگو از اصطفای ایشان بود پس می فهمیم که آنان ذریه ای هستند که در صفات فضیلت جدای از هم نیستند، همه در آن صفاتی که باعث اصطفای بر عالمیان می شود مشترکند، چون در کارهای خدا گزاف و بیهودگی وجود ندارد، یکی از کارهای او اصطفائی است که منشا تمامی خیرات در عالم است.
"و الله سمیع علیم" یعنی خدا شنوای سخنان ایشان است، سخنانی که از معنویات و باطن ضمیرشان خبر می دهد، و دانای به نیات ایشان است، بنابراین جمله مورد بحث به منزله تعلیل اصطفای ایشان است، و علت اصطفای آنان را بیان می کند، هم چنان که جمله "ذریة بعضها من بعض" به منزله تعلیل است، برای اینکه بیان کند چرا موهبت اصطفا شامل حال این جماعت شد.
در نتیجه از آیه شریفه این معنا به دست می آید که خدا آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر عالمیان برگزید، و این گزینش بدین سبب شامل حال همه آنان شد که همه آنان ذریه ای هستند که افراد آن شبیه به یکدیگرند، و در تسلیم بودن دلها و ثبات قدمشان در قول به حق، مثل هم و از جنس همند، و اگر خدای عز و جل با موهبت اصطفا به ایشان انعام کرد، برای این بود که او هم اقوال آنان را می شنید و هم دانای به ضمائر ایشان بود. در کتاب عیون در حدیثی که گفتگوی حضرت رضا (ع) با مأمون را حکایت کرده، آمده که مأمون عرضه داشت: «آیا خدای تعالی عترت را بر سایر مردم برتری داده است؟» حضرت فرمود: «خدای تعالی برتری عترت بر سایر مردم را در آیات محکم کتابش علنی کرده.» مامون پرسید آن آیات در کجای قرآن است؟ حضرت رضا (ع) فرمود: «در آیه: " إن الله اصطفی آدم و نوحا و آل إبراهیم و آل عمران علی العالمین، ذریة بعضها من بعض".»
در تفسیر عیاشی از احمد بن محمد از حضرت رضا از حضرت ابی جعفر (ع) روایت شده که فرمود: «هر کس گمان کند که خدا از کار خلق فارغ شده و دیگر کاری به کار خلق ندارد، به خدا دروغ بسته است برای اینکه مشیت خدا هم چنان در خلقش نافذ است، هر چه را بخواهد اراده کرده، و هر چه را بخواهد می کند، برای اینکه قرآن کریم فرموده: "ذریة بعضها من بعض و الله سمیع علیم" ذریه از اول تا به آخرش یک سلسله بهم پیوسته است، اگر (مثلا) شنیدید که خدای تعالی به عمران وعده فرزندی پسر داد، ولی همسرش مریم را زائید، نباید خبر و وعده خدا را تکذیب کنید، چون این وعده با تولد عیسی (ع) انجاز شد.» به هر حال به ضرس قاطع می توان گفت «آل عمران» حضرت مریم (ع) و عیسی (ع) یا آن دو با همسر عمران می باشند. و کلمه «مریم ابنة عمران» مکرر در قرآن کریم آمده است. آنچه در قرآن و تفاسیر متعدد بیان شده؛ عمران به عنوان پدر موسی (ع) متعین نیست. چرا چنین انتخابی صورت گرفت؟!
اولا آنان همانند هم می باشند در گفتار و تسلیم دلها به حق.
ثانیا به جهت اعمال و افعال نیکشان مستحق موهبت اصطفای حضرت حقند.
ثالثا عدم انقطاع سلسله اصطفا و اتصال آن در همه جا.

