نخستین مبارزه مذهبی در تاریخ ایران باستان

کوروش و یهودیان

معبد اورشلیم به وسیله ی کورش تجدید بنا شد و پادشاهان هخامنشی به وسیله ی یهودیان می کوشیدند تا پایگاهی برای حمله و تجاوز به مصر برای خویش فراهم سازند و سپس آنان را به عنوان پایگاه علیه کوششها و مقاصد تجزیه طلبی مصر مورد استفاده قرار دهند و به طوری که «ای. شفتلویچ» بیان داشته بحثی درباره ی تأثیر متقابل و یا اقتباس میان مذهب یهود و زردشت در دوران کورش و کمبوجیه وجود نداشته است و از این رو عقیده ی «کلمن» که می کوشید ثابت کند یهودیان در اسارت بابل درباره مذهب زردشت آشنایی داشتند، قابل قبول نیست.
غالبا برای اثبات نظر موافق «کبوجیه» (کمبوجیه) نسبت به مذهب یهود به نامه های ساکنین یهودی الفانتین اشاره می کنند. در این نامه که مورخ به تاریخ سال 407 قبل از میلاد است گفته شده که معبد ساکنین یهودی الفانتین قبل از تصرف مصر به وسیله ی «کبوجیه» (کمبوجیه) ساخته شده است و «کبوجیه» (کمبوجیه) در موقع تخریب معابد خدایان مصری به معبد یهودیان آسیبی وارد نکرد، ولی باید متذکر شد که این طرز رفتار «کبوجیه» (کمبوجیه) معلول آن است که مصریان علیه «کبوجیه» (کمبوجیه) شورش کردند، ولی یهودیان نسبت به وی وفادار ماندند. علاوه بر آن همان طور که «ا.مه یه» منصفانه خاطرنشان ساخته در این نامه موضوع رفتار «کبوجیه» (کمبوجیه) نسبت به معابد مصری و معبد یهودیان اغراق آمیز توصیف شده و منظور این بوده که معبد یهودیان تجدید شود و از گزند دستبرد کاهنان مصری محفوظ و در امان باشد.

توجه و مراقبت پادشاهان ایران نسبت به مذهب یهود
در کتاب عزرا درباره ی توجه و مراقبت پادشاهان ایران نسبت به مذهب یهود مطالب زیادی گفته شده و همین امر سبب گردیده که بعضی از مؤلفان تصور کنند که در زمان سلطنت داریوش مذهب یهود در تمام امپراطوری ایران به عنوان یک مذهب دولتی اعلان گردید، ولی آن عده از محققان که معتقدند رفتار پادشاهان ایران و نظر موافق آنان در مورد مذهب یهود به وسیله ی مؤلفان کتاب مقدس تورات اغراق آمیز جلوه داده شده و آنان با بیان این گونه مطالب نظرشان چندان متوجه تاریخ نبوده، بلکه می کوشیده اند با نگارش این گونه مطالب ملت یهود را تشجیع و تشویق کنند و به آنان بفهمانند که پادشاهان بزرگ ماد و ایران خدایان آنان را به رسمیت شناخته و از آنان حمایت و جانبداری نموده اند، بیشتر مقرون به صحت و حقیقت است. بنابراین در زمان کورش و «کبوجیه» (کمبوجیه) نظر مساعد آنان در مورد مذاهب موجود معلول دو علت است: یکی مصالح زمان و دیگر ابتدایی بودن مذهب خود آنان که در آن زمان توانایی مبارزه و رقابت با ادیان شرق مقدم را که سابقه ی چند هزار ساله داشت، فاقد بود.

