باورهای دینی هیتیها و کاسیها قبل از زرتشت

نحوه اجرای مراسم و شعایر مذهبی نزد هیتیها

هیتیها در اجرای مراسم و شعایر مذهبیشان وسواسی سخت داشتند و خرافات و اوهام میانشان رواجی بسیار داشت. به هنگام اجرای مراسم ستایش و قربانی و سایر آداب مذهبی، بیگانگان و خارج از مذهبان به هیچ وجه حق شرکت و دخالت نداشتند و هرگاه چنین امری اتفاق می افتاد، سزای متخلف در هر حالی مرگ ارزانی بود. همچون بسیاری از مردم، ملل و اقوامی دیگر، تنظیم امور، وضع قوانین، پیشگویی، اقدام به کارهایی چون جنگ، صلح و ترک مخاصمه و مشکلاتی دیگر به وسیله ی دخالت خدایان و رأی آنان حل و فصل می شد. کاهنان و روحانیان مصدر این کار و میانجی خدایان و آدمیان بودند. اینان برخی با شیادی و موقع شناسی کار را بر مراد خود می کردند و پیامهایی از جانب خدایان ابلاغ می کردند و در صورتی نیز از کارگزاران فرمان روایان بودند و کاری را که سابقه ی تاریخی دارد، انجام می دادند، یعنی به جای اینکه مورد الهام خدایا خدایان واقع شوند، مورد وحی فرمانروا یا فرمانروایان قرار می گرفتند.
برخی دیگر از این کاهنان، مصر و عانی بودند که در حالت صرع کلماتی نامفهوم ادا کرده و گرایندگان، آنها را از زبان خدایان می پنداشتند. اغلب مراسم مذهبی به وسیله ی اهدای هدایا و نذور و قربانی انجام می شد. در قربانی مراسمی انجام شده و قربانی به وسیله ی کاهن بزرگ ذبح می شد. هدایا نیز اغلب عبارت بود از مواد غذایی و چنان به نظر می رسد که هیتیها مردمانی پرخور بوده اند که خدایانشان این سان شکم باره ساخته شده اند. علاوه بر مواد غذایی، مشروبات نیز بسیار به حضور خدایان تقدیم می شده است، چون: شیر، عسل و انواع شرابها. در آن دوران نیز قوانینی وجود داشته اند. مدنی و قوانینی خدایی. کسانی که مرتکب جرم و بزهی مذهبی می شدند از جانب خدایان دچار شکنجه ها و مکافاتی می شدند که اغلب به صورت مرگ ناگهانی و انواع بیماریها و مرضها رویکرد داشت.

عقاید سحری و خرافی هیتیها

اینان مردمانی بودند سخت پابسته به سرنوشت و تقدیر، و برای برگرداندن سرنوشتهای بی فرجام و ناخوشایند نیز تمهیدات و کارهایی خرافی و شگفت داشتند که خاستگاه سحر و جادو را تشکیل می داد. همچون مؤمنان امروزی که با دعا و نذر و هدیه دادن به خدا، وی را تسخیر کرده و موجب می شوند که ذات لایزال خدایی در تصمیم خود تجدید نظری بنماید، برای پیشگیری و دفع مخاطرات به سحر و جادو متوسل می شدند. البته آشکار است که با وسایلی لازم می آمد تا از وقوع حوادث آگاهی یابند تا در صدد پیشگیری و جادوگری برآیند، و این امر نیز به وسیله ی تفأل و غیب بینی حاصل می شد. در این مورد خرافات و اوهام بسیاری میانشان رایج بود و برای این کار در جامعه و جمعشان طبقه ای به وجود آمده بود که گاه سخت وابسته ی روحانیان و کاهنان بودند و گاه نقطه ی مقابل و حالت دشمنانه ای در برابر روحانیها می داشتند. پیشگویی و تفأل نیز اغلب همچونان که در سومر و بابل رواج داشت، از روی امعاء و احشا و به ویژه جگر قربانیها و گاه استخوان آنها، و همچنین جهت پرواز پرندگان آشکار می شد.

