چیستی و حقیقت اسطوره (نظریه)

معناشناسى واژه اسطوره

اسطوره در زبان پارسی برگرفته از الاسطوره و الاسطیره در زبان تازی است که به معنای روایت و حدیثی است که اصلی ندارد. و اما اسطوره نمود وام واژه ای است از اصل یونانی (historia) به معنای تحقیق، جست و جو، شرح و تاریخ، که مصدر آن historian به معنای بررسی کردن و شرح دادن است. در زبان عربی اساطیر جمع مکسر واژه اسطوره است. در لغت نامه دهخدا ذیل مدخل «اساطیر» آمده «اساطیر جمع اسطار و اسطاره و اسطیره و اسطیر و اسطوره است و سیوطی در المزهر گوید: اساطیر جمعی باشد بی واحد. و ابوعبیده گوید: واحد آن اسطاره است و بعضی دیگر بر آنند که جمع سطر، اسطار باشد و جمع اسطار، اساطیر به معنای سخن های پریشان، بیهوده ها، افسانه ها از منتهی الارب؛ افسانه های باطل از غیاث اللغات؛ اباطیل و اکاذیب، احادیث بی سامان، قصه های دروغ. در زبانهای اروپایی مترادف اساطیر، واژه myth در انگلیسی؛ mythe در فرانسه؛ myth-e در آلمانی؛ از نظر محتوای معنایی برابر واژه اسطوره و حالت جمع آنها برابر اساطیر در زبان فارسی است. واژه myth ظاهرا از اصل یونانی (muthos) به معنای سخن و افسانه گرفته شده و اصطلاح mythology در زبانهای اروپایی، برابر اساطیر، علم الاساطیر و اسطوره شناسی در زبان ماست.
استاد مهرداد بهار، اسطوره شناس برجسته کشور، درباره myth می نویسد: «احتمالا این واژه با واژه گوتیک: maudjan، به معنای یاد آوری کردن، ایرلندی کهن: smuainim به معنای «فکر می کنم»، اسلاوی کهن: mysli به معنای اندیشه، لیتوانیایی: mausti به معنای با شوق چیزی را آرزوکردن، و با دو واژه پارسی: «مست» به معنای گله و شکایت، غم واندوه، و «مویه» به معنای گریه و زاری، هم ریشه است. در چنین صورتی، ریشه هند و اروپایی نخستین آن-mud به معنای اندیشیدن است».فرهنگ نویسان تازی معنی اساطیر را سخن های پریشان، قصه های دروغ و افسانه های بی بنیاد نوشته اند. اما نکته قابل ذکر اینکه هر چند واژه اساطیر و اسطوره عربی می نماید اما بر خلاف نوشته های فارسی (که واژه اسطوره بیشتر از واژه میث بکار رفته)، در متون عربی واژه میث بیشتر بکار رفته است. «برخی بر این باورند که در یونانی، میث، موث به معنای افسانه و داستان؛ از این واژه اوستایی و «موثولوگیا» (انگلیسی mythology) درست برگرداننده «میثخت» است. در عربی به گونه های متوع: دروغ گفتن؛ مذاع: دروغگوی؛ مذید: دروغگوی، راه یافته است. این که «میث» و شاید این فرق در واژه «مذع» عربی که «مذع له مذعا» به معنای: گفت با وی بعضی را و نهان داشت بعضی از آن را، مانده است. این درست معنایی است که در میثخت (mi&aoxta) مانده که دروغی نیم بند است». بنابه نظر