کلمه تثلیث، هرگز در کتاب مقدس مسیحیان وارد نشده است؛ البته ریشه های مفهوم سه گانگی در عهد جدید مطرح شده است؛ برای مثال، اعطای حق تعمید در پایان انجیل متی آن را با صراحت بیان کرده است: «ایشان را به اسم اب و ابن و روح القدس تعمید دهید.» البته از تعبیر پدر و پسر و روح القدس با توجه به هزاران شاهد عهد عتیق و جدید در تاکید بر توحید نمی توان تثلیث را استنباط کرد؛ همان گونه که کنار هم قرار گرفتن خدا و رسول و ملائکه در آیات قرآن نشانه تثلیث نیست؛ البته برخی از افراد در نسخه های خطی متاخر انجیل یوحنا که از اناجیل سه گانه دیگر متاخیر است، عبارتی یافت می شود که بر وحدت پدر، کلمه و روح القدس دلالت می کند که در نسخه های قدیم تر این انجیل، چنین عبارتی یافت نمی شود. این امر بر آن دلالت دارد که ممکن است برخی افراد این عبارت را بعدها افزوده باشند.
همچنین ممکن است در عهد قدیم و جدید، واژه خدا، هم برای خدای متعالی و هم برای مخلوقات به کار می رود. هنگامی که در مورد مخلوقات به کار رود، به معنای آقا و مولا و مالک و صاحب است؛ به طور مثال، برای نمونه در تورات آمده است: «خداوند به موسی گفت: ببین تو را بر فرعون خدا ساخته ام و برادرت هارون نبی تو خواهد بود.» (خروج، باب 1: 7) همچنین تعبیر «پسر خدا» در ادیان گوناگون به انبیا و مومنان نیز اطلاق شده است. در مورد حضرت سلیمان از قول خدا چنین می خوانیم: «او را برگزیده ام تا پسر من باشد و من پدر او.» (کتاب اول تواریخ، باب 6: 28) یا درباره بنی اسرائیل، خداوند چنین می گوید: «اسرائیل پسر من و نخست زاده من است.» (خروج 4: 22)
همچنین در اناجیل چهارگانه و سایر کتاب های عهد جدید، این اصطلاح به تکرار آمده است؛ برای نمونه، سخن زیر از حضرت عیسی نقل شده است: «من به شما می گویم که دشمنان خود را محبت نمایید و برای لعن کنندگان خود برکت بطلبید و به آنان که از شما نفرت کنند، احسان کنید و به هر که به شما فحش دهد و جفا رساند، دعای خیر کنید تا پدر خود را که در آسمان است پسران شوید.»
بنابراین تعبیر پسر خدا و اطلاق واژه برای حضرت عیسی، دلالت بر الوهیت وی نمی کند تا حضرت عیسی را در ذات همسان با خدا بدانیم؛ اما تثلیث (خدا در عین حال که واحد است، سه گانه است و هر سه دارای الوهیت هستند) نه با عقل سازگار است؛ نه با آموزه های قرآن. بسیاری از عالمان و فیلسوفان مسیحی چاره را در آن دیدند که این امر را از امور ایمانی بدانند که باید به آن ایمان آورد؛ زیرا این آموزه مسیحی با عقل انسانی قابل درک نیست.
