بررسی اندیشه های معرفت شناسی سنایی غزنوی

معرفت علت غایی آفرینش

راست است که معرفت از مهمترین مباحث رایج در مکاتب فلسفی و اشراقی یونان باستان بود و «گنوسی» (معادل عرفان و معرفت) به عنوان یک بحث دراز دامن در میان اقوال و آراء یونانیان و دیگر فرهنگ های کهن از جمله ایران و دیگر جاها به شکلی گسترده وجود داشته اما، با وجود این، باید اذعان داشت که معرفت در حوزه اسلامی ریشه ای اصیل و مستحکم دارد چنانکه در قرآن و نهج البلاغه (منابع اصیل وحی و امامت) موضوع معرفت عموما و معرفت الله خصوصا به گونه ای برجسته مطرح شده که از آن میان می توان به کلام نورانی امام علی (ع) اشاره نمود آن جا که می فرماید: «اول دین معرفت خداست.» بر این اساس، نمی توان بحث معرفت را از جمله مضامین اقتباسی از فرهنگ های دیگر به حساب آورد چه این موضوع از دیرباز مورد توجه انسان بوده است و اختصاص به یک فرهنگ و یک قوم خاص ندارد. با این همه، انکار تاثیر اقوال و آراء حکمای یونانی و میراث فرهنگی ایران قبل از اسلام، در ترویج و گسترش و حتی تکامل این بحث در حوزه اسلامی ناصواب به نظر می رسد؛ بخصوص پس از نهضت ترجمه.
در عرفان و تصوف اسلامی بحث معرفت یک بحث اساسی است چنانکه اصولا پایه و مبنای این طرز فکر با واژه ی معرفت و مفهوم آن پیوند ریشه داری دارد و در این میان سنایی نیز (به عنوان یک عارف) در جای، جای آثار خود از معرفت (خصوصا معرفت الله) یاد کرده و ضمن بررسی این موضوع از زوایای گوناگون، به ذکر عمده ترین موضوعات مربوط به این بحث (یعنی معرفت الله) پرداخته است. مطابق با آنچه در آثار وی آمده، معرفت الله، علت غایی آفرینش است. یک چنین تعبیری (که البته باور عمومی صوفیه و مبتنی بر حدیثی قدسی است) به خوبی بیانگر اهمیت معرفت الله در نگاه سنایی است. ناگفته نماند حدیث مذکور بسیار مورد استفاده عرفا و صوفیه قرار گرفته و برطبق آن، خداوند گنجی نهانی بوده و جهان هستی را آفریده تا شناخته شود. از اینجا معلوم می شود که سنایی نیز (چون دیگر صوفیه) با نگرشی تاییدآمیز به حدیث مذکور، معرفت را علت آفرینش می داند و با این مایه اهمیت، قطعا درباره آن مطلب گفته و شعر سروده است.

حدود شناخت انسان از خدا در نظر سنایی

موضوع مهم دیگری که در شعر سنایی درباره ی معرفت الله وجود دارد، حدود توانایی انسان در شناخت باری تعالی است. وی، در این مورد نیز، با بیانی استدلالی اما ساده و زودفهم، خواننده را به این نتیجه می رساند که معرفت خداوند (چنانکه هست) عقلا و نقلا محال است و برای اثبات این معنی از چند منظر به بحث معرفت الله می نگرد که از آن جمله است بررسی ماهوی قوای ادراکی آدمی در شناخت، عموما و شناخت خالق خصوصا؛ مطابق با آنچه سنایی در این بخش آورده، عقل آدمی اگر بخواهد با اتکاء برخورد و به طور مستقل به شناخت خالق یکتا بپردازد، همان چیزی که در فلسفه مشاء مطرح است سرگردان و حیران می شود چه عقل آدمی ماهیتا به گونه ای است که تنها توان درک و شناخت نسبتا کامل موجودات مادی را دارد حال آنکه ذات اقدس اله «لطیف» (در مقابل ماده و به معنای مجرد) است. اما اگر لطف خالق مهربان به یاری او بشتابد، معرفتش بالاستقلال نباشد، قادر خواهد شد گام هایی هر چند کوتاه در مسیر معرفت خالق بردارد و البته معرفت کامل در این صورت محال است. همچنین وی در جای دیگری اذعان می دارد فهم و وهم و خیال (که متناسب با فعالیت های عقلانی انسان می باشند) نیز از ورود به وادی معرفت الله عاجز و محرومند.

