شخصیت و اندیشه های الهیاتی ویلفرد کنتول اسمیت (زبان دینی)

زبان دینی و زمینه های فهم فرهنگ ها و دین ها

اسمیت در سراسر زندگی علمیش به انواع فلسفه هایی که اندیشمندان غربی شرح و بسط داده اند توجه داشت. در کتاب اعتقاد و تاریخ سخت به مخالفت با کسانی پرداخت که ادعا می کردند گزاره های دینی معنایی ندارند با طرح این دلیل که آنها فاقد تحقیق پذیری تجربیند یعنی چون نمی توان آنها را به صورت تجربی و آزمایشی مورد تحقیق قرارداد و آزمود پس معنا ندارند. اسمیت در این باره می نویسد که با آن کس که به تحقیق در زندگی هندویی، بودایی، اسلامی، چینی، یهودی یا مسیحی می پردازد و اذعان می کند که تحت تأثیر غنا و قدرت تعابیر دینی قرارگرفته و معانی آنها را چیزی بیش از آنچه خود می فهمد می یابد همدلی بیشتری دارد تا با آن کس که کورکورانه و سطحی اعلام می کند که آنها هیچ معنایی ندارند. اسمیت این نگرش خود را در تحلیل این جمله ظاهرا بی معنی که «آسمان یک گاو است» بیان می کند.

