علاج اصرار بر گناه، و دواء براى دستیابى به توبه، نیاز به تحصیل اسباب آن دارد و آن عبارت است از علم و ذکر و مجاهدت با عمل. اما علم به این است که بداند که آنچه بهتر و پایدارتر است آن سراى آخرت است و گناهان موجب شقاوتى (بدبختی) بس بزرگ براى او در دنیا و آخرت خواهد بود و آنچه که انسان را از این شقاوت عظمى نجات می بخشد و محبت حضرت حق تعالى را کسب می کند و آدمى را به جوار حضرت ذوالجلال و لقاء او می رساند توبه است و لذت لقاء الله همان لذتى است که نه چشمى دیده و نه گوشى شنیده و نه به قلب احدى خطور نموده است.
از اینکه بگذریم باید دانست که علم با غفلت نفعى به حال آدمى ندارد مگر اینکه انسان متذکر شود. و علامت فکر نافع این است که آن فکر در تغییر و تحول احوال آدمى اثر بگذارد و در عواقب سوئى که به خاطر تفریط و زیاده روى در منافع زودرس دنیائى در انتظارش هست او را به تفکر وا دارد، مثلا اگر به مؤمنى ناسزائى گفته باید بداند که این ناسزا براى او در آخرت عذابى به دنبال خواهد داشت عذابى که قابل قیاس با عذاب هاى دنیائى نیست و این علم با غفلت از آن، فایده اى نخواهد داشت مگر اینکه ذکر و یاد آورى به دنبال داشته باشد.
ذکر هم نمی تواند فایده زیادى داشته باشد مگر اینکه این یاد آورى و تذکر آن سوء عاقبت و آن سرانجام شوم که در انتظارش هست دائمى گردد تا اینکه در حالش تغییرى به وجود آورد. مثل اینکه اگر به سلطانى در غیابش ناسزائى گفته باشد و بفهمد این ماجرا به سلطان رسیده و سلطان او را براى عقوبت احضار نماید، چنین کسى حالش چگونه خواهد بود؟ مدام در فکر این است که سلطان بر سر او چه خواهد آورد و چه مجازاتى در انتظار او است و چگونه چنین کسى دائما در غم و اندوه است و خود را ملامت می کند و هر گاه صحنه مجازات را به خاطر آورد که سلطان به جلادان دستور دهد که او را بگیرند و زبانش را از کام بیرون کشند چگونه حزن و اندوهش افزون مى شود، و عقوبتى در عالم نیست مگر اینکه او براى خود آن را آماده می بیند و از تصور آن درد می کشد و متألم می شود حتى گاه دیده شده که شخص جانى از شدت ترس قبل از تحمل مجازات تلف شده و یا اینکه دیوانه شده است، و به همین دلیل است که گفته اند: گاه مى شود که فکر کامل صحیح از خود آنچه که انسان درباره آن مى اندیشد در قلب اثر بیشترى دارد.
خلاصه هر گاه انسان در عظمت و بزرگى امر آخرت بیاندیشد و لذات بهشت با انواع و اقسام آن و بهجت و سرور و کرامتش را تصور کند، و از آن طرف حسرت محروم شدن از این ها، و درد و رنج عذاب آخرت و وقوع آن را بر نفس خود در نظر آورد، حتما همین تفکر و اندیشیدن اثرى به جاى می گذارد که آن اثر در تکمیل توبه اش مؤثر خواهد بود. براى کسانی که در ابتداى راه هستند فکر درباره مرگ و شدت و سکرات آن و ناراحتى و حرارت و درد و رنج هنگام مفارقت روح از بدن، و حسرت آدمى در آن حال و جدائى او از جمیع آنچه که به آنها دل بسته و همه کسانی که با آنها انس گرفته و وحشت و تاریکى قبر و غربت آدمى در گور بسیار مؤثر است شاعر عرب می گوید:
و فی ذکر هول الموت و القبر *** و البلا عن اللهو و اللذات للمرء زاجر
و در یادآورى هول و هراس مرگ و قبر و پوسیدن بدن در گور عاملى نهفته است که آدمى را از لهو و لعب و لذات دنیائى باز مى دارد.