نذر حنه همسر عمران

از تواریخ و اخبار اسلامی و گفته مفسران استفاده می شود که "حنة" و"اشیاع" دو خواهر بودند که اولی به همسری "عمران" که از شخصیت های برجسته بنی اسرائیل بود درآمد و دومی را "زکریا" پیامبر خدا به همسری انتخاب کرد. همسر عمران "حنه" سالها گذشت که فرزندی از او متولد نشد روزی زیر درختی نشسته بود پرنده ای را دید که به جوجه های خود غذا می دهد مشاهده این محبت مادرانه آتش عشق فرزند را در دل او شعله ور ساخت و از صمیم دل از درگاه خدا تقاضای فرزندی کرد. وی با اخلاص، به پروردگار عالم توجه کرد و نذر کرد که اگر خداوند به او فرزندی عنایت کند، آن را خادم و خدمتگزار بیت المقدس قرار دهد. «این نذر بیانگر آن است که قلب حنه آن چنان سرشار از ایمان، صداقت، اخلاص و پاکی نسبت به خدا بود که عزیزترین کس و یگانه فرزندش را به خدا نذر کرد.»
خداوند دعای آن بانو را مستجاب نمود و مریم مقدس را به او عنایت فرمود. در این خصوص آیات شریفه 37 و 36 و 35 سوره آل عمران در وصف حضرت حنه (رضی الله عنه) نازل شد که نمایانگر عفت و نجابت زایدالوصف مادر مریم است. ایمان و تصدیق باور قلبی او، گفتمان صادقانه حنه با خالق خویش و خلوص نیت و پاکی درون او سبب شد تا خداوند فرزند جاودانه ای نصیب او گرداند. هر چند نیت درونی او که نذر کرد، پسر بود، لکن پس از آن که به اراده و حکمت خداوند پی برد، تسلیم بی قید و شرط مشیت خالق گردید. یعنی هر چه را او بپسندد من نیز می پسندم. خداوند در سوره آل عمران می فرماید: «و إذ قالت امرأة عمران رب إنی نذرت لک ما فی بطنی محررا فتقبل منی إنک أنت السمیع العلیم* فلما وضعتها قالت رب إنی وضعتها أنثی والله أعلم بما وضعت ولیس الذکر کالأنثی وإنی سمیتها مریم وإنی أعیذها بک وذریتها من الشیطان الرجیم* فتقبلها ربها بقبول حسن وأنبتها نباتا حسنا وکفلها زکریا کلما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقا قال یا مریم أنی لک هذا قالت هو من عند الله إن الله یرزق من یشاء بغیر حساب؛ و آن گاه که همسر عمران عرضه داشت: پروردگارا، نذر کرده ام فرزندی که باردارم در راه خدمت تو آزاد باشد، این عهد را از من بپذیر، به راستی که تو دعای بندگان را شنوا بوده و به همه امور آگاهی، و آن گاه که او را به دنیا آورد، عرضه داشت: پروردگارا، من این فرزند را دختر به دنیا آوردم و خدا آگاه تر بود به آنچه او وضع حمل کرده بود، و پسر مانند دختر نیست و من نام او را مریم گذاشتم و او و فرزندانش را از شر شیطان رانده شده به تو پناه دادم. خداوند او را به نیکویی پذیرفت و وی را نیک تربیت کرد و زکریا را برای مراقبت از او برگماشت. هرگاه که در محل عبادتش، زکریا بر او وارد می شد نزدش طعامی می یافت. گفت: ای مریم، این خوراکی ها را از کجا آورده ای؟ گفت: اینها از نزد خداوند است. او به هر که خواهد بی حساب روزی می دهد.» (آل عمران/ 35- 37)
از بعضی از روایات استفاده می شود که خداوند به عمران وحی فرستاده بود که پسری پربرکت که می تواند بیماران غیر قابل علاج را درمان کند و مردگان را به فرمان خدا حیات بخشد به او خواهد داد که به عنوان پیامبر به سوی بنی اسرائیل فرستاده می شود. او این جریان را با همسر خود "حنه" در میان گذاشت لذا هنگامی که او باردار شد تصور کرد فرزند مزبور همان است که در رحم دارد بی خبر از این که کسی که در رحم او است مادر آن فرزند (مریم) می باشد و به همین دلیل نذر کرد که پسر را خدمتگزار خانه خدا "بیت المقدس" نماید اما به هنگام تولد مشاهده کرد که دختر است در این موقع نگران شد که با این وضع چه کند. زیرا خدمتکاران بیت المقدس از میان پسران انتخاب می شدند و سابقه نداشت دختری به این عنوان انتخاب گردد. خداوند در بیان این واقعه می فرماید: «به یاد آر زمانی را که همسر عمران گفت پروردگارا من نذر کرده ام که آنچه در رحم دارم محرر یعنی خالص خدمتکار تو باشد از من قبول کن که تو، آری تنها تویی که شنوای دانایی.» (آل عمران/ 35)
