پیدایش و منشاء نصیریان

از میان همه غلات یا فرق افراطی شیعه، نصیریان، به دلیل این که اکنون دولت سوریه را در سیطره خود دارند، تاحد زیادی توجه نویسندگان معاصر شرق و نیز غرب را به خود جلب کرده اند. در سال 1970، ژنرال نصیری، حافظ اسد، قدرت نظامی را در سوریه به دست گرفت، و در 22 فوریه 1971، او اولین رئیس جمهور نصیری در تاریخ کشور شد. اسد از نومایلاتیه (numaylatiyya)، شعبه ای از متاویرا یکی از قبایل اصلی نصیری در سوریه برخاسته است. همچنین دیگر مقام های حساس در دولت کنونی سوریه را افسران نصیری اداره می کنند. نصیریان در طول تاریخ با نام نصیریه شناخته شده اند، اما بهتراست که علویان نامیده شوند. هنگامی که در 1920 سوریه تحت قیمومیت فرانسه قرار گرفت، مقامات فرانسوی قلمرو جداگانه نصیری را زیر نظر مأمور بلند مرتبه فرانسه در بیروت، ایجاد کردند. در اجولای 1922، زمانی که این قلمرو نصیری به دولت تبدیل شد، دولت العلویون نام گرفت و دارای یک شورای نمایندگی با هفده عضو بود، دوازده کرسی در دست نصیریان و پنج کرسی در دست سنیان و دیگر اقلیت ها. در سال 1930، قانون اساسی، نهاد سیاسی دولت را مشخص کرد و رسما به عنوان دولت لاذقیه شناخته شد. نویسنده نصیری محمد غالب الطویل (متوفای 1932م)، که تاریخ فرقه اش را تحریرکرد، خدا را سپاس می گفت که بعد از چهار قرن اشغال سوریه توسط عثمانی ها، نصیریان که به طور اهانت آمیزی از 1516م به این اسم نامیده شدند، توانستند عاقبت نام مشروعشان، علویان را اعاده کنند. به هر حال، واقعیت این است، که این فرقه همواره به عنوان نصیریان شناخته شده است نامی که بر وجود مذهبی در قرن نهم میلادی، سوم هجری دلالت دارد. به علاوه این نکته باید خاطر نشان شود که علوی یک اصطلاح عمومی است و غالبا به همه شیعیانی اطلاق می شود که از علی (ع) متابعت می کنند و معتقدند او وارث و جانشین پیامبر (ص) در رهبری جامعه مسلمانان می باشد.