میرزاجواد ملکی می فرمایند: «بعضى از مستمعین دیده ام که هنگام مذاکره در احوال مرگ و مردگان، ظرف چند روز عقلشان را از دست داده به گونه ای که به معالجه نیاز پیدا کرد و لذا او را از حضور در آن مجلس و فکر درباره مرگ منع نمودم و دستور دادم که در رحمت خدا و بیکرانگى دریاى عفو و بخشش او بیاندیشد و اخباری که در مورد مرگ صالحان، و لذت آنچه که اولیاء خدا با مرگ به آن رسیده اند و شوقى که آنها به لقاء حضرت ذو الجلال و کرامات او داشته اند را از نظر بگذراند، تا از آن حالى که در آن است بهبودى حاصل کند.»
خلاصه کلام آنکه آدمى اگر بدین ترتیب که ذکر شد در عواقب احوال خود بیاندیشد کمترین اثرى که در وجود او خواهد داشت، بریدن او از گناهان است. و اما اینکه می بینیم در اکثر مردم چنین اثرى نمی گذارد بدان خاطر است که آنها از یاد مرگ و قبر غافل هستند و اگر هم دچار عارضه اى شوند و مرگ را به خاطر آورند فورا خود را از یاد مرگ به امر دیگرى مشغول می سازند.
ولى بزرگان چنین نبودند بلکه مرتب به قبر خود سر مى زدند و در آن مى خوابیدند و خود را به آنچه که اشقیاء در گور خطاب مى شوند مخاطب مى ساختند تا این عمل مانع این شود که آنها بدون تهیه اسباب سفر آخرت به این منزل وارد شوند، و شیوه بعضى از آنها این بود که براى خود قبرى آماده ساخته بود و مى آمد و در آن مى خوابید بعد این آیه شریفه را که زبان حال آدمیان، پس از مرگ است تلاوت می نمود و می گفت: «رب ارجعون* لعلى اعمل صالحا؛ خدایا مرا برگردان امید است که دیگر کارهایم نیک و پسندیده باشد.» (مؤمنون/ 99- 100)
بعد خطاب به خود می گفت: فلانى برخیز پروردگارت تو را برگرداند پس در انجام اعمال صالح همت گمار قبل از اینکه روزى بیاید که هر چه آرزوى بازگشت به دنیا کنى بدان دست نیابى. و با جدیت و کوشش بیشتر به عبادت مى پرداخت.
علامه اشرفى مازندرانى آتش زیادى برمى افروخت و دستور می داد که او را به ریسمانى ببندند و به سوى آتش کشند و درد و رنج آتش دنیا را به خود مى چشاند. و اگر آدمى بخواهد که تفکر در این مسائل، در او تأثیر بگذارد باید در این راه مبالغه کند مثلا سکرات مرگ و قبر و پوسیدگى بدن در گور را براى خود تصور کند، و طراوت فعلى صورتش را ببیند و با چشم خیال در قبرش بنگرد که چگونه قبر این چهره زیبا را زشت ساخته حدقه هاى چشم بر گونه ها جارى شده و گوشتهاى بدن سوراخ سوراخ گشته، موهایش پوسیده، آنچنان این چهره زشت و کریه گردیده که آدمى از مشاهده آن وحشت می کند و هر بیننده اى منزجر مى شود، و بعد ناگهان رسیدن مرگ و مرض را به خاطر آورد.
چه بسیار کسانى که شب صحیح و سالم به بستر رفتند و صبح جنازه آنها از بستر برداشته شد و چه بسا کسانی که شب سالم به خواب رفتند و صبح بیمار برخواستند و چه بسا بیماری که هر چه به معالجه مى پردازد و به امید بهبودى درد می کشد به مرگ نزدیکتر مى شود و فراق و جدائى از دوستان را نزدیکتر مشاهده می کند تا آنجا که حتى فرزندانش هم فراموشش مى شود و در حالتى قرار می گیرد و وحشت و ترسى بر او عارض مى شود که زبان را یاراى گفتن آن نیست و به چنان وضع ناخوشایندى گرفتار شود که بیانش ممکن نیست و در شرایطى دیده از جهان فرو می بندد که دستش از همه جا و همه چیز کوتاه است و آنان که گرد او گرفته اند نه میتوانند نفعى به او رسانند و نه آنچه را که بر سرش مى آید از او دور سازند.
