گسترش تفکر و حکومت زیدیان در شمال آفریقا

مقدمه
قیام هاى شیعى در دوران امویان و عباسیان در اغلب موارد به شکست انجامید و فرزندان رسول خدا (ص) نتوانستند به حکومت رسیده و عدالت را برقرار سازند. قیام هاى علویان یکى پس از دیگرى به خاک و خون کشیده شد و حکومت هاى آنها از چند ماه تجاوز نمى کرد. علویان با عنوان الرضا من آل محمد و با شعار امر به معروف و نهى از منکر وارد کارزار جنگ شده و چون سیاست علوى را پیشه مى کردند، سریع مغلوب حیله ها و نیرنگ هاى طرف مقابل خود قرار مى گرفتند و مردم نیز که به تعبیر ائمه «الناس عبید الدنیا» اند، در میانه راه که عرصه را بر خود تنگ مى دیدند از اطراف آل الرسول پراکنده شده و آنها را تنها و بى کس رها مى کردند. شاید اشتباه علویان به غیر از تکیه بر مردمى که بارها آنها را آزموده بودند، این بود که مرکز جهان اسلام را براى قیام انتخاب مى کردند و حال آن که از زمانی که از مرکز دست کشیده و به اطراف جهان اسلام سفر کردند، با موفقیت بیشترى روبرو شده و توانستند، دولت هایى هرچند کوچک برپا ساخته و به حکومت بپردازند. زیدیان که قیام گرهایى قهار بودند، توانستند در شمال آفریقا، شمال ایران و یمن به حکومت رسیده و تاکنون با فراز و نشیب فراوان حداقل در یمن باقى بمانند. انتظار مى رفت که گسترش فکر آنها بیشتر از این باشد، ولى گویا قعود ائمه اطهار و کار فرهنگى کردن ثمره بیشترى داد و نشان داد که ائمه آنچه را در خشت خام مى دیدند، امامان زیدى حتى در آینه هم نمى دیدند.

قیام های زیدیان
بعد از شهادت زید بن على (ع)، یحیى فرزند زید به خراسان بزرگ رفت و در جوزجان با لشکر امویان پیکارنمود و در رمضان سال 126هجرى به شهادت رسید. بعد از شهادت یحیى، نفس زکیه ادعاى مهدویت نمود. در سال 132 هجرى عباسیان با حمایت ابومسلم خراسانى حکومت را از امویان گرفتند. در سال 145 هجرى نفس زکیه در مدینه علیه منصور عباسى قیام نمود و به شهادت رسید. ابراهیم بن عبدالله برادر نفس زکیه در سال 145 هجرى در بصره قیام نمود و سپس راهى کوفه شد و در راه کوفه پس از درگیرى با لشکر عباسیان، به شهادت رسید. شهید فخ در سال 169 هجرى در مدینه قیام نمود و در ذى القعده همان سال به مکه رفت. وى در منطقه فخ با عباسیان درگیر شد و در هشتم ذى الحجه همان سال در سن 26 سالگى با یارانش به شهادت رسید. ابن طباطبا در سال 199 هجرى در زمان جنگ قدرت میان مأمون و امین عباسى در کوفه قیام نمود. وى در همان سال به طور ناگهانى درگذشت و احتمالا توسط ابوالسرایا فرمانده عباسى که با وى هم پیمان بود، مسموم شده بود.