پراکندگی جغرافیایی نصیریان

جایگاه اصلی نصیریان، سلسله کوه بزرگی است در شمال سوریه که به نام خود آن ها، جبل النصیریه، بارجیلوس (Bargylus) رومی ها، نامیده می شود. سوری های باستانی آن کوه ها را اوکومو (Ukomo سیاه) نامیدند، و اعراب، جریان بعدی سوریان، آن ها را جبل اللوکام نام نهادند. قله های جنوبی این سلسله، جبل سماک و جبل عامل نامیده می شوند. کوه های نصیریه از نهر کبیر، الئوتروس (Eleutherus) باستانی، در جنوب، به سوی محلی در شمال رودخانه اورونتس Orontes (الاثیر) و انطاکیه، امتداد می یابد. این سلسله از کوه لبنان طول مدیترانه، تا روبه روی جزیره قبرس را در برمی گیرد. ولی نصیریان به این ناحیه کوهستانی محدود نمی شوند، هم چنین تعداد زیادی از آن ها در استان های سوری لاذقیه، حمص، حماه، در ناحیه لبنانی عقر (Akkar)، جنوب لاذقیه، و در استان های ترکی حتای (Hatay)، (استان سابق سوری، الکساندرتا، یا اسکندرون)، سیحان (آدانا)، طرسوس، و انطاکیه یافت می شوند. شمار کمی از نصیریان در وادی تیم، جنوب کوه هرمون، در دو روستای شمال نابلس در نواحی اشغال شده توسط اسرائیل در ساحل غربی اردن، و در بانیاس (فیلیپ قیصریه باستانی)، زندگی می کنند. محل زندگی حدود سیزده خانواده نصیری در آنا، شهری در غرب عراق نزدیک سوریه قرار دارد و گروهی از نصیریان در دمشق، حلب، سلامیه واقع در جنوب حماه، کارک در اردن، استانبول در ترکیه، یمن و در برزیل به سر می برند.
تا قرن سیزدهم میلادی (هفتم هجری)، شماری از قبایل نصیری در سنجار، شمال شهر موصل عراق زندگی می کردند. این نصیریان توسط امیرشان حسن یوسف المکزون (متوفای 1240م) از سنجار به سوی سوریه سوق داده شدند تا هم مذهبانشان را در نزاع علیه ستمگران بر ایشان، یعنی کردان و اسماعیلیان، کمک کنند. یکی از این قبایل متاویرا بود، که حافظ اسد رئیس جمهوری سوریه به آن تعلق دارد.
با گذشت زمان، مفاهیم مذهبی پیروان المکزون در مسیرهای جدیدی، خصوصا راجع به علی بن ابی طالب که کانون پرستش همه نصیریان بود، متبلور شد. بعضی از پیروان المکزون، بعد از یکی از رهبران مذهبی شان به نام محمدبن کالازو، با عنوان کالازیها، شهرت یافتند. آن ها هم چنین به قمریون معروف شدند، زیرا معتقد بودند که علی بن ابی طالب در ماه ساکن است، گروه دیگر که نامشان از شمس ناشی می شد، شمسیون و شماسی ها نام گرفتند، زیرا معتقد بودند که، مسکن علی بن ابی طالب نه ماه بلکه خورشید است. بنابراین، نصیریان صرفا از نظر مذهبی به دو فرقه تقسیم می شوند و عقایدشان، صرف نظر از پیوندشان به خورشید یا ماه، در ارتباط با پرستش علی (ع)، اساسا یکی است.

دوران انزوا و محنت نصیریان در سوریه
نصیریان به عنوان اقلیتی مظلوم، برای قرن ها در قلعه های کوهستانی شان پناه یافتند، آن ها از مراکز شهری سوریه اجتناب ورزیدند، در قرن نوزدهم میلادی، آن ها حتی در لاذقیه، بیروت یا دمشق یافت نمی شدند. نسبت به سایر مردم سوریه خیلی بدگمان بودند و آمادگی داشتند با حداقل تحریک به ایشان حمله برند. رو. ساموئل لید (متوفای 1860م) که مدت شش سال (1853-1859م) در میان نصیریان زندگی کرد، می نویسد: نصیریان معمولا ظلم دولت عثمانی و سنگینی بار مالیات را بر روی مردم مسلمان دشت ها تلافی می کنند. از ایشان بدشان می آید، آن ها را غارت می کنند و بی رحمانه می کشند. عداوت های دائمی داخلی در میان بسیاری از قبایل و طوایفشان، آن ها را تا حد بربریت تنزل داد و کشورشان به سرزمینی ویرانه تبدیل شد. به گفته لید خون ریزی، خیانت و قتل، همزاد زندگی نصیریان شد. او اظهار می دارد که تا میانه قرن نوزدهم میلادی به دلیل سخت گیری، خرابی تدریجی روستاها، و افزایش ویرانی و کم شدن جمعیت کشور، استان لاذقیه، که زمانی جمعیت زیادی از نصیریان را در خود جای داده بود، فقط شامل شمار خیلی کمی از آن ها می شد. این اوضاع هرج و مرج، باقی مانده کشاورزان نصیری را وادار کرد تا به سوی مراکز شهری سوریه حرکت کرده و برای مالکان اراضی که اغلب در شهرها زندگی می کردند کار کنند. بعضی از نصیریان به سوی دشت های عقر در سمت جنوب و لاذقیه در غرب حرکت کردند، در صورتی که دیگران به آرامی در درون سوریه، خصوصا استان حماه پراکنده شدند.
گر چه نصیریان توسط همسایگان مسیحی و مسلمانشان تحقیر شدند، مالکین اراضی به خدمات کشاورزان نصیری احتیاج داشتند، چرا که به دلیل یأس و نومیدیشان، سودمند و سخت کوش بودند، و هیچ تهدیدی برای منافع مخدومانشان به شمار نمی آمدند. این امر، اسکان نصیریان در روستاهای قسمت شمال شرقی استان حماه را روشن می سازد. به هر حال، این مهاجرت ناچیز بود، زیرا سوریه نیز همانند دیگر کشورهای خاورمیانه، به طور غالب روستایی بود، و نصیریان قادر نبودند یک زندگی مناسب در مراکز شهری کشور بنا کنند. در سال های بعد همه چیز تغییر کرد و سوریه تا حد زیادی شهری شد، و حرکت از روستاها به مراکز شهری به سرعت افزایش یافت. از هنگامی که حافظ اسد در 1970م قیام کرد و به قدرت رسید، نصیریان شروع به ازدحام در مراکز شهری سوریه کردند، و در سایه حمایت و مساعدت دولت نصیری سوریه، در جست وجوی شغل و تحصیل برآمدند.