عجز قوای پنج گانه از ادراک حق

در نگاه سنایی دل و جان هم که از جمله قوای ادراکی آدمی هستند و البته در نگاه عرفا و صوفیه (از جمله سنایی) شناخت از طریق آنها بسیار کاملتر از شناخت عقلانی است چه مبتنی بر اشراق و شهود است و نه استدلال، در نظر سنایی، از شناخت کنه ذات حق عاجزند.
او، همچنین، حسهای ظاهری و ادراکات مبتنی بر آنها را در حوزه معرفت الله، ناقص و گمراه کننده معرفی می نماید و بر آن است که پنج حس مادی تنها قادرند مادیات را دریابند و چون خداوند از داشتن وجود مادی منزه است، پنج حس در این میان بیکاره اند. تمثیل رسای «فیل و کوران» را که بعدها توسط مولوی هم به کار گرفته شده، برای اثبات همین معنی آورده که حس قادر به درک جزئیات است و شناخت ناقص و جزئی خود را بر کل تعمیم می دهد و این طرز شناخت در مورد خالق، عقلا محال است. در مجموع، وی در این قسم اشعار بر آن است تا به خوانندگان اثبات کند اساسا ابزارهای شناختی انسان به گونه ای است که از شناخت کامل حق تعالی عاجز است.

ما عرفناک حق معرفتک؟

سنایی در بخش دیگری از اشعارش، از منظر دیگری به موضوع معرفت الله می نگرد؛ هر چند همان هدف پیشین را (اثبات ناتوانی آدمی از شناخت کامل خداوند) دنبال می کند. مطابق با آنچه در این قسم از اشعارش می گوید، نه تنها قوای ادراکی آدمی ماهیتا از شناخت حق تعالی (کما هو حقه) عاجز است، بلکه (از دیگر سو) ذات اقدس اله هم بگونه ای است که قابلیت شناخته شدن کامل را ندارد. به عقیده او، ذات خدا ورای هست و نیست و گفت و خاموشی و اندیشه است. لطیف (مجرد) است و فراتر از آن است که در دایره ی تنگ و محدود شناخت آدمی جای گیرد؛ بی انتهاست. اگر هم آدمی به فضل او بتواند معرفتی نسبی به خدا پیدا کند اولا این شناخت از مقوله ی ذات نیست و ثانیا همین شناخت نسبی هم تنها با فضل او امکان پذیر است.
او در این راستا، عقیده دارد که حتی پیامبران و اولیاء الله هم در راه شناخت او حیران و سرگردان مانده اند و هر چند در این راه، رنج فراوانی برخود همراه کرده اند اما به جایی که می خواسته اند نرسیده اند این عقیده وی که بیانگر عجز ذاتی نوع انسان از شناخت حق تعالی (کما هو حقه) است، تا حد زیادی ریشه در یک حدیث نبوی دارد که بر طبق آن رسول الله (ص) در کلامی مناجات گونه به حق تعالی عرضه می دارد: «... و ما عرفناک حق معرفتک».

معرفت حسی، کم ارزشترین معرفت

از دیگر موضوعات مهم و در عین حال جذابی که سنایی درباره ی معرفت مطرح می کند، انواع معرفت، حدود و ثغور هر نوع و بالاخره معتبرترین نوع معرفت است. کم ارزش ترین نوع معرفت در نظر سنایی، معرفت حسی است؛ معرفت حاصل از حس های پنج گانه ظاهری. بهتر از هرکجا، تمثیل «فیل و کوران» این باور سنایی را به ما نشان می دهد. در این مورد، پس از ذکر حکایت کورانی که می خواستند از طریق حس لامسه (نماینده قوای ادراکی حسی انسان) فیل را بشناسد و به دیگران هم معرفی کنند، به دو نتیجه عمده می رسد؛ نخست اینکه «همگان را فتاده ظن خطا» یعنی اصولا معرفت مبتنی بر ادراکات حسی «ظن خطا» و مغایربا حقیقت امر است و دو دیگر اینکه به پیروان یک چنین معرفتی صریحا اعلام می دارد: «تو در این راه معرفت غلطی». بر این اساس، معرفت حسی در شناخت پروردگار، راه غلط (در مقابل راه مستقیم) است و مایه گمراهی.