"قالت امرأت عمران رب إنی نذرت لک ما فی بطنی" دلالت دارد بر اینکه این مناجات را وقتی کرده که به فرزندش حامله بوده است، و حملش از عمران بوده، و این مناجات خالی از اشاره به این نکته نیست که همسر وی عمران در آن روزها زنده نبوده، وگرنه او حق نداشت فرزند در شکم خود را مستقلا تحریر کند. این نکته هم روشن است که تحریر فرزند چه به وسیله پدر باشد یا مادر، تحریر از بردگی نیست و دختر عمران برده نبوده، تا مادرش او را آزاد کند، پس تحریر در این آیه آزاد کردن از قید ولایتی است که والدین بر فرزند خود دارند، و با داشتن آن ولایت، او را تربیت می کنند، و در مقاصد خود بکار می برند و اطاعتشان بر فرزند واجب است. پس با تحریر، فرزند از تسلطی که پدر و مادر بر او دارند خارج می شود، دیگر پدر و مادر، او را به خدمت نمی گیرند، و اگر این تحریر به وسیله نذر و بخاطر خدا انجام شود، معنایش این می شود که این فرزند در ولایت خدا داخل شود، تنها او را بپرستد و خدمت کند و خدمت خدا کردن به این است که در مسجد و کلیسا و اماکن مقدسه ای که مختص عبادت خدا است خدمت کند، در حالی که اگر این نذر نبود، فرزند می بایست پدر و مادر خود را خدمت می کرد. بعضی هم گفته اند رسم این بوده که پدران و مادران فرزند خود را برای خدا تحریر می کردند، و بعد از این تحریر دیگر فرزند خود را در منافع شخصی خود به کار نمی گرفتند، و در حوائج خود استخدام نمی نمودند، بلکه او را در کنیسه می بردند، تا آنجا را آب و جاروب کند، و خادم آنجا باشد و این فرزند هم چنان به خدمت خود ادامه می داد، تا به حد بلوغ می رسید، در آن موقع دیگر اختیار با خودش بود، می توانست به خدمت خود در معبد ادامه دهد، و می توانست از آنجا بیرون شود.
این آیه دلالت دارد بر اینکه مادر مریم معتقد بوده به اینکه فرزندی که در شکم دارد پسر است، نه دختر چون مناجاتی که با خدا دارد قاطعانه است و در آن شرط نکرده که اگر فرزندم پسر بود تحریر می کنیم، بلکه به طور قطع گفته: "نذرت لک ما فی بطنی محررا" از اینجا معلوم می شود مطمئن بوده که فرزندش پسر است. در حکایتی که خدای تعالی از کلام جازم مادر مریم کرده فهمیده می شود که اعتقاد او اعتقادی خرافی، و یا ناشی از پاره ای نشانه های حدسی، که با تجربه و امثال آن به ذهن زنان می رسد نبوده، چون همه اینها ظن است، نه علم و اعتقاد، و ظن کجا و اعتقاد حق کجا، از سوی دیگر کلام خدا عز و جل مشتمل بر باطل نیست، و اگر هم در جایی باطلی را نام برده دنبالش ابطالش را هم آورده.
هم چنان که در آیه زیر علم به پسر یا دختر بودن حمل را بخود منحصر نموده و فرموده: " «الله یعلم ما تحمل کل أنثی و ما تغیض الأرحام؛ و ما تزداد علم به قیامت تنها نزد او است، او است که باران را نازل می کند، و آنچه در رحمها است می داند.» (لقمان/ 34) و نیز درباره همین انحصار فرموده: «عنده علم الساعة، و ینزل الغیث و یعلم ما فی الأرحام؛ تنها خدا می داند که رحم ها چه حملی را حمل می کنند، و چه چیزها کم و زیاد می نمایند.» (رعد/ 8) علم به غیب دیگران را منتهی به وحی خود دانسته است. و نیز فرموده: «عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه أحدا، إلا من ارتضی؛ خدا عالم به غیب است، هیچ کس را بر غیب خود مسلط نمی سازد، مگر تنها کسانی را که خود بپسندد.» (جن/ 27) از مجموع این مطالب فهمیده می شود آگاهی مادر مریم از پسر بودن حملش حدسی نبود، چون خدا آن را به طور جزم از وی حکایت کرده، و این حکایت خود دلیل بر این است که اعتقاد وی به وجهی منتهی به وحی بوده است.