آسمان یک گاو است
اسمیت می نویسد که «من هیچ جمله یا گزاره دینی را درک و فهم نکرده ام مگر آنکه معنیش چیزی را بر من راجع به انسان (نه فقط مردان یا زنانی که آن را ساخته اند و کسانی که آن را پاس می دارند بل راجع به انسان به طور کلی) و معمولا راجع به ارتباط انسان با جهان روشن نسازد. برای این، شخص باید شناختی از ایمان انسان داشته باشد. اگر چنین شناختی حاصل شده باشد از جملات دینی خاص می توان چیزهای بسیار آموخت.» اسمیت تصریح می کند که «بی توجهی به کیفیت دینی زندگی انسان ممکن است به خوار شمردن معنای زبان دینی منجر شود. به عقیده او قصور در درک و فهم درست کیفیت دینی زندگی انسان به طرز چشمگیری موجب کژفهمی در مورد نوع بشر و عالمی که درآن زندگی می کنیم می شود.» اسمیت می افزاید که آنچه در این باب گفته است مستلزم این نکته است که فهم و شناخت حداقلی از ایمان برای شناخت یک جمله دینی مورد نیاز است.
اسمیت در بخشی از تحلیل خود به این نظر آیر (1989-1910) اشاره می کند که «یک نظام متافیزیکی یا یک الگوی مفهومی باید ارزش توضیحی تا تبیینی داشته باشد. به این معنا که باید امور واقع مشاهده پذیر را تبیین کند.» اسمیت در نقد این نظر می گوید که آنچه در اینجا از آن به «امور واقع مشاهده پذیر» تعبیر شده نزد آیر همان دنیای طبیعت است. آیر در اینجا صریحا به علوم طبیعی (یا تجربی) نظر دارد و آنها را یگانه منبع استوار و موثق معرفت می داند. اسمیت می افزاید که این درواقع نمایی از کل دیدگاه آیر است و نشانه قصور و ناتوانی آشکار او در درک کیفیت دینی زندگی بشر. «زیرا علوم طبیعی تنها به دنیای طبیعت فیزیکی نظر دارند و می کوشند به تبیین آن بپردازند.» اسمیت این نوع دیدگاه و طرز فکر را یک دیدگاه خاص غربی می شمارد که برداشت محدودی از عینیت دارد و می افزاید که در اینجا دیدگاههای انسانی دیگری هم وجود دارد.
اسمیت پس از اشاره به این دیدگاه خاص عینیت گرایانه که اساسا معطوف به عالم طبیعت و جنبه های محسوس و مشاهده پذیر آن است، می گوید که اگر بخواهیم به روابط عمیق انسانی بپردازیم با این جهان نگری محدود مشکل پیدا می کنیم. اسمیت در ادامه می گوید که از لحاظ فلسفی اگر کسی پایبند این عقیده جزمی باشد که هم حقیقت و هم معنی را فقط در قلمرو علمی عینیت گرا می توان یافت و نه به هیچوجه در روابط و پیوندهای بین الاشخاص، دردسرهایش بسیار بیشتر هم می شود. به عقیده اسمیت یکی از دلایل اینکه چرا بخش اعظم تحلیل زبانی و منطق مدرن فاقد کفایت است آن است که آنها شکلی از فلسفه علوم طبیعی در زمانیند که علم دیگر معطوف به انسان نیست و حتی به عالم طبیعت نیز به گونه ای نظر دارد که برای اول بار در مقیاسی عظیم در تاریخ بشر جهان طبیعت را درگسستگی صریح از انسان مطمح نظر قرار می دهد.
اسمیت این برداشت خاص از عینیت را که مخالف هرگونه عنصر شخصی است مورد نقد قرار می دهد و می گوید: «مفهومی که این دیدگاه از عینیت به دست می دهد غیر شخصیت گرایی را مفروض و مسلم می گیرد و بر این گمان است که معرفت حقیقی تنها در صورتی حاصل می شود که نسبت میان شخص و آنچه می خواهد بشناسد حذف شود. پس عجیب نیست که دراین دیدگاه، دین فاقد حقیقت به نظر برسد و گزاره های دینی محمل معرفت نباشند.» اسمیت بنابر روش تحقیقی علمیش که می کوشد موشکافه و منصفانه باشد دراینجا مثالی از مصر باستان مطرح می کند. او پس از اشاره به تمدن شگفت انگیز مصر باستان و دستاوردهای بزرگش در عرصه های مختلفی چون معماری و هنر و کشاورزی و ستاره شناسی و جز اینها، این جمله را که در مصر قدیم بر زبان می آمد نقل می کند که «آسمان یک گاو است» بنابر روش پوزیتیویستی با آن دیدگاه خاصی که در مورد عینیت وحقیقت دارد چنین تعبیری آشکارا نادرست و بلکه بلاهت آمیز است.
اسمیت ضمن اشاره به کشفیات علمی و دستاوردهای فنی این تمدن می گوید اگر ما امروزه این عبارت را بر زبان برانیم می توانیم آن را به راحتی نادرست بشماریم اما برای مصریان چند هزار سال قبل آیا این جمله همان طور که ما ممکن است بپنداریم کاملا بی معنی بوده است؟ اسمیت اذعان می کند که معنی این جمله را نمی داند و نمی تواند بفهمد که مصریان قدیم از این جمله دقیقا چه تصوری داشتند. او تصریح می کند که این عبارت را نمی فهمد اما می افزاید که در برابرش سرگشته و مبهوت هم نشده است. مقصودش از اینکه آن را نمی فهمد این است که فهم مسؤولانه وتحقیقی و علمی (علمی در معنای انسانی آن) از این عبارت ندارد اما تصوری دارد از اینکه به تقریب چه معنا و دلالتی ممکن است داشته باشد. اما چه تصوری؟ او برای نزدیک شدن به فضای دلالت های اصلی این جمله می گوید: «من تحت تأثیر دو هزار سال تاریخ مصر باستان قرار گرفته ام و نیز نظمی که مردمش در زندگی سیاسی، در ریاضیات و در دستاوردهای فنی شان بدانها رسیدند یا ابداع کردند.»