الیاده، علمای قرن 19 اسطوره را به معنای معمول کلمه، یعنی به مفهوم «fable» (قصه ای که از زبان حیوانات نقل می شود و اعمال و احساسات انسان را به حیوانات نسبت می دهد و اغلب جنبه تمثیل دارد و بر مفاهیم معنوی و اخلاقی تاکید می ورزد)، و «invention» (چیز اختراعی، ساختگی و مصنوع اما بدیع)، و «fiction» (خیالبافی شاعرانه یا ادبیات داستانی) می گرفتند و مورد بررسی قرار می دادند. اما اندیشمندان متأخر غربی بر خلاف اسلافشان، این واژه را به همان معنی که در جوامع کهن یا عتیق فهم و مراد می شد، یعنی به مفهوم «سرگذشتی واقعی» و به عبارتی سرگذشتی بسیار ارزشمند و گرانقدر، چونکه قدسی، نمونه وار و پرمعنی، استنباط و درک می نمایند. در واقع این کلمه امروزه هم به معنایfiction یاillusion (وهم و پندار یا انگاره) بکار می رود، و هم به معنای «سنت قدسی یا مینوی» وحی اصلی یا آغازین، الگوی نمونه وار».
نمى توان اسطوره را واژه اى عربى دانست که از «سطر» گرفته شده باشد و معناى جمع آورى داستان و افسانه را برساند. هم چنانکه دکتر کزازى اشاره مى کند، شاید صحیح این باشد که: «این واژه از زبان یونانى یا لاتینى به زبان تازى برده شده باشد و دیگرگون شده واژه یونانى و لاتین «هیستوریا» (Historia) باشد که به معنى سخن و خبر راست، یا جستجوى راستى است» .باید توجه نمود که اسطوره در زبانهاى اروپایى mythe خوانده مى شود. این کلمه از muthos گرفته شده است و آن واژه اى است، یونانى در معناى گفتار، نه حکایت. پس به این ترتیب، اسطوره باید کلام و گفتار باشد و از همین روست که نویسنده دانش اساطیر، اسطوره را این گونه تعریف مى کند: «اسطوره کلام است، تصویر است، حرکتى است که حدود واقعه را در قلب نقش مى کند، پیش از آنکه در قالب روایت و حکایتى ضبط و ثبت شود». با این ترتیب، تصاویر و نقوش دیوارهاى غارها، مجسمه ها و حجاریهاى معابد و... که واقعیتى اجتماعى و فرهنگى و روحانى را به رمز بار مى گویند وارد دنیاى اساطیر مى شوند. تعریف مذکور البته بهتر از این است که از اسطوره، افسانه اى دروغین اراده کنیم؛ اما هنوز تعریفى که بتواند به «جامع و مانع بودن» یا دست کم به مرزهاى نزدیک آن برسد، نیست.
یونانى آن را تفکر مى داند و آن را با واژه Logos داراى پیوند مى یابد چرا که کلام اساطیرى را بى ارتباط با تفکر نمى داند و مى گوید: «میت (myth)، تاریخ مقدسى است که حکایت از راز آفرینش مى کند و منشا ازلى هر آیین، هر پندار و کردارى است که در زمان آغاز اساطیرى، یک بار براى همیشه به وقوع پیوسته و از آن پس به صورت «نمونه» درآمده است. یعنى نمونه اى که خطمشى انسانها و مراسم آیینى و عبادى آنها را تنظیم مى کند و به آنها اعتبار مى بخشد».

