مقایسه وحی در سنت مسیحیت و اسلام (رابطه وحی و کتاب)

رابطه وحی و کتاب از نظر آیین مسیحیت و اسلام

سخن دیگر در باب مقایسه وحی در مسیحیت و اسلام، رابطه وحی و کتاب مقدس است. هر یک از این دو سنت کتاب مقدسی دارد که آن را الاهی می داند. این کتاب ها به چه معنایی الاهیند؟ آیا از این روی که خداوند آنها را فرستاده یا وحی کرده است، یا دلیل دیگری موجب الاهی بودن آنهاست؟

رابطه وحی و کتاب از نظر آیین مسیحیت
در مسیحیت وحی به معنای کشف الاهی است و موسس آیین، مظهر تام و کامل این کشف است. بر این اساس خود مسیح وحی است؛ زیرا او خدایی است که آشکار شده است. به این ترتیب، دیگر کتاب مقدس، وحی نیست: «به عقیده آنان (مسیحیان) کامل ترین وحی، نه در کتاب، بلکه در انسان منعکس شده است. مسیحیان باور دارند که مسیح در زندگی و شخص خود، خدا را منکشف می سازد و اراده او را در مورد بشر بیان می کند. بر اساس این اعتقاد، کتاب مقدس به چیزی فراتر از خود دعوت می کند و بر ماست که پیوسته ایمان خود را به مسیح و پیامی که خدا در وی قرار داده است زنده و تقویت کنیم. کسانی هم که عهد جدید را نوشته اند، در صدد بودند تجربه خویش از عیسی را (که میان آنان زیست، رنج کشید و مرد و سرانجام خدا وی را از مردگان برانگیخت) به دیگران برسانند.»

دیدگاه توماس میشل
توماس میشل می نویسد: «اعتقاد به اینکه کامل ترین وحی خدا، نه در کتاب، بلکه در انسان منعکس شده، ما را به فرق دیگری میان نظر مسیحیت و نظر اسلام [نسبت] به وحی رهنمون می شود. مسیحیان به این بسنده نمی کنند که بگویند خدا پیام خود را به بشر وحی می کند؛ بلکه علاوه بر این، می گویند خدا ذات خود را در تاریخ بشر وحی می کند؛ بلکه علاوه بر این، می گوید: خدا ذات خود را در تاریخ بشر وحی می نماید و اسفار کتاب مقدس، این وحی ذاتی را آشکار و تفسیر می کنند. خدا وحی می کند که او کیست، چگونه خدایی است و چه اوصاف و ویژگی هایی دارد... بلکه می توان گفت مقدس اصولا تاریخ خدایی است که ذات خود را به عنوان منجی وحی می کند.»

عین هم بودن واسطه وحی و محتوای آن
بنابراین در مسیحیت اساسا سخن از این نیست که مسیح کتابی از طرف خداوند آورده است: «خداوند ما عیسی مسیح، کلمه پاک خدا، و در وی تمامی خزائن حکمت و علم مخفی بود (کولسیان، 2: 3) و لازم نبود تا کتابی نوشته و به یادگار گذارد.» در واقع در مسیحیت واسطه وحی و محتوای آن عین هم هستند: «برداشت نویسندگان عهد جدید از وحی، به تبع عهد قدیم، تجلی ذاتی خدا در عیسی مسیح، و از طریق اوست. این تجلی به صورت خود آشکار سازی عالی، تغییر ناپذیر و بی نظیر است که در آن، بر طبق برداشت مسیحیان، در عیسای ناصری واسطه وحی و محتوای آن یکی هستند و یگانه موضوع وحی را تشکیل می دهند.»

تأیید روح القدس دلیل حجیت و اعتبار نوشته های عهد جدید

از فقرات فوق بر می آید که به نظر مسیحیان نوشته های عهد جدید وحی نیستند؛ بلکه خود عیسی مسیح وحی است و نویسندگانی زندگی و تعالیم عیسی را گزارش کرده اند. البته می توان پرسید که اگر این نوشته ها وحی نیستند و انسان های عادی آنها را نگاشته اند، حجیت و اعتبار آنها از کجاست؟ پاسخ مسیحیان این است که این نویسندگان، با تأیید روح القدس این مطالب را نوشته اند: «مسیحیان معتقدند که خداوند کتاب های مقدس را به وسیله مولفانی بشری نوشته است، و بر اساس این اعتقاد می گویند که کتاب های مقدی یک مولف الاهی و یک مولف بشری دارند. به عبارت دیگر مسیحیان معتقدند که خدا کتاب مقدس را به وسیله الهامات روح القدس تألیف کرده و برای این منظور مولفانی از بشر را برای نوشتن آنها برانگیخته و آنان را در نوشتن به گونه ای یاری کرده که فقط چیزهایی را که او می خواسته است، نوشته اند.»

