تعداد فرشتگان عذاب

در قرآن برای توصیف عظمت و شدت عذاب دوزخ می گوید: «و ما ادریک ما سقر؛ تو چه می دانی که سقر چیست.» (مدثر/ 27) یعنی به قدری عذاب آن شدید است که از دایره تصور بیرون می باشد، و به فکر هیچ کس نمی گنجد، همان گونه که اهمیت نعمتهای بهشتی و عظمت آن به فکر کسی خطور نمی کند. «لا تبقی و لا تذر؛ نه چیزی را باقی می گذارد، و نه رها می سازد.» (مدثر/ 28) این جمله ممکن است اشاره به آن باشد که آتش دوزخ بر خلاف آتش دنیا که گاه در نقطه ای از بدن اثر می کند، و نقطه دیگر سالم می ماند، و گاه در جسم اثر می گذارد، و روح از آن در امان می باشد آتشی است فراگیر که تمامی وجود انسان را در بر می گیرد، و هیچ چیز را رها نمی کند. بعضی نیز گفته اند منظور این است که نه دوزخیان را می میراند، و نه زنده نگه می دارد، و بلکه پیوسته در میان مرگ و حیات گرفتارند، همانگونه که در آیه 13 سوره اعلی آمده «لا یموت فیها و لا یحیی؛ نه در آن می میرد نه زنده می ماند.»
یا اینکه نه پوست و گوشتی بر تن می گذارد و نه استخوان را سالم می گذارد، بنابراین مفهوم آیه این نیست که به کلی می سوزاند و نابود می کند چرا که این معنی با آنچه در آیه 56 سوره نساء آمده سازگار نیست، آنجا که می فرماید: «کلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غیرها لیذوقوا العذاب؛ هر زمان که پوستهای تن آنها می سوزد پوستهای دیگری بر آن می رویانیم تا مجازات الهی را بچشند.» سپس به بیان وصف دیگری از این آتش سوزان قهر الهی پرداخته می افزاید: «لواحة للبشر؛ پوست تن را کاملا دگرگون می سازد که از فاصله بسیار دوری برای انسانها نمایان است.» (مدثر/ 29) آن چنان چهره را سیاه و تاریک می کند که سیاه تر از شب تاریک است.
و سپس آخرین آیه مورد بحث می فرماید: «علیها تسعة عشر؛ نوزده نفر از فرشتگان عذاب بر دوزخ گمارده شده اند.» (مدثر/ 30) فرشتگانی که قطعا مامور به ترحم و شفقت و مهربانی نیستند، بلکه مامور به کیفر و عذاب و خشونتند. گرچه در آیه فوق تنها عدد نوزده ذکر شده، و تصریح به ملائکه مامور عذاب نشده است، ولی از آیه بعد به خوبی استفاده می شود که این عدد اشاره به عدد ماموران عذاب از فرشتگان است. بعضی نیز گفته اند اشاره به نوزده گروه از فرشتگان می باشد، نه نوزده نفر، و جمله ی «و ما یعلم جنود ربک إلا هو؛ لشکریان پروردگارت را جز او کسی نمی داند.» (مدثر/ 31) که در آیه بعد آمده قرینه ای بر این معنی می دانند.