سپس می افزاید: «فلما وضعتها قالت رب إنی وضعتها أنثی و الله أعلم بما وضعت و لیس الذکر کالأنثی و إنی سمیتها مریم و إنی أعیذها بک و ذریتها من الشیطان الرجیم؛ همین که وضع حمل کرد گفت پروردگارا من او را دختر زاییدم (و خدا از خود او بهتر می دانست که چه زاییده) و معلوم است که برای خدمتگزاری معبد تو پسر چون دختر نیست و من او را مریم نام نهادم و من او و نسل او را از شیطان رجیم به تو پناه دادم.» (آل عمران/ 36)
دختر، پس از بلوغ، عادت ماهانه دارد و نمی تواند در مسجد بماند، به علاوه نیروی جسمی آنها یکسان نیست، و نیز مسائل مربوط به حجاب و بارداری و وضع حمل ادامه این خدمت را برای دختر مشکل می سازد و لذا همیشه پسران را نذر می کردند. "و الله أعلم بما وضعت، و لیس الذکر کالأنثی" این دو جمله از همسر عمران نیست، بلکه کلام خدای تعالی است، که به عنوان جمله معترضه آورده شده و بعضی در این باره دو احتمال داده اند، یکی اینکه هر دو جمله کلام مادر مریم همسر عمران باشد، دوم اینکه جمله اولی کلام خدا و دومی کلام همسر عمران باشد، و هیچ یک درست نیست. اما اولی درست نیست، زیرا پر واضح است که اگر کلام همسر عمران باشد باید آیه به این صورت باشد، که "خدا بهتر می داند من چه چیز زائیده ام"، لیکن از آنجا که گفتیم جمله قبلی "رب إنی وضعتها أنثی" در مقام اظهار حسرت و اندوه بود، از ظاهر جمله: "و الله أعلم بما وضعت" استفاده می شود که می خواهد بفرماید ما می دانیم که فرزند او دختر است، ولیکن با دختر کردن فرزند او خواستیم آرزوی او را به بهترین وجه برآوریم، و به طریقی برآوریم که او را خشنودتر سازد، و اگر او می دانست که چرا فرزند در شکم او را دختر کردیم هرگز حسرت نمی خورد، و آن طور اندوهناک نمی شد.
او نمی دانست که اگر فرزندش پسر می شد، امیدش آن طور که باید محقق نمی شد، و ممکن نبود نتائجی که در دختر شدن فرزندش هست، در پسر شدن آن به دست آید، برای اینکه نهایت نتیجه ای که ممکن بود از پسر بودن فرزندش به دست آید این بود که فرزندی چون عیسی از او متولد شود، که پیامبری باشد شفا دهنده کور مادر زاد، و بیمار برصی و زنده کننده مردگان، ولیکن در دختر بودن حملش نتیجه ای دیگر نیز عاید می شود و آن این است که کلمة الله تمام می شود، و پسری بدون پدر می زاید، و در نتیجه هم خودش و هم فرزندش آیتی و معجزه ای برای اهل عالم می شوند، پسری می زاید که در گهواره با مردم سخن می گوید، روحی و کلمه ای از خدا می شود، فرزندی که مثلش نزد خدا مثل آدم است، و از او و از مادرش آن دختر طاهره مبارکه آثار و برکات و آیات روشن دیگر بروز می کند.
از اینجا روشن می شود که جمله: "و لیس الذکر کالأنثی" نیز نمی تواند کلام همسر عمران باشد، بلکه آن نیز حکایت کلام خدای تعالی است، و اگر کلام همسر عمران بود جا داشت بفرماید: "و لیس الانثی کالذکر"، نه اینکه عکس آن را بفرماید، و این بسیار روشن است، برای اینکه وقتی انسان یک چیز ارجمند و یا مقامی بلند را آرزو دارد، ولی چیزی کمتر از آن یا مقامی پائین تر باو داده می شود، از در حسرت می گوید این آن نیست که من در طلبش بودم، و یا می گوید آنچه به من دادند مثل آنچه من می خواستم نبود، و نمی گوید آنچه من آرزو داشتم مثل اینکه به منش دادند نیست، سپس افزود: "من او را مریم نام گذاردم و او و فرزندانش را از (وسوسه های) شیطان رجیم و رانده شده (از درگاه خدا) در پناه تو قرار می دهم."