منشاء نصیریان

اصل و ریشه نصیریان، موضوع حدس و گمان هایی در میان مورخان شده است. بعضی معتقدند که نصیریان همان اعقاب ناظرینی (nazerini) هستند که پلینی در کتاب تاریخش ذکر کرده است و بارهبروس (ابن عبری)، (متوفای685ه'1286/م) در گاهشمار سریانی اش، فصلی را با عنوان «تاریخ آن هایی که نصیرایی نامیده می شوند» گنجاند. او نام نصیرایی را به پیرمردی نسبت می دهد که در سال (277ه'891/م) در حومه شهر آکولا (کوفه، در جنوب عراق)، در روستایی به نام نصاریه ظهور کرد. بارهبروس در جای دیگر از «تاریخ مختصر الدول»، که به زبان عربی نوشته شده است، از روستایی به نام نصرانا یاد می کند، که از آن شخصیتی برجسته به نام ابوالفرج بن عثمان بیرون آمد، که به فرقه غالی قرامطه متعلق بود، و در جای سومی، ابن عبری نصیریه را به عنوان یک فرقه شیعه غالی ذکر می کند. نویسندگان دیگر، نظیر ولف یاد آور می شوند که نام نصیریان اسم تصغیر از لغت عربی نصارا(مسیحیان) است، و نصیریان معنی «مسیحیان کوچک» می دهد. ولف استدلال می کند که دشمنان نصیریان به طور تحقیرآمیزی آن ها را به واسطه کثرت اعمال و فرایض مسیحیشان بدین نام خواندند. ارنست رنان نیز به همین گونه یاد آور می شود که نصیریان اسم مصغر نصارا است.
نویسنده نصیری، محمد غالب الطویل، اظهار می دارد که نام نصیریان از جبل النصیر، جایی که آن ها زندگی می کردند، ناشی می شود. مولف دیگر، هاشم عثمان، با قاطعیت بیان می کند که نام این کوه نظاره است، و این نام را جنگجویان صلیبی هنگامی که در قرن یازدهم به سوریه هجوم آوردند، به آن جا دادند. اما این نظر درست نیست، زیرا در سال 1099م هنگامی که جنگجویان صلیبی در راهشان به اورشلیم از مسیر سوریه گذشتند، نصیریانی را یافتند که در کوه موسوم به جبل النصیریه، مجاور اسماعیلیان و دروزیان زندگی می کردند. مطابق یک منبع دروزی، نصیریان زمانی بخشی از فرقه دروزی بودند که بعدا از آن جدا شدند.