اسطوره های هیتیها
میان هیتیها نیز چون بسیاری از اقوامی که گرداگردشان را فرا گرفته بودند، افسانه ها و داستانهایی مذهبی و اساطیری وجود داشت. این افسانه ها و اساطیر معرف و نمایاننده ی طرز کار مجمع خدایان، اخلاق آنان و روششان می باشد.

اسطوره مار بزرگ
یکی از این افسانه ها، اسطوره ای است درباره ی ایلویان کا یا مار بزرگ که بر علیه خدای بزرگ توطئه کرد. بعدها به شکلی که در ادبیات مزدیسنان آمده، دیده می شود که مار از جانوران اهریمن آفریده می باشد، و مزداپرستان بایستی در نابودی آن بکوشند. به هر انجام «ایلویان کا» یا مار بزرگ که بر علیه خدای عالی جناب نیرنگ و توطئه می کند، دامی برایش گسترده می شود تا به هلاکت رسد. این دام را یکی از کهتر خدایان به نام ای ناراش تمهید کرده و می گسترد تا مهتر خدا را از گزند حفظ کند. «ای ناراش» مجلس ضیافتی از جمله خدایان تشکیل داده و «ایلویان کا» را نیز دعوت می کند. این مبارز مهتر خدا در میهمانی اغفال شده و آن قدر می خورد و از شرابهای سکرآور می نوشد که به بیهوشی اندر می گردد. کهتر خدایان از این چنین حالتی استفاده کرده و آن حریف سرسخت را در بند کرده و به حضور خدای عالی جناب می برند. خدای بزرگ نیز از موقعیت مناسب و درماندگی حریف سود برده، او را می کشد.

اسطوره تموز بابلیها

داستانی دیگر که جنبه ای لطیف و شاعرانه داشته و حاکی است از روش طبیعی خدایان و خدایان فصلی، اسطوره تموز بابلیها. ته له پی نو که رب النوع نعمت و فراوانی محصول است، در آغاز فصل زمستان به موجب نارضایتی از بندگانش از کشور خود مهاجرت می کند. بر اثر این مهاجرت در کشور فقر و گرسنگی و درماندگی پدید می شود و خدایانی دیگر در صدد جستجوی خدای گمشده بر می آیند. نخست عقاب، آن پرنده ی تیزپر به کاوش می پردازد و مأیوس می شود، پس مهتر خدا، یعنی رب النوع رعد و توفان به دنبال ته له پی نو خدای گمشده می رود، اما او نیز موفق نمی شود، تا آنکه سرانجام زنبورعسل در آغاز بهار وی را یافته و به کشورش باز می گرداند، و در نتیجه با آغاز بهار و ورود خدا، فراوانی و نعمت نیز نیز به مردم باز می گردد.