هر یک از ما باید بداند که جامعه انسانى به منزله کاروانى است که ساربان آن به آهنگ خرابى و ویرانى این دنیا اشترانش را میراند و منادى آنان را به مرگ فرا می خواند.
آگاه باشید که دنیا پیمان شکنى مکار است که هر روز شوهرى براى خود گیرد و در هر شبى اهلى را به قتل رساند و در هر ساعتى جمعى را پریشان سازد و چه بسیار کسانى از پیشینیان بودند که به این دنیا دل بستند و به فخر و مباهات به آن پرداختند ولى همه آنها را درهم کوبید و روانه دوزخشان ساخت، کجاست آنکه مال و ثروت دنیا را جمع کرد و در حفظ و حراست آنها بسیار کوشید و از انفاق در راه خدا بخل ورزید، کجاست آنکه مستى ها نمود و لشگرها گرد آورد و بر منبرها بالا رفت، کجاست آنکه خانه ها ساخت، و قصرها بالا برد، و مردمان را گرد آورد همه این ها چند روزى بیش نبود و عاقبت نهنگ مرگ آنها را در کام خود فرو برد.
براى بریدن و دور شدن از معاصى همین تفکر در کیفیت مرگ مردمان صالح و افراد نابکار تو را کفایت می کند و اگر بنده اى به انجام توبه موفق شد سزاوار است که براى خود دفترى تهیه کند و هر آنچه که از حقوق خدا از عبادات و سایر فرائض متوجه او می شود و آنچه را که می بایست از آن اجتناب کند در آن بنویسد.
هم چنین حقوق مردم را از مال و آبرو و سایر حقوق آنها که مربوط به او مى شود ثبت کند، بعد براى هر یک از اعضاء و جوارح بدن خود از قلب و گوش و چشم و زبان و ذائقه و شامه و دست و پا و شکم و سایر اعضاء، صفحه اى مشخص سازد، بعد اقسام طاعات را از نماز و زکات و خمس و روزه و حج و امر به معروف و نهى از منکر و عهد و سوگند و نذر و کفارات و جواب سلام، و صله ارحام و بر و نیکى به پدر و مادر و اداء حقوق برادران که بسیار است و در حدیث آمده که خدا به چیزى برتر از اداء حق مؤمن پرستیده نشده است، و نفقه زوجه و سایر حقوق آن و نفقه و خرجى نزدیکانش اگر آنها تهیدست هستند و او ثروتمند و نفقه حیواناتى که در اختیار گرفته، و تقدیر معیشت بدون اسراف و بخل و طلب حلال، و رفع ضرر از نفس و مال و ازدواج در صورت ترس از وقوع در حرام بدون آن و راستى در گفتار و همچنین در کردار (طبق نظر برخی از عالمان)، و اداء امانت به نیک و بد و مؤمن و فاجر و وفاء به عهد و وعده، و صرف نعمتهاى خدا در آن مواردى که براى آن آفریده شده و سجده هنگام تلاوت عزائم (آیه هایی که سجده واجب دارند) و استماع (گوش دادن) آن و بلکه سماع (شنیدن) آن، همه این ها از واجبات عینى است.
و اما واجبات کفائى مثل جهاد و امر به معروف و نهى از منکر و فتوا و قضاء در صورت نیاز جامعه به این ها و وسیله نجات کسى را که مشرف به هلاکت است فراهم نمودن و کسى را که فریاد رسى مى طلبد در صورت قدرت پاسخ گفتن، و اطعام گرسنگان بر آن کس که توانائى دارد در صورتی که صدقات واجبه آن را کفایت نکند و تحمل شهادات در صورت عدم تعین آن بر او، و الا که در این صورت واجب عینى خواهد بود، همچنین تجهیز مردگان و غسل و دفن، و سایر ولایتهاى دیگر، و ابقاء ضروریات بقاء براى نوع، می باشد.
سپس در طاعات قلبى تأمل کند که آن نیز یا عینى است و یا کفائى، از جمله واجبات عینى قلبى، شناخت اصول عقاید و لو به طور اجمال و معرفت احکام شرعى و لو به تقلید از مجتهدى در هنگام عمل و معرفت اخلاق و آفات اعمال و توبه و شکر و صبر و خوف و رجاء و نیت و اخلاص و غیر این ها از اعمال قلبى که بر هر مکلف واجب است.