سرآغاز و موسس فرقه نصیریه

رساله ای حاوی عقاید دینی دروزی، که احتمالا مربوط به قرن یازدهم میلادی، چهارم هجری است از نصیریان به عنوان گروهی نام می برد که قبل از انشعابشان توسط یک پیشوای مذهبی موسوم به نصیری با دروزیهای موحد یکی بوده اند. سوال چهل و چهارم از این رساله می پرسد: «چگونه نصیریان خودشان را از موحدین آن گونه که دروزیها خودشان را نامیده اند، جدا کرده و مذهب توحید را ترک کردند؟» و جواب می دهد: «آن ها هنگامی جدا شدند که نصیری از آنان چنین درخواستی کرد. نصیری ادعا کرد خدمتکار آقای ما، امیرالمومنین علی (ع) می باشد. او الوهیت آقای ما الحاکم (حکومت 386ه ـ 411) که توسط دروزیها به مقام الوهیت رسید را انکار کرد و الوهیت علی بن ابی طالب (ع) را مدعی شد. او گفت که خدا، خودش را به طور متوالی در امامان دوازده گانه خانواده پیامبر آشکار ساخته است، و نیز بعد از این که خودش را در مهدی قائم (ع) امام دوازدهم ظاهر ساخت ناپدید شد.»
از این عبارت ما متوجه می شویم که سرآغاز نام فرقه به اواخر قرن دهم میلادی (چهارم هجری) یا اوایل قرن یازدهم (میلادی، پنجم هجری) باز می گردد و موسس این فرقه شخصیت شناخته شده ای بود به نام نصیری، که به رغم اختلاف روایات، به احتمال زیاد محمدبن نصیر نام داشت. نصیری که در میان مورخان معاصر به عنوان سرچشمه نام نصیریان پذیرفته شده است، یک ایرانی تبار بود که نام کاملش محمدبن نصیر نمیری بکری عبدی (متوفای 270، 883 م) می باشد او هم چنین به واسطه کنیه اش به ابوشعیب معروف شد. گفته می شود که محمدبن نصیر، احتمالا در خوزستان یا بصره عراق به دنیا آمد بعدا به واسطه وابستگی اش به قبیله بنو نمیر عرب، با عنوان نمیری شناخته شد. وی همزمان با امام یازدهم، عسکری (ع) در شهر سامرای عراق زندگی می کرد. بر اساس گفته لویی ماسینیون، اعضای فرقه، نام نصیریان را از زمان خصیبی (متوفای 346، 957 م) به کار بردند، در حالی که سابقا نمیریه نامیده می شدند.

محمدبن نصیر در کتب تاریخی
در «کتاب المشیخه» محمدبن نصیر، به عنوان «باب» امام یازدهم شیعه، حسن عسکری (ع) (متوفای 260ه'873/م) توصیف می شود. بخشی اساسی از این نسخه خطی توسط رو. سامول لید ترجمه شد و در کتابش، راز آسیا (لندن، 1860م) درج گردید. نویسنده متقدم نصیری، میمون بن قاسم طبرانی (متوفای 426 1034م)، در کتابش «الدلائل و المسائل»، که هنوز به صورت نسخه خطی است، روایتی را نقل می کند که در آن گزارش می شود امام یازدهم عسکری (ع) گفته است: «محمد بن نصیر روشنی من، باب من، وحجت من برنوع بشر است. هر چه را او از من نقل کند صحیح است.» شیخ نصیری، یوسف بن عجوز حلبی، معروف به نشابی، در کتاب «مناظره»اش اظهار می دارد که محمدبن نصیر «باب خداست که پس از او باب دیگری نخواهد بود. او بعد از غیبت آقای ما محمد مهدی (ع) باب شد».
هم چنین در «کتاب المجموع» منبع مهم اطلاعات درباره تعلیمات نصیریان، از محمدبن نصیر با عنوان باب امام حسن عسکری (ع) یاد می شود. ابتدا سلیمان ادانی، یک نصیری گرویده به آیین مسیحیت که به خاطر ارتدادش توسط رهبران فرقه اش زنده سوزانده شد، این اثر را در کتابش «البکورا السلیمانیه» (نشر بیروت، بدون تاریخ، گرچه بسیاری از نویسندگان تاریخ انتشار آن را سال 1863م می دانند)، معرفی کرد. «کتاب المجموع» مشتمل بر شانزده فصل با طرح اصول متنوع نصیریان است. ادانی با تفسیری از فصل چهارم، هیچ جای شکی باقی نمی گذارد که مذهب نصیریان از محمدبن نصیر سرچشمه گرفته است. انتساب نصیریان به محمدبن نصیر، هم چنین توسط شیخ عیسی سعود، قاضی نصیری سابق لاذقیه، تصدیق می شود. در تإلیفی به سال 1930م، سعود بیان می کند که نام نصیریان از نام ابو شعیب محمدبن نصیر، باب امام حسن عسکری (ع) ناشی می شود. به هر حال سعود کوشش می کند تا نصیریان را به عنوان یک فرقه شیعی خالص که از امام علی (ع) سرچشمه می گیرد، طرح کند.