اسمیت در ادامه می گوید زندگی دینی آنها که در سایر دستاوردهایشان سریان دارد نیز برایش بسیار جالب توجه است و بعد می افزاید: «اگر بین امر زیبایی شناختی و امر هنری تمایز قایل شویم به این معنا که اولی به درک و دریافت زیبایی یا شناخت آن و دومی به ساختن و شکل بخشیدن زیبایی یا خلق آن دلالت کند آنگاه چه بسا بتوان گفت که مصریان قدیم جهان را به نحو هنری ادراک می کردند.» اسمیت سپس به این نکته اشاره می کند که هوا در دره نیل سفلی بسیار صاف و روشن است. چنین نبود که آنها همیشه زیر هوای ابری و توفانی و غبار گرفته باشند. آنها آسمان را روز به روز روشن تر از ما می دیدند و احتمالا گاوهایی بیشتر از آنچه ما می توانیم ببینیم می دیدند! «اکنون شما و من خوب می دانیم که آسمان گاو نیست. یک نتیجه محتمل آن است که بگوییم مصریان قدیم وقتی چنین سخنی می گفتند سخن نادرست می گفتند. همین. این اساسا نظر آدمی مثل آیر و نیز نظر بسیاری از مبلغان و متألهان مسیحی قرن نوزدهم در مورد تعدد ادیان است: «ما می دانیم حقیقت چیست و اگر گروه های دیگر (در مورد حقیقت) چیزی متفاوت بگویند پس آن گروه دیگر باید بر خطا باشد.» در این مورد هر کس حتی اگر حداقل حرمت را برای مصریان باستان قایل باشد می داند که آنها ممکن است برخطا بوده باشند اما مسلما احمق نبوده اند... اگر شما چیزی از تاریخ پر دستاورد و مؤثر آنان بدانید در خواهید یافت که آنها کسانی نبوده اند که فرق بین آنچه شما و من گاو و آنچه شما و من آسمان می نامیم را ندانند.»
اسمیت یک تفسیر محتمل دیگر را این می داند که گفته می شود این عبارت زمانی که گفته می شد نادرست نبود بلکه فاقد معنا بود. او در ذیل این نظر به تحول مفاهیم دینی در گستره تاریخ اشاره می کند و می گوید: «ما می دانیم شرایط و موقعیت هایی وجود دارد که گزاره های دینی برای گروه های قابل توجهی از افراد در طول زمان بی معنا می شوند یا رفته رفته از بار معنایشان کاسته می شود و نظامهای دینی که آنان بخشی از آن بوده اند فرو می پاشند یا جای خود را به نظامهای جدید می دهند. تفاوت آشکاری وجود دارد میان وضعیت اجتماعی که در آن اعتقادات دینی گروه برای آن گروه واجد معنی است و وضعیت اجتماعی که در آن اعتقادات دینی دیگر چنین نیست. در واقع در تاریخ مصر هم می توان نشانه های این رخداد را ردیابی کرد آنجا که فرهنگ مصر قدیم، فرهنگ یونانی و مسیحی و غیره رادر خود راه داد.
از آنجا بود که چنین عبارتی بی معنی شد و به تدریج به آنجا رسید که دیگر بر زبان نمی آید. با این وصف طی دوره اولیه طولانی که بر زبان می آمد کاملا مطمئنم که معنایی داشت گرچه شخصا نمی دانم آن معنا دقیقا چه بوده است. ولی هرگز هم احساس ناراحتی نمی کنم که مدتی دراز را صرف فهم معانی احتمالی آن کنم. من اطمینان دارم که اگر زبان مصر باستان را می آموختم و در هنر و ایدئولوژی مصری کار می کردم و چند سالی درباره این موضوع به تحقیق و پژوهش می پرداختم می توانستم معنای آن را درک کنم وبه دیگران نیز بشناسانم. واقعیت این است که من و شما نمی گوییم که آسمان گاو است و اگر چنین چیزی بگوییم یا اشتباه کرده ایم یا گزافه گفته ایم اما از اینجا این نتیجه به دست نمی آید که در نزد مصریان قدیم گفتن این عبارت کاری اشتباه یا گزافه بوده است. به عکس از اینجا نتیجه می گیریم که باید توجه خود را دوچندان کنیم و ببینیم آنها چه معنایی از این سخن مراد می کردند. اتفاقا چون ما چنین سخنی نمی گوییم می توانیم دریابیم که آنان پیش فرض هایی غیر از پیش فرض های ما داشته اند و نگرششان به جهان با ما فرق داشته است. چون ما این سخن را بر زبان نمی رانیم پی می بریم که در اینجا نکته ای وجود دارد که واداشته می شویم معنایش رابفهمیم.»
اسمیت سپس باز به درک «هنری» و شخص گونه مصریان اشاره می کند و می گوید با توجه به مشاهداتش در جوامعی که در دوران جدید در قیاس با غربیان ارتباط شخص گرایانه تری با طبیعت دارند و نیز با توجه به مطالعات اندکی که راجع به این موضوع خاص در مصر شناسی و حوزه های مربوط به آن کرده و همچنین به واسطه آشنایی اش با تصویرگری آسمان به صورت گاو در میان بوداییان تبتی می تواند درباره معنای بالقوه این جمله، احساسی داشته باشد. اسمیت می گوید اگر این احساس و اشاره درست باشد و گاو خواندن آسمان توسط آنها یکی از معانیش این باشد که آنان در هماهنگی و دلبستگی بیشتری با طبیعت زندگی می کردند و تواناییشان برای ادراک شاعرانه هم گاو و هم آسمان بیشتر بود پس شخصا کمتر تمایل خواهد داشت که کار آنان را در تأیید و بر زبان راندن آن جمله نادرست بشمارد. اسمیت می افزاید: «حدس من این است که آنها چیزی درباره آسمان، درباره حیوانات، درباره خودشان و درباره ارتباط میان آنها درک می کردند که آیر و یارانش بدان توجه نداشتند. نسبت دادن بلاهت به بصیرت مصریان نشانه مطمئنی از نزدیک شدن به حقیقت جهان نیست.» سخن پایانی اسمیت در این باره این است: «آیا آسمان یک گاو است؟ این عبارت فاقد حقیقت است اگر من آن را بگویم. اما از اینجا نتیجه نمی شود که این جمله زمانی که مصریان قدیم آن را بر زبان می آوردند لااقل تا حدودی درست نبوده است.»