بحث های مسیحیان در زمینه الهامی بودن کتاب مقدس
بحث های دیگری در زمینه الهامی بودن کتاب مقدس بین مسیحیان مطرح بوده است. برخی، الفاظ کتاب را الهام روح القدس شمرده اند، و برخی دیگر معتقدند مفهوم آن الهامی است ولی الفاظ و قالب آن از خود نویسندگان است. برخی از نویسندگان مسیحی قول دوم را به کلیسای کاتولیک نسبت داده اند، و بعضی دیگر این قول را خلاف کتاب مقدس دانسته، مواردی را در تأیید نظر خود نقل کرده اند.

رابطه وحی و کتاب از نظر آیین اسلام

اما در اسلام امر به گونه دیگری است. آنچه وحی می شود و در بردارنده پیام الاهی است، کتاب است: «و أوحی الی هذا القرءان لانذرکم به و من بلغ؛ این قرآن به من وحی شده تا به وسیله آن شما و هر کس را که [این پیام] به او برسد، هشدار دهم.» (انعام/ 19) «و کذلک أوحینا الیک قرءانا عربیا لتنذر ام القری و من حولها؛ و بدین گونه قرآن عربی به سوی تو وحی کردیم تا مردم مکه و کسانی را که پیرامون آنند هشدار دهی.» (شوری/ 7) «و الذی أوحینا الیک من الکتب هو الحق؛ و آنچه از کتاب به سوی تو وحی کردیم حق است.» (فاطر/ 31) و آنچه از جانب خدا به سوی انسان فرود آمده همین قرآن است: «إنا نحن نزلنا علیک القرءآن تنزیلا؛ در حقیقت ما قرآن را بر تو به تدریج فرو فرستادیم.» (انسان/ 23) «إنا أنزلنه قرءنا عربیا لعلکم تعقلون؛ و آن را قرآن عربی نازل کردیم، باشد که بیندیشید.» (یوسف/ 2) البته باید به یاد آورد که بنابر قرآن، حضرت عیسی هم پیامبری مانند دیگر پیامبران است و به او نیز کتابی داده شده است: «قالی إنی عبد الله ءاتمنی الکتب و جعلنی نبیا؛ [عیسی] گفت من بنده خدا هستم که به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است.» (مریم/ 30)

اختلاف اساسی میان اسلام و مسیحیت
بنابراین در باب وحی، اختلافی اساسی میان اسلام و مسیحیت وجود دارد. نویسنده ای مسیحی به درستی این اختلاف را گوشزد می کند: «این موضع درباره وحی الاهی یک اختلاف بنیادین میان اسلام و مسیحیت است از دید مسلمانان قرآن مجید به چیزی جز وحی الاهی وابسته نیست. قرآن وحی خدا، وحی حقیقی، و پیامی با عبارات روشن و کامل و نهایی شناخته می شود. قرآن برای دسترسی به وحی الاهی به چیزی فراتر از خود دعوت نمی کند. نظر مسیحیان به کتاب مقدس به گونه ای دیگر است. به عقیده آنان کامل ترین وحی نه در کتاب، بلکه در انسان منعکس شده است.» دیدگاه رایج مسیحیان در باب وحی، از آن بخش عهد جدید برخاسته که به مسیح جنبه ای الوهی داده است. به عبارت دیگر این دیدگاه درباره وحی، از نوشته های پولس و یوحنا به دست می آید. اما در بخش دیگر عهد جدید، که در آن اساسا سخن از تجسم خدا نیست و عیسی تنها یک انسان، بنده خدا و پیامبر اوست، وحی به معنایی دیگر است.

