پایان جهان در اساطیر (اقوام و ملل مختلف جهان)

اساطیر در ادیان ایرانی غیر از زرتشت

میترا پرستان معتقد بودند هنگامی که جهان به پایان رسد، جسم نیز در سعادت ابدی سهیم است؛ همانگونه که روح از آن بهره می برد. به عقیده آنان پس از آن که زمان، دور خود را طی کرد، مهر، همه مردگان را برمی انگیزد؛ نیکان را بی مرگ و جاودان می کند اما بدکاران به همراه اهریمن در آتش نابود می شوند. پس فرق عمده این مذهب با دین زرتشتی در این است که در عقاید این دین، گنهکاران و بدان، نه تنها در آتش و عذاب جاودان نمی مانند بلکه نابود می شوند و با اهریمن در نیستی و فنا می افتند. به عقیده آنان، جاودانگی به عنوان بزرگ ترین پاداش فقط از آن نیکان است و بس.
در مذهب التقاطی «مانی» به رستاخیز و معاد، اهمیت زیادی داده شده است. به نظر مانویان، جریان پیوسته آزاد سازی نور، همچنان تا پایان جهان ادامه دارد. انوار آزاد شده از راه «ستون روشنی» یا «راه شیری» به ماه می روند و از ماه به خورشید می رسند. آنها بدر ماه را پر از پاره های روشن نورهای آزاد شده می دانستند که از اول تا پانزدهم هر ماه، ادامه می یابد و در نیمه دوم از ماه به خورشید می رود و کم کم ماه باریک می شود؛ زیرا انوار روشن از آن تخلیه می شوند. آن انوار سپس از خورشید به «بهشت نو» یا «بهشت موقتی» می روند و تا رستاخیز، در آنجا می مانند. این کار تا هنگامی ادامه می یابد که آخرین بازمانده های ذرات نور آزاد شوند. مانویان معتقدند که در روز رستاخیز، عیسای نورانی، چون داوری دادگر ظهور می کند. دو فرشته که یکی حامل زمین و دیگری حامل آسمان است بار خود را می افکنند و تشویش و هرج و مرج در ارکان عالم پدید می آید که 1468 سال دوام می یابد. برخی این تشویش و اضطراب را آتش سوزی عظیمی دانسته اند که همه ارکان گیتی را به کام خویش می کشد. تمام ذرات نور که استخراج آن از ماه ممکن باشد، بیرون کشیده می شوند و اجزای نوری که قابل نجات هستند به شکل یک تندیس به آسمان می روند و دیوان و گناهکاران، جدا جدا در یک کومه یا گلوله گرد آمده در ته یک خندق ژرف مدفون می شوند. سپس سدی محکم میان دو عالم نور و ظلمت کشیده می شود و عالم نور برای همیشه در آرامش و صلح خواهد ماند. همامه (Humama)، روح تاریکی ها، که همان اهریمن است در ظلمت خواهد افتاد و نور و ظلمت که دو اصل ازلی اند به حال و وضع آغازین خود؛ یعنی انفکاک مطلق برمی گردند و جدایی هر دو برای همیشه قطعی خواهد شد. «بهشت جدید» به «بهشت اصلی» می پیوندد و انوار نجات یافته به دیدار «پدر بزرگی»؛ یعنی «زروان» نائل می شوند.
 

معاد در اساطیر دیگر
اعتقاد به پایان جهان با اینکه در باورها و اساطیر ملت هایی مانند چین و مصر و مردمان اروپا نیامده است ولی بسیاری از اقوام جنوب شرقی آسیا و ساکنان اقیانوس آرام چنین باورهایی دارند. بنا به معتقدات «کیاها»ی گینه نو، خالق، پس از خلق عالم به منتهی علیه جهان و به افق رفت و در آنجا عزلت اختیار کرد و خوابید. هر بار که او در خواب پهلو به پهلو می شود و می غلط زمین می لرزد، اما روزی از بستر برخواهد خاست و آسمان را ویران خواهد کرد که در نتیجه این ویرانی، آسمان بر روی زمین فرو خواهد افتاد و به حیات همه موجودات پایان خواهد داد. «نگریتوها» مالاکا بر این باورند که چون مردمان از احکام «کاوه ای» خدای خالق، پیروی نمی کنند از این رو او روزی به کار جهان پایان خواهد داد. از این رو، آنها در هنگام طوفان و کولاک می کوشند تا با تقدیم نذورات و پیشکشی های خونین (قربانی) به خدایشان به عنوان کفاره گناهان، از وقوع فاجعه پیشگیری کنند. فاجعه عالمگیر خواهد بود و هیچ فرقی بین گناهکار و بی گناه نخواهد بود و همگان را بی هیچ تمایزی نابود خواهد کرد و به نظر آنان پس از این ویرانی، آفرینشی جدید صورت نخواهد گرفت.در یکی از جزایر کارولین نیز این اعتقاد در بین ساکنان رایج است که خالق روزی نوع بشر را به خاطر معصیتهایی که کرده اند از بین خواهد برد؛ اما خدایان به زندگی و هستی خویش ادامه خواهند داد و باقی خواهند ماند و این متضمن امکان خلقت جدیدی است. به نظر آنان پسر «خالق بزرگ جهان» مسئول وقوع این فاجعه است که این جزیره را در طوفانی غرق خواهد کرد. میرچا الیاده داستانی زیبا، از مردمی که از خوف قیامت به انفعال آمده اند ذکر می کند گوآرانی ها (Guavani) با علم به این که زمین با آتش و آب ویران خواهد گشت به جست وجوی سرزمینی پاک و مطهر و نوعی بهشت زمینی واقع در آن سوی اقیانوس می روند. این سفرهای طولانی به رهبری شمنهای این قوم صورت می گیرد که در سده نوزده آغاز می شود و تا سال 1912 ادامه می یابد. برخی از این قبایل معتقد بودند که در پس این نوشدگی جهان، مردگان باز خواهند گشت و دوباره زندگی خواهند کرد. اما قبایل دیگر، آن حادثه واپسین را پایان قطعی و نهایی جهان می دانستند. به عقیده آنان نه تنها گوآرانی ها، بلکه طبیعت پیر نیز از این زندگی به ستوه آمده است. جادوگران شفابخش بارها در خواب صدای استغاثه زمین را می شنیدند که می گفت: «من بیش از اندازه، جنازه بلعیده ام؛ پر خورده ام؛ آنقدر که به حد اشباع رسیده ام تا از تاب و توان افتاده ام. ای پدر (خدا) کاری کن که این حال پایان یابد. آب به نوبه خود با تضرع و الحاح از خالق می خواهد که به او راحتی عطا فرماید و هر اضطراب و تشنجی را از او دور کند و به همین صورت آن جادوگران استغاثه و فریاد همه اجزای طبیعت را می شنیدند که خواهان مرگ بودند.
در بین یکی از قبایل آفریقایی این باور وجود دارد که آفریننده، زمین را با ماری که در زیر آن قرار دارد، نگه داشته است و چهار میمون را مسئول تهیه غذای او کرده است. به نظر آنان هنگامی که این میمونها در تهیه غذا برای این مار کوتاهی کند او دم خود را می خورد و بدین ترتیب توان نگهداری زمین را از دست خواهد داد. زمین که نسبت به آغاز آفرینش بسی سنگین تر شده است در اعماق دریا فرو خواهد رفت و عمر جهان به پایان خواهد رسید.

