شخصیت و اندیشه های الهیاتی ویلفرد کنتول اسمیت (الهیات مسیحی)

الهیات مسیحی

اسمیت دقت و حساسیت بسیار به خرج می دهد تا خود را یک مورخ نشان دهد یا کسی که به مباحث تطبیقی و مقایسه ای می پردازد، نه یک متاله. مع الوصف آثارش به روشنی نشان می دهد که دلمشغول آن بوده و سعی کرده از حقیقت مربوط به خدا سخن بگوید. این تعلق خاطر الهیاتی، او را از بسیاری از دین پژوهان دیگر که هیچ دعوی متاله بودن ندارند یا نمی خواهند کسی آنان را به چشم متاله ببیند، جدا می کند. به گمان این محققان قائل بودن به هرگونه نظر الهیاتی، به «بی طرفی» و «عینیت گرایی» آنها لطمه می زند. اما در سراسر 50 سال کار علمی اسمیت، یک ذهن الهیاتی نیرومند در کار بوده است. او همواره سعی کرده با دقت و انصاف تفسیری همدلانه و راستین از همه صور دینی که با آنها مواجه بود، به دست دهد و در این میان دو مؤلفه ایمان و استعلا برای او بیشتر مورد توجه بوده است. اسمیت از اینکه خود را یک متاله مسیحی بشمارد، ابا می ورزد، زیرا او اساسا منکر مفهومی به نام الهیات مسیحی است. به عقیده او تعبیر «الهیات مسیحی» مستلزم تناقض است، چون به نظر اسمیت الهیات عبارت است از «سخن گفتن از حقیقت مربوط به خدا» و حقیقت مربوط به خدا هیچ صفتی ندارد یا نیازی به آن ندارد.
سخن گفتن از حقیقت مربوط به خدا در این معنا باید فعالیت کل نوع بشر باشد و نه صرفا مسیحیان. هرچه این فعالیت همگانی گسترش یابد، آنچه اسمیت آن را «الهیات جهانی» می نامد، رشد بیشتری پیدا می کند. اسمیت تاکید می کند که متالهان مسیحی باید «دین تطبیقی» را جدی تر از قبل بگیرند. او در اشاره به کسانی که از تصدیق این واقعیت که فضل و رحمت خداوند همه انسان های روی زمین را دربرمی گیرد، خودداری می کنند، از کارل بارت و هندریک کرامر نام می برد و می گوید: «بارت از سایر سنت های دینی جهان غافل و بی اطلاع بود، همان گونه که متفکران مسیحی اولیه مثل خیلی های دیگر گمان می کردند زمین مسطح است. از سوی دیگر شاگردش کرامر ناآگاه نبود.. من تصور می کنم کرامر هرگز موفق نشد نیمی که قلب و ذهنش احساس می کرد وقادش می دانست، با نیم دیگری که می اندیشید جمع کند. به همین سبب هرگز نتوانست طرح سازنده ای ارائه دهد. گویی خدا الهیات مسیحی سنتی را وحی کرد، حال آنکه بهترین مسیحیان همواره تصدیق کرده اند که پروردگار خود را بر همه انسان ها متجلی ساخته است.»