کاسیها و نحوه شکل گرفتن آنها

یک گروه دیگر از هند و اروپاییها که سواران جنگجویی تشکیل می شدند، در طول چین خوردگیهای زاگرس Zagros به حرکت در آمدند تا در قسمت جنوبی، محلی که بعد مکانی بسیار مشهور شد از برای پرورش اسب نفوذ یافتند. بر حسب معمول، تکاپو و جنبش این گروه در نخست بسیار پر حاصل و شایان توجه بود، اما بعدها چون در اقلیت قابل ملاحظه ای قرار گرفتند، به تدریج در توده ی کاسیها مستهلک شدند. تا این زمان که امتداد آن تا آغاز هزاره ی اول پیش از میلاد ادامه دارد، هر چند عنصر هند و اروپایی تفوقی قابل ملاحظه نداشته، اما با وجود آنکه در یک اقلیت قابل توجهی میان اقوام بومی آسیانی قرار داشته، تأثیر بسیار عمیقی بخشیده است. اینان به زودی با عناصر بومی در هم آمیخته و تشکیل یک نژاد دو رگه ای را می دادند.
اندک مدتی نمی گذشت که این نژاد دورگه دارای تشکیلات سیاسی، نظامی، مدنی و فرهنگی شگرفی شده و اهمیتی درخور گفتگو پیدا می کردند، اهمیتی در تمام شئون فرهنگی و تمدن که تا پیش از اختلاط و آمیختگی اثری از آن آشکار و هویدا نبود. کشورهایی که در آغاز تنها از امیرنشینهایی کوچک تشکیل می شدند و روشهایی داشتند چون فئودالیسم و ملوک الطوایفی اروپای سده های میانه؛ یعنی تشکیلاتی پراکنده از شهرهایی مستقل و حوزه های مذهبی مستقل بودند، با این تحریک خارجی، یعنی نفوذ هند و اروپایی به زودی به صورت اتحادیه هایی مقتدر و کشورهایی با روشی شاهنشاهی و اداره ی حکومتی مرکزی در می آمدند. این چنین وضعی در مورد هیتیها و پس از آن حکام میتانی رخ داد. اما سرانجام بخش عمده ی قبایلی که تشکیل دهنده ی شعبه ی شرقی هند و اروپایی بودند، به جانب مشرق روان شدند. گذرگاهشان از ماوراءالنهر، جیحون، آمودریای جدید بود که پس از توقف اندکی در بلخ «باکتریا» از معابر هندوکش گذشته و راه هند را دنبال نمودند و در طول پن دی شیر ورودی کابل فرود آمدند.
قسمت مرکزی کوههای لرستان کنونی، یا زاگرس Zagros قدیم مسکن کاسیها بوده است، که بعدها نفوذ و قدرتشان به جانب شمال و مشرق در مقطعی از زمان به صورت تدریجی گسترده شده است شاید نخستین تهدید مستقیم این کوهنشینان آرام و صلح جو متوجه بین النهرین شده باشد. این مردمان جهت معاش و زندگی بهتر، به تدریج از کوهها پایین می آمدند و در دشت استقرار می یافتند، و چون عده شان افزون و انبوه شد، به شکل هجوم به بابل تاخته و با آرامی شگرفی آنجا را فتح کردند. در تاریخ بین النهرین تسلط این قوم طویل ترین تسلط خارجی است که مدت پانصد و هفتاد و شش سال به درازا کشید و سرانجام به سال هزار و صد و هفتاد و یک پیش از میلاد این تسلط به پایان رسید.
قدیم ترین منابعی که به ذکر کاسیان در آن اشاره شده است، مدارکی است متعلق به قرن بیست و چهارم پیش از میلاد از عهد این شوشی ناک ایلامی. به نظر می رسد که این قوم در طی هزاره ی سوم اهمیتی چندان نداشته اند. آشوریان آنان را به نام کاسی Kassi می شناختند و این نام به شکل کوسایویی توسط استرابو به کار رفته است. به نظر برخی از محققان نام شهر قزوین و همچنین دریای خزر چه بسا معرف خاطره ای از این قوم باشد که در نواحی جنوب غربی دریای خزر مسکن داشته اند. عنصر هند و اروپایی در اینجا تأثیر عمیق خود را بر کاسیها نهاده است، و البته اختلاط و آمیزش آنان با عنصر هند و اروپایی در آن هنگامی عملی شده بود که در دامنه های زاگروس مسکن داشتند. تأثیر تمدن و فرهنگ هند و اروپاییان در اینجا نیز به عنوان نیروی محرکی به کار رفت و اثر شایان خود را بخشید.