و از جمله واجبات کفائى قلبى، معرفت و آشنائى به علم کلام براى پاسخ به شبهات دینی و معرفت احکام شرعى زیادتر از آنچه بر هر کس واجب عینى است.
سپس به تفکر درباره معاصى و گناهان بپردازد زیرا گناهان بر چند قسم است یک قسم گناهانى است که در اصل شرع حرام گشته مثل شرب خمر و زنا، و یک قسم به قصد و نیت است مثل خرید و فروش در راه کمک به معصیت، قسم دیگر معاصى جوارح و اعضاى بدن، و یک قسم معاصى دل و هر یک از این ها یا کبیره است و یا صغیره.
انسان هر گاه اراده توبه کند می بایست در واجبات و محرمات بنگرد و تأمل نماید و یکى یکى را از نظر بگذراند بعد هر یک از این آنها را به اعضاء و جوارح بدن تقسیم کند و براى هر عضوى واجبات و محرمات مربوط به آن عضو را در صفحه اى بنویسد، و در صفحه دو جدول رسم نماید و در زیر هر جدول دو جدول دیگر بکشد، بعد اوقات عمرش را از هنگام بلوغ تا زمان توبه به تفصیل بررسى کند و ببیند آیا در این مدت واجبى از او فوت شده و یا به عمل حرامى مبتلا گشته و اگر چنین بوده هر یک را در ستون مخصوص به آن بنویسد، بعد ببیند آیا این واجبى که از او فوت شده و یا این عمل حرامی که مرتکب گشته از حق الله بوده یا حق الناس، و باز هر کدام را در جدول مخصوص ثبت کند و بعد آنهایى را که از حقوق الهى بوده ببیند آیا براى آن قضاء یا کفاره اى هست یا خیر و این را هم قید کند، بعد در اموری که به حقوق مردم مربوط می شود بنگرد و ببیند آیا اداء آنها ممکن است یا جز استغفار و هدیه اعمال نیک براى آنها، راه دیگرى ندارد. این را هم در جاى خود ثبت کند و بعد به جستجو بپردازد و آنچه را در کودکى در اموال مردم تصرف نموده، در صفحه جداگانه بنویسد و اگر ضمانت مالى از مسلمان یا ذمى بر گردن او است قید نماید و به رهائى ذمه اش از حقوق دیگران همت گمارد.
پس از انجام این امور غسل توبه کند و به مکان خلوتى رود و ابتدا آنچه را که سید ابن طاووس در اقبال از رسول خدا (ص) براى تائب بیان داشته انجام دهد سپس به سجده رود و اگر بر خاکستر نشیند سزاوارتر است و خدا را به اسماء حسنایش بخواند و بسیار از نام هاى جمالیه پروردگار بر زبان آورد و آن را به گفتن "یا ارحم الراحمین؛ ای مهربان ترین مهربانان" ختم کند، تا هفت مرتبه، سپس به گناهان خود اعتراف کند و تا آنجا که ممکن است آنها را بشمارد، سپس از اینکه خدا به او این قدر مهلت داده و باب توبه را به روى او گشوده خدا را حمد و سپاس گوید و بر محمد (ص) و آل او درود فرستد و در این امر مبالغه کند پس از آن بر همه انبیاء و پیامبران و ملائکه الله و جمیع بندگان صالح خدا و همه مؤمنان درود فرستد، و براى فرج و عافیت و نصر و یارى امام زمانش حضرت صاحب الزمان (ع) دعا کند.