ادریسیان در مغرب
ترویج فکر قیام عبدالله بن حسن محض که در نفس زکیه تجلى یافت، به دیگر برادران نفس زکیه و پسران عبدالله بن حسن محض سرایت کرد و ابراهیم در بصره قیام کرد؛ یحیى به دیلم رفت و بعد از قیام و امان به حبس افتاد و وفات کرد. ادریس به شاخ آفریقا فرار کرد و سلیمان برادرش را به دنبال خود کشید و حکومت ادارسه را بنیان نهاد. این شش پسر عبدالله بودند که همگى جنگیدند و برخى شهید شده و برخى با این که در خیلى از قیام ها شرکت کردند، ولى مرگ به صورت شهادت به سراغ آنها نیامد و در بستر چه در زندان یا در قصر از دنیا رفتند. ادریس بن عبدالله بن حسن بن حسن در کنار بردارش یحیى، در قیام حسین بن على بن حسن مثلث در فخ حضور داشت، ولى از آن قیام جان سالم به در برد و به شمال آفریقا فرار کرد. وى با کمک غلامش راشد و یکى از شیعیان مصر به مراکش رفته و در شهر ولیه (ولیلى) مورد استقبال رئیس قبیله أوربه قرار گرفت و با وى به عنوان امام بیعت کردند و این چنین در سال 172 هجرى پایه دولتى کوچک را در مغرب بنا نهاد. ادریس براى گسترش حکومت خود به اطراف حمله کرد و شهر تلمسان را تصرف کرد و مسجدى را بنا نهاد. پس از این نبرد، ادریس به نام خود سکه ضرب کرد و این چنین حکومت عباسیان را به چالش فرا خواند. در این هنگام عباسیان براى معدوم ساختن این حکومت مستقل دست به کار شدند. گویا بعد مسافت و عدم آشنایى با منطقه، عباسیان را براى لشکرکشى منصرف ساخته و در پى نقشه دیگرى برآمدند. برخى از مورخان مثل ابوالفرج اصفهانى بیان کرده اند که عباسیان، سلیمان بن جریر از متکلمان بتریه زیدى مذهب را به عنوان کسى که زیدى است، ولى نقشه قتل ادریس را به همراه دارد، روانه آفریقا کرده و وى توانست با مسموم کردن ادریس به تزلزل حکومت ادریسیان کمک کند. (مقاتل الطالبیین، ص407.) یعقوبى که نزدیک به این زمان زندگى مى کرده است، مى نویسد: «مردم مغرب مى گویند که خلیفه عباسى کسى فرستاد و ادریس را با زهر کشت». (تاریخ یعقوبى، ج2، ص407، ترجمه آیتى)، در زمان مرگ ادریس، فرزندش در شکم مادرش بود و همین باعث برخى شک و شبهه ها در نسبت ادریسیان به اهل بیت بود. با تولد فرزندش، وى را ادریس نامیدند. تا زمان بلوغ این فرزند، حکومت در دست مشاوران و غلامان و وزیران ادریس اول بود. ادریس به سن رشد رسیده و مردم با وى به عنوان امام بیعت کردند. ادریس در اوائل حکومت خویش شهر فاس را بنیان نهاد و مرکز حکومت خویش قرار داد. در دوران ادریس لشکرکشى هاى فراوانى به اطراف شد و بعد از بیست و یک سال حکومت، در سال 213 هجرى در سن سى و شش سالگى از دنیا رفت.

جانشینان ادریس
بعد از وى پسر بزرگش، محمد جانشین پدر شد. وى قلمرو خود را بین برادرانش تقسیم کرد و برخى برادران وى، به جاى قدردانى، بر او شوریدند و به این نکته توجه نداشتند که او نیز مثل خیلى از شاهان و امیران مى توانست به جاى تقسیم حکومت، آنها را از سر راه خود بردارد. محمد با حکومتى نه چندان استوار، در سال 221 هجرى در فاس درگذشت و فرزندش على در سن 9 سالگى به حکومت نشست. گویا مقدر بود در دولت ادریسیان، آن امیرانى که در سن کم به حکومت مى رسند، بهتر از بقیه حکومت کرده و براى مردم آرامش و آسایش بیشتر بیاورند. على بن محمد بن ادریس بن ادریس را به عدالت پرورى و فضائل نیکو ستوده اند و روزگار وى را، از بهترین دوران هاى حکومت أدارسه دانسته اند، ولى او در سن کم در 22 سالگى درگذشت و زمام امور را در سال 234 هجرى به برادرش یحیى سپرد. یحیى نیز به رتق و فتق امور پرداخته و حکومتى آرام، با رفاه نسبى براى مردم ایجاد کرد و پانزده سال بر قلمرو ادارسه حکومت کرد و در سال 249 هجرى از دنیا رفت و فرزندش یحیى بر اریکه قدرت تکیه زد.

