انشعابات معتزله (نشریه، جاحظیه و مرداریه)

در بخش اول، دوم و سوم به اهم عقاید فرقه های: واصلیه، عمرویه، هذلیه، نظامیه، اسواریه، معمریه، خابطیه و حدثیه پرداخته شد. در ادامه و در بخش چهارم به اهم آرای فرق: نشریه، جاحظیه و مرداریه اشاره می شود.

*نشریه
پیروان ابوسهل بشربن معتمر هلالى (متوفى 210ه'.) که در آغاز در بصره و از تربیت یافتگان مکتب معتزله بصره بود اما به بغداد رفت و مکتب معتزله بغداد را بنیان گذاشت. او در اصل از مردم کوفه بود. اسحاق بن ندیم مى گوید، او در زمان خود به ریاست معتزله نائل گردید. شاعرى توانا هم بوده که برخى کتب کلام و فقه را به نظم درآورد. روش او در شاعرى مسمط و مزدوج بوده است. شهرستانى او را افضل علماى معتزله خوانده است. گفته اند او به بیمارى پیسى بدن مبتلا شد و به سال دویست و ده هجرى از دنیا رفت. بشر متمایل به شیعه بوده است. به همین دلیل به اتهام رافضى گرى در دوره ى خلافت هارون به زندان افتاد و در زندان قصیده اى مشتمل بر چهل هزار بیت سرود و در آن آراء و عقاید مخالفینش را رد نمود. اما در دوره ى خلافت مأمون، عزیز و مقرب بود. او یکى از امضا کنندگان عهدنامه ولایتعدى امام رضا (ع) می باشد. بشر نسبت به ابوهذیل بدگمان بود و او را متهم به نفاق و دو روئى مى کرد. او را فردى مى دانست که جهت خوشایند مردم زندگى مى کند.

اهم عقاید:
*متولدات

او نظریه خاصى در مورد متولدات دارد و معتقد است که اگر اسباب و عوامل لازم در اختیار انسان باشد او قادر بر ایجاد رنگها و مزه ها و بویها و... دیگر اداراکات می باشد. شهرستانى معتقد است که او این نطر را از فلاسفه طبیعى اخذ کرده است. اما در واقع این اعتقاد مأخوذ از نظر معتزله درباره ى قدرت انسان است. بشر حوزه قدرت انسان را گسترده تر از سایر معتزله مى پنداشت. بطور کلى، فعل آدمى معلول و محصول اراده اوست. اما سئوالى که بلافاصله مطرح مى شود این است که حوزه اراده ى آدمى چقدر است؟ برخى از متکلمان، این حوزه را در حد صفر دانسته و معتقدند که همه چیز ناشى از اراده ذات حق تعالى است و انسان به خودى خود صاحب اختیار، قدرت و اراده نیست. مجبره طرفداران این عقیده اند. اما معتزله براى انسان اثبات قدرت مى کنند. برخى از معتزله حوزه فاعلیت انسان را محدود در حرکات می دانند اما بشر این حوزه را وسیع تر کرده، فاعلیت انسان را به احساسات و ادراکات هم تسرى داده است.

*ایمان و کفر
بشر درباره ایمان و کفر، مومن و کافر معتقد است که روا نیست، خداوند بنده ى مومنى را در حال ایمانش دوست داشته و بنده کافرى را در حال کفرش دشمن بدارد چرا که اگر چنین باشد لازم مى آید خداوند مومن را به خاطر ایمانش پاداش داده و کافر را بخاطر کفرش مجازات کند. حل آنکه مى دانیم چنین نیست. به همین دلیل او مانند دیگر معتزله معتقد نیست که ولایت یا دوستى خداوند خاص مومنان و دشمنى او خاص کافران است. او معتقد است که دوستى و دشمنى خدا، ناشى از ایمان و کفر مردمان است.

*گناه
نظر بشر در موضوع گناه، مخصوصا گناه کبیره این است که اگر فردى گناهى مرتکب شده و سپس توبه کند، خداوند او را خواهد آمرزید لیکن اگر دوباره مرتکب گناه شود، او نیز از آمرزش خویش باز خواهد گشت. بشر گفته، شایسته است که خداوند بنده ى گناهکارى را که امید ایمان او مى رود مهلت دهد.

*مجازات کودکان
در مورد مجازات و عذاب کودکان، بشر معتقد است که خداوند قادر بر تعذیب کودکان هست. اما اگر خداوند طفلى را عذاب فرماید مى توان او را ظالم نامید. و چون ساحت مقدس او از ظلم مبراست و روا نیست که به خداوند ظالم گفته شود، بنابراین اگر خداوند طفلى را عذاب کند باید آن طفل، عاقل و بالغ باشد و به ارتکاب گناهى سزاوار آن عذاب شده باشد.

