مردمان چین و مناطق و ممالک پیرامون آن نظیر ژاپن، تبت و ... طبیعت را در مرکز توجه قرار داده و «علاقه به جهان و دلبستگی به حیات و ادامه زندگانی هدف و مقصود نهایی در معتقدات ایشان می باشد...». بین توجه به طبیعت و اهمیت زندگی مادی و شیوه های بهینه کردن زندگی و هماهنگی با شرایط متغیر طبیعت پیوند اساسی وجود دارد. با هدف گیری زندگی در این جهان و اصیل انگاشتن تأمین و تداوم آن سازگاری و هماهنگی با طبیعت و مقتضیات زندگی مقدس شده و اصل اول حیات می شود. از این رو در فهم اندیشه های معنوی آنها نیز «باید این نکته را به خوبی در خاطر داشت که ارتباط و اتصال با طبیعت امری اصلی و ذاتی است، نه واقعه ای، تصادفی و عرضی... ». اولین نطفه های این اندیشه در تفکر مرد مقدسی به نام فوتسی (Fu His)، در حدود سه هزار سال پیش از میلاد مسیح بسته شد. او تشخیص داد که بین طبیعت و نیروهای درونی و سرنوشت ساز انسان تناسب و تشابهی نزدیک برقرار است. فوتسی یافته های خود را به صورت رمزی و سری در قالب شش خطی های پیوسته و گسسته ای بیان کرد که نمادهایی از نیروی آسمان، زمین، دریا، رعد و غیره را نمایش می دادند. تعالیم او که به نام «یی چینگ» شناخته شده منبع اصلی فلسفه و عرفان چینی است که بعدها لائوتسه، کنفوسیوس و سایر حکمای شرقی تا به امروز در سدد فهم و شرح و ترویج آن برآمده اند. لائوتسه تعالیم یی چینگ را قریب به حدود دو هزار و پانصد سال بعد یعنی پانصد، ششصد سال پیش از میلاد مسیح به فلسفه ای معنوی تبدیل کرد و کتاب تائوته چینگ را نوشت. بعدها این آموزه ها در معابدی با آیین های ویژه به خصوص تمریناتی برای آمادگی های جسمانی و ارتباط و استفاده از نیروهای طبیعت ترویج شد که امروزه به عنوان ورزش های رزمی تمام جهان را فراگرفته و اگرچه به فلسفه آن کمتر توجه می شود، ولی اصل آن راه و روش در سطح عملی به طور گسترده ای ترویج شده است.
عرفان طبیعت گرا در تائوئیسم
عرفان طبیعت گرا در صورت تائوئیسم اگرچه نیروهای طبیعی و پیوند و وحدت با آن را غایت سیر معنوی خود قرار می دهد اما از این جهت با شامانیسم فاصله می گیرد که این تکاپوی معنوی را در رابطه با زندگی واقعی دنبال کرده، آثار آن در زندگی عینی و نه چیزی بیرون آن می جوید. از این رو می توان آن را طبیعت گرای واقع نگر نامید. با توجه به اینکه اهمیت به زندگی و مواجهه و درگیری با زیستن در طبیعت عرفان طبیعت گرا را پدیدآورده، دو رویکرد اساسی در این گرایش رخ نموده است. گرایشی به کشف چیزی غیر از این طبیعت در ماوراء که طبیعت را ابزار خود قرار داده است. و دیگر گرایشی به شناخت بعدی معنوی در همین طبیعت که در قالب طبیعت متجلی شده است. گرایش اول به طبیعت گرایی وهم جو در شامانیسم انجامید و گرایش دوم به طبیعت گرایی واقع نگر در تائوئیسم منجر شد. البته این به معنای انطباق کامل گزاره های فلسفی و عرفانی تائوئیسم با واقعیت نیست، بلکه این تقسیم وجه غالب و درون مایه های اصلی مکتب های عرفانی و معنوی مورد بحث را معرفی می کند. در حالی که هم شامانیسم گزاره های سازگار با واقعیت دارد و هم تائوئیسم از اوهام غیر واقعی تهی نیست.
