تغزل آغاز قصاید معمولا از نظر کوتاهی یا بلندی تابع قاعده ای خاص نبود، به همین سبب بعضی از شاعران تغزلهای کوتاه در قصیده های خود می سرودند و بعضی تغزلهای بلند، اما قالب غزل (جز در مواردی خاص مانند شعر مولوی) از نظر کوتاهی و بلندی به تدریج تابع قاعده شده، و می توان در غزلیات سعدی و حافظ و خواجو و عراقی و امثال آنان میزان متوسط ابیات غزل را تعیین کرد و آن تقریبا حدود هفت تا دوازده بیت است.
در تغزلهای عصر سامانی و غزنوی و تا حدودی سلجوقی، زبان تغزل فخیم و حماسی و پر صلابت است و این گونه زبان متناسب است با قصاید اما در دوره ی مغول به سبب از میان رفتن روحیه ی تسلیم و عجز مردمان عصر مغول تناسب دارد.
در تغزل قصاید، عاشق حاکم است و مالک و صاحب اختیار معشوق و دارای حشمت و اقتدار. به همین سبب تغزل، مظهر عشق ورزیها و عشرت جویی ها و کامرانی های عاشق است، بنابراین عشق در تغزل، عشقی است کاملا مجازی و عاشق بر معشوق مسلط و معشوق تسلیم عاشق است و خلاصه ی کلام معشوق وسیله ی ارضای شهوات عاشق است.
اما در غزل، حکم معکوس است: فرمانروا معشوق است و صاحب اختیار، و بر عکس عاشق، عاجز و ناتوان و تسلیم است و منتظر نگاه و لطف معشوق. عشق در غزل معمولا با نوعی هجران و دوری و محرومیت همراه است. غزل مظهر عواطف و احساسات قلبی است. شاعر غزل سرای عهد مغول، در عشق پاکباز است و هوس، عشق او را آلوده نمی سازد. عشق او عشقی است حقیقی و الهی (تحول شعر فارسی، ص247 به بعد) و هر جا هم که زمینی است از کامجویی و شهوت رانی به دور است.
خلاصه ی کلام این که در تغزل، معشوق معین است و در غزل نامعین. در تغزل سخن از شرابخواری و خوشگذرانی و وصال است و در غزل سخن از درد و رنج و فراق و ناکامی است. در تغزل ممکن است شاعر دل در گرو چندین عشق داشته باشد حال آنکه در غزل چنین نیست و بیان شاعر کلی است.
در تغزل مفاهیم محدود است و در غزل وسیع؛ همین حکم در مورد ترکیبات و تعبیرات تغزل و غزل نیز صادق است.
در غزلهای این دوره، سوز و گداز عاشقانه بر غزلها حاکم است. معشوق در مقام ناز است و عاشق در جایگاه نیاز. علت این سوز و گداز (به جز زمینه های تاریخی و رنجها و مصیبتهای مکرر) این نیز تواند بود که در این دوره مانند دوره های پیشین، زیبا پسران ترک و بردگان ترک نژاد وجود ندارد و معشوق نام را بر ننگ ترجیح می دهد و عاشق به حریم معشوق راه ندارد. تاثیر عرفان و رموز عرفانی در غزل این دوره نیز یکی از علل مهم خاکساری عاشق است. علاوه بر این، شکسته شدن روحیه ی ملی و غرور و قدرت ایرانی بر اثر حملات مکرر مغول و مصائب تاریخی و اجتماعی فراوان، و تحقیر شدن شخصیت انسانی در این دوران، یکی از علتهای مهم این خضوع و خشوع است که نمود آن را نه تنها در غزل بلکه در جنبه های دیگر نیز می توان دید و این حالتی است که در شعر فارسی دورانهای بعد نیز ادامه یافته است.
