سیر تاریخی مطالعه ادیان جدید در مسیحیت (جنبش ها)

مقدمه

خداوند در قرآن می فرماید: «و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید؛ در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.» (حجرات/ 12) ادیان جدید، جنبش های نوپدید دینی، ادیان بدیل یا ادیان دوران جدید همگی واژگانی هستند که از پدیده جدیدی در جهان معاصر خبر می دهند و پژوهش های گوناگونی را در حوزه های مختلف علوم از جمله جامعه شناسی، دین شناسی، روان شناسی و جرم شناسی به خود اختصاص داده اند. مراکز و نهادهای گوناگونی در بررسی این مساله شکل گرفته و شخصیت های معروف و پرتلاشی در این عرصه پژوهشی پای نهاده اند. به لحاظ منابع و نوشته ها نیز کتابخانه ها و کتابفروشی ها از کتاب های مربوط به این پدیده پرشده اند و در حوزه اطلاع رسانی و ابزار مرتبط با آن مانند اینترنت، صرف نظر از سایت هایی که اختصاصا به این مهم پرداخته اند، در اغلب دپارتمان های دین پژوهی مستقل، یا مرتبط با دانشگاه های معتبر دنیا بخشی تحت همین عنوان ایجاد شده است که در آن، علاوه بر معرفی منابع تحقیق و محققان این حوزه به دل مشغولی های تحقیقی ارباب قلم در این حوزه پرداخته اند و برای تکمیل فرایند اطلاع رسانی خویش و نیز در دسترس قراردادن منابع و مآخذ، نشانی سایت های اختصاصی ادیان و جنبش های نوپدید را در خود جای داده، به معرفی دیگر مراکزی که در این زمینه به پژوهش اشتغال دارند، پرداخته اند.

سیر تاریخی مطالعه ادیان جدید
دانش «مطالعات ادیان جدید» به عنوان یک حوزه مستقل و یک تخصص ویژه در عرصه مطالعات دینی و جامعه شناسی دین از دهه 1970 مطرح شد و از آن زمان تا کنون صدها کتاب و هزاران مقاله برای فهم سرشت و ماهیت این ادیان نوشته شده که به ارزیابی نقش احتمالی آنها در قرن آینده پرداخته اند. در سال 1970 تعداد افرادی که در این زمینه کار می کردند از تعداد انگشتان دست فراتر نمی رفت، اما امروزه صدها دانشمند دل مشغولی اصلی و اولیه شان تحقیق و نوشتن در این زمینه است و بسیار بیشتر از این تعداد در همین حوزه در حال فعالیت هستند. در همان سال به ندرت مطلب، مقاله یا تریبونی پیدا می شد که به آن موضوع بپردازد، اما امروزه همایش های گوناگون، حوزه ها و فضاهای جدید و متنوعی را در عرصه مطالعات ادیان جدید طرح می کنند و به تریبون هایی تبدیل شده اند که به تداوم این بحث ها کمک می کنند. با این همه، پرسش این است که «آیا چیزی آموختیم؟»، «آیا پیشرفتی در این مطالعات داشته ایم؟» شاید جالب ترین مسئله، همین جهان پسامدرنی باشد که پیش روی ماست؛ آیا ما باید آن را پیشرفت بدانیم یا خیر؟ البته می توانیم ادعا کنیم که ما تعریف هایی پراکنده و تفکیک شده ای را ارائه کرده ایم که، برطبق ارزیابی های صورت گرفته، برخی از آنها به کم ارزش کردن موضوع انجامیده و در برخی مواقع جامعیت آنها ناکافی بوده است.

