عذابی تخفیف ناپذیر

رسم قرآن بر این است که غالبا هر جا بیان نعمتهایى را که به مؤمنین وعده داده تذکر می دهد پس از آن کافرین را تهدید می نماید به عذاب و شکنجه و به عکس هر جا کافرین را تهدید به عذاب نموده پس از آن مؤمنین را وعده مى دهد به نعمتهاى بهشتى شاید سرش این باشد که بایستى انسان همیشه بین خوف و رجا باشد این است که پیامبر اسلام (ص) با آنکه به فرموده خداى تعالى رحمة للعالمین بود او را به بشیرا و نذیرا ستوده و معرفى نموده و همین طورى که مؤمنین متنعم به نعمت هاى بى اندازه و بهشت منزل همیشگى آنها است در مقابل آنان کفار و گنهکاران نیز گرفتار عذاب بسیار و در جهنم جاویدانند و به دلالت آیات قرآن آنى عذاب آنها سست نمی گردد و از نجات ناامید گردیده اند: «إن المجرمین فی عذاب جهنم خالدون* لا یفتر عنهم و هم فیه مبلسون* و ما ظلمناهم ولکن کانوا هم الظالمین* و نادوا یا مالک لیفض علینا ربک قال إنکم ماکثون* لقد جئناکم بالحق ولکن أکثرکم للحق کارهون؛ قطعا مجرمان در عذاب جهنم ماندگارند. عذاب از آنان تخفیف نمی یابد و آنان در آن جا نومیدند و ما به ایشان ستم نکردیم، بلکه خود ستمکار بودند و فریاد کشند: ای مالک بگو پروردگارت جان ما را بستاند. وی پاسخ دهد: شما قطعا ماندگارید. به تحقیق حقیقت را برایتان آوردیم، لیکن بیشتر شما حقیقت را خوش نداشتید.» (زخرف/74- 78)
منظور از "مجرمین" کسانى است که در همان روز هم متصف به جرم هستند، در نتیجه کلمه ی مذکور هم گنهکاران را شامل مى شود و هم کفار را. مؤید این معنا آن است که این کلمه در مقابل کلمه ی "متقین" قرار گرفته که از کلمه ی "مؤمنین" خصوصى تر است و تنها شامل مؤمنین با تقوى مى شود. و در واقع آیه ی اول رد یهود است که گفتند: «و قالوا لن تمسنا النار إلا أیاما معدودة؛ و گفتند هرگز آتش جز چند روزى ما را نخواهد رسید.» (بقره/ 74) و رد حکماء و عرفاء و شیخیه که گفتند بالاخره تمام مى شود. از آنجا که ممکن است عذاب دائم با گذشت زمان تخفیف یابد، و تدریجا از شدت آن کاسته گردد در آیه بعد مى افزاید: «لا یفتر عنهم و هم فیه مبلسون؛ هرگز عذاب از آنها تخفیف نخواهد یافت، و هیچگونه راه نجاتى براى آنان نیست، و آنها از همه جا مایوس خواهند بود.»
و کلمه ی "یفتر" مضارع مجهول از مصدر "تفتیر" است که به معناى تخفیف و کم کردن و سستى است که مى فرماید: «کلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غیرها لیذوقوا العذاب؛ هر بار پوستشان پخته شود، پوستى دیگر بر جایش نهیم تا عذاب را [به طور کامل] بچشند.» (نساء/ 59) و به این ترتیب عذاب آنان هم از نظر زمان دائمى است، و هم از نظر شدت، چرا که "فتور" همانگونه که راغب مى گوید به معنى سکون بعد از حدت، و نرمش بعد از شدت، و ضعف بعد از قوت است. "مبلس" از ماده ی "ابلاس" در اصل به معنى اندوهى است که از شدت ناراحتى به انسان دست مى دهد، و از آنجا که چنین اندوهى انسان را به سکوت دعوت مى کند ماده ی "ابلاس" به معنى سکوت و بازماندن از جواب نیز به کار رفته، و از آنجا که در شدائد سخت، انسان از نجات خود مایوس مى شود، این ماده در مورد یاس نیز به کار رفته است، و نامگذارى "ابلیس" به این نام به خاطر همین معنى است که مایوس از رحمت خدا است. مى فرماید مجرمین که در عذاب جهنم قرار دارند از رحمت خدا و یا از بیرون شدن از دوزخ نومیدند. به هر حال در این دو آیه روى سه نکته تکیه شده: مساله خلود، عدم تخفیف عذاب، و اندوه و یاس مطلق، و چه دردناک است عذابى که با این امور سه گانه آمیخته باشد.
