تناسخ در آیین بودیسم و نظر اسلام در این باره

در سرزمین پهناور هند برخى از کیش ها و مسلک هایى وجود دارد که بن مایه هاى آن خرافى و مجرد از خمیر مایه هاى الهى است که از جمله ى آنها آیین بوداست. این آیین یکى از شاخه هاى کیش هندوست. در این کیش عقاید و قوانین مختلفى حاکم است؛ از جمله قانون کارما کرمه به معناى کردار، که از برجسته ترین قوانین هندوان است؛ بدین معنا که آدمى نتیجه ى اعمال خود را در دوره هاى بازگشت مجدد خود در این جهان مى بیند؛ کسانى که کار نیک انجام داده اند در مرحله بعد، زندگى مرفه و خوشى دارند و آنان که بدکارند، در بازگشت با بینوایى و بدبختى دست به گریبان خواهند بود و چه بسا به شکل حیوان بازگشت کنند. نام این بازگشت مجدد به دنیا سمسارا به معناى تناسخ است. هندوان معتقدند آدمى همواره در گردونه تناسخ و تولدهاى مکرر در جهان پر رنج گرفتار است و تنها راه رهایى انسان از گردونه ى تناسخ و تولدهاى مکرر در جهان پردرد و بلا، پیوستن به نیروانا است که مورد توجه بوداییان واقع شده است. به هر حال یکی از موضوعاتی که بوداییان و هندوها شدیدا به آن اعتقاد دارند مساله تناسخ است. تناسخ به معنای حلول دوباره روح در جسم انسانی است. در کنار تناسخ مفاهیمی مانند مسخ (حلول روح در حیوانات)، فسخ (حلول روح در نباتات)، و رسخ (حلول روح در جمادات) مطرح می شوند. بوداییان اعتقاد دارند که انسان ها بعد از مرگ با توجه به اعمالی که داشته اند دچار نسخ، مسخ، فسخ یا مسخ می شوند. مثلا اگر کسی در این دنیا حیوانات را بسیار اذیت می کرده، بعد از مرگ روح او در جسم یک حیوان حلول می کند (مسخ) و دچار زحمات و سختی های حیوان بودن می شود. در مورد تناسخ هم می گویند اگر انسان خوبی باشیم بعد از مرگ در جسم انسانی می آییم و در پی تحقق آرزوهای زندگی های قبلی خود می رویم. مثلا بودا می گفت که من هشتاد و یک ملیون با دچار تناسخ شده ام. بوداییان با این تفکر بعضی از سوالات از جمله اینکه چرا بعضی از افراد استعداد های زیادی در زمینه تحصیلی، کاری و غیره دارند یا اینکه چرا عده ای با بیماری های خطرناک به دنیا می آیند یا در طول زندگی دچار بیماری های لاعلاج می شوند و در اثر آن هم می میرند، پاسخ می دهند. به عنوان مثال می گویند بعضی از کسانی که در جنگ جهانی انسان ها را کشتار می کردند در زندگی های بعدی خود دچار سرطان شده اند و به طرز بدی از دنیا رفته اند.

معناو اقسام تناسخ
معناى «تناسخ ارواح» این است که ارواح از جسمى به جسم دیگر منتقل مى شوند و در اصطلاح هم به همین معناست؛ یعنى «با مرگ یک فرد آدمى، روح او از کالبدش بیرون آمده، به بدن یک فرد دیگر، چه انسان و چه غیر انسان، حلول کند». براى تناسخ اقسام مختلفى ذکر شده است و در یک تقسیم بندى کلى مى توان گفت تناسخ مطلق یا ملکى، اعم از نزولى و صعودى،عبارت اند از: نسخ (حلول روح شخص متوفى در انسان ها)، یا مسخ (حلول روح شخص متوفى در حیوان ها)، یا رسخ (حلول روح شخص متوفى در جمادات) و یا فسخ (حلول روح شخص متوفى در نباتات).
البته در یک تقسیم بندی دیگر تناسخ به دو قسم کلى تقسیم مى شود:

1ـ تناسخ ملکى:
به این معنا که نفس آدمى بارها کردن بدن مادى خود به بدن مادى دیگرى وارد شود. آنچه از مکتب هاى مختلف هند گزارش مى شود، ناظر به این معنا تناسخ است.

2ـ تناسخ ملکوتى:
به این معنا که نفس با عقاید و افعال خود بدنى مثالى ساخته به صورت آن مجسم شود. تناسخ ملکى خود به دو قسم تقسیم مى شود:

الف: تناسخ نزولى:
به این معنا که نفس بدن مادى خود را راها کرده به بدنى (نازل تر) از بدن خود در همین عالم تعلق گیرد؛مانند اینکه نفس انسانى پس از مفارقت از بدن خود به بدن یکى از حیوانات منتقل شود.