نکات اساسی کتیبه بیستون

سیاست مذهبی «بردیا» (گائوماتا - گئوماتا) که بر اساس سنگ نبشته ی بیستون معابد را ویران می ساخت، قابل توجه است. باید دید که منظور از این معابد کدام معابد بوده و به چه منظور و مقصودی مورد تخریب قرار می گرفت؟ این مطلب موجب پیدایش آثار زیاد و جوابهای متعددی است. ذیلا به تعبیر و توجیه نکات اساسی کتیبه ی بیستون اشاره می شود:
1- از آنجا که طبق آثار هرودوت معلوم می شود که ایرانیان در آن زمان معابدی نداشتند بنابراین بحث درباره ی ویرانی معابد کشورهای شکست خورده به وسیله ی مغها در اثر تعصبات مذهبی و تجدید بنای این معابد به وسیله ی داریوش بر مبنای جلب نظر و توجه سایر مذاهب بوده است.
2- از آنجا که «گائوماتا» (گئوماتا) اهل ماد بود بنابراین معابد ایرانیان را خراب می کرد، زیرا مادها معبد نمی ساختند. طبق عقیده ای که به وسیله ی محققان تأیید گردیده وقتی که هرودوت و «استرابن» می نویسند که ایرانیان فاقد معابد بودند بنابراین منظور همان معابد یونانیان و در مشرق معابد سربسته ای بوده که مخصوص انجام قربانی بنا گردیده است. طبق عقیده ی محققان مذکور «گائوماتا» (گئوماتا) امکنه ی محقری را که در آن آتش مقدس حفظ می شد یعنی آتشگاه را ویران می ساخت.
3- «گائوماتا» (گئوماتا) معابد پادشاهان ایران را ویران می ساخت.
4- «گائوماتا» (گئوماتا) چون مخالف مذهب زردشت بود، بنابراین معابد زردشتیان را ویران می ساخت، ولی داریوش چون از پیروان مذهب زردشت بود بنابراین در تجدید بنای این معابد اقدام می نمود.

موضوع تخریب معابد ملل شکست خورده در زمان گئوماتا
فرضیه ی اول (یعنی تخریب معابد ملل شکست خورده و مغلوب به وسیله ی گائوماتا- گئوماتا) چندان مقرون به حقیقت نیست. البته در صورتی که وضع تاریخی دوران سلطنت «گائوماتا» (گئوماتا) را از نظر دور نداریم، یقینا اگر «گائوماتا» (گئوماتا) به چنین کاری دست می زد عمل وی موجب بروز شورش ملل مذکوری می گردید، در صورتی که ما شورشی را علیه «بردیا» (گائوماتا - گئوماتا) در تاریخ نداریم، علاوه بر آن اگر معابد ملل شکست خورده و مطیع مورد تخریب قرار می گرفت یقینا مؤلفان یونان در این باره چیزی می نگاشتند و این مطلب مکتوم نمی ماند، در حالی که همین مورخان می گویند که خبر قتل «سمردیس» ملل تحت سلطه و انقیاد ایران را متأثر و اندوهگین ساخت.
بنابراین باید گفت که تخریب معابد فقط در ایران و ماد صورت گرفته است. فرضیه های دیگر که فوقا به آنها اشاره شده (تخریب معابد ملت ایران و پادشاهان و همچنین تخریب معابد زردشتی) فاقد هرگونه دلیل است. «گائوماتا» (گئوماتا)، (اعم از اینکه پسر کورش بوده و یا آن کسی که داریوش او را بدان نام توصیف کرده) به عنوان یک ایرانی و یک نفر از دودمان هخامنشی به پادشاهی رسید. در بند 14 کتیبه که موضوع تخریب معابد بیان شده بحثی درباره ی ملل شکست خورده و یا اموال سلطنتی در میان نیست. بنابراین موضوع ویرانی معابد ایرانی در زمان سلطنت وی موضوع بی اساسی است. دلیلی هم وجود ندارد که بردیا (گائوماتا - گئوماتا) به ضرر و زیان ایرانیان و به نفع مادها اقداماتی انجام داده باشد. همچنین موضوع تخریب معابد زردشتی به وسیله ی بردیا قابل توجیه نیست. آن کسانی که واقعا زردشتی بودند (مغها) معبد نداشتند و فقط امکنه ای برای نگهداری آتش به نام آتشگاه بنا می کردند. در کتیبه ی بیستون صحبت درباره ی این گونه آتشگاه ها در میان نیست، بلکه موضوع بحث معابد عادی و معمولی است، به عبارت دیگر بناهای محکمی که برای انجام مراسم مذهبی تخصیص داده شده بود.