تاریخچه مطالعات ادیان جدید به عنوان یک شاخه مستقل

مطالعات ادیان جدید در دهه 1970 یعنی زمانی که مطالعات ادیان و پژوهش های اجتماعی ناظر به دین سر برآوردند، به عنوان یک شاخه مستقل بروز یافتند. از همان آغاز حوزه ای چند رشته ای به نظر رسید که بر اساس موضوع با هم پیوند خوده اند که حتی به لحاظ روش شناختی و جهت گیری نیز رویکرد واحدی نداشتند.. در درون آکادمی ها مطالعه ادیان جدید تداخل پیدا کرد؛ مثلا مطالعات ادیان شرق، ادیان زنان و مکتب راز گشایی با هم درآمیختند. افرادی نیز به عنوان انسان شناس، جامعه شناس و روان شناس در این کار وارد شدند. از این رو، بر سر موضوعات اتفاق نظری وجود نداشت، با این حال و با وجود تمام این اختلاف نظرها از وقتی که اصطلاح «ادیان جدید» یا «جنبش های نوپدید دینی» به جای اصطلاح «فرقه ها» مطرح شد، پیشرفت و تحول زیرکانه و جالب توجهی در عرصه مطالعات ادیان جدید رخ داد.
ایجاد مطالعات ادیان جدید به عنوان یک رشته مستقل بر دو پیشینه استوار است: الف. رشته قدیمی تاریخ ادیان. ب. مطالعه فرقه ها، (Cults) که در جامعه شناسی و الهیات به یک مساله محوری تبدیل شده بود. در طی این قرن، مطالعه در زمینه ادیان جهان، صف آرایی خیره کننده عقاید و اعمالی که آدمیان از آنها پیروی می کنند، آشکار ساخت و جهت گیری پژوهشی و مطالعاتی را به این سمت رهنمون شد که چه چیزی در این میان «امری عادی و بهنجار» است. دیدگاه های ناشی از مطالعات تطبیقی ادیان آشکارا تقویت شد و چونان توده ای از جنبش های مردمی قرن حاضر، جوامع بزرگی از ادیان بزرگ جهان را به سمت غرب سرازیر ساخت. هم زمان، آزادی عقیده در غرب باعث تکثر و ازدیاد تعداد انتخاب ها و گزینش های دینی در درون آن فرهنگ شد. در ایالات متحده آمریکا، شمار مذاهب مختلف و فرقه های دینی از 87 در سال 1970، به 350 در سال 1900 و تقریبا به 2000 در این ایام رسید.
بیشترین تعداد از این دو هزار مذهب را گرایش ها و مذاهب مسیحی تشکیل می دهند (که شامل تمام 350 فرقه سال 1900 می باشد) اما درصد روزافزونی از آنها در میان دیگر ادیان در حال شکل گیری هستند. این مذاهب و گروه های دینی عبارتند از فرقه های وسانتریا و حتی گروه های زیادی که از نگاه مذهبی غیر دینی هستند، مانند کافران و انسان گرایان. در آغاز این قرن برخی از اربابان کلیسا در آمریکا در این اندیشه فرو رفتند که آنچه در غرب در حال انجام است تنها تجزیه و تفرق مسیحیت نیست، بلکه تعدادی عقاید و باورهای جدید و غریب دینی در این گستره در حال شکل گیری و بروز هستند؛ مانند علم گرایان مسیحی، روح گرایان، مورمون ها و تئوزوفیست ها. در دهه های 20 و 30 همه اینها در قالب فرقه هایی نظیر «صلح الهی پدر» و شهود یهوه با برچسب فرقه انحرافی، (Cult) نام گذاری شدند و مجموعه ای از کتاب های ضد فرقه ای مسیحیان (از جمله پروتستان های محافظه کار) از اخطار و هشدار نسبت به بروز چنین گروه ها و گرایش هایی داد سخن دادند.
برای آنچه که در آمریکا واژه فرقه Cult به کار می بردند، در اروپا واژه مذهب، (Sect) استعمال می شد. اولین مطالعات غیر الهیاتی این «فرقه ها» زمانی بروز کرد که نخستین فعالان رشته جدید جامعه شناسی دین و روان شناسی دین توجه خود را به گزینش های دینی اقلیت معطوف داشتند و چندین کتاب و مقاله را در دهه 1940 عرضه کردند. با پایان گرفتن جنگ جهانی دوم، مطالعه علمی دین بروز کرد و دوره های آموزشی و علمی درباره روان شناسی و جامعه شناسی دین برگزار شدند و نیاز به کتاب هایی که تمام اطلاعات این زمینه را به اختصار در خود داشته باشند، به تولید چنین آثاری انجامید. این کتاب های درسی با تمام اختصاری که در آنها به کار رفته بود، اطلاعات ارزشمندی را در باره فرقه ها در خود جای داده بودند که پایه و بنیاد مطالعات بعدی در این زمینه شد.