مثنوی در بیشتر دورانهای شعر فارسی، از قالبهای مهم و پرکاربرد بوده است و معمولا موضوعات طولانی را شاعران در این قالب شعری بیان کرده اند. اوزان معروف و پر استعمال آن نیز تقریبا هفت وزن است. (تذکره هفت آسمان، ص5) قرن هفتم و هشتم دوره ی رواج شعر تحقیق و تعلیم است، علاوه بر آن بعضی موضوعات دیگر متناسب با مثنوی نیز در این دوره در این قالب شعری سروده شده است. مثنوی مولوی و بوستان سعدی و گلشن راز شیخ محمود شبستری و ده نامه ها و منظومه های داستانی و عرفانی و اخلاقی خواجوی کرمانی و امیرخسرو دهلوی و امثال آنان و مثنویهای کوتاه حافظ مانند ساقی نامه ی او و مثنوی آهوی وحشی نمونه های بلند و کوتاه مثنویهای این دوره به شمار می رود.
شاعران رباعی سرای معروف سبک عراقی
رباعی نیز از قالبهای ویژه ی شعر فارسی است که در این دوران رواجی تام داشته و در بسیاری از دیوانهای شعر فارسی نمونه های آن را می توان یافت اما رباعیات سه شاعر در این دوره بیش از دیگران قابل ذکر است: ابتدا مولوی که تعداد قابل توجهی رباعی دارد و اگر رباعیات او از نظر موضوع و اهمیت همطراز مثنوی و غزلیات او نیست اما از نظر کمیت و طرح بعضی نکته های عرفانی و ثبت برخی حالات روحی او قابل توجه است. دوم رباعیات افضل الدین کاشانی معروف به باباافضل کاشانی است که اگر تعداد آن بسیار نیست اما از نظر پرمغزی درخور اعتناست و سومین، اوحدالدین کرمانی است که یکی از معروفترین صوفیان جمال پرست است و رباعیات او بیشتر جنبه عرفانی دارد و بعضی از آنها بیانگر شیوه ی تفکر خاص او نیز می باشد.
دیگر قالبهای مهم سبک عراقی
قطعه: معروفترین قطعه سرای فارسی یعنی ابن یمین در این دوره می زیسته است. شعر ابن یمین بیشتر اخلاقی و پند آموز است و بعضی از قطعات او نزد فارسی زبانان معروف است.
ترجیع بند: این قالب شعری نیز در این دوره رواج داشته است. یکی از معروفترین ترجیع بندهای فارسی، ترجیع بند سعدی است که در قرن هفتم سروده شده و ترجیع بند دیگر از آن عراقی است که نوعی ساقی نامه نیز می باشد. سایر قالبهای شعر فارسی نیز کم و بیش در این عصر رواج داشته است.
دوره ی مغول از نظر شعری یکی از متکامل ترین ادوار شعر فارسی است، به همین سبب از جهات ادبی نیز قابل توجه است. در این دوره، صنایع بدیعی در شعر رواجی تام دارد. بعضی از شاعران این دوره مانند سلمان ساوجی به داشتن شعر مصنوع معروف اند. در اشعار او انواع و اقسام صنایع بدیعی معمول و متداول است. در بخشی از قصاید خواجوی کرمانی نیز تصنعات خاص دیده می شود از جمله التزام دو کلمه ی دشوار و بی ربط «شتر و حجره» و «خرس و خروس». این التزام دشوار دامنگیر بعضی از شاعران دیگر بعد از خواجو نیز بوده است. ردیف، که از مختصات شعر فارسی است در این دوره نیز کاربرد فراوان دارد و علاوه بر قصاید، در غزلها نیز جای جای ردیفهای اسمی و فعلی و بعضی از ردیفهای طولانی به کار رفته است. با وجود این استعمال صنایع بدیعی در شعر معاریف این دوره، کاربردی است متعادل و ماهرانه، آنچنان که استخراج آنها از شعر شاعرانی چون سعدی و حافظ ریزبینی و تأمل می طلبد.