تعریف اسطوره

اولین تعریفى که به ذهن مى رسد و در میان مردم رایج است، حاکى از دروغین بودن اسطوره است. چنین تعریفى اسطوره را در رده افسانه ها و قصه هاى عامیانه قرار مى دهد. قصه هایى که در آنها پریان، شیاطین و غولها و حیوانات و قهرمانهاى انسانى، ماجراهاى شگفتى مى آفرینند؛ بر اساس این تعریف: «اسطوره حکایتى موهوم و شگفت، داراى منشایى مردمى و نا اندیشیده است که در آن عاملانى که در زمره اشخاص نیستند و غالبا قواى طبیعت اند به سیماى اشخاص نمودار گشتند و اعمال و ماجراهایشان معنایى رمزى دارد».

نظریات مختلف در تعریف و منشا اسطوره
آراى سخنوران درباره اسطوره، یادآور قصه «پیل» مثنوى است. آنها که در تاریکى دست به خرطوم فیل ساییده اند، او را ناودان بزرگى مى پندارند و آنان که دست بر پشت فیل نهاده اند، تختى استوار و کسانى که دست به پاهاى فیل کشیده اند، او را ستونهایى پابرجا مى یابند.

اسطوره از منظر زبان شناسان

سخن از اساطیر به گذشته هاى دور، قبل از میلاد، برمى گردد؛ اما دانش نوین اسطوره شناسى با کتابى که «فریدریش کروزر» درباره سمبل و اسطوره شناسى نوشت آغاز مى شود (1810 - 1812م). «کروزر» در کتاب مذکور، مکتب نمادى یا رمزى را بنیان مى گذارد و بر آن است که: «بشریت در آغاز پیدایش قادر به احساس لایتناهى و بیکران بوده، ولى امکان یافتن واژگانى را که، بیانگر آن احساس ژتواند بود، نداشته است؛ در نتیجه، تحت تاثیرات مضاعف دو وسیله بیان، یعنى زبان و هنر، رمزگرایى خودجوش اولیه اى پدید آمد و اکنون این رمزگرایى اندیشیده و سنجیده است که مبناى هرگونه دانش اساطیرى و اسطوره شناسى به شمار مى رود» .«کروزر» اساطیر را زاییده برخورد بشر با لایتناهى و بى کرانگى مى داند. در مقابل نظریه او پنداشت زبان شناسان قرار دارد. عده اى از آنان اساطیر را محصول بیمارى زبان مى دانند. با این پندار که بشر اولیه از نیروى سیل آساى تخیل برخوردار بوده است و در نتیجه، همه اشیاى پیرامونش را با وصفهاى رنگارنگ آراسته، آنگاه بعد از گذشت سالیان پیاپى، و زمانى طولانى، موصوف به فراموشى سپرده شده است و صفتها و آرایه ها، شخصیتى مستقل یافته و میدان زبان را به ست خویش گرفته اند.
بى تردید زبان شناسان حرفهاى تازه اى داشتند، و بخصوص پندار آفرینش خدایان از رهگذر نامگذارى، که یک تجربه قدسى را حد و مرز مى داد و به آن دوام و ثبات مى بخشید، جاى درنگ داشت، اما در مقابل زبان شناسان مردم شناسان قرار داشتند؛ دانشمندانى که باور «تکامل و تطور فرهنگى»، آنان را وامى داشت تا انسان اولیه را از هرگونه اندیشه مندى و تفکر ژرف دور بدانند و به اساطیرى که به نوعى، تفکر عقلانى را در بدایت حال اثبات مى کرد، کمتر توجه کنند و با عنوان کردن «جاندارانگارى طبیعت» روایت هاى اساطیرى را به مذهب اولیه پیوند بزنند و بحث را به پایان برسانند.

اسطوره از منظر روان شناسان
«و. ونت»، روان شناس و فیلسوف آلمانى (1832 - 1920م.) بنیانگذار نخستین آزمایشگاه روان شناسى تجربى، از پیروان نحله تطور و تکامل گرایى، به جنبه شاعرانه اساطیر توجه دارد؛ بنا به نظر او، اساطیر آفریده تخیل هنرمندانه محسوب مى شوند. «ونت» بر این باور است که نخست، معناهاى بسیار ساده تداعى شده است و سپس قصه هایى که پیرزنان و پیرمردان براى سرگرمى نقل مى کرده اند، با همان تداعى معناها، شکل گرفته است، آنگاه تلاش براى تبیین پدیده هاى طبیعت، توجیهاتى را به دنبال آورده است؛ اما این توجیهات از حد تبیین ساده فراتر رفته است، به شعر گراییده و افسانه هاى پهلوانان را رقم زده است و به دنبال آن، اساطیر، جامه پهلوانان را به پیکره خدایان پوشانده است. با این ترتیب، «ونت» مى گوید: اسطوره آفریده تخیل است و در التقاى سه جریان «تبیین پدیده هاى طبیعت»، «قصه هاى سرگرم کننده» و «افسانه هاى پهلوانى» قرار دارد و در نتیجه، زاده طبع شاعران و مورخان است.