نظر نویسندگان امامیه درباره ابن نصیر
در هر صورت، نویسندگان عصر ابن نصیر به این نکته اشاره کرده اند که تعلیماتش او را از جریان اصلی عقیده شیعی خارج ساخت. براساس نقل نویسنده قرن چهارم هجری سعدبن عبدالله قمی اشعری، ابن نصیر نه تنها مدعی پیامبری بود بلکه هم چنین مدعی شد که امام دهم، علی هادی (ع)، او را به عنوان یک رسول منصوب نموده و به او این حق را تفویض کرده است که پیام ولایت الهی امامان را رواج دهد.
اشعری هم چنین اظهار می دارد که بعد از مرگ علی هادی (ع) در 254، ابن نصیر با پسر او، امام یازدهم عسکری (ع)، همراه شد و الوهیت امام عسکری (ع) را تبلیغ کرد. ابن نصیر هم چنین ازدواج میان محارم را که از نظر شریعت اسلامی ممنوع بود، جایز شمرد و هم جنس بازی را نه تنها حلال دانست، بلکه یکی از لذایذ مجاز خداوند به شمار آورد.
دیگر نویسنده شیعی قرن چهارم هجری، ابومحمد حسن نوبختی، که به نظر می رسد از کتاب اشعری به عنوان یک منبع استفاده کرده است، همان گزارش را ارائه می دهد، و اضافه می کند که ابن نصیر تناسخ را نیز وعظ می کرد. باز یک شیعه قرن چهارمی، ابوعمر کشی، در «معرفه اخبار الرجال» اش به وجود فرقه ای اشاره می کند که پیامبری محمد بن نصیر نمیری را اعلام می دارد، کسی که به نوبه خود الوهیت امام عسکری (ع) را تبلیغ می کرد. این امر در تقابل با امیال امام عسکری (ع) بود، کشی یک نامه تحریر شده توسط امام عسکری (ع) به یکی از مریدانش را ارائه می دهد، که کلا ابن نصیر و تعلیماتش را تکذیب می کند. عبارت کشی از این نظر مهم است که دلالت می کند براین که تا پایان قرن چهارم هجری فرقه ای تأسیس شده بود که از ابن نصیر به عنوان یک پیامبر متابعت می کرد (گر چه کشی نامش را بیان نمی کند). نویسنده معاصر عراقی، کامل مصطفی شیبی این را تصدیق می کند. او اظهار می دارد که گروهی از شیعیان در زمان امام دهم علی هادی (ع)، با تصدیق امامت علی هادی و اعلام این که ابن نصیر نمیری پیامبراست، از شیعیان کناره جستند. شیبی، ابن نصیر را موسس فرقه نصیری می خواند. او می گوید ابن نصیر الوهیت امامان را تلقین می کرد اما در عمل به وظایف مذهبی سست بود.
دیگر نویسنده شیعی، ابوجعفر طوسی (متوفای460، 1067 م) در کتاب «الغیبه» اظهار می دارد که وقتی امام یازدهم از دنیا رفت، محمدبن نصیر ادعا کرد که او باب امام دوازدهم، مهدی (ع) شده است. همین اظهارات توسط ابومنصور طبرسی (متوفای620، 1223 م) در کتاب «احتجاج»، و توسط ابن مطهر حلی (متوفای 726، 1325 م) در «الرجال» گزارش می شود.