نتیجه
همانگونه که دیده شد اعتقاد به پایان جهان ناشی از دوران پیشرفت اندیشه بشری و رشد فلسفه اجتماعی می باشد. انسان اندیشمند چون نظم و قانون جاری بر جامعه بشری را مطلوب خود نمی داند، ابا دارد که آن را به پروردگار خویش نسبت دهد. به همین خاطر یا چون زرتشتیان این بی نظمی و قوانین سست حاکم بر جامعه بشری را حاصل تازش اهریمن به طبیعت مزدا آفریده می دانند که با حمله او همه عناصر بدی که زاده اهریمن و دیوان اند آنچنان با پدیده های خوب آمیخته می شوند که جدا کردن آنها تنها در پایان جهان و با همراهی و همکاری انسانها و خدایان ممکن است. یا چون هندیان و یونانیان این بی نظمی و نزول فضایل اخلاقی مردمان را نتیجه دوری آنها از فرامین انسان ساز خدایان می دانند که چون جامعه به سر حد زوال اخلاقی خود برسد، خداوند دست به کار شده و با فرستادن مصلح و منجی نهایی، سعی در اصلاح جامعه بشری می کند.
خداوند در این کار تمام عناصر طبیعی و مافوق طبیعی را به همراهی و کمک او فرا می خواند؛ مانند ظهور مسیح در آخرین زمان. یا چون زئوس، خدای یونانیان باستان، از هرگونه اصلاحی در جامعه بشری ناامید شده و خود دست به کار شده و عمر جهان را به پایان می رساند. البته اساطیر معدودی همانند باورهای قوم آزتک و مایا وجود دارند که علت ویرانی جهان را عناصری مافوق طبیعی، مانند اختلاف خدایان با هم می دانند. یا همانند قبایل گوآرانی علت عمده فروپاشی جهان را فرسودگی و عمر زیاد جهان دانسته اند. اما آنچه که بیشتر اهمیت دارد همان مسئله اجتماعی و نزول فضائل بشری انسان است که باعث زوال دنیا و یا اصلاح آن می شود.

 


منابع :

  1. میرچا الیاده- چشم ‏اندازهای اسطوره- ترجمه جلال ستاری- صفحه 73

  2. جان هینلز- شناخت اساطیر ایران- ترجمه ژاله آموزگار و احمد تفضلی- تهران- نشر چشمه- صفحه 97

  3. کریستن سن آرتور- نمونه ای نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانه‏ ای ایرانیان- جلد اول- ترجمه احمد تفضلی و ژاله آموزگار- تهران- نشرنو- صفحه 26

  4. جئوفری پاریندر- اساطیر آفریقا- ترجمه باجلان فرخی- تهران- انتشارات اساطیر- صفحه 30

  5. ادیت همیلتون- سیری در اساطیر یونان و روم- ترجمه عبدالحسین شریفیان- تهران- انتشارات اساطیر- صفحه 91

  6. ر. ی پیج، اسطوره‏های اسکاندیناوی- ترجمه عباس مخبر- تهران نشر مرکز- تلخیص از صفحات 84 تا 89

  7. ورونیکا ایونس- اساطیر هند- ترجمه باجلان فرخی- تهران- انتشارات اساطیر- صفحه 125.

  8. دونا روزنبرگ- اسطوره‏های خاور دور- ترجمه مجتبی عبدالله ‏نژاد- مشهد- انتشارات ترانه- صفحه 19

  9. مهران کندری- دین و اسطوره در آمریکای وسطا (پیش از کلمب)- تهران- مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی (پژوهشگاه)- صفحه 150

  10. کارل توب- اسطوره‏ های آزتکی و مایایی- ترجمه عباس مخبر- تهران نشر مرکز- صفحه 19

  11. مهدی رضائی- ماه نامه موعود- شماره 41 و 42- مقاله پایان جهان در اساطیر

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/113411