ادله بسیاری بر نفی تثلیث وجود دارد که برخی از آنها عبارتند از:
1- تثلیث، مصداقی از اجتماع تناقض
حضرت مسیح از مادری به نام مریم متولد می شود و هر دو برای ادامه زندگی خود غذا می خوردند و هنگام سختی به درگاه الاهی دعا می کردند و نیز به عبادت خدا می پرداختند؛ به ویژه که حضرت عیسی پیش از دستگیری (البته به اعتقاد مسیحیان) چندین بار به درگاه خدا تضرع کرد، و ما در انجیل متی 27: 46 و انجیل مرقس 15: 34 می خوانیم که آخرین سخن عیسی بردار و صلیب این بود که فریاد زد: «الاهی! الاهی! چرا مرا واگذاشتی؟» بنابراین حضرت مسیح مانند مادرش در حکم انسان است و حکم سایر افراد انسانی دیگر را دارند. همه انسان ها، نیازمند و در معرض حوادث و مرگ قرار می گیرند و تعابیری که در مورد حضرت عیسی مطرح شد، همگی بر نیازمندی او دلالت می کنند. اگر حضرت مسیح خدا بود، حکم موجودات امکانی نظیر انسان بر او صادق نمی شد. چگونه امکان دارد خدا که واجب الوجود بالذات و از هر نقص و کاستی عاری و بسیط است و هیچ گونه ترکیبی در او راه ندارد، به صورت موجود مرکب و ممکن الوجود و نیازمند درآید؛ چراکه حضرت عیسی دارای ماهیت امکانی است به دلیل آن که هر چه غیر خدا است ماهیت دارد و ماهیت نشانه محدویت است؛ زیرا چگونه امکان دارد خدایی که دارای وجود نامتناهی و غنی است، خود را در قالب حضرت عیسی، نیازمند و متناهی سازد؟
اگر گفته شود حضرت عیسی با این که انسان است، خدا است وجود نامتناهی و غنای مطلق دارد، در آن صورت می توان گفت هیچ گاه وجود نامتناهی در قالب متناهی در نمی آید نیز ممکن الوجود، واجب الوجود نمی شود. چنین امری، مصداقی از اجتماع تناقض است که خدایی که واجب الوجود بالذات است، ممکن الوجود شود؛ یعنی خدا در عین حال که خدا است، در قالب انسان یعنی حضرت مسیح درآید و صفات موجود ممکن را به خود بگیرد. و چنین موجود ممکن که دارای ماهیت امکانی است، خدا شود. محال بودند اجتماع تناقض بدیهی است و تثلیث (خدا در عین حال که واحد است، سه گانه است) به این معنا است که خدا در عین حال که واجب الوجود بالذات و بسیط و عاری از نقص کاستی است، ممکن الوجود بالذات و مرکب و عجین با نقص و کاستی شد که این مصداقی از اجتماع تناقض خواهد بود؛ از این رو، اعقتاد به تثلیث، از لحاظ عقلی توجیه ناپذیر است.
همچنین در کتاب مقدس به این امر تاکید شده است که خدا یکتا و بدون بدن و اعضا است و قبول تاثیر نمی کند و نیز بی تبدیل و تغییر است (اعمال رسولان، باب 14: 16- 5)، متن عبارت چنین است:
«وقتی پولس و برنابا پی بردند که غیر یهودیان با یهودیان و سران قوم یهود توطئه چیده اند که ایشان را سنگسار کنند، به شهرهای لیکائوئیه، یعنی لستره و دربه و اطراف آن جا فرار کردند. در ضمن به هر جا می رفتند، پیغام خدا را به مردم می رساندند. در شهر لستره به مرد لنگی برخوردند که در عمرش هرگز راه نرفته بود. هنگامی که پولس موعظه می کرد، او خوب گروش می داد و پولس دید ایمان شفا یافتن را دارد؛ پس به او گفت: بلند شو بایست. او نیز از جا جست و به راه افتاد! وقتی حاضران این واقعه را دیدند، فریاد برآورده، به زبان محلی گفتند: این اشخاص خدایان هستند که به صورت انسان در آمده اند!... تا ایشان را بپرستند. اما وقتی برنابا و پولس متوجه قصد مردم شدند، از ترس لباس های خود را پاره کردند و به میان مردم رفتند و فریاد زدند: ای مردم چه می کنید. ما هم مثل خود شما انسان هستیم؛ اما آمده ایم به شما بگوییم که از این کارها دست بردارید. ما برای شما مژده آورده ایم و شما را دعوت می کنیم که این چیزهای بیهوده را نپرستید و به جای آن در حضور خدای زنده دعا کنید که آسمان و زمین و دریا و هرچه را که در آن ها است آفرید.»