دیدگاه میلتون یانگر

یک نمونه از درکی که از فرقه ها در یکی از این کتاب ها مطرح شده است، نگاه میلتون یانگر است که در کتاب درسیش تحت عنوان دین، علم و فرد آمده است اصطلاح فرقه، (Cult) کاربردهای مختلفی دارد که معمولا به طور ضمنی از گروه کوچکی که در پی یک تجربه عرفانی است و فاقد هرگونه ساختار سازمانی بوده و از وجود یک شخصیت و رهبر فرهمند برخوردار است، حکایت می کند. برخی از این مؤلفه ها (مانند عرفان) ویژگی فرهنگی بودن آنها را برجسته می سازد که در این طرح طبقه بندی ما نامناسب و بی مسما است. به هر حال، ما نیازمند واژه ای هستیم که گروه هایی را که شبیه مذهب هستند، شامل شود و در عین حال به لحاظ واژه شناسی دینی از یک گسست و جدایی شدید از سنت دینی حاکم بر جامعه حکایت کند. از این رو با به کار بردن واژه Cult گروه هایی را مد نظر قرار دادیم که در اوج افراطی گری نسبت به «کلیسای جهانی» قرار دارند.
یک Cult اساسا کوچک، کوته زیست، اغلب بومی و بیشتر ساخته شده در پیرامون یک رهبری حاکم و غالب می باشد که به دلیل ناسازگاری باورها و اعمالش با اعمال سنتی حاکم بر جامعه و نیز به خاطر یافتن جانشینی برای رهبری فرقه، اغلب با مشکل مواجه است. فرقه ها اغلب کوچک باقی می مانند و به آسانی از هم می پاشند و تبدیل شدن آن ها به یک مذهب یا فرقه نهادینه شده و سازمان یافته بسیار نادر است. دلمشغولی اصلی فرقه ها مشکلات افراد بوده، توجه آنها به مشکلات اجتماعی بسیار اندک است. در مقایسه با با Sect در این جا هرج و مرج بیشتر و قوی تر است زیرا نظریه «رفتار درست» آنها (چه مقصود ترک گناه باشد یا اجرای عدالت اجتماعی) به مشکلی برای اتحاد و یکپارچگی اجتماعی مبدل می شود. فرقه ها «موجودات عجیب الخلقه» دینی هستند؛ در آنها گوناگونی های بسیار به چشم می خورد که بر الگوهای حاکم و غالب که به واسطه آنها آدمیان در پی حل مشکلات خود می باشند مبتنی هستند. فرقه های پاک و خوب در غرب رواجی ندارند، اکثر گروه هایی که فرقه نامیده می شوند از نوع Sect نیستند شاید بهترین نوع از این دست فرقه ها را گروه های گوناگون روح گرا و برخی گروه های «مسلمان » در میان سپاه پوستان آمریکایی تشکیل دهند. بسیاری از آنچه که جزو مطالعات ادیان جدید به حساب می آیند تعریف های یانگر را به چالش می کشند.