*اعراض
در مورد «اعراض»، بشر معتقد است که روا نیست که خداوند آفریننده اعراض باشد. این نظریه او نتیجه اعتقادش به تولد است. اعتقاد وى آن است که خداوند را نمى توان به صفت توانا در آفرینش اعراض متصف نمود. از نظر بشر، جزء لایتجزى یا جوهر فرد داراى عرض نیست. این جسم است که همراه با عرض است. او حرکت و سکون، ادراکات، احساسات، طاعت و معصیت، کفر و ایمان و... را عرض مى داند.

*حرکت
در مورد حرکت بشر معتقد است که حرکت از جمله عوارض است. حرکت، جسم را از مکان اول به مکان دوم انتقال مى دهد اما در عین حال خود حرکت خود حرکت نه در مکان اول است و نه در مکان دوم. بطور کلى نظر متکلمین با فلاسفه در موضوع حرکت، اختلافات زیادى دارد. همچنین میان خود متکلمین و از جمله متکلمین معتزلى در این زمینه اختلافاتى دیده مى شود. برخى از معتزله، چون نظام حرکت را ثابت کرده و وجود سکون در خارج را نفى مى کردند. او اعتقاد داشت که سکون خود نوعى حرکت است. به این جهت او سکون را «حرکت اعتماد» نامیده است. ابوبکر ابن اصم، وجود حرکت و سکون، هر دو را در خارج انکار مى کرد و مدعى است که آنچه در خارج موجود است متحرکت است و ساکن، نه حرکت و سکون. معمر، موجود حرکت را در خارج به کلى انکار کرده و همانند پارمندیس و زنون، حرکت را نفى مى کرد. وى عقیده داشت که موجودات پیوسته ساکن اند. نظر بشربن معتمر بیش از همه به نظر معمر نزدیک است. او نیز چون معمر معمر معتقد به جزء لایتحرى بود. در واقع نتیجه طبیعى چنین اعتقادى اینست که فرد، اجسام و ابعاد و... را مجموعه اى از اتم ها و یا جواهر فرد بداند که در کنار هم نشسته اند. بنابراین بشر، نتیجه مى گرفت که هر موجودى در مکان اول و دوم و در همه مکانها ساکن است. به عبارت دیگر حرکت، مجموعه اى از سکون هاى به هم پیوسته است.

*لطف
معتزله، با تعابیر و تفاسیر مختلف موضوع قدرت را براى انسان ثابت مى کنند. اما بیشتر آنان رابطه میان انسان و خدا را منقطع دانسته و در مسائل مختلف پیرامون آن بحث کرده اند. از جمله این موارد بحثى است که معتزله در باب لطف دارند. آنان درباره ى چگونگى لطف خداوند و حدود آن با یکدیگر اختلاف کرده اند. نظر خاص بشربن معتمر درباره لطف این است که خداوند نباید لطف خود را به کسى ارزانى کند که فقط به واسطه لطف او ایمان آورد. چرا که اگر چنین کند او شایسته ى ثواب، و در خور پاداش خواهد بود و از این حیث تفاوتى میان او و فردى که بدون بهره مندى از لطف حق، ایمان آورده نخواهد بود. و این ستمى است در حق شخص اخیر. او معتقد است که نباید توانائى خداوند را با سودمندى و مصلحت خلق محک زد. این وظیفه مخلوق است که به آنچه که سودمندى و مصلحت وى در آن است، عمل کند. خدا موانعى که بنده را از اداى تکلیف باز مى دارد، از سر راه او بر خواهد داشت و موجبات عمل به تکلیف را براى او فراهم خواهد ساخت و این لطف خداوند است در حق انسان.

*جاحظیه
پیروان و اصحاب ابوعثمان عمروبن بحربن محبوب جاحظ (متوفى 255)، را جاحظیه گویند. او نیز یکى از موالى و برده ابوقلمس عمر و بن قطع کنانى فقیمى بوده است. یکى از اجداد او به نام نزاره، شتربانى عمروبن قطع را داشت. بغدادى به نقل از کعبى وى را مردى از بنى کنانه بن خزیمه دانسته اما به طعن گفته است اگر چنین است چرا او کتابى در نکوهش عدنانى ها و کتابى هم در برترى موالى بر عرب نوشته است. جاحظ از علاقه مندان علم و دانش بوده است. بطورى که گفته اند، اگر کتابى به دستش مى رسید آنرا از آغاز تا انجام مى خواند. جاحظ عمرى دراز کرد و در طى بیش از یکصد سال زندگى، دوره خلافت چندین خلیفه عباسى از مهدى تا معتز را درک کرد. در اواخر عمر گرفتار بیماریهاى متعدد شده بود. او نیز چون اسلافش بسیارى از کتب فلاسفه را خوانده بود و در شعر و ادب هم دستى داشت. ابن ندیم در الفهرست ضمن بیان کلماتى از جاحظ نام بیش از صد کتاب از کتب و رساله هاى او را ذکر کرده است.