اسلام و مسیحیت از دیدگاه اسمیت

بنابر نظر اسمیت، در دین شناسی تطبیقی معمولا دانشجویان با این پیش فرض آموزش می بینند که دین های مختلف پاسخ هایی متفاوت به پرسش های اساسا یکسان می دهند اما اسمیت عقیده دارد که تمایز ادیان تا حدود زیادی در این است که آنها متمایل به آنند که پرسش های مختلف مطرح کنند. اسمیت در اینجا به طور خاص اسلام و مسیحیت را مثال می زند و به مقایسه آنها می پردازد. می گوید معمولا در برداشتهای اولیه چنین نظر داده می شود که متن مقدس در مسیحیت انجیل است و در اسلام قرآن. در مسیحیت عیسی مسیح و در اسلام محمد بنیانگذار است. یا کلیساها و مسجدها متناظر یکدیگر در این دو دین هستند و قس علیهذا. به زعم اسمیت تحلیل های دقیق و دقیق تر نشان می دهد که در مورد اسلام و مسیحیت نمی توان بدین راحتی تناظر قائل شد. اسمیت موضوعات متعددی را برای مقایسه اش برمی گزیند. نخستین موضوع اراده یا خواست و مشیت خداوند (The will of Good) است. اسمیت می گوید: «مسیحیان و مسلمانان، هر دو، این تعبیر را به کار می برند اما مفاهیم مختلفی از آن مراد می کنند. مسیحیان در عام ترین نیایش های خود از این تعبیر که مسیح بدانها آموخت استفاده می کنند و از تحقق خواست خدا سخن می گویند (thy will be done) و به مدد آن امور مادی و دنیوی را مطابق با الگوی عالی تری که "فرارسیدن حکومت خداوند" است می بینند.» اسمیت در ادامه می گوید «این عبارت معنایی عمیق دارد و تعبیر "خواست خدا" در اینجا واجد دلالت ها و معنای اخلاقی بزرگ است. کوشش برای تحقق خواست خدا بالاترین وظیفه و رسالت انسان است.» اسمیت سپس به مفهوم نظیر در اسلام می پردازد: «مفهوم متناظر این تعبیر در اسلام اصطلاح کلامی (الهیاتی) رضا (رضوان، مرضی) است اما تعبیر عمومی تر "امر" است.»

نقد برخی جریان های تحقیقی و فلسفی غرب

اسمیت خود را محققی می داند که در درون سنت انسان گرایی کلاسیک و به طور خاص تر در سنت نوافلاطونی به سر می برد. یقینا او واجد یک تخیل نوافلاطونی فعال بود. این موضوع از لحاظ فلسفی او را در برابر همه صور تقلیل گرایی قرار می دهد که فقط به امور خارجی و ظاهری می پردازند و به تعبیر اسمیت رو به دنیای مادی دارند و از امور انسانی غافلند. آنجا که حقیقت اشخاص و اشیا از بحث جدی کنار گذاشته می شود، فقط تحلیل های سطحی صورت می گیرد. آشنایی اسمیت با تاریخ جهانی دین او را توانا کرد به دیگران بیاموزد که لازم نیست مرعوب هر موج و جریان اندیشه غربی شوند. طبق یکی از این جریان ها هرگونه ارجاع و اتکا به وجود الهی یا متعالی باید در محکمه شکاکیت مدرن از خود دفاع کند. اسمیت با تاکید غیر عادی برخی از فلاسفه جدید بر اینکه فقط قضایایی درست و معنادار هستند که از لحاظ تجربی تحقیق پذیر باشند، سخت مخالفت می کرد.
او درباره کسانی چون پوزیتیویست ها و ماتریالیست های خشک و جزم اندیش که حضور ایمان و استعلا در زندگی بشر را نادیده می گیرند، می نویسد: «من نیز به همین اندازه تمایل دارم آنان را به محکمه تاریخ جهان بخوانم تا از بی توجهی عجیب و غیر عادی خود نسبت به این بعد از حیات انسان دفاع کنند. از دیدگاهی جهان شمول، تفکر ضد استعلایی اخیر، یک انحراف و نابهنجاری است. در واقع روشنفکران برای شناخت این پدیده به چالش خوانده می شوند: چگونه است که برای اولین بار در کره زمین، گروهی در فهم و درک این بعد وسیع حیات انسان ناموفق بوده و حتی سعی کرده اند تمدن برجا مانده آن را دگرگون کنند؟» مباحثه با این گروه بی اهمیت نیست، اما اسمیت اصرار این نیز مهم است که «خودمان را در ورطه هلاک نیندازیم و با ناتوانی آنان در دیدن ابعاد ایمانی و متعالی زندگی انسان، جز با شفقت و دلسوزی رفتار نکنیم.»