روشهای مذهبی و پرستش و دیانت میان کاسیها

روشهای مذهبی و پرستش و دیانت میان این قوم از عناصر بسیاری تشکیل می شد. چنان که از نوشته های بابلی برمی آید، میان این قوم آیینهای چندی در کنار هم وجود داشتند. اصل دیانت و خدایان آسیانی که آیین کهن خودشان بود، تمدن، فرهنگ و آیین هند و اروپایی را نیز از همین عنصر اخذ کرده بودند و با توقف طولانی که در بابل داشتند، تحت تأثیر فرهنگ و دیانت بابلی، پرستش خدایان بابلی نیز میانشان رواج پیدا کرد. خدای بزرگشان که در میان اقوام «آسیانی» سابقه ای کهن دارد به نام کاشو (کاش شو) نامیده می شده و بدون شک این نام «کاشو» مبدایی بوده است از برای وجه تسمیه ی نام قومی آنها به «کاشی، کاسی». دو خدای دیگر آنان شوریاش و مازوتاش وظایف و تعهدات و کارهایی داشتند چون دو خدای بابلی شمش و نی نورتا. همین دو خدا در هند نیز پرستش می شدند به نامهای سوریا و ماروت. خدایان دیگر آنها عبارت بودند از: ماروتاش یا همان ماروت هندی، و شوریاشن یا همان سوریای هند و بوریاش که همان بوره آس یونانی. این خدایان جملگی در میان بابلیان پرستش و رواجی داشت و آنان به خدایان کاسیها احترام می گذاشتند، اما با سقوط کاسها خدایان آنان نیز از یادها رفت و پرستششان متروک ماند.

تقدس بسیار اسب
عنصری دیگر از نفوذ هند و اروپایی، چنان که در حکومت میتانی نیز موجود بود، جنبه ی تقدس بسیار اسب بود. میان کاسیان اسب نشانه ی الهی محسوب می گشت و محتملا به وسیله طبقه حاکمه این اصل شیوع پیدا کرده بوده است، و چنان که بعدا در قسمتهایی دیگر ملاحظه خواهد شد، اسب مقامی بسیار بزرگ یافته و جزء عناصر مذهبی و مورد ستایش قرار می گیرد. کاسیها در بابل یا مستقیم و یا غیر مستقیم، و یا خود آگاهانه و یا بدون قصد و تأملی، بر اثر موقعیت شرایط تمدن، روش اصلی خود را همچنان به موازات مواردی که اخذ می کردند نگاه داشتند. اسب و پرورش آن، و اهمیت اش که از هند و اروپاییان گرفته بودند، به وسیله ی آنها در بین النهرین به همراه ارابه ی جنگی رواج یافت. چنان که به نظر می رسد آنان خظ خود را از دست داده بودند، چه لوحه ها، مهرها و چیزهایی دیگر که از آنان به وسیله ی کاوشهایی دستیاب شده است، با خط سومری است. اما سرانجام دوران آنها منقضی شد، به نظر می رسد که بابلیان موجب این افول و شکست بوده باشند، اما این چنین نیست، بلکه ایلام موجب این افول شد، چون به هنگامی که کاسیان همچنان با قدرت و تسلط بابل را زیر فرمان داشتند، نخستین دولتی که تجدید قوایی نموده و نیرویی شایان یافت، ایلام بود که ضربتی قاطع بر کاسیان وارد کرده و آنان را برانداخت.

روی کار آمدن سلسله جدید در ایلام

در خلال هزاره ی سوم با روی کار آمدن سلسله ای جدید در ایلام، یک دوران طلایی برای این کشور به وجود آمد، و فرمانروایانی مقتدر چون: شوت روک ناهون ته، کوتیر ناهون ته و شیل هاک این شوشی ناک به بسط قدرت و عظمت ایلام پرداختند. یکی از اسلاف این فرمانروایان، یعنی اون تاش هوبان یا اون تاش گال، شاهنشاهی عظیمی تشکیل داد که به وسیله ی آشوریها از میان رفت. وی پادشاهی بود که به سازندگی و بنای معابد و رواج هنرها توجه خاصی داشت، از همسرش به نام ناپی راسو مجسمه ای برنزی بر جای مانده که هر گاه به مقیاس آن به داوری بپردازیم، تندیسه ای است که شاهکار هنر فلزکاری در آن عهده می باشد، و از این مجسمه ی گرانبها در موزه ی «لوور» نگاهداری می شود.