تحلیل هاى خاورشناسان از وحى محمدى

خاورشناسان با نگاه سکولار به پدیده وحى و به ویژه وحى محمدى، به برخى نظریات جدید دست یافته اند. برخورد جهان غرب با اسلام به نخستین سال هاى ظهور اسلام باز مى گردد. گسترش سریع و روز افزون دین جدید به طور طبیعى واکنش مسیحیان و یهودیان را به دنبال داشته است. این برخوردها تا پایان قرون وسطى و حتى تا دوره هاى نخست رنسانس در قالب مجادلات کلامى به صورت اعلام صریح بى اعتقادى به صداقت پیامبر و وحیانى بودن قرآن شکل مى گرفت. این نوع برخورد در دوره بیدارى غرب، از صبغه اى علمى برخوردار گشت. برخى از نخستین خاورشناسان مانند «گوستاو ویل» و «اشپرنگر» با استناد به گزارش قرآن از اعتقاد کافران به جنون پیامبر، او را دچار اختلالات روحى و روانى و یا بیمارى صرع دانسته و قرآن را نتیجه این حالات غیر طبیعى پیامبر پنداشته اند.
«نولدکه» با اینکه احتمال بیمارى صرع را منتفى مى داند; پیامبر را دستخوش هیجانات و عواطف سرکش روحى و روانى مى داند که سرانجام وى را به اعتقاد به ارتباط با جهان غیب کشانیده است. «مونتگمرى وات» از خاورشناسان شهیر معاصر در نقد این دیدگاه مى گوید: «به روایات و شواهد سلامت جسمانى و روحانى پیامبر کم ارج نهاده شده است. باور نکردنى است که فردى مصروع یا دچار هیسترى یا اسیر فشار حملات هیجانات بتواند لشکرکشى نظامى یا رهبرى دوراندیش یک دولت شهر را به عهده گیرد. مخالفان، او را مجنون مى پنداشتند; اما آنان مرادشان این بود که سلوک و رفتار او مجنونانه است و یا گفتارش بسان کاهنان از الهام جن مى باشد. باید برداشت هاى قرون وسطى را کنار گذاشت و محمد را به عنوان شخصى شناخت که صادقانه و با صدق نیت و ایمان درست، پیام هایى را ابلاغ مى کرده که اعتقاد داشت از جانب خدا به او رسیده است.»
برخى دیگر با الهام از نظریات فروید در طبقه بندى سازمان شخصیت به تحلیل هاى روان شناختى از وحى گراییدند. «تورآندره» و پس از او «گیب» و «امیل در منگهام» و «مونتنیه» از این گروه هستند. درمنگهام این دیدگاه را به تفصیل در کتاب «زندگانى محمد صلى الله علیه و آله» شرح و بسط داده و «رشید رضا» در کتاب «الوحى المحمدى» به نقد و بررسى تفصیلى آن پرداخته است. پیامبر بنا به این تحلیل از نوابغ اجتماعى و داراى فطرتى پاک، روحى متعالى و ایمان و باورى مستحکم به خداوند و فاقد هر گونه ناهنجارى اعتقادى و رفتارى و خانوادگى به شمار رفته که در اثر فوران خود آگاهى هاى باطنى در او احساس اتصال به جهان غیب و دریافت پیام هاى وحیانى پدید آمده است. این دیدگاه از نظر مطالعات علمى روان شناسى و مبانى فلسفى و کلامى از تعارضات و اشکالات فراوانى برخوردار بوده و در بهترین شرایط تنها در حد یک فرضیه نامستند و مبتنى بر حدس و گمان مى باشد; از این روى علاوه بر انتقادات فراوان اندیشمندان مسلمان، این نوع نظریات در میان خاورشناسان پسین نیز مقبولیت چندانى ندارد.
آخرین دیدگاه مهم خاورشناسان درباره وحى قرآن از «ریچارد بل» در کتاب «مقدمه قرآن» مى باشد که شاگردش مونتگمرى وات آن را دنبال کرده است. این دیدگاه با نظریه غیر زبانى وحى در الهیات مسیحى و نظریه وحى به معنا در کلام اسلامى بسیار نزدیک است. وات در شرح نظریه مذکور چنین مى نویسد: «محمد در ادعاى پیامبرى صداقت داشته و قرآن فعلى الهى است که از طریق شخصیت محمد تجلى یافته است. بنابراین برخى از ویژگى هاى آن اساسا به بشریت محمد ارتباط مى یابد. خود قرآن نیز نظر مسلمانان را در مورد ماهیت وحى تایید نمى کند; زیرا قرآن خود را عربى معرفى مى کند و عربى نیز زبان بشرى است. زبان در پیوند بسیار نزدیکى با تجارب سخن گویان به آن زبان قرار دارد; به ویژه در خصوص مسایل اجتماعى و اقتصادى و مناسبات سیاسى.» در واقع وات به دنبال راهى براى حفظ حیثیت و اصالت و اعتبار کل قرآن است; بدون آن که راه براى انکار برخى اشتباهات در مطالب غیر مهم و ثانوى (از نظر او) بسته شود. این رویکرد در میان برخى دانشمندان مسلمان نیز راه یافته است.
کسانى که سعى در اثبات تاثیر و دخالت محیط اجتماعى عصر نزول و حالات شخصى و روحى و روانى پیامبر در ساختار و شکل نهایى وحى دارند، احتمالا به نوعى از نظریه مزبور الهام گرفته اند. به طور مشخص دو دیدگاه «بازتاب فرهنگ زمانه» و «بسط تجربه نبوى» بر نظریه وات مبتنى مى باشند. این نظریات نیز علاوه بر عدم تطابق با دیدگاه صریح بسیارى از آیات قرآن که پیامبر را در فرایند ابلاغ وحى صرفا پیام رسانى امین شمرده و هر گونه تاثیر درونى یا بیرونى بر وحى را انکار مى کند، از جهت پیش فرض هاى کلامى و مستندات درون دینى و برون دینى نیز مورد شک و تردید جدى هستند. نزدیکترین دیدگاه خاورشناسان به دیدگاه مشهور اسلامى از سوى گروهى از شیفتگان به این دین ابراهیمى عرضه شده که برخى از آن ها نیز به اسلام گرویده اند. «کینت کریک» نویسنده کتاب «قرآن را چگونه شناختم» و «جان دیون پارت» نویسنده کتاب «عذر تقصیر به پیشگاه محمد» و «موریس بوکاى» نویسنده کتاب «تورات، انجیل، قرآن و علم» و «لیو بولدفایس (اسد محمد)» و «الفونس ایتادینیه (مریم جملیه)» از این گروه هستند.
پارت در این زمینه مى نویسد: «در طول ششصد سال راه حقیقت باز بود; ولى مسیحیان از روى غفلت و بى توجهى، سرمشق پیشواى خود را فراموش کردند. موسى و عیسى ظهور پیامبر بزرگتر از خودشان را با اطمینان وعده داده بودند. وعده انجیل به آمدن پاراکلیت (برگزیده و پسندیده) با روح مقدس یا آسایش دهنده در اسم مورد شبهه قرار گرفت; در حالى که از هر جهت بر شخص محمد تطبیق مى کرد.» بوکاى نیز مى نویسد: «نظر به وضع معلومات در عصر محمد نمى توان انگاشت که بسیارى از مطالب قرآنى که جنبه علمى دارند، مصنوع بشرى بوده باشند. کاملا به حق است که نه تنها قرآن را باید وحى تلقى نمود; بلکه قرآن به علت تضمین اصالتى که عرضه مى دارد و وجود مطالب علمى با بررسى در عصر حاضر، آدمى را به مبارزه با این نظر فرا مى خواند که تقریرى بشرى است. این به وحى قرآنى مقام کاملا جداگانه اى مى بخشد.»