معرفت عقلانی از منظر سنایی

نوع دوم معرفت، معرفت عقلانی است. مطابق با نظر سنایی، این نوع معرفت در راه شناخت خالق، اگر بر ادراکات عقل، بالاستقلال، و بدون اتکاء عقل بر شرع و دین باشد، معرفتی بی ارزش و ناصواب است و اصولا عزت حق تعالی عقل بی ایمان را سرگردان و حیران کرده و به وادی های هلاک می کشاند اما اگر عقل متابع شرع گردد، قادر است سالک را تا بخشی از راه، رهنمون شود: «عقل رهبر است لیک تا در او». گو اینکه یک چنین شرطی برای صحت معرفت عقلانی در اقوال دیگر صوفیه نیز مشاهده می گردد: معرفت عقلانی موجب نجات نیست الا آنها را که نظر عقل ایشان موید باشد به نور ایمان. وی در این راستا و به تاثیر از آنچه در کلام الله آمده، معرفتی را که در آن، از معلول پی به وجود علت ببریم یا از نظر موجود در جهان به وجود خالق متعال برسیم تایید می نماید.

سنایی و نفی معرفت شبه فلسفی

سومین نوع معرفتی که سنایی از آن یاد می کند، معرفت مبتنی بر علوم قال (بدون اتکاء بر شرع) است که در مواردی شامل مباحث موجود در حوزه فلسفه هم می گردد. وی، این نوع معرفت را به شدت انکار و تقبیح می کند و حال این گروه را در راه معرفت الله به حال همان کورانی تشبیه می نماید که می خواستند از طریق لمس کردن بخشی از بدن فیل، او را بشناسند و به دیگران هم بشناسانند: «حال کوران و حال پیل آمد.»

سنایی تقبیح معرفت تقلیدی

نوع دیگر معرفت که البته سنایی بسیار محدود بدان پرداخته، معرفت تقلیدی است. او، این نوع معرفت را هم نکوهش می کند و به سالکان طریق توصیه می نماید که از آن برحذر باشد.

سنایی موید معرفت شهودی (عینی)

اما تنها نوع معرفتی که سنایی به تمام و کمال آن را پذیرفته و پیوسته هم به دیگران توصیه می نماید، معرفت شهودی و عینی است. با این همه، وی در مورد معرفت شهودی به ذکر چند نکته اساسی می پردازد. نخست اینکه، این نوع معرفت، مستلزم سلوک طریق است و برای رسیدن به آن باید «از جان و جای بر آمد»؛ ارزش تلاش های ذهنی و عقلانی که پایه و اساس انواع دیگر معرفت است، در این نوع بسیار ناچیز قلمداد شده است. درست بر این اساس است که وی در ترسیم سیر و سلوک عرفانی و مراحل رسیدن به معرفت اظهار می دارد: ابتدا باید از فعل حق به سوی صفت حق شتافت و پس از آن به مقام معرفت رسید. یک چنین معرفتی در نهائی ترین نقطه سیر و سلوک قرار می گیرد. نکته دیگر اینکه معرفت شهودی حاصل تجلی حق تعالی بر دل سالک است و به این دلیل منطبق با حقیقت. مطابق با این نظر، آن که سرانجام گوهر معرفت را به آدمی عطا می کند، خالق است نه خود انسان؛ هر چند تلاش های سالک برای فراهم شدن زمینه و قابلیت پذیرش قابل انکار نیست اما تاکید سنایی بر این است که معرفت، عطیه ای است الهی که حاصل تجلی حق تعالی بر دل سالک است.
سرانجام، آخرین نکته ای را که سنایی در مورد معرفت شهودی ذکر می کند ناظر است بر لزوم تلاش سالک برای دست یافتن به یک چنین معرفتی. مطابق با این باور وی، شرط لازم برای برخورداری از معرفت شهودی، فنای از مرحله انسانی و تولد در مراحل فرا انسانی است. او برای بیان این معنی از تمثیل رسای «ابر و آفتاب» استفاده می کند. بر طبق این تمثیل، هستی سالک همچون ابری است که بر روی آفتاب معرفت قرار گرفته و با بر طرف شدن این ابر است که آفتاب معرفت چهره می نماید: «معرفت آفتاب و هستی ابر».
معرفت شهودی در نظر سنایی بهترین نوع معرفت است و حصول آن هم کوشش سالک را می طلبد و هم فضل حق تعالی را.


منابع :

  1. سیدمهدی زرقانی- افق های شعر و اندیشه سنایی- نشر روزگار- 1378

  2. عبدالحسین زرین کوب- ارزش میراث صوفیه- امیرکبیر- چاپ چهارم 1356

  3. محمدرضا شفیعی کدکنی- تازیانه های سلوک- آگاه چاپ اول- 1372

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/115429