ادیان جدید یا جنبش های نوپدید دینی کدامند؟

سازمان های دینی را یک تقسیم بندی سه لایه نموده اند که آنها را طبقه اول، طبقه دوم و طبقه سوم نامیده اند؛ گروه های دینی اولیه یا طبقه اول گروه هایی هستند که از هواداران و پیروان خویش وفاداری دینی اولیه را می طلبند. آنها فرصت های منظم و مداومی را برای عبادت (یا چیزی معادل آن) فراهم می آورند و گروهی مرجع و مبنا هستند که فرد دین باور هویتش را از آن کسب می کند. این ها گروه هایی هستند که در گردونه حیات، کارهای اساسی و مهم مربوط به زندگی را سامان می دهند که از جمله آنها می توان ازدواج و مراسم مربوط به کفن و دفن اشاره کرد (از جمله این گروه ها به عنوان نمونه می توان از کلیسای متحد متدیست، کلیسای اتحاد و خانواده) نام برد.
گروه دینی ثانوی یا طبقه دوم؛ سازمانی است که به یک دسته از کارکردهای دینی بسیار محدود و معین مانند تعلیم و تربیت، تبشیر، انتشارات، خدمات اجتماعی، فعالیت های اجتماعی و غیره می پردازند، اما خدمات منظم و مداوم یک گروه اصلی و مبنا را ندارند. مانند انجمن تبلیغی انجیلی بیلی گراهام، انتشارات شام بالا، مؤسسه کتاب مقدس مودی. گروه های دینی اولیه وقتی رشد و توسعه می یابند، به ایجاد ساختارهایی دست می زنند که نقش بازوان انتشاراتی، تعلیمی و تبلیغی را ایفا می کنند. گروه های مستقل طبقه دوم برای خدمت کردن به دسته ای از گروه های دینی طبقه اول ظهور می کنند.
گروه های دینی طبقه سوم اساسا ترکیبی از گروه های دینی و یا سازمان هایی هستند که روی گفتگو میان گروه های دینی اولیه یا همکاری این گروه های دینی در رسیدن به هدف معین تاکید دارند مانند: شورای جهانی کلیساها، فدراسیون جهانی بوداییان. گروه ها یا جنبش های دینی جدید از نوع گروه ها یا جنبش های دینی طبقه اولی هستند که به دور از فرهنگ دینی غالب و حاکم (همچون مسیحیت غرب) که در آن واقع شده اند، فعالیت می کنند و از میان کسانی در پی جذب هوادار هستند که این فرهنگ، فرهنگ میزبان جدید آنهاست. با این تعریف دایره شمول ادیان جدید توسعه داده شد تا شامل جنبش های جدید دینی برآمده از ادیان قدیمی فرهنگی دیگر مانند هیرکریشنا یا ذن بودیست شود.
هم چنین شماری از این جنبش های جدید دینی که از سنت های دینی کوچک تر بیرون آمده اند مانند سنت سنت مات پنجابی (ماموریت نور آسمانی)، آیین شینتو (مهیکاری) و آیین زرتشت (مزدازنان). دسته دومی از جنبش های دینی جدید که باز نمود سنت های دینی قدیمی تر هستند و با گذشت چندین نسل هیچ گاه با فرهنگ غالب و حاکم هماهنگ و متحد نشده اند، مانند تئوزوفی و روح گرایی، نیز مشمول این تعریف می شوند. باید متذکر شد که در طی قرن هایی که مسیحیت سنت دینی غالب و حاکم در غرب بوده، یک سنت رقیب دیگر که آن را با عنوان مکتب گنوسی می شناسند، هرگز نمرده است. این مکتب در قالب اقلیت های دینی مختلفی مقاومت کرد و ماندگار شد، در قرن شانزدهم و به دنبال نهضت اصلاح دینی پروتستانی که فضایی را برای ابراز وجود دیگر ادیان در سراسر اروپا پدید آورد، این مکتب نیز حیات دوباره یافت. امروزه یک جامعه «گنوسی» جدید در بیرون از چارچوب جنبش های رمزگشایی ظهور کرده است و تئوزوفی، جادوگری آیینی و جنبش عصر جدید که خیلی متاخر است، نهادینه ساخته است.
البته سنت مسیحی نیز در این میان بی نصیب نبود؛ علم و تفکر جدید سنت مسیحی به ایجاد سازمان های دینی جدید ادامه داد. در نهایت، به ناگاه، بدعت های افراطی جدیدی در درون فرهنگ میزبان بروز کرد که از این میان جنبش علم شناسی بارزترین نمونه از قرن گذشته است. اما ویژگی یگانه ای که تمام این گروه های مختلف مانند اکانکار، عهد الهه و فرقه صوفی در آن شریکند، این است که هر کدام از این جنبش ها بر اساس اسطوره ای فعالیت می کنند که با آنچه فرهنگ دینی غالب بر آن مبتنی است، تفاوت بنیادین دارد. به این ادیان بدیل باید آن گروه های دینی جدیدی را اضافه کرد که به آن اجماع دینی حاکم و اصلی پایبندند و در عین حال با ایجاد یک تحول الهیاتی یا داشتن رفتار و کرداری متفاوت با اکثریت جامعه، خود را متمایز و روزآمد ساخته اند، مانند: جنبش خانواده و شهود یهوه که بی درنگ در این گونه مواقع به ذهن می رسند. اینان با وجود این که در درون فرهنگ دینی مسیحی ظهور کرده اند، به تثلیت باور ندارند و شیوه زندگی اجتماعی خویش را روزآمد کرده اند و همیشه از یک اخلاق جنسی متفاوت سخن به میان می آورند.
تبلیغ برای جذب هوادار، به ویژه اگر از منظر سرقت گوسفندان نگاه شود، همیشه در میان جوامع دینی یک مساله نزاع آمیز بوده است. به طور کلی، ادیان مهاجر یعنی جوامع متشکل از انسان های دور از وطن که از دینی غیر از دین میزبان تبعیت می کنند، اما برای فرهنگ میزبان مزاحمتی ایجاد نمی کنند و کوششی هم برای جذب هوادار روا نمی دارند (مانند جماعت بوداییان امریکا و کلیسای ارتدکس آلبانیایی) ادیان جدید تلقی خارج نمی شوند. با این تعریفی که از ادیان جدید ارائه شد، آیین های سوکاگاکامی، مرکز ذن لوس آنجلس داخل ولی جماعت بودائیان امریکا و آ. اس کاکون و مراقبه یوگایی سیدا داخل معبد هندویی نیوجرسی و معبد سیری ونکاتسوا را در پیترزبورگ خارج می شوند.


منابع :

  1. گاردون ملتون- مقاله مطالعات ادیان جدید; گذشته و حال- ترجمه باقر طالبى دارابى- فصلنامه هفت آسمان- شماره 15

  2. باقر طالبى دارابى- مقاله ادیان جدید- فصلنامه هفت آسمان- شماره 15

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/115342