همچنین در نامه یعقوب، خدا، موجودی تغییر ناپذیر وصف شده است؛ در حالی که اگر حضرت مسیح خدا باشد. تغییراتی در زندگی او رخ داده است. او به دنیا آمده است؛ دوران کودکی را پشت سر گذاشته، و مردم را به عبادت خدا دعوت کرده و سرانجام به عقیده مسیحیان به صلیب کشیده شده است؛ از این رو خدا تغییر پذیر و محل حوادث می شود؛ رد صورتی که در نامه یعقوب، به صراحت خدا تغییرناپذیر وصف می کند: از جانب خدا فقط مواهب نیکو کامل به ما می رسد؛ زیرا او آفریننده همه روشنایی ها است و خدایی است تغییر ناپذیر. (یعقوب، باب 1: 18-8) همچنین در نامه اول به تیموتائوس، خدا به صورت نامرئی و نادیدنی و غیر فانی توصف شده است: «پس تا زنده ام می گویم جلال و حرمت، شایسته خدایی است که پادشاه تمام دوران ها است. او نادیدنی و غیر فانی است تنها او خدا است و اوست دانای کل.» (نامه اول به تیموتائوس، باب 1: 17)
از این رو اگر حضرت مسیح خدا باشد، خدا مرئی و دیدنی می شود؛ در حالی که خدا نادیدنی و غیر فانی است. به تعبیری، خدا جسم و مادی نیست تا مرئی شود و حال اگر حضرت مسیح خدا باشد، خدا جسم و مادی شده است. و از آن جا که ماده مرکب و هر مرکبی نیازمند است، خدا که باید بی نیاز باشد، نیازمند شده که با مقام الوهیت سازگار نیست. نتیجه این که خدا نمی تواند به صورت حضرت مسیح در آمده باشد.
2- تثلیث، مستلزم تعدد واجب الوجود بالذات
همه فیلسوفان و متفکران مسیحی، برای اثبات وجود خدا، براهینی را مطرح کرده اند. تمام این براهین، بر آن دلالت دارند که خداوند واحد و یگانه است. ابتدا عبارتی از کتاب مقدس، سپس به برخی از براهین اثبات وجود خدا اشاره می کنیم: همه می دانیم که بت خدا نیست؛ زیرا فقط یک خدا هست و بس. به عقیده بعضی از مردم، خدایان بسیاری در آسمان و بر زمین هستند؛ اما ما می دانیم که فقط یک خدا وجود دارد؛ یعنی پدر آسمانی ما که تمام چیزها را آفریده و ما را نیز به وجود آورده تا از آن او باشیم. (نامه اول به مسیحیان قرنتس، باب 8: 4-4) بر اساس این عبارت کتاب مقدس، فقط یک خدا وجود دارد و بس که تمام چیزها از جمله حضرت عیسی (ع) را پدید آورده است. اگر ما به تثلیث اعتقاد داشته باشیم که خدا در عین حال که واحد است، سه تا است که هر سه آن ها الوهیت دارند، این عقیده با توحید، سازگار نیست.
توماس آکویناس و آنسلم قدیس که هر دو از فیلسوفان برجسته مسیحی هستند، براهینی را که بر اثبات وجود خدا اقامه کرده اند، همه آن ها، بر آن دلالت دارند که خدا، یگانه ویکتا است. آکوئیناس پنج دلیل یا راه بر اثبات وجود خدا مطرح کرده که عبارتند از برهان حرکت، برهان علیت فاعلی، برهان امکان و وجوب، برهان درجات کمال و برهان غایتمندی یا هدفداری. آکوئیناس که از بزرگ ترین فیلسوفان مسیحی است، ادله ای که برای اثبات وجود خدا اقامه می کند که همه بر آن دلالت دارند که خداوند، یکتا و یگانه است و به تعبیری یک محرک نامتحرک که فعلیت محض است، یک علت فاعلی که درگیر خود معلول نیست و یک واجب الوجود بالذات که هیچ ویژگی امکانی در آن وجود ندارد و یک موجودی که حد اعلای حقیقت است و یک موجود عالم و ناظمی که جهان را تدبیر می کند، وجود دارد.