مبانی تائوئیسم
کسی که با رویکردی معنوی به جهان می نگرد اولین چیزی که چشم و دلش را پر می کند، نیروی در جریان و تحول پذیری یا تحول آفرینی است که شب و روز و روییدن و خشکیدن و فصول رنگارنگ و گوناگون و سایر مظاهر متغیر طبیعت را رقم می زند. و عظمت طبیعت بازیچة نیروی غالب اوست. فوتسی، لائوتسه، چانگ تزو و حکیمانی که تائوئیسم را یافته و پرورانده اند این حقایق عینی را در کانون توجه خویش قرار داده و با رویکردی معنوی به زندگی کوشیدند تا تفسیر و تبیینی از این نیروی تکاپوگر ارائه دهند.
اصول جهان بینی تائوئیسم
اصول جهانبینی تائوئیسم را می توان به صورت زیر خلاصه کرد:
1. جهان باشعور و منظم است.
2. تضاد اساس ساختار طبیعت است. (یین و یانگ).
3. جمع دو اصل قبلی نظریه تائوست که به معنای بستر رود است و مفهوم قانون ثابت، تغییر یا روش مقرر حرکت موجود است.
الف: این قانون ازلی و ابدی است.
ب: قبل از پدید آمدن طبیعت و جهان بالقوه بوده و با پیدایش آن ظهور کرده است.
ج: این روش در اوج کمال و اتقان است.
د: اگر خطاکاران و شیاطین نبودند این حرکت با سرعت پیش می رفت و سعادت می آورد. مثل زمان «یائو» و «شون» که روش تائو را کشف کرده و بر اساس آن حکومت کردند. آنها معتقدند که همه جهان زنده و پر از روح است. و سعی می کنند که با این ارواح یا نیروهای با شعور ارتباط برقرار کرده، از نیروی آنها استفاده کنند. بدین جهت از آفتاب و ماه و پنج سیاره و ستاره ها و باد و درختان و کوهها و رودها و... در معابدشان تجلیل نموده، راهی برای اتحاد و با آنها و بکارگیری شان در زندگی پیدا کنند. البته این نیروها به خیر و شر تقسیم می شود، نیروهای خیر از روح نیکان و نیروهای شر از ارواح پلید پدید می آید. «شن» روح نیکان و «کوی» روح بدان است که در طبیعت همواره یکی پس از دیگری غلبه می کنند و همواره در حال تبدیل یا باز گشت هستند. زیرا مظهر تائو یعنی دگرگون شونده و جاری در جهان هستند.
مبانی عرفانی تائوئیسم
اگر چه در مکتب تائو فوتسی اولین متفکر است اما اولین تدوین کننده و بنیان گذار تائوئیسم لاتوتسه یا لائوتزو است و پس از او چانگ تزو که به تامل در آراء لائوتزو پرداخت. لائوتزو کتابی دارد به نام تائوته چینگ (Tao Te ching)، به معنای تائو و خاصیت آن. که در این کتاب به معرفی نیروی تائو و جریان آن در طبیعت، زندگی و سراسر هستی می پردازد. این کتاب مختصر امروزه به زبان های متعددی در دنیا ترجمه شده و یکی از منابع میراث معنوی بشر قلمداد می شود.