دوران آشفتگی، دست نشاندگی و محو شدن
از این زمان به بعد زمان ناخوشى ها و بى تدبیرى هاى حکومت ادریسیان آغاز شد و به مصداق «اذا فسد العالم فسد العالم» و به تعبیر «الناس على دین ملوکهم»؛ چون رهبر سیاسى که رهبر معنوى مردم نیز بود، فاسد شد، جنگ هاى داخلى نیز شروع شد و یحیى بعد از سه سال، بر اثر شورش مردم گریخت و جان باخت. مردم فاس بعد از یحیى، با على بن عمر بن ادریس بن ادریس که از عموزادگان یحیى بود، بیعت کرده و او رهبر سیاسى مذهبى زیدیان مغرب شد، ولى هنوز نیامده از عبدالرزاق خارجى (از خوارج صفرى مذهب) شکست خورده و ناپدید شد. مردم مغرب علیه خوارج شوریدند و با یحیى بن قاسم بن ادریس بن ادریس بیعت کردند. او حدود چهل سال بر مغرب حکومت کرد. اکثر عمر یحیى بن قاسم به جنگ با خوارج صفرى مذهب طى شد و جان خود را بر سر همین جنگ ها نهاد. وى در سال 292 هـ. از ربیع بن سلیمان خارجى شکست خورد و در آن جنگ کشته شد. (ر. ک: نصرالله سعدون، دولة الادارسة فى المغرب والاندلس، ص13ـ19)
بعد از کشته شدن یحیى، مردم فاس با یحیى بن ادریس بن عمر بن ادریس بن ادریس بیعت کرده و وى را که مردى فقیه بود، امام خود دانستند. مردم مغرب که اسلامشان را مدیون علویان مى دانستند، همیشه از امامت علویان حمایت کرده و آنها را بر خوارج و عباسیان ترجیح مى دادند. یحیى بن ادریس مردى مقتدر بود، ولى توفیق یاریش نکرد و دوران حکومت آن با تشکیل حکومت فاطمیان مصادف شد. جنگ دو علوى با دو علوى منتسب به اهل بیت منجر به زیردست قرار گرفتن علویان زیدى شده و حکومت فاطمیان را به رسمیت شناختند. از این دوره به بعد دیگر از حکومتى مستقل خبرى نبود و فرمانداران فاس دست نشاندگان دولت فاطمى بودند. بنابراین از سال 305 هجرى عملا دیگر دولتى به نام ادریسیان نبود، ولى جنگ و گریزها ادامه داشت تا این که در سال 375 هجرى دولت ادریسان براى همیشه، به تاریخ پیوستند. اگر دولت ادارسه به تاریخ پیوست، کم کم تفکر زیدیه نیز در شمال آفریقا محو شد و دیگر اثرى از آن باقى نماند، ولى نسل بنى الحسن از بین نرفت و سادات بنى الحسن در مغرب با عنوان شرفاء و در مذهب اهل سنت با گرایش مالکى و شافعى به راه خود ادامه داده و اکنون نیز از احترام بالایى برخوردارند. (ر. ک: مدخل «آل ادریس»، دائرة المعارف بزرگ اسلامى.)

خلاصه مطالب
1. ادریس بن عبدالله در قیام شهید فخ حضور داشت و جان سالم به در برد و به شمال آفریقا فرار نمود. در مراکش با وى به عنوان امام بیعت کردند و توانست در سال 172 هجرى دولت کوچکى را در مغرب بنیان نهد.
2. عباسیان به دلیل بعد مسافت و عدم آشنایى با منطقه، از لشکر کشى علیه ادریس منصرف شده و احتمالا سلیمان بن جریر را نزد وى فرستادند و او ادریس را بین سال هاى 175 تا 178 هجرى مسموم نمود.
3. پس از ادریس، فرزندش ادریس مثنى که در هنگام مرگ پدر در شکم مادر بود، به امامت رسید و شهر فاس را بنیان نهاد و مقر حکومت خویش قرار داد. وى در سال 213 هجرى در سن 36سالگى درگذشت.
4. پس از ادریس مثنى، پسرش محمد جانشین وى شد. وى قلمرو خود را بین برادرانش تقسیم نمود، اما برادرانش بر او شوریدند و سرانجام وى در سال 221 هجرى درگذشت و فرزند 9 ساله اش على به حکومت رسید و او در سال 234 هجرى از دنیا رفت و برادرش یحیى به حکومت رسید. یحیى در سال 249 هجرى از دنیا رفت و فرزندش یحیى به حکومت رسید که پس از سه سال در اثر شورش مردم و جنگ هاى داخلى گریخت و جان باخت.
5. پس از یحیى مردم با عموزاده اش على بن عمر بیعت کردند و او نیز در سال 292 هجرى از ربیع بن سلیمان خارجى شکست خورد و در جنگ با وى کشته شد. پس از او مردم فاس با یحیى بن ادریس بیعت نمودند. دولت وى با تشکیل حکومت فاطمیان مصادف شد و پس از سال 305 هجرى ادریسیان عملا حکومتى نداشتند و فرمانداران فاس دست نشانده فاطمیان بودند. سرانجام در سال 375 هجرى دولت ادریسیان کلا برچیده شد و تفکر زیدى در شمال آفریقا محو گردید. امروزه سادات حسنى با عنوان شرفا و در مذهب مالکى و شافعى، در مغرب مورد احترام اند.


منابع :

  1. مهدى فرمانیان و سیدعلى موسوى نژاد- درسنامه زیدیه- تاریخ و عقاید- نشر ادیان

  2. www. adyan. org

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/114167