ماهیت نظریه اخلاقى آیین بودا
به نظر مى رسد چهار حقیقت عالى دیدگاه غایت انگارانه را نمایان مى کند. نخستین حقیقت عالى، یعنى «رنج»، سرشت ذاتا ناخشنود کننده وجود انسان را بیمار مى بیند. دومین حقیقت عالى علت بیمارى را مى کاود. سومین حقیقت عالى، یعنى ایست رنج این امید را مى پراکند که این بیمارى را مى توان از میان برداشت، و چهارمین حقیقت عالى نقشه اى را نشان مى دهد که با آن مى توان راه درمان را یافت. خلاصه آن که، رنج و ناخوش دلى بیمارى اى است که آیین بودا درمان آن را جست وجو مى کند. به عبارت دیگر، رنج و ناخوشدلى بد است، حال آن که ریشه کنى رنج خوب است. یک چنین نظر، گاهى را به آسانى مى توان در خانواده نظریات غایت انگارانه اخلاقى جاى داد. ظاهرا خودگروى و نیز سودگروى با شاخص هاى بودایى هم خوانى دارند. چنان که دیده ایم، پیروى از پنج دستور، هم به خاطر خود است و هم به خاطر دیگران یعنى هم خود و هم دیگران از پاى بندى به این دستورات سود مى برند. (البته، تا آنجا که هدف راه بودایى برکندن خود است، «خودگروى» نام درخورى براى نظریه اخلاقى بودایى نخواهد بود! اما، سودجویى فرد روشنى یافته را عموما آغاز گاه عملى بودایى مى شمرند، گرچه در تیرواده و نیز مهایانه پیش بینى مى شود که توجه به خود تحول مى پذیرد، زیرا فرد در عمل رو به بهتر شدن است). با آن که سودجویى فرد روشنى یافته در آیین بودا جایگاهى دارد، اما سود رسانى به دیگران بر صدر نشسته است تا آنجا که هدف عمل بودایى برکندن خود است و ناخودى هماره انتظار مى رود که در رفتار حاکى از علاقه به سعادت دیگران رخ نمایاند.
خوبى از نظر آیین بودا
آیین بودا دو برداشت بنیادى از خوبى دارد:
برداشت نخست، برکندن رنج است. برداشت دوم، که اکنون زمان کاویدن آن است، واقعیت یابى نیروانه، یا بوداگى است. در نگاه نخست، ممکن است بر کندن رنج و واقعیت یابى نیروانه دو نام براى یک چیز بنماید، و بى گمان از جهاتى چنین است (بوداگى همان آزادى از رنج است). اما از نگاهى دیگر آنها از زاویه اى مهم ناهمانندى دارند. با آن که برکندن رنج خوبى اى است که در حوزه نظریات غایت انگارانه اخلاقى جاى مى گیرد، واقعیت یابى نیروانه خوبى مطلق، یا خوبى وظیفه گروانه است.
انسان شناسى در آیین بودا
انسان شناسى در آیین بودا بى اندازه در تحول و تکامل بوده است. با این حال، همچنان به عنوان یک رشته، پیوسته رو به تکامل است، یعنى این مفهوم که انسان ها داراى استعداد روشن شدگى اند، در آیین بوداى آغازین تقریبا مضمر بود و در آیین بوداى بعدى آشکار شد. برخى از تعالیم آغازین که حاکى از این مفهومند، از این قرارند:
1. بودا به همه آنانى که گوش شنیدن داشتند تعلیم داد و بندهایى چون طبقه اجتماعى، جنس، تحصیلات یا دیگر ویژگى هاى میزآفرین را برداشت (البته، این حرکت در آن زمان و مکان بى اندازه نامعمول بود).
2. بنا به گزارشى موثق، انسان ها با هر سابقه و پیشینه اى، حقیقتا، در ایام زندگى بودا از آزادى میوه ها چیدند.
3. از همه مهم تر، تعالیم بودا تولد انسان را تولدى نادره و ارزشمند شمرد و بر آن کاملا پاى فشرد، و آن این که کسى که از تولد انسانى خود سود برد، و به آیین بودا عمل کند ره به رهایى برد، زیرا در هیچ یک از پنج سرنوشت دیگر نمى توان ره به آزادى برد.
رسیدن به روشن شدگى
شاخه مهایانه آیین بودا پس از بحثى نسبتا زیاد آشکارا مهر تأیید بر مفهوم بودا سرشتى می زند، که بنابر آن، همه انسان ها سرانجام مى توانند به روشن شدگى ره برند و بدین سان اکنون آنان را باید بودایان جنینى دانست، که تخم یا جنین بوداگى را در خود دارند. اخلاق از شکل ابتدایى و نیز کاملا مترقى این انسان شناسى میوه هاى مهمى چید. در آیین بودا، بوداگى یا واقعیت یابى بوداگى خیر مطلق است. دو قضیه اخلاقى از این تصدیق زاده مى شوند:
1. هر عملى که انسان را به روشن شدگى برد عملى نیکو است، و هر عمل زیانبار براى روشن شدگى عملى بد است (این عمل همچنان وظیفه گروانه است).
2. هر فعلى که نشان از سرشت بوداگى (بینش و همدردى)، دارد فعل نیکویى است و هر فعلى که سد راه سرشت بوداگى باشد فعل بدى است. این رویکردى وظیفه گروانه است، زیرا به نتایج عمل اشاره نمى کند، بلکه حاکى از سرشت ذاتى خود عمل است، چنان که در مقام تعیین ارزش اخلاقى آن عمل، آن را با ارزش مطلق برابر مى نهند. اکنون مى توان دید که نقض دستور نخست، یعنى آسیب رسانى به زندگان، اخلاقا خطا است، اما نه فقط به خاطر آن که تولید رنج براى خود و دیگرى از ثمرات آن است، بلکه به خاطر آن که خود سرشت عمل نیز، یعنى آسیب رسانى به زندگان، با سرشت بوداگى ناسازگارى ذاتى دارد. همین نکته درباره دیگر دستورات غیر رهرویى نیز صادق است، دزدى کردن، دست به کام جویى ناروا زدن، دروغ گفتن، یا مستى کردن هم براى خود و نیز دیگران رنج آور است و هم تجاوز به سرشت بوداگى است.