منابع :

  1. على معمورى- مقاله دیدگاه‏هاى گوناگون در تفسیر و تحلیل وحى- مجله رواق اندیشه- شماره 12

  2. على معمورى- مقاله تفسیر و تحلیل وحى در اسلام و مسیحیت- مجله مسجد- شماره 64

  3. عبدالرحیم سلیمانی اردستانی- درآمدی بر الاهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت- قم- موسسه فرهنگی طه- بهار 1382- صفحه 158- 169

  4. هنری تیسن- الاهیات مسیحی- ترجمه ط.میکائیلیان- تهران- انتشارات حیات ابدی

  5. توماس میشل- کلام مسیحی- ترجمه حسین توفیقی- قم- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- چاپ اول 1377

  6. و.م.میلر- تاریخ کلیسای قدیم در امپراطوری روم و ایران- ترجمه علی نخستین- تهران- انتشارات حیات ابدی- 1981

  7. سعیدى روشن- تحلیل وحى از دیدگاه اسلام و مسیحیت- مؤسسه فرهنگى اندیشه- صفحه 35- 39

  8. جان هیک- فلسفه دین- ترجمه بهزاد سالکى- انتشارات الهدى- تهران 1376- صفحه 131- 163

  9. ولیام هودرن- راهنماى الهیات پروتستان- ترجمه میکائیلیان- انتشارات علمى و فرهنگى- 1368- صفحه 180

  10. ولفسون- فلسفه علم کلام- ترجمه احمد آرام- انتشارات هدى- تهران 1368- صفحه 300

  11. جعفر سبحانى- مدخل مسائل جدید در علم کلام- مؤسسه امام صادق- قم 1379- جلد 2 صفحه 29-44

  12. تقى صادقى- رویکرد خاورشناسان به قرآن- فرهنگ گستر- تهران- 1379- صفحه 158- 165

  13. بازرگان- شناخت وحى- نشر پژوهشهاى اسلامى

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/115375