عظمت ایلام در زمان شوت روک ناهون ته اول
اوج عظمت و قدرت ایلام در زمان شوت روک ناهون ته اول «1207-1171 پ. م» بود. وی نیز چون «اون تاش گال» علاقه ی وافری به معبدسازی، راهسازی و زیبایی شهرها داشت. از موقعیتی استفاده کرده و در رأس سپاه آشور به بابل حمله کرد و در آنجا آخرین فرمانروای کاسی را برانداخت و پسر خود کوتیر ناهون ته را به عنوان فرمانروا بر مسند نشانید. کوتیر ناهون ته مجسمه ی مردوک خدای بزرگ بابلی را به شوش منتقل کرد و بدین سان بود که بابل از تسلط کوهنشینان ایرانی آسوده شده و به زیر فرمان دشت نشینان متمدن ایرانی در آمد. اما فرازنای عظمت سیاسی و گستردگی شاهنشاهی بزرگ ایلام در زمان شیل هاک این شوشی ناک بود «1511-1165 پ. م». از اطراف مرزهای شاهنشاهی هر چه بیشتر وسعت یافته و گسترده می شد. از شمال تا «کرکوک» به قلمرو ایلام در آمد، آشوریان به سختی عقب رانده شدند و بابل در محاصره در آمد.
خطه ی شاهنشاهی ایلام تمامی دره ی دجله، و قسمت قابل ملاحظه ی خلیج فارس و سلسله جبال زاگرس و جمله ی قسمت غربی ایران بود. تمامی این قسمت در سایه ی اتحادی بود که شاهنشاهی بزرگ ایلام را به وجود آورد. در سایه ی چنین قدرتی عکس العملی شدید نسبت به فرهنگ خارجی پیشین امری ضروری و حتمی بود. پس زبان و خط ایلامی مقدم رواجی یافت و تمامی کتیبه ها و الواح به خط ایلامی مقدم نوشته می شد. همچنین در پرتو چنین شاهان مقتدری که سیادت و عظمت را باز گردانده بودند، ابتدا قهرمانی و بعد تقدس و آن گاه جنبه ی خداییشان محرز شد. این شوشی ناک خدای ملی اعلام گشت و پادشاهان در طول حیات خود در زمره ی خدایان محسوب می شدند. اما در پی این عظمت و مجد درخشان، دوران انحطاط و فروافتادگی سریعی پیش آمد.

دوران پادشاهی نبوکدنصر (بخت النصر)
در پایان هزاره ی دوم پیش از میلاد، هنگامی که اختلافاتی داخلی در شاهنشاهی ایلام بروز کرد، در بابل سلسله ای جدید و قدرتمند به وجود آمد که پادشاه آن نبوکدنصر (بخت النصر) بود. این پادشاه با حمله ای سریع و قاطع ایلام را تسخیر کرده و شوش را ویران ساخت و مجسمه ی مردوک خدای بزرگ بابلی را به معبد خود باز گرداند. دگرباره سکوت و فرو مردگی ای بر ایلام سایه افکن شد که در حدود سه قرن به طول انجامید. در چنین هنگامی دو دولت نوخاسته ی آشور و بابل در سر تصاحب فلات به رقابت و جنگ پرداختند. در فلات دیگر جنبشی چنان که پیش از این جریان داشت، دیده نمی شد، اما یکسره فرو مرده نیز نبود، بلکه در انتظار حوادثی بود تا در چند سده بعد، منجر به حوادث بزرگی در دنیای کهن گردد.


منابع :

  1. گئو ویدن گرن- دینهای ایران باستان- ترجمه منوچهر فرهنگ- تهران- انتشارات آگاهان دیده- 1377

  2. کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت- بخش فلسفه ایرانی

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/113467