آراء و عقاید:
*اجسام

جاحظ اعتقاد به جاودانه بودن طبیعت اجسام داشت. به این معنى که معتقد بود طبایع اجسام پس از آنکه پدید آمدند دیگر محال است که نابود شوند. این اعراض اند که تبدیل مى گردند. به همین دلیل در مورد بهشت و دوزخ معتقد است که خدا کسى را به دوزخ نخواهد افکند بلکه آتش طبعا دوزخیان را به خود خواهد کشید او معتقد است که دوزخیان براى همیشه در آتش عذاب نخواهند دید چرا که پس از چندى طبیعت آتش خواهند گرفت.

*اراده
همه معرفت ها فطرى و طبیعى است و از افعال بندگان نیست. به عقیده او انسان ها فعلى جز اراده ندارند و سایر افعال بالطبع از آنان صادر مى گردد. او اراده را چنین تعریف کرده که، «چون سهو از کننده ى کار برطرف شود و به آنچه مى کند دانا باشد او صاحب اراده است، و وى را «مرید» گویند.» او در مورد اراده ى حق تعالى، گفته است که مرید بودن خداوند به این معنى است که سهو در افعال او روا نیست و جهل نیز جایز نمى باشد و روا نیست که مغلوب و مقهور شود.

مسلمان کیست؟
در تعریف مسلمان، جاحظ گفته است، هر کس اعتقاد دارد که حق تعالى جسم نیست، صورت نیست و به چشم دیده نمى شود و عادل است و ظلم نکرده و طلب معصیت نمى کند، و پس از اعتقاد و یقین به موارد فوق اقرار به آنها نماید، او مسلمان است. اما اگر همه موارد فوق را بداند، اما آنها را انکار کند یا آنکه به تشبیه و جبر متمایل شود، او کافر است و مشرک، اگر در هیچیک از امورى که گفتیم نظرى نداشته و فکر نکند، اما خداوند را به خداوندى و محمد بن عبدالله (ص) را به پیامبرى قبول کرده باشد. او مومن است و نمى توان وى را ملامت نمود. شهرستانى گفته است، مذهب جاحظ، به عینه مذهب فلاسفه است الا آنکه بیشتر متمایل به فلاسفه طبیعى بود.

*مرداریه
مرداریه یاران و اصحاب ابوموسى عیسى بن صبیح مردار کوفى، معروف به راهب معتزله و شاگرد بشر بن معتمر و یکى از بزرگان معتزله بغداد بود. ابن ندیم ضمن بر شمردن کتب او گفته است که وى مجرى نیات بشر بن معتمر بود. او در سال دویست و بیست و شش هجرى از دنیا رفت. در زهد، حسن خلق و اخلاق و رفتار نیکوى او داستان ها گفته اند. از جمله گفته اند که وى به هنگام مرگ تمام اموالش را صدقه کرد. همان طور که گفتیم او مدافع عقاید استادش بشر بن معتمر بود اما در چند مورد نظرات تکمیلى دارد که ذیلا مى آوریم.

اهم نظریات
*متولدات

بر سخن استادش در مورد تولد این نکته را افزود که امکان این هست که یک فعل از دو فاعل بر طریق تولید به وجود آید.

*کلام الله
قرآن را مخلوق مى دانست و مدعى بود که مردم مى توانند در فصاحت و بلاغت با قرآن مقابله کنند. او معتقدان به قدم قرآن را کافر مى دانست.

*همکارى با خلفا و سلاطین
ابوموسى معاشرت و مساعدت حکام جور و سلاطین جائر را جایز ندانسته و کسى را که چنین کند کافر دانسته و معتقد است، نین کسى نه وارث مى شود و نه مورث.

*روئیت
ابوموسى از مخالفان سرسخت روئیت است. او هر کس را که مدعى دیدن خداوند با چشم سرباشد کافر دانسته است. بر خلاف بسیارى از معتزله او معتقد است که خداوند انسان را در ارتکاب گناه آزاد گذاشته و مى خواهد که انسان گناه کند. در موضوعات دیگر، همچون امامت او نظر استادش بشر را داشت.
(ادامه دارد ...)
(در بخش اول، دوم، سوم و چهارم به اهم عقاید فرقه های: واصلیه، عمرویه، هذلیه، نظامیه، اسواریه، معمریه، خابطیه، حدثیه نشریه، جاحظیه و مرداریه پرداخته شد. در ادامه و در بخش پنجم به اهم آرای فرق: ثمانیه و هشامیه اشاره خواهد شد.)


منابع :

  1. مجلات هفت آسمان

  2. حسین صابری- تاریخ فرق اسلامی، جلد 1- سمت- 1384

  3. عبدالکریم شهرستانی- الملل و النحل- تصحیح و تحشیه سید محمد رضا نائینی- اقبال 1350

  4. www. adyan. org

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/114393