عدد نوزده، عدد فرشتگان عذاب است.
این آیه محتمل چند معنی است:
اول: معنی ظاهری که حکایت از آن می کند که شماره نگاهبانان سقر نوزده نفر است و این، در صورتی که صفت آنان چنان باشد که صاحب المجمع گفته است، اندک نیست، و خداوند متعال بر آن توانایی دارد که یک نفر بر سقر بگمارد و اهل آن را به سخت ترین گونه عذاب معذب دارد.
دوم: این که نوزده تن تنها نگاهبانان دره سقر دوزخند، و بازمانده دوزخ نگاهبان دیگر دارد.
سوم: سقر نوزده شراره دارد نوزده ملک متولی سقر می باشند یکی خازن و رئیس و هیجده عدد دیگرشان زیردست و فرمانبر او می باشند و چشمان آنان مثل برق می درخشد و مویهای آنان روی زمین می کشد و از دهن هایشان شراره آتش بیرون می آید بین دو منکبشان به قدر یک سال راه است و در آنها هیچ رحم و رأفت نیست هر یک به یک دست هفتاد نفر را به سقر می اندازند.
چهارم: این که، عدد یاد شده شماره فرمانروایان و مدیران است و در زیر فرمان ایشان شماره نگاهبانان می تواند چندان باشد که تنها خدا می داند، و به این معنی در گفته خدای عز و جل بدین گونه اشاره شده است: "و ما یعلم جنود ربک إلا هو" و نادان بودن به این گونه مسائل مشرکان را بر آن وا می داشت که به استهزا بپردازند و به غیب کافر بمانند.
در آیات فوق به روشنی عدد خازنان دوزخ را نوزده نفر، یا نوزده گروه و لشکر معرفی می کند، و در آیات بعد نیز روی همین مطلب تکیه شده است، ولی عجب این است که بعضی از فرق انحرافی اصراری بر مقدس بودن این عدد دارند، و حتی سعی دارند عدد ماههای سال، و عدد روزهای ماه را بر خلاف تمام موازین طبیعی و فلکی بر همین محور نوزده تنظیم کنند! و احکام عملی خود را نیز بر طبق آن قرار داده اند. همچنانکه عدد نوزده در نظر بهایی ها عدد میمون است چون طلوع باب در قرن نوزده مسیحی بوده لذا ماهها را نوزده قرار داده و عدد ایام ماه را هم نوزده قرار داده. سال در نزد آنها نوزده ماه است و ماه در نزد آنها نوزده روز است و سال سیصد و شصت و یک روز است در نزد آنها، و اینها خزان سقر هستند. و عجیب تر اینکه نویسنده ای که شاید بی ارتباط با تشکیلات آنها نباشد، اصرار عجیب و مضحکی دارد که همه چیز قرآن را بر همین اساس نوزده توجیه کند، و در بسیاری از موارد که این عدد دلخواه او با واقعیات موجود آیات قرآن هماهنگ نیست به میل خود چیزی کم یا اضافه می کند تا بر عدد نوزده، و یا مضربهای عدد نوزده هماهنگ گردد که صرف وقت به ذکر مطالب آنها و پاسخگویی از آن شاید از قبیل اتلاف وقت باشد. آری یک مذهب دوزخی باید بر محور عدد دوزخی دور زند، و یک جمعیت دوزخی باید خود را هماهنگ با عدد فرشتگان عذاب کنند!
اما چرا از میان اعداد تنها عدد نوزده برای ماموران عذاب الهی انتخاب شده؟ کسی دقیقا به درستی نمی داند، ولی جمعی احتمال داده اند این به خاطر آن است که در عدد نوزده بزرگترین عدد آحاد (عدد نه) و کوچکترین عدد عشرات (عدد ده) جمع است. بعضی نیز گفته اند به خاطر آن است که ریشه های اخلاق رذیله به نوزده خلق ظاهر و باطن باز می گردد، و از آنجا که اخلاق رذیله هر کدام یکی از عوامل عذاب الهی است. طبقات دوزخ نوزده طبقه، به تعداد آنها، و در هر طبقه فرشته یا گروهی از فرشتگان مامور عذابند. حکماء گفته اند سبب فساد نفس انسانی و عدم ترقی آن در مراتب عقل نظری و عقل عملی قوای طبیعیه و قوای شهویه است قوای حیوانی پنج قوه ظاهره دیدن، شنیدن، لمس کردن، چشیدن، بوئیدن، و پنج قوه باطنه، حس مشترک، قوه خیال، متخیله، قوه واهمه، قوه عاقله، و شهوت و غضب که مجموعش دوازده عدد می شود به انضمام قوای طبیعیه، جاذبه، ماسکه، هاضمه، دافعه، غاذیه، نامیه، مولده مجموع این قوا نوزده عدد می شود پس چون منشأ آفات و گناه این نوزده قوای حیوانی و طبیعی می شود این است که زبانیه و شراره جهنم نیز نوزده عدد است. (تفسیر کبیر) و چند وجه دیگر در اینجا گفته شده که اگر بخواهیم بیان کنیم سخن طولانی می گردد و بهتر این است که گفته شود ذکر این عدد معین یکی از اسرار قرآن به شمار می رود و هر طور تفسیر شود شاید داخل تفسیر به رأی گردد پس می گوئیم علم آن نزد خدا و راسخین فی العلم مستور است.
اصولا مسائل مربوط به قیامت و بهشت و دوزخ و جزئیات و خصوصیات آنها برای ما که در محیط محدود دنیا اسیریم دقیقا روشن نیست، آنچه ما می دانیم کلیات آن است، و لذا در روایات دارد که هر یک از این نوزده فرشته قدرت عظیمی دارند که می توانند قبیله بزرگی را به آسانی در دوزخ بیفکنند. و از اینجا ضعف و ناتوانی افکار کسانی که مانند ابو جهل فکر می کنند روشن می شود، او وقتی این آیه را شنید از روی استهزا به طایفه قریش گفت مادرانتان به عزایتان بنشینند آیا نمی شنوید "ابن ابی کبشه" (اشاره به پیغمبر اکرم است) چه می گوید؟ می گوید: خازنان دوزخ نوزده نفرند! اما شما گروه عظیمی از شجاعانید، آیا هر ده نفر از شما نمی تواند یکی از آنها را مغلوب کند؟! ابوالاسد جمحی (یکی از افراد زورمند قریش) گفت: من از عهده هفده نفر از آنها بر می آیم شما هم حساب دو نفر دیگر را برسید! این سبک مغزان می خواستند با این سخریه ها جلو نور حق را بگیرند و خود را از نابودی حتمی نجات دهند.