در آیه ی بعد این نکته را خاطر نشان مى سازد که این عذاب دردناک الهى چیزى است که آنها خود براى خویش فراهم ساخته اند مى فرماید: «و ما ظلمناهم و لکن کانوا هم الظالمین؛ ما به آنها ستمى نکرده ایم ولى آنها خود ستمکار بوده اند.» ما به ایشان ستم نکرده ایم ولیکن خودشان ستمکاران بودند. براى اینکه خداى تعالى تنها جزاى اعمالشان را به ایشان داده پس این خودشان بودند که به خود ستم کردند، و نفس خویش را با اعمال زشت به شقاوت و هلاکت افکندند. نظر به فرموده ی خداوند «و أن لیس للإنسان إلا ما سعى؛ چیزى براى انسان نیست مگر آنچه را که در آن سعى و کوشش نموده.» (نجم/ 40) در اینجا تذکر می دهد که گمان نشود کسانى را که به بهشت می برند و به آن نعمتهاى بهشتى آنان را مستفیض می گرداند یک خصوصیت زائدى در اصل خلقت با آنها همراه بوده که بدون اختیار و مجاهده عمل نیک از آنان صادر گردیده و نیز کسانى را که به جهنم می برند و به آن عذابهاى کذایى مبتلا می گرداند یک منقصتى در خلقت آنها قرار داده و بدون اراده و اختیار عمل بد از آنها ناشى می گردد چنانچه رأى (اشاعره) بر این است چنین گمانى فاسد است زیرا که منافى با عدل پروردگار جهانیان است اگر چنین باشد بر عاصى ظلم وارد می گردد ذات متعال بالاتر از این است که بنده ضعیف خود را به صفتى که در او گذاشته و بدون اختیار مرتکب معاصى گردیده وى را عذاب نماید که چرا چنین و چنان کردى.
این است که در بسیارى از آیات قرآن به اهل عذاب و اهل جهنم تذکر می دهد که ما به شما ظلم ننمودیم بلکه خودتان دانسته و فهمیده از روى اختیار به نفس خود ظلم نموده و مستحق عذاب شده اید و عذاب الهى از روى عدل است که هر چیزى در موقع خود قرار گرفته و و هر که را به بخشد و عذاب نکند از روى رحمت و کرم او است. هم ظلم به نفس کردند که خود را در معرض این عذاب در آوردند و هم ظلم به دین کردند که حق را رها کردند و باطل را گرفتند و هم ظلم به انبیاء و اولیاء و مؤمنین کردند «بئس للظالمین بدلا؛ چه بد جانشينانى براى ستمگرانند.» (کهف/ 48) در حقیقت همانگونه که در آیات پیشین سرچشمه آن همه نعمتهاى بى پایان را اعمال مؤمنان پرهیزگار معرفى کرد، در اینجا نیز سرچشمه این عذاب جاودان را اعمال خود آنها مى شمرد.
چه ظلم و ستمى از این بالاتر که انسان آیات الهى را تکذیب کند، و تیشه بر ریشه سعادت خود زند «و من أظلم ممن افترى على الله الکذب؛ و چه كسى ستمگرتر از آن كس است كه با وجود آنكه به سوى اسلام فراخوانده مى شود بر خدا دروغ مى ‏بندد.» (صف/ 7)
آرى قرآن سرچشمه اصلى همه سعادتها و شقاوتها را خود انسان و اعمال او مى شمرد نه مسائل پندارى که گروهى براى خود درست کرده اند. این آیه بیان آن است که شرک و کفر و گناهان سیرت کفار و بیگانگان است و هم چنین درباره فساق و گناهکاران که دعوى ظاهرى آنان چه بسا اسلام است به سوء اختیار خود مداومت به گناهان بزرگ داشته بدون اینکه در مقام توبه برآیند بالاخره هر یک از افعال اختیارى بشر بر اساس قضاوت و داورى روح استوار است و نیروى درونى و روانى آنان به ظهور رسیده است بر این اساس شقاوت و خلود در عقوبت لازم ذاتى و محصول کوشش آنان در زندگى خواهد بود بدین جهت شقاوت ذاتى و تیرگى روح و روان آنان مقتضى عقوبت است از نظر ناسپاسى و کفران نعمت که پیوسته شعار آنان بوده است.