ریشه شورش گئوماتا
عده ای از محققان تصور می کنند «گائوماتا» (گئوماتا) چون زرشتی بود معابد خدایان قبیله ای ایرانیان را ویران می ساخت. این نظر که به طور جازم و قاطع از طرف «ج. مسینا» ابراز شده خلاصه اش به شرح ذیل است: شورش «گائوماتا» (گئوماتا) مبتنی بر این مقصد بود که اصلاحات زردشت را در تمام ایران تعمیم دهد بنابراین «گائوماتا» (گئوماتا) به جای آنکه ایرانیان را به سوی خویش جلب و جذب نماید معابد آنان را که علاقه و توجه خاصی نسبت به آنها ابراز می داشتند، ویران ساخت. این عقیده قابل توجه است، گرچه کلان نمی توان آن را پذیرفت. شورش «گائوماتا» (گئوماتا) را نمی توان صرفا به عنوان یک امر مذهبی تلقی کرد. اقدامات «گائوماتا» (گئوماتا) در درجه ی اول همان مبارزات اجتماعی و سیاسی بود که بین آن عده از افرادی که به تمرکز در قوه ی سلطنت معتقد بودند و اعیان و اشراف ایرانی که امتیازات سابق خویش را از دست داده بودند، در گرفت.
در وهله ی اول اختلافات و تناقضاتی بود که بین قدرت سلطنت که می خواست پایگاه نیرومندی برای سلطه و اقتدار خود نه تنها در ایران، بلکه در کلیه ی کشورهای شکست خورده و مطیع پیدا کند، با اعیان و اشرافی که در حفظ و نگاهداری مالیاتها از کشورهای فتح شده ذی علاقه بودند، آغاز گردید. در یک چنین موقع تاریخی بردیا نظر خود را معطوف دین زردشت نمود، دینی که جنبه ی جهانی داشت و از لحاظ کیفیت و حقیقت خود در قالب تحدیدات قومی و قبیله ای در نمی آمد و استعداد و قابلیت آن را نیز داشت که دین امپراطوری هخامنشیان شود، ولی هنوز درباره ی اینکه آیین زردشتی یک آیین رسمی کلیه ی امپراطوری گردد سخنی در میان نبود.
«بردیا» «گائوماتا» (گئوماتا) قبل از همه چیز کوشید تا آیین زردشت را در مبارزه ی با اعیان و اشرافی که حتی در حیات معنوی و روحانی خویش می خواستند استقلال کامل داشته باشند، مجهز نماید. اشراف قبیله ای ایران مانند کلیه ی ملت ایران خدایان قدیم ایران را که زردشت علیه آنها قیام نمود، پرستش می کردند. ویرانی معابد معلول مقاصد سیاسی بود نه تعصبات مذهبی. بردیا سعی داشت تا قدرت و سلطه ی اعیان قبیله ای را در هم شکند و پر واضح است که تخریب معابد صرفا جنبه ی ظاهری و صوری نداشت، بلکه منظور از انجام این کار سلب قدرت و اهمیت این معابد بود. بردیا که در مبارزه ی خود علیه اشراف قبیله ای به مردم متکی بود گمان نمی رود که تخریب معابد به دست وی چندان اثری در مردم داشته باشد.
از طرف دیگر آیین زردشت در دوره ی زمامداری بردیا جنبه ی آیین رسمی دولتی پیدا می کرد، پس اگر موضوع بحث فقط ویرانی معابد اشراف قبیله ای و ایجاد ارتباط نزدیک با مردم بود در این صورت تردیدی باقی نمی ماند که مقصد از شورش بردیا این بود که آیین زردشتی آیین رسمی ایران و ماد گردد و این مذهب تمرکز یابد. این تمایلات و علایق آن قدر به موقع بود و جنبه ی مترقی داشت که حتی داریوش نماینده ی اشراف قبیله ای وقتی به سلطنت رسید نتوانست به طور کامل آنها را نادیده انگارد. او معابد خدایان غیر زردشتی را تجدید نمود و ضمنا آیین زردشتی را نیز مورد انکار قرار نداد. بر همین اساس بین سنتها و عادات مذاهب باستانی ایران ماقبل زردشت با تعالیم زردشت چنان اختلاط و امتزاجی حاصل شد که به نام آیین هخامنشیان درآمد و این اختلاط به هیچ وجه مایه ی شگفتی ما نباید بشود.
خدایان قبیله ای به هیچ وجه منظور تمرکز دولت را تأمین نمی کردند و این امر فقط به وسیله ی آیین زردشت امکان پذیر بود. و آیین زردشت در تحکیم و استقرار مبانی قدرت وسیله ی بسیار نافذی بود. و به همین علت اهورامزدا خدای آیین زردشت مورد توجه قرار گرفت. ضمنا مبارزه و قیام علیه خدایان قبیله ای که دشمن اهورامزدا به شمار می رفتند خصومت و عناد علیه اشراف قبیله ای بود و داریوش نمی توانست دست به چنین کاری بزند، زیرا خود وی نماینده ی این طبقه ی اشراف بود و به آنان اتکاء داشت و از این رو در زمان سلطنت داریوش مذاهب خدایان قبیله ای نیز استقرار یافت، ولی این خدایان مقامشان پایین تر از مقام اهورامزدا بود. وقتی که اهورامزدا تفوق خود را بر خدایان دیگر احراز نمود مغها نیز جزو روحانیون دربار هخامنشیان درآمدند. بار دیگر باید موضوع اینکه در زمان سلطنت داریوش مغها مورد تعقیب قرار می گرفتند و این خبر در افواه زیاد شایع شده است، مورد تکذیب قرار گیرد.