تائو بنیان هستی
تائوته چینگ با این جمله آغاز می شود: «تائویی که بتوان آن را بر زبان آورد تائوی جاودان نخواهد بود. نامی که بتوان آن را ذکر کرد نامی ماندگار نخواهد بود». این آغاز نشان می دهد که تائو حقیقتی مطلق است که در همه چیز حضور دارد و به هیچ شکل و شیئی محدود نمی شود. بلکه تمام اشیا جلوه های تائو هستند و نمی توان آن را به یک نام خوانند، بلکه هر نامی تنها به بخشی از آن حقیقت اشاره کرده و نمی تواند همة حقیقت او را باز گوید. تمام هستی که به صورت طبیعت و جهان پدیدار شده نیرویی جاری است و یک نیروست که به ده هزار چهره نمایان گردیده است. در حقیقت نیروی تائو جهان را از نیستی (وو) به هستی (یو) آورده و پدیده های گوناگون و متضاد را همواره از وو به یو باز می گرداند. همه هستی از تائو بوجود آمده و تائو در همه جا حاضر است. «همه چیز جهان از یو هستی می یابد و یو از وو»... «انتقال از «وو» به «یو» را نیروی کیهانی پدید آورده که تائوست. «وو» یا نیستی، اشاره به حالتی پیش از نمایان شدن آسمان و زمین است. و «یو» به معنی بودن حالتی است که چیزها در آن هستی جداگانه پیدا می کنند. در وضعیت وو، هنوز هیچ چیز شکل نگرفته ولی نیروی حیاتی آن موجود است بطوری که با سایر نیروهای حیاتی که هنوز مشخص نشده اند آمیخته است. وو، تائوست، در صورت بی صورتی و پیش از وجود یافتن در اشیاء. اما یو حالتی است که تائو به صورت اشیاء در آمده و نیرویش را به ده هزار جلوه می نماید. بعد از پیدایش پدیده های گوناگون تائو دوباره نیروی خود را به خویش بازگردانده و به صورتی دیگر، ضد صورت پیشین می نماید. زیرا مطلق است و همه چیز را دربر دارد. در واقع ایجاد اشیاء از عدم، بقای آنها و بازگشت شان به عدم کار تائو و در گرو این نیرو است. «همه چیز به عالم وجود می آید و سپس می بینیم که به دنیای عدم باز می گردد. بنگر به چیز هایی که رشد و نمو کرده می بالند. همه دیگر بار به اصل خود باز می گردند. این بازگشت مشیت تائوست». بنابراین همه جهان با تائو هماهنگ و با آن در حرکت است. به بیان لاوتزو «... این چهار قدرت بزرگ هستی است. انسان از زمین پیروی می کند. زمین از جهان پیروی می کند. جهان از تائو پیروی می کند. تائو از خود پیروی می کند». چوجای و وینبرگ جای این چند جمله را طرح کلی سیستم لائوتزو می دانند.
تضاد در جهان شناسی تائو
اما برای شناخت درست جهان باید بدانیم که تائو چگونه «یو» را به «وو» تبدیل کرده است. اگر این راز درک شود طریق بقا و زندگی درست هم روشن خواهد شد. این مسأله را لائوتزو این طور بیان می کند که «یک از تائو متولد می شود و دو از یک به وجود می آید. سه از دو زاده می شود و همه چیز از سه به وجود می آید». یک یا نهایت بزرگ نیروی فراگیر و بدون ضد تائوست. «یک» سپس «دو» یا «یین» و «یانگ» را بوجود می آورد. این دو نخستین نیروهای جهان اند که همواره یکی پس از دیگری غلبه می یابد و طبیعت در راه تائو به پیش می رود. یین نیروی منفی یا پذیراست و یانگ نیروی مثبت یا کنا. «بر هم کنش این دو به زندگی می انجامد که سه نامیده می شود». توالی و تناوب دو طرف متضاد چرخ حیات را به حرکت در می آورد. اگر یکی از جهات یین و یانگ مسلط بماند حیات از بین رفته، جهان متوقف می شود. و رکود همه جا را فرامی گیرد و زندگی یا از گرما می سوزد و یا از سرما می میرد. هم از این رو لائوتزو می گوید: «کاسه خود را بیش از اندازه پرکنید، لبریز می شود. چاقوی خود را بیش از حد تیز کنید، کند می شود. به دنبال پول و راحتی باشید، دلتان هرگز آرام نمی گیرد.» بنابراین بنیان عالم کثرت بر تضاد است و هر نمودی ضد خود یا جنبه متناقض یا منفی را در خود دارد. «وقتی نیروی مذکر و مؤنث ترکیب می شوند، همه چیز در هماهنگی آرامش می یابد.» بنابراین در صورت کلی زندگی نیروهای تائو دوباره به هم می آمیزند و زندگی همان تائو و بازگشت به آن حقیقت کلی است. (ادامه دارد...).