پس از آن سرش را برهنه کند و خاک بر سرش بپاشد و در خاک بغلطد و چون زن فرزند از دست داده بگرید و در استغفار الحاح و اصرار نماید و بگوید: «اى آنکه جواب دشمن ترین آفریده ات را که ابلیس باشد دادى مرا در قبول توبه ام جواب ده و در اتمام آن مرا موفق بدار چرا که خیر تماما به دست تو است و توئى که هر چه بخواهى می کنى.» سپس بگوید "یا کریم العفو" و بگوید "اى آنکه بدیها را به نیکى بدل مى سازى بر محمد و آل او درود فرست و گناهان مرا به دو چندان آن از حسنات مبدل فرما، اى آنکه سحره فرعون را پذیرفتى بر محمد و آل او درود فرست و مرا بپذیر." بعد بگوید بارالها اگر پیش از من مثل مرا پذیرفته اى مرا هم بپذیر اى آنکه سحره را پذیرفتى مرا بپذیر، بارالها اگر تا به حال مثل مرا نپذیرفته اى پس الان مرا و امثال مرا بپذیر و این ظهور دیگرى از دریاى بیکران رحمتت باشد که تا به حال در وجود نبوده، چرا که رحمت تو هر چیز را فرا می گیرد، و من چیزى هستم پس مرا از رحمتت بهره مند ساز اى مهربان ترین مهربانان، و این جملات را سه بار تکرار کند و هر مرتبه آن را با صلوات و گفتن: «ما شاء الله لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم» ختم کند. سپس تصمیم بگیرد که در آینده دیگر گرد گناه نگردد و از خدا در این باره یارى طلبد و به کامل ساختن توبه آنگونه که ذکرش گذشت بپردازد و نسبت به قبول توبه اش خوشبین باشد و در وفا به توبه اش پیوسته مراقبت کند و اگر احیانا گناهى را مرتکب شد دوباره توبه کند و اخبار رجاء و امیدوارى به رحمت پروردگار را در نظر آورد و از رحمت خدا و قبول توبه مجدد مأیوس نگردد، که مادام که بنده از توبه خسته نشده خدا او را از مغفرتش منع نمی کند که او بسیار توبه پذیر و مهربان است.
هر چه گناهش بیشتر و بزرگتر است می بایست که در طلب مغفرت الحاح و اصرار بیشترى داشته باشد و توبه پدرش آدم را به خاطر بیاورد که بنابر آنچه روایت شده دویست سال گریست.
یا توبه داود پیامبر (ع) را در نظر آورد که چهل روز سر از سجده بر نداشت به طوری که پیشانى و زانوانش جراحت شد و از اشک چشمانش گیاه روئید و آن گیاه را به آتش درون سوزانید، آنگاه که از شدت حزن آه می کشید، پس از توبه اش هم باز در بیابان می رفت و بر نفس خود نوحه مى نمود و بر گناهانش اشک می ریخت و روایت شده که هر گاه داود قصد این کار را داشت سلیمان دستور مى داد که در میان مردم ندا کنند که هر کس میل دارد نوحه داود را بر خویشتن بشنود بیاید. مردم می آمدند، و گرد او جمع زیادى از انسان و وحوش جمع می شدند او ابتدا به ثناء ذات اقدس حق مى پرداخت. سپس بهشت و دوزخ را یاد مى نمود و سپس از هول و هراس قیامت سخن می گفت آنگاه شروع به نوحه کردن بر نفس خود مى نمود به نحوی که از مردم و وحوش جمع زیادى مى مردند. سپس سلیمان می گفت "اى پدر مستمعین را از هم پاشیدى" و او شروع به دعا نمود در این بین یکى از عباد فریاد بر مى آورد که اى داود چه زود در طلب جزاء از خدایت بر آمدى که داود مى افتاد و از حال می رفت.
سلیمان تختى مى آورد و او را به همان حال به خانه می برد و در میان مردم منادى ندا می کرد که هر کس از او آشنائى با داود بوده تختى بیاورد جنازه او را ببرد که کسانی که با او بودند یاد بهشت و جهنم آنها را کشته است، زن مى آمد و آشنایش را می برد و می گفت اى کسی که او را یاد آتش کشت، اى کسی که ترس از دوزخ او را از پاى در آورد، و حال عارفان به خدا و به عظمت حضرت حق تعالى چنین بوده با اینکه خطاهایشان گناهى از گناهان ما نبوده، و آنها معصوم از ارتکاب گناه هستند، و خطاى آنها ترک اولى اى بیش نبوده است.
البته لازم به تذکر است که برخی از اموری که در بالا ذکر شد، اموری هستند که در کمال توبه تاثیر دارند. و برای تحقق توبه پشیمانی حقیقی از گناه و تصمیم به ترک گناه در آینده و سپس جبران حقوق مردم و همچنین حقوق الهی که قضای آنها واجب است کفایت می کند.