فرقه نصیریه در منابع شیعه و اهل سنت

نویسنده شیعی معاصر، شیخ محمدحسن زین عاملی در کتابش «الشیعه فی التاریخ» از نصیریان به عنوان یک فرقه بحث می کند. او می گوید که نصیریه، پیروان محمدبن نصیر هستند و او خودش یکی از پیروان امام حسن عسکری (ع) بود. با فوت امام عسکری (ع)، ابن نصیر ادعا کرد وکیل فرزند امام عسکری (ع)، امام دوازدهم، مهدی (ع) می باشد. عاملی هم چنین متذکر می شود که امام عسکری (ع) در زمان حیاتش ابن نصیر را محکوم کرد و تکذیب نمود.
جالب است که عاملی ترجیح می دهد اصطلاح «نصیریه»، نام سنتی فرقه را به کار گیرد تا «علویون» که یک لقب جدید است. به هر حال، منابع شیعی استشهاد شده در بالا، به این فرقه نه به عنوان نصیریه بلکه به عنوان نمیریه، یکی از متداول ترین القاب محمدبن نصیر، اشاره می کنند. با رجوع به منابع اهل سنت، در می یابیم که بعضی از نویسندگان، نظیر عبدالقاهر بغدادی (متوفای429) در کتاب«الفرق بین الفرق»، اصطلاح نمیریه را برای این فرقه به کار می گیرند.، شهرستانی (متوفای548) نیز نام نصیریه را به کار می گیرد تا این فرقه را از دیگر فرقه بدعت گذار، اسحاقیه، (تاسیس شده توسط اسحاق احمر) تمیز دهد.
شهرستانی اظهار می دارد: این دو فرقه مدعی شدند که چون جبرئیل در شکل انسان و شیطان در ترکیب یک حیوان آشکار شد، پس تجلی روحانی در یک جسم مادی را نمی توان انکار کرد، و به همان طریق استدلال کردند، که خدا در شکل اشخاص ظاهر می شود. آن ها معتقد بودند، بعد از رسول خدا محمد (ص)، شخصی برجسته تر از علی و فرزندانش امامان (ع) وجود ندارد، حقیقت خدایی در جسمشان ظاهر شد، با زبانشان سخن گفت، و با دستانشان لمس کرد. به این دلیل، نصیریان و اسحاقیان هر دو، الوهیت را به امامان نسبت می دهند.
شهرستانی اشاره می کند که همزمان با تأکید نصیریان بر وجود الهی امامان، اسحاقیان، تأکید کردند که وجود الهی علی (ع) با محمد در منصب الهی پیامبری شریک بود. همانند شهرستانی، نویسنده اندلسی ابومحمد علی بن حزم (متوفای 450)، نام نصیریه را برای فرقه مورد بحث به کار می برد. به نظر می رسد ابن حزم با نصیریان به عنوان فرقه ای آشنا باشد که اعضایش بر سپاه اردنی در سوریه پیروز شدند و تیبریوس را تصرف کردند. او نقل می کند: نصیریان می گویند که عبدالرحمان بن ملجم، قاتل امام علی (ع)، با فضیلت ترین و شریف ترین مردمان زمین در آخرت خواهد بود، زیرا با کشتن علی الوهیتش را از تاریکی جسم اش خارج ساخت. ابن حزم اظهار می دارد که چنین عقیده ای دیوانگی صرف و کفر محض است. از مدرک یاد شده، می توانیم استنتاج کنیم که تا قرن چهارم هجری از نام نصیریه به عنوان نام مخصوص این فرقه استفاده نمی شد و قبل از آن به این فرقه با عنوان نمیریه اشاره می شد. در قرن هفتم هجری ابن عبری، سابق الذکر، و ابن تیمیه (متوفای728) که فتوایی فقهی علیه نصیریان به عنوان فرقه ای بدعت گذار انتشار داد، از نصیریه تحت عنوان یک فرقه سخن گفتند. به هر حال به نظر می رسد هم ابن عبری و هم ابن تیمیه نصیریان را با دیگر گروه بدعت گذار شیعی، قرامطه، اشتباه کرده باشند. هم چنین به نظر می رسد شخصیت معاصر ابن تیمیه، ابوالفد (متوفای731)، نیز نصیریان را با قرامطه اشتباه کرده است.


منابع :

  1. متی موسی- غلات شیعه (Extremist Shiites)- مترجم دکتر حسین مفتخری- آمریکا 1982

  2. www. adyan. org

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/115081