وحی و تاریخ دین

اسمیت می گوید خدا هرگز خود را در گزاره ها آشکار نساخته است. اسمیت بر آن است که همه فهم و شناخت ما جزئی است و در مورد مسیحیت تصریح می کند: «خدا خود را در عیسی مسیح بر من و در واقع بر هیچ کس دیگری که دیده ام به تمام آشکار نساخته است. مطالعات تاریخی نیز مؤید این واقعیت است.» او تصدیق می کند که هیچ وحی وجود ندارد مگر آنکه خطاب به کسی باشد، کسی که در زمان و مکان خاصی است. در نتیجه مساله وحی یک مساله تاریخی است و بنابراین داده های الهیات باید داده هایی باشد که ازتاریخ دین حاصل می شود. اسمیت معتقد است که مورخ حقیقی و متاله حقیقی یک شخصند. در عین حال، اسمیت خاطرنشان می کند که هیچ نظریه به اصطلاح مه بانگی (Big-Bang) در مورد منشا وحی نمی تواند وجود داشته باشد که به موجب آن گویی سنت های دینی یهودی، مسیحی، مسلمان یا هر سنت دینی دیگر در زمانی خاص به نحوی تماما شکل گرفته و متصلب یکسره پا به عرصه گذاشت. «مکان و محمل وحی همیشه زمان حال و شخص آدمی است.»
اسمیت بارها به این خطا که در پژوهش راجع به دین رخ می دهد، اشاره می کند: «برای تعیین اهمیت یک سنت می کوشند درباره اصالت منشا آن تحقیق کنند. این همان مغالطه باستان گرایانه است که به موجب آن شناخت هر چیزی، یعنی شناخت منشایی که از آن برآمده است.» اسمیت می گوید که «این شیوه تا حدودی در علم تجربی موجه است، اما تاریخ بشر را به طور جدی به شکل نادرستی نشان می دهد.». وی می افزاید: «زندگی، از جمله زندگی دینی و ایمان یک بودایی قرن دوازدهم ژاپن را می توان تا اندازه ای بر اساس آنچه در گذشته اتفاق افتاده اعم از زندگی و تعالیم بودا در هفده قرن پیش از آن شناخت. با وجود این، حقیقت زندگی آن بودایی، حقیقت زندگی دینی و ایمانی او را نه در آن گذشته یا هر گذشته دیگری، بلکه فقط در ژاپن قرن دوازدهم می توان جست.»
اسمیت این مغالطه باستان گرایانه را نظریه مه بانگی می نامد. به این ترتیب او در برابر آنچه از آن به باستان گرایی مسیحی تعبیر می کند، ایستادگی می ورزد و بر همین اساس الهیات مسیحی را به فهم و شناخت جدیدی از رستگاری فرا می خواند و او به تاکید می گوید هرجا ایمان باشد، روند رستگاری قابل تشخیص است و بنابراین تاریخ دین می تواند روایت حقیقی تر، تجربی تر و ملموس تری از تلاش آدمیان برای نیل به رستگاری به دست دهد. او در جایی تاریخ دین را «گزارش عنایت و ارتباط الهام بخش، خلاق و دوستدارانه خداوند با مردان و زنان نافرمان و گناه آلود اما نه بی اعتنا و بی دغدغه» می شمارد و حکایت مسیحی را مثل هر سنت دینی دیگر صرفا پاره ای از این تاریخ وسیع می داند.
نکته دیگر اینکه او منکر بود که «وحدتی در میان ادیان جهان» وجود دارد. به عکس، تفاوت ها و اختلاف ها را اغلب به نحوی صریح و زنده در هر جا می دید. اما برای چیزی کاملا متفاوت احتجاج می کرد یعنی «وحدت تاریخ دینی» بشر. سال 1984 دانشگاه تمپل در فیلادلفیا کنفرانسی تحت عنوان «به سوی یک الهیات جهانی دین» برپا کرد و اسمیت یکی از چهار سخنران اصلی کنفرانس بود (دیگران: جان کوب، ریمون پنیکار و هانس کونگ). اسمیت در آن کنفرانس این موضوع را مطرح کرد که بسیاری از مسائل و معضلات نظری مهم امروز، با جدی گرفتن بعد تاریخ دین حل خواهد شد. اسمیت جدا کردن وحی و تاریخ را پوچ و بی معنی می شمرد، اما بین تاریخ نگاری دین به عنوان پژوهشی روشنفکرانه که بالنسبه جدید و عمدتا غربی است و تاریخ دین که پدیده ای پویا و حیات غرب جزئی از آن است، فرق می گذاشت.