اسطوره از منظر محققان اسطوره شناس

دکتر بهمن سرکاراتى، محقق، اسطوره شناس و استاد دانشگاه تبریز، در تبیین پیدایش حماسه و علل دگرگونى اساطیر، چنین مى گوید: «در آغاز باید به این نکته اشاره کرد که اسطوره همواره و حتما به حماسه بدل نمى شود. شاید بتوان گفت که خاستگاه اسطوره و حماسه در ذهن آدمى متفاوت است. ولى در برخى موارد تبدیل اسطوره به حماسه صورت گرفته است. این جابجایى و دگرگونى را در «مهابهاراتا» و «شاهنامه» مى توان دید. دگرگونى یاد شده، شاید علت طبقاتى داشته باشد؛ طبقه ارتش تاران و آزادگان با دید دیگرى به اساطیرى که جزو باورهاى دینى طبقات دیگر بودند، مى نگریستند و بیش از ایزدان به پهلوانان، که اشخاصى نظیر خودشان، یا نمونه آرمانى طبقه آنها بودند، دلبستگى داشتند. از این رو، مثلا اسطوره مربوط به آفرینش عالم و نبرد «اهریمن» و «اهرمزد» و آمدن «سوشیانت» (سودرسان در آینده) توسط گوسانان و رامشگران حرفه اى، که در خدمت آزادگان و طبقه ارتشتار ایرانى بودند، به صورت حماسه درآمد، که شکل نهایى آن را در شاهنامه، در بخش داستانهاى پهلوانى ایران، از زمان «کیومرث» تا «کیخسرو»، مشاهده مى کنیم».
دکتر سرکاراتى در ادامه سخنانش با توجه به بار معنایى اسطوره مى گوید: «... علت دیگر تبدیل اسطوره به حماسه شاید این باشد که یک روایت اسطوره اى در جامعه، در اثر عوامل مختلف اعتبار و ارزش اعتقادى اش را از دست بدهد و با تبدیل آن اسطوره به حماسه، پیام اساطیرى به نحو زیرکانه اى حفظ شود و رنجش و آزردگى اذهان عمومى را که دیگر به آن اسطوره باور ندارند، از میان ببرد، در این حال عمل پیام رسانى که قبلا توسط اسطوره انجام مى گرفت، از طریق حماسه صورت مى گیرد. مثلا در شاهنامه جم (جمشید) نقشى را بر عهده مى گیرد که در اسطوره بندهشنى اهر مزد عهده دار است و ضحاک صورت حماسى اهریمن محسوب مى شود». با توجه به تبیین دکتر سرکاراتى، ملاحظه مى شود که بر خلاف نظر «ونت»، اساطیر، مقدم بر افسانه هاى پهلوانى به حساب مى آیند و این پهلوانان اند که از خدایان، جامه به عاریت مى گیرند، نه خدایان از آنان.

اسطوره از منظر جامعه شناسان
سرانجام جامعه شناسان به تمدنهاى متفاوت دست یافتند، که هر کدام بستر فرهنگ خاص و در نتیجه تفکرى ویژه و ادیان و اساطیر خاص بودند: کوچندگان و چادرنشینانى که پرورش دهندگان احشام بودند، شکارچیان و سرانجام برزیگران. اینکه گفته مى شود باید اساطیر را در چارچوب و محدوده فرهنگ ها و تمدنهاى خاص خود بررسى کرد، شاید سخن درستى باشد، برآمده از همین واقعیت. در اینکه چگونگى جوامع در تظاهرات فکرى، روحانى آنها نقش دارد، شکى نیست؛ و معجزات پیامبران نمایش بارزى است از حقیقت فوق. معجزه پیامبر اسلام که آخرین رسول الهى است، و در آغاز مرحله تازه اى از تاریخ تفکر بشرى و همچنین در بستر جامعه شعرخیز و سخن سراى عرب قرار دارد، قرآن است، کلام، کلمه و رهیدن از هرگونه شکل ملموس فیزیکى و نزدیک شدن و پیوستن به تجرد و فکر و اندیشه محض. چرا که سخن و تفکر و جالب تر آنکه انسان حیوان ناطق سخنگو و انسان حیوان ناطق اندیشه مند هر کدام یک روى سکه اند و به این ترتیب مى بینیم که با قرآن، چرخه ازل به ابد مى رسد و دایره نزول و صعود کامل مى شود، چرا که در آغاز کلمه بود و اکنون در نهایت نیز به کلمه مى رسیم. و معجزه عیساى مسیح، طب بود، اعجازى برخاسته از بستر جامعه اى برخوردار از طبیبان و حکیمان رومى و یونانى تبار. و اعجاز موساى کلیم، عصایى است که اژدهایان را مى بلعد، همچنانکه دنیاى آن معجزه، تسلیم عوامل مرموز و ناشناخته است، و سحر در بستر مدنیت آن روز، امرى است رایج. مى بینیم هرچه به گذشته دور برمى گردیم، معجزات فیزیکى تر و خارق العاده بودنشان، ملموس تر مى شود. همچنین مى توان به گذشته برگشت و با فانوس هر معجزه، وضع فکرى دنیا و چگونگى بستر آن معجزه را به مطالعه نشست؛ در این باره آیا باد سوارى سلیمان را، در ارتباط با خداى باد نمى توان یافت؟ و حضور دیوان در خدمت او و سیطره او بر آنها که همانا پیامبر توحید است و رهنمون بشر در بستر آن جامعه به سوى خدا نشانگر توجه قوم او به اندیشه هاى غیرتوحیدى و آمیختگى ملموس زندگى مردم با عوامل و مسائلى که براى زندگى امروز نامعقول و غیر عادى مى نماید، نیست؟