این عدد ماموران دوزخ برای چیست؟
همانگونه که در آیات قبل خواندیم خداوند عدد خازنان و ماموران دوزخ را نوزده نفر (یا نوزده گروه) ذکر می کند، و نیز خواندیم که ذکر این عدد سبب گفتگو در میان مشرکان و کفار شد، و گروهی آن را به باد سخریه گرفتند، و تعداد کمی آنها را دلیل بر این پنداشتند که غلبه بر آنها کار مشکلی نیست! آیه مورد بحث که طولانی ترین آیه این سوره است به آنها پاسخ می گوید و حقایق بیشتری را در این زمینه روشن می سازد.
نخست می فرماید: «و ما جعلنا أصحاب النار إلا ملائکة؛ ما اصحاب آتش (ماموران عذاب) را جز فرشتگان قرار ندادیم.» (مدثر/ 31) فرشتگانی نیرومند، پر قدرت و به تعبیر قرآن "غلاظ" و "شداد" خشن و سخت گیر که تمام گنهکاران در برابر آنها ضعیف و ناتوانند.
ابن عباس و قتاده و ضحاک گویند: معنایش این است و ما قرار ندادیم پاسبانان آتش که اداره آن در اختیار و تولیت آنان است مگر فرشتگان، قرار دادیم شهوت و میل آنان را در عذاب کردن اهل آتش و قرار ندادیم آنها را از اولاد آدم چنان که در ذهن شماست پس توانایی و قدرت بر آنها داشته باشید. و علت اینکه ماموران عذاب از بین ملائکه و فرشتگان هستند برای دو جهت است: یک جهت این است که ملائکه آلام و عذابهای جهنم در اینها تأثیر ندارد چنانچه ملائکه در بهشت لذائذ بهشتی که اهل بهشت دارند از حور و خوراک و جماع و شراب و غیرها ندارند اگر خدا اصحاب نار را از جن و انس قرار داده بود آنها هم در عذاب متألم می شدند چون جهنم برای جن و انس خلق شده. جهت دوم اینکه ملائکه هر گونه مأموریت داشته باشند در عذاب بر آنها تأثیر و تألمی نمی آورد و انجام می دهند و اگر از جن و انس بودند خود متألم می شدند و بسا خودداری می کردند در عذاب چنانچه در دنیا اگر کسی را مشاهده کنند که اینها مبتلای به بلا هستند اینها متألم می شوند.