در این دوره تشبیه و استعاره (هر دو) رواج دارد و به مناسبت رواج موضوعات عرفانی و دینی و اخلاقی و تربیتی، بسیاری از مسایل ذهنی و مجرد در شعر طرح شده است. اگرچه گروهی از این عناصر خیال، تکراری است اما عناصر جدید و ابداعی نیز در آنها فراوان است. در این دوره تناسب و تضاد و ایهام و پارادوکس (که دو موضوع اخیر آن از قرن ششم بیشتر) به شعر فارسی راه یافته، مورد توجه شاعران بوده است. سایر صنایع بدیعی نیز در شعر این دوره (حتی در شعر سه شاعر بزرگ) به کار رفته اما آنان از افراط در این مورد بازایستاده اند و استعمال آنان بسیار هنرمندانه است.
شاعران معروف این دوره در ترکیب سازی (اگرچه از تجربه ی شاعران پیش از خود فراوان بهره برده اند) اما خود نیز از این جهت قابل توجهند. مولوی از نظر قدرت و تسلط در زبان فارسی از نوابغ شعر فارسی است و بسیاری از مفاهیم تازه را در قالب ترکیبات و اضافات جدید بیان کرده و حافظ و سعدی نیز به نوبه ی خود از ابتکاری خاص بهره دارند و به ویژه سعدی از نظر بلاغی شعرش بیشتر از دیگران قابل توجه است.
در شعر این دوره (به ویژه در شعر سه شاعر بزرگ عصر مغول) نشانه های قابل توجهی از فرهنگ ایرانی را می توان یافت اما بدان سبب که اندیشه ی غالب، اندیشه ی عرفانی و دینی است، اشارات داستانهای مذهبی و اطلاعات علمی و کلامی را در شعر فراوان تر می توان یافت. مفاهیم شعر عرب و تأثیرپذیری از فرهنگ عرب نیز دوره ی مغول موضوعی است وسیع.
عصر مغول، عصر همگانی شدن تصوف است. تعدد خانقاه ها و خانقاه نشینی و رواج نظام خانقاهی در میان صوفیان، از پدیده های این دوران است. رفت و آمد عامه ی مردم به خانقاه ها و شرکت آنان در مجالس وعظ صوفیه، تمایل عموم مردم را به تعالیم صوفیان نشان می دهد. این امر خود بیانگر این است که افکار و اعتقادات عرفانی در تار و پود جامعه ریشه دوانده است و خود سبب می آید که در ادبیات این دوره نیز منعکس شود. از دیدگاه تاثیر عرفان در شعر، می توان شاعران عصر مغول را به سه گروه تقسیم کرد.
الف) شاعران مسلم به مکتب عرفان
شاعرانی که پایبندی آنان به مکتب عرفان مسلم است و در زمره ی عرفا محسوبند و تفکر آنان، تفکر عرفانی است. این گروه دیدی درونی و عرفانی دارند و اشیا و امور مادی و عالم آفرینش را مجازی می دانند و دست شستن از آن را لازم. پی بردن به باطن و کنه امور و اشیا و دریافت حقایق و سیر و سلوک انسانی و وصول به معرفت و فانی شدن در وجود خداوند بنیان تعلیمات و اساس آثار آنان را تشکیل می دهد. البته در میان عارفان نیز در امور فرعی اختلاف نظر بوده است و این اختلاف دیدگاه در اشعار و آثارشان انعکاس دارد. مثلا گروهی از صوفیان (که به صوفیه ی جمال پرست معروفند) جمال های ظاهری را باز تاب و تجلی صفت جمال خداوند می بینند و معتقدند که چون انسان در عالم محسوس به سر می برد اگر می خواهد جمال الهی را مشاهده کند به ناچار باید در جمالهای ظاهری بنگرد.
در زبان فارسی، اوحدالدین کرمانی معروفترین عارفی است که بر این شیوه رفته است و در دوره ی مورد بحث ما، فخرالدین عراقی نیز، این تفکر را قبول داشته است و فکر جمال پرستی در اشعار او آشکارا انعکاس دارد. اما بر خلاف این گروه، در عرفان شمس تبریزی و مولوی، این تفکر مردود است و در آثار اینان طعنه هایی بر گروه اول دیده می شود. شیوه ی رندی و قلندری نیز پسند بعضی از شاعران بوده است و به خصوص در شعر عراقی و حافظ انعکاس یافته و حافظ جای جای در اشعار خود، در انتقاد از زهد ریایی و نشان دادن بی پروایی خویش با استفاده از اخلاق و عادات این گروه، معانی و تعبیرات بدیع آفریده است.