روابط حسنه مغها و داریوش

همان طور که «مارکوارت» و «مسینا» و سایر محققان یادآور شده اند از طرف داریوش و پادشاهان بعدی هیچ گونه مناسبات خصمانه با مغها وجود نداشته است و در دربار هخامنشیان مغها اهمیت خاصی داشتند و آثار باستانی این مطلب را مورد تأیید قرار داده است. از آثار «کتزی» (کتزیاس) چنین برمی آید که مغها از مقبره ی داریوش مراقبت می کردند. طبق گفته ی بعضی دیگر، مغها مربیان فرزندان پادشاه بودند. طبق گفته ی سیسرون در عرف ایرانیان قبل از آنکه کسی به مقام سلطنت برسد می بایستی در نزد مغها تعلیمات لازمه و تربیت کافی فراگیرد. از اخبار هرودوت به خوبی مستفاد می شود که خشایارشا قبل از مشاوره ی با مغها به هیچ امر مهمی اقدام نمی نمود. مغها ارتش ایران را در لشکرکشیها همراهی می کردند و همچنین از آتش مقدس نیز مواظبت می نمودند.
نام یکی از مغهایی که در لوحه های «پرسپولیس» (تخت جمشید) یاد شده است با اصطلاح yazata زردشتی ارتباط پیدا می کند. بعد از انتشار قسمتی از اسناد و مدارک پرسپولیس (تخت جمشید) فعالیت و خدمات مغها در آن نقطه به هیچ وجه مورد تردید نیست. مغها نگهبان آتش مقدس بودند و از انبارهای پادشاهی مواد و آذوقه دریافت می داشتند. در پرسپولیس در حدود سیصد پارچه ظروف مخصوص انجام مراسم مذهبی از قبیل بشقاب و سینی و هاون پیدا شده که جنس آن سنگ سبز محکم است. از این عده ظروف در روی تعداد دویست و سه ظرف نوشته هایی به زبان عیلامی وجود دارد و ضمنا واژه ی havana hwn که یک واژه ی فنی برای هاونی است که در آن شیره ی «خائوما» (هئوما) را می گرفتند، در روی ظروف مخصوص خوانده می شود. بنابراین ظروف مزبور برای تهیه ی «خائوما» (هئوما) مورد استفاده قرار می گرفته است. در روی یکی از مهرهای «پرسپولیس» (تخت جمشید) مراسم تهیه ی «خائوما» (هئوما) نمایش داده شده است.
به این ترتیب که دو مغ در لباس مادها در برابر آتش محراب ایستاده اند یکی از آنها شاخه هایی در دست گرفته که شاید همان شاخه های خائوما (هئوما) باشد و مغ دیگر دو چوب به طرف آتش مقدس دراز کرده است. در زمان خشایارشا نفوذ و نقش مغها بیش از پیش قوت گرفت. «سیسرون» می نویسد که خشایارشا طبق صلاحدید و نظر مغها معابد یونانیان را طعمه ی حریق قرار می داد، زیرا مغها تمام جهان را معبد و پرستشگاه می دانستند و توقیف و تحدید خدایان را در چهار دیوار معبد گناه می پنداشتند. به طوری که بعضی از محققان نوشته اند در زمان خشایارشا تقویم زردشتی تدوین گردید و مورد استفاده قرار گرفت.