اسطوره از منظر روان کاوان

و باز همین امر تفاوت اندیشه و نگرش انسان برزیگر، چادرنشین و شکارچى و تبیین متفاوت هستى از منظر این سه تمدن، جامعه شناسان و مردم شناسان و به طور کلى اندیشه مندان را واداشت تا اسطوره را از عالم «آفاق» برگیرند و به عالم «انفس» برگردانند و رنگارنگى و چگونگى هاى آن را در بازتاب روان بکاوند. این عمل به طور مشخص، با فروید (1856 -1939م.) آغاز مى شود. او اساطیر را ته مانده هاى تغییرشکل یافته تخیلات و امیال اقوام و ملتها و رؤیاهاى متمادى بشر در دوران جوانى دانسته و مى گوید: «رؤیا، اسطوره فرد آدمى و اسطوره، رؤیاى قوم و ملت است. به این ترتیب، تحلیل رؤیا امکان مى دهد که ریشه هاى لى بیدویى نمادهاى جمعى را که در اساطیر وجود دارد کشف کنیم».
به دنبال فروید، «یونگ» گام بعدى را برمى دارد. گامى که به جهش بیشتر مى ماند تا به قدم. او با عنوان کردن تقابل اسطوره شناسى ناظر بر افلاک و اسطوره شناسى مبتنى بر روانکاوى، مى گوید: «اسطوره بر مبناى احوال کواکب و اختران، چیزى جز تابانیدن روان شناسى ناخودآگاهى بر آسمان نیست. اساطیر هرگز هشیارانه آفریده نشده اند و نخواهند شد. آنها بیش از هر چیز تجلى خواست هاى ناخودآگاه اند که بر اثر پس رفت لى بیدو، جان گرفته اند و مى توان آنها را با رؤیا قیاس کرد». دقت و تامل در سخنان روان کاوان، بخوبى نشان مى دهد که آنان اسطوره را از آسمان به سرزمین آدمیان و از برون به درون کشیده اند و بسیار ظریفانه و نازکانه در موازات مردم شناسان و جامعه شناسان قدم برداشته اند. تامل در عمق سخن روان کاوان، و اینکه با تحلیل رؤیا، به ریشه هاى لى بیدویى نمادهاى جمعى و چگونگى هاى اسطوره مى توان ره برد هرچند بهره اى از حقیقت با خود دارد همانا اسطوره را در التقاى پاسخ به قانون اضطراب و اجبار قرار مى دهد؛ همچنانکه جامعه شناسان، اسطوره را محصول مشکلات، گره ها، ترس ها و اضطراب ها و عقده هاى اجتماعى مى دانستند، روان شناسان نیز پیدا و نهان، آن را برآمدى از اضطرابات و گره ها و امیال و خواست ها و عقده هاى روانى معرفى کردند. بحث از رؤیا را بویژه بر اساس مکتب روانکاوى ژرفاى یونگ، با شرح و گستره کافى بیان خواهیم کرد، اما براى ریافت بهتر سخن، باید به تعریف رؤیا از زبان روانکاوان به ویژه «فروید» پرداخت. روان شناسان برآنند که خوابها آرزوهاى ما را برمى آورند، یعنى یکى از مهم ترین اثرهاى عاطفه اى خواب، تحقق یک آرزو و یا میل نیل به یک موفقیت و مقصود است. اینگونه خواب، اندکى از بار غم مى کاهد، و بر شیرینى زندگى مى افزاید، خواب، منهیات را آزاد مى کند، یعنى عنان حرامها و نهى ها و دیوار ممنوعه ها را مى گسلد و فرو مى پاشد و بدین ترتیب میل و هوس هایى که وسوسه گر انسان است، ولى ارضاى آنها امکان پذیر نیست، زیرا با شؤون جامعه و باورها مخالف اند ارضا مى کند و سیراب مى سازد. همچنین خواب ها، عواطف زیان بخش انباشته شده در ذهن را آزاد مى کنند، چرا که نوامیس جامعه اجازه نمى دهد در روز این قبیل عواطف بروز کند. گاهى خواب مظهر عواطف ضد و نقیض است و گاهى مى تواند تمایلات نامطلوب ما را منکوب کند. فروید مى گوید: «رؤیا بیانگر آرزویى است که در زندگى واقعى ممنوع است. رؤیا دو سطح دارد: محتواى آشکار و محتواى نهان. محتواى آشکار، تصاویر موجود در رؤیا است، یعنى رویه رؤیا. محتواى نهفته، معناى رؤیاست، و آرزوى ممنوع را در بر مى گیرد. محتواى آشکار پوشش ظاهر آرزوى ممنوع است یعنى سانسورى است که «خود» اعمال مى کند». بنابراین، نمایش شباهت بین اسطوره و رؤیا، و ره بردن از یکى به دیگرى در واقع قلمدادکردن یکى چون دیگرى است. اسطوره نیز مانند رؤیا محصول نیازها و گره ها و عقده هاى روانى است؛ محصول اجبار عقده هاى لى بیدو.
با این وجود، اساطیر براى تسکین آلام بشر، و شفادادن به نژندى ها و پاسخ دادن به یاس ها و درمان و کاهش اختلالات و فشارهاى روانى پدید آمده اند. ولى به نظر مى رسد این گونه نباشد؛ درست است که در میان بخشى از اساطیر چنین چیزى دیده مى شود، اما این نقش فرعى و جزئى را نمى توان به عنوان یک فرضیه کلى عرضه کرد. همچنین ارضاى امیال نهفته انسان در «قصه هاى عامیانه»، عنصر مهمى است و شاید در برخى از اساطیر نیز نقشى به عهده گیرد؛ اما این دلیل نمى شود که آن را شمایى از یک فرضیه کلى مطرح کنیم. دکتر سرکاراتى در مقاله «اسطوره و ذهن اسطوره پرداز»، به هنگام بحث از اسطوره و رؤیا مى گوید: «برخى مایه هاى اساطیرى ممکن است از رؤیاهاى افراد سرچشمه گرفته باشند ولى باید با کاسیرر همداستان بود که در این زمینه مى گوید: و فرضیه اى که مى خواهد کل مضمون اسطوره را ناشى از این منبع، یعنى برخاسته از رؤیا جلوه دهد و مدعى است که اسطوره آمیغى از تجاربى است که نیمى از آنها در رؤیا و نیم دیگر در بیدارى اتفاق مى افتد، باید نارسا و غیرمتعادل انگاشت».
(ادامه دارد...)