ب) حاکمیت دید بیرونی درشعر شاعران عارف گروه دوم شاعرانی هستند که اگر عارف نیز هستند، در شعرشان دید بیرونی نیز حاکم است اما این دید هوس آلود نیست و شعرشان در بیان زیبایی های ظاهری و عواطف شاعرانه و عاشقانه، سرآمد شعر فارسی است و به هر تقدیر نمی توان شعر آنان را شعر عرفانی دانست. سعدی در بیشتر غزلیات خویش چنین است.
ج) شاعران ظاهر بین: گروه سوم شاعرانی هستند که اگرچه ممکن است گاه گاه زهد و عرفان نیز در شعرشان بازتابهایی داشته باشد اما وسیع نیست و از نظر فکر و دید، دیدی بیرونی و ظاهری دارند. از این گروه است عبید زاکانی.
وسعت و شدت انحطاط ها و فسادهای فردی و اجتماعی در دوره ی مغول (که بخش مهمی از آن نتیجه ی حمله ی مغولان است) سبب آمده است که شاعران تیزبین نسبت به اجتماع عصر خویش نگرشی منتقدانه داشته باشند. انتقاد از احوال اجتماعی، در شعر این دوره بیش از دیگر ادوار شعر فارسی است زیرا بی اعتدالی های اجتماعی در زمان حکومت ترکان وحشی مغول، از سایر زمانها بیشتر بوده است. این انتقادها گاهی به صورت جدی و گاهی با طنز یا حتی هزل بیان شده است. در شعر مولوی، سعدی، حافظ، عبید، اوحدی مراغه ای، سیف الدین فرغانی و بعضی دیگر از شاعران این دوره انتقادهای سخت اجتماعی دیده می شود. حالتهای شادی و خوشی و سرمستی که در شعر دوره ی سامانی و غزنوی وجود داشت در شعر این دوره کمتر دیده می شود. این حالات به تدریج جای خود را به غم و اندوه و ناله و شکوه و شکایت داده است و اگر در بعضی از اشعار (چون غزلهای مولوی)حالت شادی و سرمستی نیز دیده می شود از نوع طرب و مستی آن دوره نیست.
تفکر شاعران سبک عراقی
دید و تفکر غالب در شعر این دوره (حتی در بسیاری از غزلهای عاشقانه) دیدی است عارفانه. شاعران این دوره، طبیعت را صرفا به سبب بهره وری از زیبایی های آن دوست ندارند بلکه آن را از آن جهت دوست دارند که جزئی است پیوسته به کل و صنیع محکم الهی است. اگر منوچهری دامغانی، در انبوهی درختان سرسبز و گلها و ریزش باران زیبایی های خاص ادراک می کند و در سایه ی این درختان جام درمی کشد تا باد باران را با می ممزوج کند و گلبرگهای یاقوت رنگ را در صحن چمن بگسترد و بوستان را چون کلبه ی بزاز کند و باد چون دزدی باشد که بدین کلبه درافتاده و مرغ چون بازاریی که بر کار ناصابر شده است، مولوی آمدن بهار را رمزی از قیامت می بیند و زمستان را رمزی از مرگ جسم و حرکت درختان را در باد دلیل بر جواز رقص و سماع عارفانه می داند و نیروی بهار را با ارشاد اولیای الهی مقایسه می کند و سعدی در عرصه ی طبیعت آثار الهی و جمال الهی و قدرت او را مشاهده می کند. بنابراین در این نوع ادبیات دید شاعر نسبت به طبیعت کاملا فرق کرده است و این تفاوت دید سبب آمده است که شاعر عارف در آواز مرغ، تسبیح حق بشنود نه مانند شاعران دوران سامانی و غزنوی لحنک غریب یا آهنگ گنج فریدون و امثال آن.