همچنین آنسلم یکی دیگر از فیلسوفان بزرگ مسیحی، برهان وجودی که بر اثبات وجود خدا اقامه می کند، متعلق و مصداق مفهوم بزرگ ترین موجودی که از آن بزرگ تر نتوان تصور کرد، خدا می داند و به تعبیری مصداق کمال مطلق، خدای واحد و یگانه است، نه خدایان متعدد و متکثر. حال از مدافعان تثلیث پرسیده می شود: اگر سه اقنوم و سه جوهر تثلیث از هم متمایز هستند به گونه ای که هر کدام شخصیت متمایزی دارند یعنی هر یک از آن ها خدایی مستقل و در عرض هم هستند نه در طول هم، با یکتایی خدا مخالف است؛ در نتیجه هیچ کدام از این براهین اثبات وجود خدا از دیدگاه طرفدار تثلیث صحیحی نیست؛ زیرا به عوض یک محرک نخستین یا یک موجود واجب الوجود بالذات یا یک علت فاعلی نخستین و...، باید سه محرک نخستین، سه علت فاعلی نخستین و سه موجود واجب الوجود بالذات و... وجود داشته باشند که براهی اثبات وجود خدا و استدلال های عقلانی نافی این عقیده است.
همچنین اگر سه خدا باشد، این سه خدا در صفات کمالاتی مشترک و در صفات و کمالات دیگر متمایزند که عدد سه بر آن ها صدق کند؛ زیرا چون هر سه خدا هستند باید در خدا بودن مشترک باشند و چون سه تا هستند، باید در جهاتی متمایز باشند؛ یعنی هر خدا باید کمالاتی را فاقد باشند تا بتوان گفت آن ها از هم متمایزند. در آن صورت، با واجب الوجود و خدا بودن آن ها ناسازگار است یا این سه اقنوم و یا سه خدا دارای یک شخصیت مستقل و واحدند؛ به گونه ای که هر یک جزئی از آن شخصت را تشکیل می دهند. در آن صورت ذات خدا مستلزم ترکیب است؛ از این رو چنین خدایی دیگر محرک نخستین یا واجب الوجود و بالذات و فاعل نخستین نخواهد بود؛ زیرا خدایی که مرکب از اجزای بالفعل است، یا همه اجزای آن، واجب الوجود هستند یا دست کم برخی از آن ها واجب الوجود و برخی دیگر ممکن الوجودند. اگر همه اجزاء، خدا و واجب الوجود هستند به گونه ای که به یک دیگر نیازی ندارند، در آن صورت تعدد خدا و واجب الوجود و علت نخستین پیش می آید که براهین اثبات وجود خدا و علل یکتایی خدا نافی چنین عقیده ای است. اگر فرض کنیم اجزای خدای واحد همه به یک دیگر نیازمندند، هیچ کدام آن ها خدا نخواهد بود؛ زیرا خدا نیازمند نیست و اگر فرض کنیم که یکی از آن ها بی نیاز از دیگران و اجزا دیگر نیازمند به آن هستند، خدا همان موجود بی نیاز است و اجزای دیگر، معلول و مخلوق آن موجود بی نیازند و اگر فرض کنیم اجزای نیازمند، مخلوق خدای دیگر هستند، باز تعدد خدایان پیش می آید؛ بنابراین، فرض ترکیب خدا از اجزا، فرض درستی نیست.
معروف این است که قرآن تثلیث مسیحی را رد می کند و آن را کفر و غیر عقلانی می داند. آیاتی از قرآن را که به گونه ای با مسئله تثلیث مرتبطند، می توان در دو دسته قرار دارد. برخی از آیات مستقیما تثلیث را مطرح کرده، آن را رد می کنند، و دسته ای دیگر بالملازمه آن را رد می کنند.