ب: تناسخ صعودى:
به این معنا که نفس بدن مادى خود را راه کند و به بدنى (شریف تر) و (کامل تر) از بدن قبلى تعلق گیرد. قایلان به تناسخ صعودى معتقدند اولین موجودى که نفس جدیدى را مى پذیرد گیاه است، و مزاج انسانى نفسى را مى طلبد که از درجات گیاهى وحیوانى گذشته باشد. پس در ابتدا هر نفسى بر گیاه افاضه مى شود، و پس از انتقال از مراتب پایین تر به مرحله ى کامل ترین گیاه شایستگى تعلق به بدن نازل ترین موجود حیوانى را مى یابد و پس از طى مراتب مختلف، استحقاق صعود به رتبه ى انسانى و تعلق به بدن او را پیدا مى کند، پس هر انسانى سابقه ى حیوانى و گیاهى دارد. اگر بدنى که نفس براى بار دوم به بعد مى خواهد بدان تعلق گیرد، بدن انسانى باشد، تناسخ ملکى نسخ و اگر بدن حیوانى باشد مسخ و اگر بدنى گیاهى باشد فسخ و اگر جمادى باشد رسخ نامیده مى شود. تمام اقسام تناسخ، باطل و مورد انکار شرع و عقل است.

فرق تناسخ ملکى با معاد جسمانى
بنابر تناسخ، نفس مجرد که در کمالات خود فعلیت یافته، در دنیا به بدن جنینى که در نهایت قوه و نقص است تعلق مى گیرد. ولى در معاد، نفس با فعلیت و کمالى که دارد در عالم دیگر به همان بدن دنیوى خود که در معاد به کمال بدنیت رسیده است تعلق مى گیرد. از این سخن روشن مى شود که ابطال تناسخ به نحوى از مقدمات اثباتاصل معاد یا پاره اى از دلایل آن هم چون برهان عدالت به شمار مىآید. چرا که به نظر قایلان تناسخ، این قانون مانند دیگر قوانین طبیعى عام و ثابت است و از این رو براى اعمال انسانى هیچ گونه قضاوتى وجود ندارد. توبه، انابه، یا شفاعت و یا عفو و غفران از طرف پروردگار معنایى نخواهند داشت. زیرا کارها و اعمال نتیجه ى قهرى و معلول علل و نتایج مقدماتى هستند که رابطه ى بین آن ها در عالم وجود جاویدان، ثابت و برقرار است.

دلایل عقلى بطلان تناسخ
در نظر ادیان الهی به خصوص اسلام تناسخ کاملا مردود است زیرا باعث انکار معاد و بهشت و جهنم که از ضروریات ادیان الهی می باشد، می گردد. این قضیه در دین مبین اسلام به گونه ای دیگر بیان شده و اعتقاد بر این است که انسان ها قبل از حلول در جسم دنیوی، در عالم ذر زندگی می کرده اند و خود این عالم دارای مراتب و مراحل زیادی است. در بین حکمای اسلامی هم ملاصدرا به تکامل رو به بالا اعتقاد دارد و می گوید کسی که به جسم انسانی وارد شد دیگر از این مرحله پایین تر نمی رود و همواره به سمت بالا حرکت می کند. همان گونه که در تعریف تناسخ گفته شد، روح مرده اى به بدن انسان یا موجود دیگرى منتقل مى شود و این انتقال دایمى و ابدى است و از آن به تولد بعد از تولد تعبیر مى کنند. عقیده به تناسخ برخلاف قانون تکامل و منطق عقل بوده لازمه ى آن انکار معاد است. حکماى الهى در ابطال تناسخ فرموده اند:
1. وقتى بدن مستعد حدوث نفس (روح) شد، از مبدأ أعلى به او افاضه مى شود؛ چون جود خدا تام و فیض او عام است و شرط صلاحیت قبول افاضه از جانب قابل (انسان) هم حاصل است. حال اگر روحى که از بدن مرده اى جدا شده به همین بدنى که آماده ى افاضه ى نفس است تعلق بگیرد، لازمه اش اجتماع دو نفس در یک بدن خواهد بود و چنین چیزى باطل است؛ زیرا هر انسانى با مراجعه به وجدان خویش درمى یابد که یک ذات بیشتر نیست.
2. نفس (روح) از دیدگاه تناسخى از دو حال خارج نیست، یا منطبع در ابدان است یا از بدن ها جداست و هر دو قسم باطل است. اما قسم اول (نفس منطبع در ابدان) در عین محال بودن، با مبناى خود قایلان به تناسخ منافات دارد؛ زیرا انتقال صور و اعراض از محلى به محل دیگر ممتنع است؛ چون انطباع با انتقال منافات دارد، زیرا لازمه اش این است که نفس در حال انفصال از بدن، یک موجود بدون موضوع و محل باشد. و اما قسم دوم (نفس مجرد از ابدان) محال است؛ چون عنایت خدا مقتضى رساندن هر صاحب کمالى به کمال لایق خودش است و کمال نفس مجرد، یا علمى است (که به عقل مستفاد مى رسد)، یا عملى (آراستن به مکارم اخلاق و دورى از رذایل). حال اگر نفس، بدون رسیدن به عالم انوار و عقول، دایم در حال تردد از این بدن به آن بدن باشد، در این صورت از کمال لایق خود ممنوع شده است، حال آن که عنایت الهى غیر از این است.