کتاب مقدس
در مطالعه سنت های دینی، کتاب های مقدس آنها جایگاهی محوری دارند، اما به عقیده اسمیت در دهه های اخیر تصویر نادرستی از کتاب های مقدس ارائه شده است. «کتاب های مقدس متن نیستند»، بلکه بیشتر بیانگر نوعی نماد و حتی جلوه هایی از فضل و عنایت الهیند. از این روست که «خداوند کتب مقدس را برای رستگاری و رهایی بشر از گناه و نومیدی و دعوت آنان به مراتب عالی تر و به قلمرو حقیقت و عشق به کار برده است.» اگر چنین باشد «کتاب مقدس» برای شناخت عمیق فرهنگ مدرن که اسمیت همواره آن را در مصائب عمیق می بیند جایگاهی محوری دارد. نقش کتاب مقدس درگذشته ارائه بینشی به آینده بود: «چگونه می توانیم ندای عالم را، هر چند محدود بشنویم و راهی برای تفکر درباره آن بیابیم، با یکدیگر درباره آن سخن بگوییم و ترغیب شویم که زندگی مان را هماهنگ با آن تنظیم کنیم و این شجاعت و نشاط را بیابیم که با یکدیگر همین گونه رفتار کنیم.»

مفهوم تبلیغ مذهبی

طی دو دهه گذشته اسمیت در مورد تبلیغ مذهبی به نگرشی کاملا جدید دست یافت. مفهوم قدیمی تبلیغ یک سویه بود. مبلغ یا میسیونر همه چیز را به دیگران می آموخت ولی خود چیزی از دیگران یاد نمی گرفت چون ضرورتی نمی دید. حقیقت، یکسره در طرف او بود، اما این موقعیت عمیقا دگرگون شد. اکنون دیگر پیچیدگی و دستاوردهای دینی همه اقوام و ملل معلوم است. این تغییر بزرگ در شناخت وضعیت دینی بشر، به تعبیر عام کلمه کلیساهای مسیحی را در اتخاذ واکنشی مناسب دچار سردرگمی کرد. به همین دلیل اسمیت نگرش نویی راجع به تبلیغ مطرح کرد. سهم بزرگ او در این میان، تلاش برای تعریف مجدد نقش تبلیغ مذهبی است که آن را سهیم شدن در به فعلیت رساندن واقعیتی می داند که تاکنون تنها یک آرمان بوده است، یعنی تشکیل یک جامعه جهانی. وظیفه مبلغان این است که در مرحله جدید تاریخ بشر رهبری این فعالیت مشترک را بر عهده گیرند. این امر، نتایج مهمی برای نگرش مبلغین به خود دارد. آنها به این ترتیب در می یابند که «مسیحیت به جلوه ای از خدا دست یافته و وجهی از حقیقت غایی را مشاهده کرده و باید به خداطلبی و حقیقت جویی مردمان سایر جوامع نیز توجه کنند.» مبلغ در این وضع جدید خود به شخصی بدل می شود که به تعبیر اسمیت در طریق گفتگو قرار می گیرد. گفتگویی که «ما، همه ما، درباره ما سخن می گوییم.»

گفتگو
با وجود آنکه بسیاری از محققان معاصری که از دیالوگ و گفتگوی میان ادیان سخن می گویند، از اسمیت به عنوان استاد نظریه پرداز خود در این حوزه یاد می کنند، خود او به دلایلی منتقد اصطلاح دیالوگ است و اصطلاح Colloquy را ترجیح می دهد Dialogue. ممکن است تا حدی معنای گفتگو میان دو گروه متخالف را برساند، اما Colloquy به معنای گفتگوی همدلانه تر میان اشخاص است «اشخاصی که بدون تردید از حیث ملیت، زبان، علایق، توانایی ها، جنس، سن، منش، ثروت، سنت دینی موروث و جز اینها با یکدیگر تفاوت دارند. وجه اشتراکشان این است که همه انسانند، در دنیای پیچیده و پرمخاطره مدرن زندگی می کنند و به صورت بالقوه یا بالفعل در دلبستگی شان به حقیقت و به آنچه موحدان خدا می نامند، مشترک اند و همه، با درجات مختلفی از آگاهی و پاسخگویی، در حضور خداوند زندگی می کنند.»