خشایارشا و تمرکز مذهب

خشایارشا در صدد تمرکز مذهب برآمد و با وجود آنکه در دوران سلطنت خشایارشا آیین زردشتی علیه خدایان قبیله ای قیام نمود، ولی آیین هخامنشیان به طور کلی امتزاج و اختلاطی بود از آیین زردشتی و معتقدات مذهبی مردم آن زمان و باید خطرنشان ساخت که این اختلاط و امتزاج نه تنها در آیین هخامنشیان مشهود و عیان است، بلکه از آثار تمدن ایران نیز که اختلاطی از تمدن ایران با یونان و آشور و مصر و سیار کشورهاست این اصل جلوه گری می کند. اما در مورد ملل شکست خورده و مطیع همان سیاست و تدبیر دینی کورش و «کبوجیه» (کمبوجیه ) در سالیان بعد نیز ادامه یافت، بدین معنی که پادشاهان هخامنشی در مصر خدایان مصر و در اورشلیم یهوه و در آسیای صغیر خدایان یونان و در بابل مردوک و غیره را مورد احترام قرار می دادند، ولی همین که موقعیت داریوش تثبیت گردید وی عیلامیها و سکاها (سکا) را متهم نمود که آنان اهورامزدا را پرستش نمی کنند و از آغاز سلطنت داریوش ابراز نظر موافق و مساعد نسبت به ادیان و مذاهب مختلف معلول همان روشی بود که ملل شکست خورده بتوانند جزو امپراطوری ایران باقی بمانند. ولکن اگر مقاومت و یا شورشی از طرف آنها بر پا می شد آن گاه ایرانیان در صدد ویران کردن معابد آنان برمی آمدند.
مخالفت و سرکوبی شدید و سخت خشیارشا با معبد «مردوک» که از خدایان دولتی بابل بود در این مورد اهمیت خاصی دارد. از آغاز سلطنت کورش بابل یکی از سلطنتهای جداگانه ای بود که جزو قلمرو حکومت هخامنشیان به شمار می آمد. پادشاهان ایران در بابل لقب رسمی «پادشاه بابل پادشاه کشورها» را داشتند و در موقع نشستن بر تخت سلطنت زمام امور را از دست مردوک می گرفتند و این تشریفات عبارت از این بود که به وسیله ی پادشاه جدید دست مردوک در دست گرفته می شد. شهر بابل یکی از پایتختهای پادشاهی بود، ولی وقتی که بابل علیه ایرانیان قیام کرد خشیارشا سلطنت بابل را ویران نمود و معبد اصلی «اساهیل» را خراب کرد و مجسمه ی مردوک و سایر خدایان را به ایران برد. وی دیگر خود را پادشاه بابل ننامید و از احترام گذاشتن به احساسات مذهبی بابلیها خودداری نمود. از این تاریخ دیگر بابل به عنوان یک شهر مقدس وجود نداشت و قسمت اعظم سرزمین آن غیر مسکون ماند. بر طبق منابع یونانی شورش بابل به سال 480 در موقعی که لشکرکشی خشیارشا علیه یونان با شکست روبرو شد، آغاز گردید. از بابل اسناد مالی محفوظ مانده که مورخ به سال سلطنت «بعل شیماننی» و «شاماش اربی» است و آنان کسانی هستند که علیه خشیارشا قیام نمودند.


منابع :

  1. محمد داندامایف‌- ایران‌ در قرون‌ نخستین‌ هخامنشی‌- ترجمه‌ روحی‌ ارباب‌

  2. گئو ویدن گرن- دینهای ایران باستان- ترجمه منوچهر فرهنگ- تهران- انتشارات آگاهان دیده 1377

  3. محمد داندامایف‌- مقاله شرح‌ نخستین‌ مبارزه‌ مذهبی‌ در ایران‌- کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت- بخش فلسفه ایرانیان

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/113476