دلیل نقلى بر بطلان تناسخ
فرض تناسخ به تمامی با اعتقادات دینی سنت ابراهیمی، به خصوص معاد اخروی، مغایرت دارد. آنچه در قرآن و احادیث در بارة سرنوشت انسان پس از مرگ آمده، مؤید این معناست که روح پس از مرگ به نحوی باقی می ماند تا در روز قیامت که خدا دوباره جسم را زنده می کند به پاداش و کیفر اعمال خود برسد. در قرآن واژه تناسخ یا واژه ای مترادف با آن نیامده است، اما آیاتی دال بر مسخ شدن اقوام گناهکار به صورت بوزینه و خوک وجود دارد که بعضی معتقدان به تناسخ به آنها متوسل شده اند، هر چند در تفاسیر، تناسخ مطلقا نفی شده است.

بطلان تناسخ در قرآن
از جمله آیاتی که در قرآن کریم با تناسخ در تضاد می باشد آیه های ۱۰۰-۹۹ سوره مومنون است که می فرماید: «حتی إذا جاء أحدهم الموت قال رب ارجعون لعلی أعمل صالحا فیما ترکت کلا إنها کلمهٔ هو قائلها ومن ورائهم برزخ إلی یوم یبعثون»؛ «آنها همچنان به راه غلط خود ادامه می دهند تا زمانی که مرگ یکی از آن ها فرا می رسد می گوید: پروردگارا مرا بازگردان. باشد که در آنچه ترک کرده ام عمل صالح انجام دهم. حاشا که بازگردد، همانا سخنی که او می گوید و هیچ فایده ای ندارد. از پس سرشان برزخ است تا روزی که برانگیخته شوند».(مومنون/ 100).
در آیات ۵۳-۵۱ سوره یس هم داریم: «ونفخ فی الصور فإذا هم من الأجداث إلی ربهم ینسلون قالوا یا ویلنا من بعثنا من مرقدنا هذا ما وعد الرحمن وصدق المرسلون إن کانت إلا صیحهٔ واحدهٔ فإذا هم جمیع لدینا محضرون»؛ «و در صور دمیده شود، ناگهان آن ها از قبرها، شتابان به سوی پروردگارشان می روند. می گویند ای وای بر ما چه کسی ما را از خوابگاهمان بر انگیخت؟ (آری) این همان است که خداوند رحمان وعده داده است و فرستادگان او راست گفتند. صیحه واحدی بیش نیست، ناگهان همگی نزد ما حاضر می شوند». (یس/ 53-51)، در کنار این ها وجود عالم برزخ در تضاد کامل با تناسخ است.
همچنین خداى متعال مى فرماید: «کیف تکفرون بالله و کنتم أمواتا فأحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ثم إلیه ترجعون»؛ «چگونه به خداوند کافر مى شوید؟! در حالى که شما مردگان (و اجسام بى روحى) بودید و او شما را زنده کرد سپس شما را مى میراند و بار دیگر شما را زنده مى کند، سپس به سوى او بازگردانده مى شوید»، (بقره/ 28). آیه فوق صریحا عقیده به تناسخ را نفى مى کند و مى فرماید: بعد از مرگ، یک حیات بیش نیست و طبعا این حیات همان رستاخیز و قیامت است و انسان مجموعا دو حیات و مرگ دارد. اگر تناسخ صحیح بود تعداد حیات و مرگ بیش از دو تا بود؛ بنابراین عقیده به تناسخ که گاهى نام آن را تغییر داده و عود ارواح مى نامند، از نظر قرآن، باطل و بى اساس است.

بطلان تناسخ در احادیث و روایات
در احادیث و روایات شیعی به عقاید اهل تناسخ اشاره شده و اعتقاد به آن بشدت محکوم شده است. حدیث مشهور «من دان/ قال بالتناسخ فهو کافر» (هر که به تناسخ گراید کافر است) از این جمله است. همچنین در میان روایات حدیثی از امام رضا (ع) است که می فرمایند: «من قال بالتناسخ فهو کافر بالله العظیم یکذب بالجنه و النار»؛ «هرکس قایل به تناسخ باشد نسبت به خدا کافر شده و بهشت و جهنم را تکذیب نموده است». همچنین در توقیع امام زمان، از محمدبن نصیر نمیری که اهل غلو و تناسخ بوده تبری جسته شده است. تضعیف راویان معتقد یا متهم به تناسخ نیز بطلان این عقیده را در نظر شیعه نشان می دهد. این امر بخصوص از آن جهت اهمیت دارد که دستة مهمی از اهل تناسخ را غلات شیعی تشکیل می دادند و همین امر موجب نسبت دادن تناسخ به شیعه شده است. اهل سنت نیز اعتقاد به تناسخ را منجر به تکفیر شمرده اند و آیات و روایاتی را که مستمسک تناسخیان بوده است به نحو دیگری تفسیر کرده اند.