انکار اعتقاد به تثلیث به جهت غیر عقلانی بودن
قرآن در آیات متعددی اعتقاد به تثلیث را به جهت غیر عقلانی بودن انکار می کند:
1. «لقد کفرالذین قالوا ان الله ثالث ثلالثه و ما من اله الا اله واحد؛ کسانی که [به تثلیث قائل شده] گفتند: خدا سومین [شخص از] سه [شخص یا سه اقنوم] است، قطعا کافر شده اند؛ حال آن که هیچ معبودی جز خدای یکتا نیست.» (مائده/ 73)
2. «و قالت النصاری المسیح ابن الله ذلک قولهم بافواههم یضاهئن قول الذین کفروا من قبل قاتلهم الله انی یوفکون؛ مسیحیان می گویند مسیح پسر خدا است. این سخنی است باطل که به زبان می آورند، و به گفتار کسانی که پیش از این کافر شده اند شباهت دارد. خدا آنان را بکشد. چگونه [از حق] بازگردانده می شوند؟» (توبه/ 30)
3. «لقد کفر الذین قالو ان الله هو المسیح ابن مریم قل فمن یملک من الله شیئا ان اراد ان یهلک المسیح ابن مریم و امه و من فی الارض جمیعا؛ کسانی که گفتند: خدا همان مسیح پسر مریم است، مسلما کافر شده اند. بگو: اگر [خدا] اراده کند که مسیح پسر مریم و مادرش و هر که را که در زمین است، جملگی نابود کند، چه کسی در مقابل خدا اختیاری دارد؟» (مائده/ 17)
4. «ما المسیح ابن مریم الا رسول قد خلت من قبله الرسل وامه صدیقه کانا یاکلان الطعام؛ مسیح پسر مریم جز پیامبری نیست که پیش از او [نیز] پیامبرانی آمده بودند، و مادرش زنی بسیار درستکاری بود. هر دو (مانند انسان های دیگر) غذا می خورند.»(مائده/ 75)
در دو آیه از قرآن مستقیما تثلیث مسیحی مطرح و رد شده است:
خداوند در سوره نساء می فرماید: «ای اهل کتاب، در دین خود غلو می کنید، و درباره خدا غیر از حقیقت چیزی نگویید. مسیح، عیسی بن مریم، فقط پیامبر خدا و کلمه اوست که آن را به سوی مریم افکنده، و روحی از جانب اوست. پس به خدا و پیامبرانش ایمان بیاورید و نگویید [خدا] سه گانه است. باز ایستید، که برای شما بهتر است. خدا فقط معبودی یگانه است. منزه از آن است که برای او فرزندی باشد. آنچه در آسمان ها و زمین است از آن اوست، و خداوند بس کارساز است.» (نساء/ 171) همچنین در سوره مائده می فرماید: «کسانی که گفتند خدا سومین از سه است، قطعا کافر شده اند، و حال آنکه هیچ معبودی جز خدای یکتا نیست، و اگر از آنچه می گویند باز نایستند، به کافران ایشان عذابی دردناک خواهد رسید. چرا به درگاه خدا توبه نمی کنند، و از وی آمرزش نمی خواهند؟ و خدا آمرزنده و مهربان است. مسیح، پسر مریم، جز پیامبری نبود که پیش از او نیز پیامبرانی آمده بودند؛ و مادرش زنی بسیار راستگو بود و هر دو غذا می خوردند.» (مائده/ 73- 75)
این دو فقره تثلیث مسیحی را مستقیما رد کرده و آن را کفر شمرده اند. به هر حال قرآن در این آیات به صراحت تثلیث را انکار می کند؛ یعنی کسانی که می گویند خداوند یکی از اقانیم سه گانه است؛ کسانی که می گویند خداوند همان مسیح پسر مریم است؛ کسانی که می گویند مسیح پسر خدا است، این ها کافرانی هستند که برای سخن خود هیچ دلیلی ندارند. مسیح پسر مریم، فقط پیامبر خدا و مانند انسان های دیگر مخلوق و موجودی نیازمند است؛ زیرا اگر غذا نخورد، از بین می رود و خدا که موجود غنی و خالق همه موجودات عالم است نمی تواند موجودی فقیر و وابسته باشد. خداوند در قرآن به صراحت اعلام می دارد که ای مردم! شما به خدا نیازمندید و فقط خدا بی نیاز است. همچنین قرآن در سوره توحید اعلام می دارد که خدا یگانه و یکتا و بی نیاز است و نه می زاید که داری پسر باشد و نه زاییده شده که بگوییم خدای پسر از خدای پدر زاییده شده است و او همتایی ندارد. همچنین قرآن در آیات پیشین می فرماید: اگر خدا بخواهد مسیح و مادرش را و همه موجودات را نابود کند، چه کسی می تواند او را از این عمل باز دارد؟! این نظر بر آن دلالت دارد که فقط خدا خالق همه هستی است و موجودات دیگر به دلیل فقر و وابستگی شایسته نام خدا نیستند.