حیات طیبه مریم

کلمه "مریم" در لغت آن شهر، به طوری که گفته اند به معنای زن عابد است، و نیز زن خدمتکار است، از همین جا معلوم می شود که چرا این مادر دختر خود را بلافاصله بعد از وضع حمل مریم نامید، و چرا خدای تعالی این عمل او را حکایت کرد، خواست تا بعد از نومیدی از زاییدن پسری که محرر برای عبادت و خدمت باشد بلادرنگ همین دختر را برای این کار محرر کند، پس این که گفت: "سمیتها مریم"، به منزله این است که گفته باشد: "من این دختر را برای تو محرر زاییدم" دلیل بر اینکه جمله نامبرده به منزله صیغه نذر است، این است که خدای سبحان دنبالش این نذر را قبول نموده و می فرماید: «فتقبلها ربها بقبول حسن و أنبتها نباتا حسنا؛ پس پروردگارش مریم را به نیکی پذیرا شد و او را نیکو بار آورد.» (آل عمران/ 37)
اینکه بعد از گفتن آن سخن اضافه کرد که "من او و ذریه او را از شر شیطان رانده شده، به خدا پناه می دهم" برای این بود که او و ذریه اش موفق به عبادت و خدمت کنیسه بشوند تا اسم مریم مطابق با مسمی باشد. ممکن است سوال شود که چرا مریم بدون هیچ قیدی حمل خود را پسر شمرد، و مادر مریم از کجا دانست مریم دارای ذریه خواهد شد، که در مقام گفتگوی با خدای عز و جل این طور یعنی به طور مطلق گفت: "من ذریه او را چنین..." با اینکه مادر مریم علم غیب نداشت و آینده یک کودک برای همه غیب است زیرا که جز خدای سبحان کسی آن را نمی داند، در پاسخ از این اشکال می گوییم او (از جایی خبر داده شده بود) می دانست که به زودی از شوهرش عمران صاحب فرزندی پسر، و صالح می شود و بعد از آنکه حامله شد و همسرش از دنیا رفت شکی نداشت که حمل در شکمش همان پسری است که به او وعده داده اند و بعد از آنکه فرزند را زایید و فهمید حدسش خطا رفته، یقین کرد که آن پسر موعود را به مریم می دهند، و او دارای ذریه است.
به همین جهت نذرش را که راجع به پسر بود به دختر مبدل کرد و دخترش را مریم (زنی عابده و خادمه کنیسه) نام نهاد و ذریه او را از شر شیطان رجیم به خدا پناه داد، این آن چیزی است که دقت در کلام خدا آن را به ما می فهماند. طبق آیه فوق خداوند این دختر پاک را برای نخستین بار جهت این خدمت روحانی و معنوی پذیرفت. بعضی از مفسران گفته اند نشانه پذیرش او این بود که مریم بعد از بلوغ در دوران خدمتگزاری بیت المقدس هرگز عادت ماهانه ندید تا مجبور نگردد از این مرکز روحانی دور شود یا اینکه حضور غذاهای بهشتی در برابر محراب او دلیلی بر این پذیرش بود. این احتمال نیز وجود دارد که قبولی این نذر و پذیرش مریم، به صورت الهام به مادرش اعلام شده باشد. تعبیر به "انبتها" از ماده "انبات" به معنی رویانیدن در مورد پرورش مریم اشاره به جنبه های تکامل معنوی، روحانی و اخلاقی مریم است.