ناسازگاری آیین بودا با سودگروى میل
با بررسى مفهوم بودایى انسان و ویژگى وظیفه گروانه اخلاق بودایى از جهات مهمى دلیل ناهمانندى اخلاق بودایى را با سودگروى میل در مى یابیم. در نظرگاه میل خوشى اى که عمل خوب براى همه افراد مورد نظر به بار مى آورد، بیش از ناخوشى است. از این رو، در برآورد عددى فرد همه خوشى هایى را که براى کسى آورده با همه ناخوشى هایى که براى دیگران به همراه داشته در ترازو مى نهد و نشان مى دهد که کدام یک بیش از دیگرى است و فعلى را خوب اخلاقى مى داند که «بیشترین خوبى را براى بیشترین افراد» دارد. آیین بودا با دو جنبه این رویکرد ناسازگار است.
وجود عنصر رقابتى در برآورد میل
جنبه نخست آن که در برآورد میل یک عنصر رقابتى وجود دارد؛ خوشى شخص در رقابت با ناخوشى شخص دیگر است. اما اخلاق بودایى از اساس غیر رقابتى است. در تحلیل از پنج دستور غیر رهرو دیده ایم که خوبى من را خوبى شما مینگارد، و بالعکس. بدین سان، هدف آیین بودا «بیشترین خوبى براى بیشترین افراد» نیست؛ هدف خوبى همه است. افزون بر این، رنج در آیین بودا تنها یک بدى مطلق است. چیزى که ناخوشى موجودات مدرک را به بار آورد خوب نمى توان دانست. بدین سان پرهیز از خشونت از نظرگاه آیین بودا ارزش مطلق دارد، نه ارزش نسبى یا وابسته به شرایط. براى آن که اهمیت این نکته را نشان دهم، نظریه «جنگ عادلانه» را مى کاوم. نظریه جنگ عادلانه غربى مستلزم نگرشى رقابتى است، که مسلما در آن وضعیت از شر کمتر جنگ اخلاقا حق طلبانه خوبى زیادترى (محض نمونه، آزادى از حکومت ستمگرانه) پدید مى آید. اما در آیین بودا قطع نظر از هر عمل عرفى اى که ممکن است در کشورهاى بودایى وجود داشته باشد جنگ هاى عادلانه جایى ندارد. شر در یک جامعه به هر اندازه که زیاد باشد، آیین بودا استفاده از خشونت را براى پالودن شر تجویز نمى کند؛ احتمالا براى آزادى کثیرى از افراد از رنج طاقت فرسا آسیب رسانى به تنى چند را روا نمى دارد. در حالى که در یک چنین موردى نظریه اخلاقى میل خشونت را مى پذیرد. این به آن معنا نیست که بوداییان در حیات تاریخى خود هیچ گاه این اصل را زیر پا ننهاده اند. من تنها در پى آنم خود اصل اخلاقى دستورى را روشنگرى کنم. در واقع، هنگامى که به ندرت عمل خشونت آمیز در آیین بوداى متعهد چهره مى نمایاند، بوداییان اخلاق ستیزى آن را به رسمیت مى شناسند و تلویحا آن را مى پذیرند. بدین سان، محض نمونه، بوداییانى که براى پایان دادن جنگ ویتنام جنگیدند و خود را قربانى «صلح» کردند، کرمه بدى را، که به عنوان نتیجه عمل خشونت آمیز عایدشان مى شد، با دلى آرام پذیرفتند.
ناتوانی اخلاق میل از حل برخی مشکلات
جنبه دوم آن که، رگه وظیفه گروانه اخلاق بودایى گره از مسائلى مى گشاید که اخلاق میل ناتوان از گشودن آن است. مثال کلاسیک آن برده دارى است. محض نمونه، اگر بردگان اقلیتى اند که به بردگى گرفته مى شوند و رنجى بسیار شدید نمى برند، اما اکثریت با به بردگى گرفتن آنان بسیار شادکام تر شده اند، بر اساس نظریه میل به سختى مى توان آن را نااخلاقى شمرد. باید معیار وظیفه گروانه داشته باشیم تا نشان دهیم که چرا مى توان یک چنین وضعیتى را نااخلاقى دانست.
برده دارى از چشم انداز دین بودایى
از چشم انداز بودایى، برده دارى به دو دلیل خطا است:
1. احتمالا شرایط زندگى بردگان به گونه اى است که مى توانند آیین بودا را بیاموزند و سلوک دینى کنند و از این رو آنها خواهند توانست از آن، میوه ها برچینند.
2. مهم تر آن که، به بردگى گرفتن دیگرى، نه تنها نفى بوداگى بالقوه یا جنینى بردگان است، پس اساسا سلب خوبى مطلق، آن چنان که آیین بودا آن را تأیید مى کند، است، بلکه با مهربانى، هم دردى، و مهربانى فعال در فرونشاندن رنج دیگران ناسازگارى ذاتى دارد، و گرایش به سهیم کردن دیگران در شادکامى رحیمانه مشخصه بوداگى است؛ در همان حال، برده با گردن نهادن به بردگى باید در وضعیتى زیست کند که نشان از سلب بوداگى بالقوه یا جنینى باشد و از این رو، اساسا نشان از سلب خوبى نیز باشد.
(ادامه دارد..).