چگونه به این نادیده ها ایمان بیاوریم؟
خدا بندگان خویش را به هرچه که خواهد می آزماید، و از جمله این آزمایشها فرمان دادن ایشان است به ایمان آوردن به غیب، و هر چه غموض و پوشیدگی غیب سخت تر باشد، ایمان آوردن به آن دشوارتر خواهد بود، و درجه آن برای نزدیکتر شدن به خدا بالاتر، و به همین سبب در حدیثی از امام صادق (ع) آمده است: «ما صابرانیم و شیعه ما صبورتر از ما است.» (راوی گفت) گفتم: فدایت شوم! چگونه شیعه شما از شما صبورتر می شود؟! گفت: «زیرا که ما بر چیزی که می دانیم شکیبایی می کنیم و شیعه ما بر چیزی که از آن آگاهی ندارد چنین می کند.» و خداوند متعال ایمان به غیب را رکنی اساسی در شخصیت ایمانی قرار داده، و از این راه بسیاری از حقایق همچون مرگ و برزخ و آخرت پنهان و پوشیده مانده، و اما کافران و مشرکان و بیماردلان را غیب بر مقدار آزمایش و گریزی که با آن رو به رو هستند می افزاید، و این نه از آن روی است که این چیزها واقعیت ندارد، چرا که نشانه های راهنمای به آنها فراوان است، بلکه بدان سبب است که ایمان به آنها خواستار درجه بالایی از دانش و ایمان است که کسی جز بندگان صاحب تمیز و پرهیزگار خدا یعنی «الذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلاة؛ آنان که به غیب ایمان می آورند و نماز را برپا می دارند.» (بقره/ 3) را به آن راهی نیست، و راه رسیدن مؤمنان به یقین پیدا کردن به غیب دو امر است:
اول: آیات و براهین راهنمای به آن، پس ایشان از آثار حکمت و علم و نظام آشکار شده در جهان به ایمان آوردن بر پروردگار خویش هدایت می شوند، و از گواهیهای سنت کیفر در تاریخ و در واقعیت به پاداش و کیفر بزرگ در جهان دیگر ایمان می آورند، و منتظر آن نمی مانند تا پوستهای تنشان آتش دوزخ را لمس کند، و چشمانشان فرشتگان موکل بر جهنم را ببیند، یا در چنگال مرگ گرفتار شوند و آن گاه به همه اینها ایمان آورند، بلکه تنها به آشکار شدن نشانه ها و برهانها بسنده می کنند، این از مهمترین خصوصیتهایی است که خردمند را از جز او متمایز می سازد.
دوم: ایمان ایشان به خدا بدان گونه که خود را توصیف کرده و در کتابش و در آفریدگانش با اسماء الحسنی متجلی شده است، پس آنان به خدای توانای غالب دانای رحمن و رحیم و... و... ایمانی دارند که بر یقین و معرفت استوار است، و هنگامی که آدمی به این درجه برسد، به همه حقایق غیبی ایمان آورده است، و شکی در بهشت و دوزخ و نعمت و عذاب آن دو ندارد، بدان سبب که خدایی که او را به اینها وعده داده، قادر مطلق است و از هیچ چیز عاجز نمی ماند، و در گذرگاه جدال و شک درباره شمار دوزخیان و صفات ایشان وارد نمی شود، بلکه به آنچه از خدا می شنود به صورت مطلق باور دارد و گردن می نهد. و از آن روی که کافران و مشرکان و بیماردلان به این هدف اساسی نرسیده اند، به شک کردن درباره حقیقتهای غیب بلکه درباره حقایق آشکار نیز می پردازند، و گاه کسانی از ایشان را می بینی که، همچون سوفسطائیان، در اصل وجود خویش نیز گرفتار شک شده اند!