ضمنا این جمله اشاره به نکته لطیفی دارد و آن اینکه کار خداوند، انبات و رویانیدن است یعنی همانگونه که در درون بذر گلها و گیاهان استعدادهایی نهفته است که زیر نظر باغبان پرورش می یابد و آشکار می شود، در درون وجود آدمی و اعماق روح و فطرت او نیز همه گونه استعدادهای عالی نهفته شده است که اگر انسان خود را تحت تربیت مربیان الهی که باغبانهای باغستان جهان انسانیت اند قرار دهد، به سرعت پرورش می یابد و آن استعدادهای خدا داد آشکار می شود، و انبات به معنی واقعی کلمه صورت می گیرد. منظور از تقبل او به قبولی حسن این نیست که با این قبول همسر عمران به خدا تقرب جوید و در برابر عملی که کرده به ثواب آخرت برسد، برای اینکه نفرموده: "فتقبل نذرها" بلکه فرموده خود مریم را قبول کرد، پس منظور قبول دختر او است، بدان جهت که مریم نامیده شده، و در راه خدا محرر شده، در نتیجه برگشت معنای عبارت به همان اصطفا است، می خواهد بفرماید ما او را اصطفا کردیم.
این دو یعنی قبول حسن که برگشتش به همان اصطفا است و نبات حسن که برگشتش به طهارت است، همان اصطفا و طهارتی است که در ذیل آیات مورد بحث، به آن اشاره نموده و می فرماید: «و إذ قالت الملائکة یا مریم إن الله اصطفاک و طهرک؛ هنگامى را كه فرشتگان گفتند اى مريم خداوند تو را برگزيده و پاك ساخته.» (آل عمران/ 42) پس روشن شد که اصطفای مریم و تطهیر وی عبارت است از اینکه دعای مادرش را مستجاب کرد، هم چنان که اصطفای وی بر زنان عالم عبارت است از اینکه عیسی (ع) از او متولد می شود و اینکه او و فرزندش آیتی برای عالمیان باشد، آیتی که مصدق کلام خدا باشد که فرمود: «و لیس الذکر کالأنثی؛ پسر چون دختر نيست.» (آل عمران/ 36)


منابع :

  1. حسین رحیمی- مریم در قرآن- انتشارات: باشگاه اندیشه

  2. جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 12 صفحه 356

  3. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏2 صفحه 548، 522 - 528، 544، 517

  4. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏3 صفحه 298، 271، 262-267

  5. عفیف عبدالفتّاح طبّاره- همراه با پیامبران در قرآن

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/113327