بینش درمانگر

اسمیت از زمانی که میان ویرانه های لاهور سال 1948 شاهد حاصل دشمنی ها و کینه ها بود، یک دلمشغولی غالب و اصلی داشته است موانع و سوء فهم ها را برطرف کند تا انسان ها به آنچه تا کنون رویایی بیش نبوده، دست یابند. علاوه بر این، اسمیت بر آن است که هر یک از سنت های دینی نوع بشر باید به گونه ای تغییر و تحول یابند که دیگر انحصارگرا نباشد و تنها خود را نجات یافته نشمارند. اکنون هر یک از آنها باید جایی برای «دیگری» باز کند. این کار به ویژه در دنیای امروز ضروری است. اسمیت فرهنگ مدرن را در هر سطحی دچار مشکل و مصیبت می بیند و معتقد است مورخان دین و به طور کلی کسانی که به رابطه انسان با وجود متعالی توجه ویژه داشته اند، در رسیدن به شناخت حقیقی تر انسان، می توانند یاری بخش باشند. اسمیت این موضوع را در کتاب «فرهنگ مدرن از منظر معاصر» (1997) به تفصیل بیان کرده است. در همه این موارد، کانون توجه و بحث اسمیت کل بشریت است. دورنمای او در مورد کل بشر آن است که همه انسان ها وابستگی درونی به یکدیگر داشته باشند و به مدد تعامل و همدلی در میان خویش به خداوند خدمت کنند.
او معتقد است به واسطه این ارتباط درونی و معنوی، سرانجام به همکاری واقعی و پایدار می رسیم. به یقین موانع بسیاری پیش روست. اسمیت در سال 1988 می نویسد: «من نمی دانم آیا این شدنی است که به کمک هم دنیای بهتری بسازیم یا نه؟ دنیای مدرن جایی دلگیر، غم انگیز و نومیدکننده است. ممکن است موفق نشویم، همان طور که مسیحیان و دیگران برای تحقق بینش خود (که خداوند به تاکید ما را به آن فراخوانده) تا اندازه ای ناموفق بوده اند. باری، چه شکست بخوریم و چه پیروز شویم کاملا روشن است که خواست و مشیت خدا برای سده بیست و یکم و رسالتی که پروردگار به ما و به همه انسان ها داده تلاش در جهت تحقق چنین آرمانی است. یا دست کم به دنبال این باشیم که بین انسان ها با هر زمینه ای که دارند، دوستی، رافت و اعتماد متقابل ایجاد کنیم.»

آثار ویلفرد کنتول اسمیت

پاره ای از آثار مهم ویلفرد کنتول اسمیت به این شرح است:
1- تحلیلی اجتماعی درباره اسلام مدرن در هند
2- اسلام در تاریخ جدید
3- ایمان مردمان دیگر
4- معنا و پایان دین
5- تنوع دینی
6- اعتقاد و تاریخ
7- ایمان و اعتقاد
8- به سوی یک الهیات جهانی
9- درباره درک اسلام
10- متن مقدس چیست؟
11- فرهنگ مدرن از منظری تطبیقی


منابع :

  1. حمیدرضا فرزاد- مقاله ویلفرد کنتول اسمیت- باشگاه اندیشه

  2. شهاب‌الدین‌ عباسی‌- مقاله آفتاب‌ ایمان و سایبان‌ اعتقاد (مروری‌ بر اندیشه های ویلفرد کنتول‌ اسمیت‌)- ماهنامه اخبار ادیان- سال 1383- شماره 7

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/115413