ابطال تناسخ در فلسفه اسلامى
در میان براهینى که فلاسفه ى مسلمان براى ابطال تناسخ ترتیب داده اند، پاره اى مطلق تناسخ و پاره اى دیگر صرفا تناسخ نزولى یا صعودى را انکار مى کند. ابطال تناسخ، بنابر اختلاف مبانى در بحث حدوث و قدم نفس و کیفیت ارتباط آن با بدن، متفاوت است.

فلسفه مشاء
مشاییان، که به حدوث نفس باور دارند و معتقدند هرگاه بدن به حد مطلوبى از استعداد برسد، قابلیت پذیرش نفس را پیدا مى کند و از سوى علل مجرى و غیر جسمانى نفس به آن افاضه مى شود، در ابطال تناسخ مى گویند:
الف: چون رابطه نفس و بدن، رابطه ى قابل و مقبول است، پس با رسیدن بدن به مزاج مناسب، نفسى حادث مى شود و به آن تعلق مى گیرد؛ چرا که پیدایش نخستین نفوس انسانى در ابدان خود مستند به همین جهت است. حال اگر نفس دیگرى که در اثر مرگ، بدن خود را رها کرده است بخواهد به آن بدن جدید تعلق بگیرد. لازمه اش این است که دو نفس به یک بدن وابسته باشند و این محال است. زیرا هر نفسى یگانگى خود را شهود مى کند و نفس دیگرى را که در بدن او تصرف کند نمى یابد.
ب: نفس، صورت بدن و مدبر آن است و به همین خاطر ممکن نیست که نفس براى لحظه اى دست از تدبیر بکشد. بنابراین تناسخ باطل است.

فلسفه ملاصدرا
ملاصدرا با تکیه بر اصل حرکت جوهرى و حدوث جسمانى و بقاى روحانى نفس در ابطال مطلق تناسخ چنین استدلال مى کند که تعلق نفس به بدن یک تعلق ذاتى و ترکیب آن دو ترکیب اتحادى و طبیعى است، نه صناعى یا انضمامى از سوى دیگر، هر یک از جوهر نفس و بدن با یکدیگر در سیلان و حرکت اند؛ یعنى هر دو در ابتداى پیدایش نسبت به کمالات خود بالقوه اند و روى به سوى فعلیت دارند. بنابراین تا هنگامى که نفس به بدن عنصرى تعلق دارد، درجات قوه و فعلیت او متناسب با درجات قوه و فعلیت بدن خاص اوست. حال مى گوییم هر نفسى در مدت حیات دنیوى اش با افعال و اعمال خود به فعلیت مى رسد. به همین خاطر سقوط او به حد قوه ى محض، محال است؛ همان طور که بدن یک حیوان پس از کامل شدن، دیگر به حد نطفه بودن باز نمى گردد. زیرا حرکت همان اشتداد و خروج از قوه به فعلیت است و حرکت معکوس امرى بالعرض است. بنابراین، اگر نفس پس از مفارقت از بدن بخواهد به بدن دیگرى در مرتبه ى جنینى و مثل آن تعلق گیرد، ناگزیر بدن در مرتبه ى قوه و نفس در مرتبه فعلیت خواهد بود و چون ترکیب این دو طبیعى و اتحادى است یعنى هر دو به یک وجود موجودند ترکیب بین دو موجود بالقوه و بالفعل محال است.


منابع :

  1. شهرستانى- الملل و النحل- جلد 2- صفحه 255

  2. جان ناس- تاریخ جامع ادیان- ترجمه على اصغر حکمت- صفحه 156-155

  3. حسین توفیقى- آشنایى با ادیان بزرگ- صفحه 45-40

  4. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 15- صفحه 43

  5. مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 5- صفحه 227- جلد 1- صفحه 164

  6. استاد جعفر سبحانى- محاضرات فى الهیات- تلخیص استاد ربانى گلپایگانى- 607 ـ 608

  7. علی رضا تندرو صالح- مقاله نظریه تناسخ از منظر اسلامی

  8. فاطمه مینایی- دائره المعارف اسلامی- مدخل 2- مقاله تناسخ

  9. اسماعیل روشنتن- مقاله تناسخ در آیین بودیسم

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/113805