 


منابع :

  1. جلال ستارى- روژه باستید- دانش اساطیر- نشر توس- چاپ اول- صفحه 10- 21

  2. نامه فرهنگ- فصل‏نامه تحقیقاتى در مسائل فرهنگى و اجتماعى- سال دوم- شماره‏ 3- بهار 1371- صفحه ‏87

  3. ساندرز- بهشت و دوزخ در اساطیر بین‏ النهرین- ترجمه ابوالقاسم اسماعیل‏پور- چاپ اول- فکر روز (برگرفته از منظومه آفرینش و سرود پنجاه نام مردوخ)

  4. مهرداد بهار- پژوهشى در اساطیر ایران- پاره نخست- چاپ اول- زمستان 1362- نشر توس (برگرفته از بخش دهم)

  5. هنریتا مک گیل- اسطوره‏ هاى بین‏ النهرین- عباس مخبر- چاپ اول- 1373- نشر مرکز- ص‏فحه 66

  6. ترجمه تفسیر طبرى- به اهتمام حبیب یغمایى- نشر توس- جلد سوم- سوره هود- ص‏فحه 733 و 734

  7. میرچا الیاده- چشم‏اندازهاى اسطوره- ترجمه جلال ستارى- 1362- نشر توس- صفحه 27-14

  8. سید حسن آصف آگاه- نشریه هفت اقلیم- پیش شماره 2- مقاله در چیستی اسطوره

  9. صابر امامی- سایت باشگاه اندیشه- به نقل از فصلنامه علوم انسانی- شماره 1- مقاله حقیقت اسطوره

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/113407