علوم انسانی

یکی از محورهای اندیشه اسمیت در زمینه معرفت، تمایز نهادن میان Human Knowing و Humane Knowing است. (Human یعنی انسانی و منسوب به انسان، اما Humane علاوه بر اینکه به معنای انسانی است دلالت ارزشی مثبت نیز دارد با معانی چون انسان ساز، تعالی بخش، همه چیزهای مثبت در وجود انسان و نظایر اینها). معرفتی که انسان از امور غیر از خود از جمله اشیای طبیعت کسب می کند نیز علم انسان است و اساسا کل علم، علم انسانی است. اما علوم انسانی عبارتند از معرفت و پژوهش انسان توسط انسان و پرواضح است که یک تحقیق سزاوار نیست علمی خوانده شود مگر آنکه دقیق، منتقدانه و عقلی باشد. نکته بسیار مهمی که اسمیت در اینجا مطرح می کند، این است که شناخت انسان و جامعه انسانی واقعا علمی نخواهد بود اگر ویژگی های انسانی و تعالی بخش را حذف کند، اگر جامعه و تاریخ را در عمیق ترین، غنی ترین و متعالی ترین معنا تفسیر و تلقی نکند. اینکه او روش و نگرش برخی محققان را «از لحاظ عینی درست و از لحاظ علمی نادرست» می خواند، ناظر به همین معناست.
نباید اشخاص را بسان اشیا مورد تحقیق علمی قرار داد. این کار نه تنها غیر اخلاقی است بلکه موجب شناخت نادرست هم می شود، زیرا یکی از مؤلفه های روش علمی آن است که از مفاهیمی متناسب با مورد تحقیق استفاده شود. به عقیده اسمیت حذف وجه شخصی و انسانی در تحقیقات مربوط به انسان حاصلی جز علم تقلیدی و سست مایه نخواهد داشت. اسمیت در بیان تفاوت میان این دو در قلمرو پژوهش دین، معبد را مثال می زند: «معبد و نماد در معنای عام، مفاهیمی انسانی است نه عینی. هیچ ساختمانی فی نفسه از لحاظ عینی معبد نیست. هیچ فضایی فی نفسه از لحاظ عینی مقدس نیست. هیچ شیئی فی نفسه از لحاظ عینی یک نماد نیست. یک شیء در شعور و خودآگاهی اشخاص است که به نماد تبدیل می شود.» اسمیت بر همین اساس می گوید: «تنها معرفت دقیق و درست راجع به تاریخ دین و در واقع تاریخ فرهنگ و به طور کلی تاریخ بشر، معرفتی است که در شعور و خودآگاهی کسانی که درگیر آنها بوده اند، شرکت جوید.»
اسمیت در نقد عینیت اندیشی و روش شناسی که امور انسانی را نادیده می گیرد، حکایتی از فیلسوف دائویی چوانگ دزو نقل می کند: «روزگاری یکی از زیباترین زنان با ناراحتی و دلتنگی بر سینه اش می کوفت. زنی زشت او را دید و با خود گفت: "حالا فهمیدم چطور زیبا شوم." به روستایش رفت و کاری جز این نکرد که گره بر ابرو افکند و بر سینه اش بکوبد. مردان ثروتمند روستا وقتی او را دیدند به خانه هایشان گریختند و مردان فقیر دست زن و بچه هایش را گرفتند و به سرعت دور شدند. آن زن می پنداشت فقط باید اخم آلود باشد و بر سینه اش بکوبد تا زیبا شود.» به عقیده اسمیت اگر یک روش علمی در حوزه ای موفق است، برای استفاده از آن در حوزه های دیگر باید دلایلی بیش از موفقیتش در آن حوزه داشت.

 


منابع :

  1. حمیدرضا فرزاد- مقاله ویلفرد کنتول اسمیت- باشگاه اندیشه

  2. شهاب‌الدین‌ عباسی‌- مقاله آفتاب‌ ایمان و سایبان‌ اعتقاد (مروری‌ بر اندیشه های ویلفرد کنتول‌ اسمیت‌)- ماهنامه اخبار ادیان- سال 1383- شماره 7

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/115412