آرزو دارند بمیرند و از عذاب راحت شوند
سپس به بیان گوشه دیگرى از بیچارگى آنها پرداخته مى گوید: «و نادوا یا مالک لیقض علینا ربک؛ آنها فریاد مى کشند که اى مالک دوزخ! آرزو داریم پروردگارت ما را بمیراند تا از این عذاب دردناک آسوده شویم.» (زخرف/ 77) منظور از کلمه مالک همان دربان دوزخ است که در اخبار و روایات عامه و خاصه نیز به این نام نامیده شده. «مالک» خازن جهنم است و اختیار جهنم در دست او است هر یک را به جاى خود قرار مى دهد و بقدر استحقاق عذاب مى کند.
کفار و بیگانگان که در دوزخ سکونت نموده خطاب به فرشتگان می نمایند به این که از پروردگار درخواست نمائید که درباره ما حکم فرماید و ما را نابود کند و از عقوبت دوزخ رهائى یابیم و خطاب به فرشتگان موکل دوزخ از این جهت است که اهل دوزخ محجوب از خدا هستند و ممنوع هستند از اینکه از پروردگار درخواست نمایند بلکه توسط فرشتگان این درخواست را می نمایند. هم چنان که در جاى دیگر فرموده: «کلا إنهم عن ربهم یومئذ لمحجوبون؛ حاشا که آنان امروز از پروردگار خود محجوب و در پرده اند.» (مطففین/ 15) و نیز فرموده: «قال اخسؤا فیها و لا تکلمون؛ در دوزخ بمانید، و از رحمت من دور باشید و حرف نزنید.» (مؤمنون/ 108)
و درخواست بطلان و نابودى آنان از نظر آن است که در دنیا چنین مى پنداشتند که بشر به وسیله ی مرگ معدوم و نابود می شود مانند آن است که بشرى به دنیا نیامده است و در حال اضطرار و عقوبتهاى دوزخ این عقیده در آنان تقویت مى شود که شاید بدین طریق از عقوبت و خلود در شقاوت رهائى یابند. پس معناى آیه مورد بحث این مى شود: مجرمین از مالک دوزخ درخواست مى کنند که او از خدا درخواست کند که مرگشان را برساند.
معناى "قضاء علیه" میراندن است، و منظور مجرمین از این مرگ معدوم شدن و باطل محض گشتن است تا شاید به این وسیله از عذاب الیم و شقاوتى که دارند نجات یابند. و این هم یکى از مواردى است که ملکات دنیوى دوزخیان ظهور مى کند و از پرده برون مى افتد، چون در دنیا هم که بودند مرگ را نابودى مى پنداشتند، نه انتقال از سرایى به سرایى دیگر، لذا در دوزخ تقاضاى مرگ مى کنند، مرگ به همان معنایى که در دنیا در ذهنشان متمرکز بود، وگرنه بعد از مردن فهمیدند که حقیقت مرگ چیست و دیگر معنا ندارد که چنان حقیقتى را درخواست کنند، اما ناخودآگاه ملکاتشان ظهور مى کند.


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 18 صفحه 185

  2. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 12 صفحه 521

  3. سید عبدالحسین طیب- أطیب البیان- جلد 12 صفحه 58

  4. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 21 صفحه 121

  5. سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 15 صفحه 152

  6. نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد 13 صفحه 47

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/115135