مؤمن تنها به کردار و گفتار تسلیم به خدا نمی شود، بلکه به عقل و علم خویش نیز چنین است، و به همین جهت در رفتار و ایستار خویش با حق مخالفت نمی ورزد، و در درون وجود وی اندک پرسش تردیدآمیز در پیرامون آیات پروردگارش پدید نمی آید... و این از مهمترین پایه های ایمان و اسلام است، چنان که خدای متعال گفته است: «فلا و ربک لا یؤمنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فی أنفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما؛ پس نه، به پروردگارت سوگند، ایمان نمی آورند مگر این که در اختلافی که دارند تو را داور کنند و آن گاه در دلشان از حکمی که کرده ای ملالی نیابند و بی چون و چرا تسلیم شوند.» (نساء/ 65)
آری، گاه آنچه را که در پشت بعضی از احکام الهی نهفته است ادراک نمی کنیم، و بعضی از حقایق را به صورت کامل نمی فهمیم، ولی این نمی بایستی انگیزه ای برای کفر ورزیدن نسبت به آنها شود، نه در منطق اسلام و نه در نزد خردمندان، و این خود ارزشی علمی و از صفات راسخان و ثابت قدمان در علم است خدای تعالی می گوید: «هو الذی أنزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن أم الکتاب، و أخر متشابهات، فأما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأویله، و ما یعلم تأویله إلا الله، و الراسخون فی العلم یقولون آمنا به کل من عند ربنا و ما یذکر إلا أولوا الألباب؛ اوست که این کتاب را بر تو نازل کرد که بخشی از آن آیات محکم [صریح و روشن] است که اساس کتابند و برخی متشابه [و تأویل پذیر] اند، اما کج دلان از این کتاب، متشابهات را که تأویل آن را جز خدا نداند، برای فتنه جویی و به قصد تأویل دنبال می کنند. و آنها که در دانش ریشه دارند گویند: ما بدان ایمان داریم، همه از جانب پروردگار ماست، و جز خردمندان متوجه نمی شوند.» (آل عمران/ 7) پس راسخان در علم (جز اهل البیت) تأویل بعضی از آیات را نمی دانند ولی به آنها کافر نمی شوند، چه کفر ورزیدن از منطق عاقلان و خردمندان نیست، و اگر جز این می بود، کافر شدن به خدا از هر چیزی شایسته تر می شد، بدان سبب که ما از فهم حقیقت او و معرفت ذاتش قاصر و ناتوانیم! در دلهای کافران و مشرکان بیماری سخت کافر شدن نسبت به خدا وجود دارد، و این کفر را خردها و فطرتهای ایشان و پیروانشان به صورتی آشکار بر نمی تابد، و لذا پیوسته در صدد یافتن چیزی هستند که این کفر را در نظر ایشان خوب و پسندیده جلوه گر سازد، و به جای آن که به پذیرفتن آیات الهی و کتاب او گردن نهند، به بحث درباره شماره فرشتگان و رنگها و اشکال آنان می پردازند که هیچ سودی برای ایشان ندارد آیا سبب رهایی آنان از عذاب دوزخ است؟ هرگز.


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 25 صفحه 233

  2. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 20 صفحه 138

  3. ابوعلی فضل بن حسن طبرسی- ترجمه مجمع البیان- جلد 26 صفحه 70

  4. سید عبدالحسین طیب- أطیب البیان- جلد 13 صفحه 278

  5. سيدمحمد حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 17 صفحه 185

  6. نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد 14 صفحه 188

  7. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 17 صفحه 99

  8. محمد ثقفی تهرانی- روان جاوید- جلد 5 صفحه 303

  9. حاج ملاسلطان محمد گنابادی- بیان السعادة- جلد 14 صفحه 359

  10. ملا فتح الله كاشاني- منهج الصادقین- جلد 10 صفحه 69

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/115129