بهره برداری استعمار برای تبلیغ مسیحیت (شرق شناسی)

شرق شناسی چیست؟

سهل الوصول ترین تبیین و معرفی از شرق شناسی نوعی تبیین آکادمیک است و در واقع این واژه هنوز در بسیاری از محیط های دانشگاهی به خدمت گرفته می شود. هرکس درباره شئونات مختلف تحقیق می کند و می نویسد یا تدریس می کند، به عنوان یک شرق شناس است و کاری که می کند شرق شناسی است. شرق شناسی عبارت است از نوعی سبک فکر، که بر مبنای یک تمایز معرف شناختی بین شرق و غرب قرار دارد و نوعی سبک غربی در رابطه با ایجاد سلطه تجدید ساختار، داشتن آمریت و اقتدار بر شرق است. پدیده شرق شناسی، اساسا با سازگاری و توافق درونی مشرق شناسی و عقایدش در مورد مشرق زمین به عنوان یک حرفه سر و کار دارد و نه هیچ گونه ارتباط واقعی با یک «شرق» حقیقی. به عبارت دیگر، در این جا روابط شرق شناسی و شرق واقعی مطرح نیست.
شرق شناسی صرفا یک فانتزی پوچ اروپایی در مورد شرق نیست، بلکه مجموعه ی خلق شده ای از نظریات و روش های اجرایی است که در خلال نسل های متمادی روی آن سرمایه گذاری های مادی قابل ملاحظه ای به عمل آمده است. شرق شناسی، برای تعیین استراتژی خود همواره به صورت ثابتی بر این برتری «موقعیت» خویش که در همه روابط، غربی ها را نسبت به شرق در موضع نسبتا بالاتری قرار می دهد که هرگز دست بالای خویش در همه ی امور را از دست ندهند، تکیه می نماید و چرا باید غیر از این باشد، به خصوص وقتی استیلای خارق العاده ی اروپایی ها را از اواخر دوره ی رنسانس تا زمان حاضر در پیش روی داریم دانشمندان، متفکرین، میسیونرهای مذهبی، تجار و یا سربازان غربی در شرق بودند و یا اینکه در فکر آن بودند که در شرق باشند. چون می توانستند با کمترین مقاومت از ناحیه شرق، خودشان در آن جا بوده و یا در فکر در آن جا بودن باشند.
تحت عنوان کلی دانش درباره شرق و در زیر چتر سلطه و برتری مغرب زمین بر شرق در خلال دوره بعد از پایان قرن هجدهم، شرق پیچیده ای ظهور نمود که برای مطالعه در آکادمی ها، نمایش در موزه ها، تجدید ساختار در ادارات مستعمراتی، عرضه نظری در تزهای بوم شناسی، بیولوژی، زبان شناختی، نژادشناسی و تاریخی پیرامون انسان و جهان، نشان دادن موارد تحقق نظریه های اقتصادی و اجتماعی توسعه، انقلاب، شخصیت فرهنگی و سیرت ملی یا دینی افراد بسیار مناسب بود. بالاتر از همه، می توان گفت که شرق شناسی عبارت است از وعظ و خطابه ای که به هیچ روی با قدرت سیاسی موجود رابطه مستقیم و متناسبی ندارد بلکه در یک مبادله نابرابر با انواع گوناگون از قدرت ها به وجود آمده و ادامه ی حیات می دهد. در واقع نکته ی اصلی این است که شرق شناسی یکی از ابعاد قابل ملاحظه ی فرهنگ سیاسی (فکری جدید است) و نه این که تنها مبین آن باشد، بلکه خود آن است و از این روی، آن قدری که با دنیای غربی ها سر و کار دارد با خود شرق سر و کاری ندارد. از آن جا که شرق شناسی یک واقعیت فرهنگی و سیاسی است، پس در خلاء و یا بایگانی حضور ندارد. بلکه کاملا بر عکس می توان هر آن چه درباره شرق، گفته، و یا حتی انجام می شود. به دنبال (و یا در محدوده) یک رشته خطوط فکری خاص و متمایز و از نظر عقلانی قابل شناخت است. شرق شناسی، بیشتر پاسخی بود به فرهنگی که آن را به وجود آورد تا به هدف مشهور خود، که آن نیز البته محصول غرب بود، دست یابد. بدین ترتیب، تاریخ شرق شناسی، هم یک سازگاری درونی دارد و هم یک رشته از روابط تفصیلی و مشروح با فرهنگ حاکمی که آن را احاطه کرده است.

تعریف استشراق

استشراق در تعبیری موجز عبارت از آن دسته از پژوهش های غربی هائی است که در خصوص میراث شرق و به ویژه مسائلی مرتبط با تاریخ، زبان، ادبیات، هنر، علوم و عادات آن انجام می پذیرد. بنابراین خاورشناس فردی است از دیار مغرب زمین که میراث شرق و هر آن چه را که به نوعی به تاریخ، زبان، ادبیات، هنر، علوم، عادات و سنن او تعلق دارد را بررسی کرده و می کاود. یک خاورشناس برای کاوش این میراث ناگزیر از داشتن ابزارهایی است که او را به هدف مورد نظر خود رهنمون می شوند. یکی از ابزارهایی که یک مستشرق باید به آن مجهز گردد فرا گرفتن کامل زبان مشرق زمین و تخصص یافتن در زبانی است که آثار عمده و برجسته ای در زمینه های تاریخ، هنر، ادب و علوم ازخود برجای نهاده است. این زبان بی تردید «زبان عربی» است. به همین دلیل است که «آلبرت وتیریش» خاورشناس معاصر آلمانی عقیده دارد که مستشرق پژوهنده ای است که می کوشد شرق را بکاود و بفهمد و از این رو تا زمانی که زبان شرق را به طور کامل فرا نگرفته باشد نمی تواند به نتایج درست دست یابد.

تاریخچه اصطلاح استشراق
اصطلاح استشراق به دوران قرون وسطی و حتی به دورتر از آن بازمی گردد. یعنی؛ به دورانی که دریای مدیترانه در وسط جهان واقع شده بود و تمام جهات اصلی در ارتباط با آن مشخص می شد. هنگامی که مرکز ثقل رویدادهای سیاسی از دریای مدیترانه به شمال انتقال یافت. باز هم اصطلاح شرق از بین نرفت تا خود دال به کشورهایی باشد که در شرق دریای مدیترانه قرار گرفته بودند. به نظر می رسد که اصطلاح شرق ازنظر جغرافیایی تنها منحصر به این نقطه نشده بلکه نقاط غربی جزیره العرب و نیز شمال آفریقا را هم در بر می گرفته است. این اصطلاح پس از فتوحات اسلامی رواج یافت. بنابراین کشورهایی نظیر مصر، مغرب و شمال آفریقا و مردم سایر کشورهای شرقی که عربیت را اختیار کردند، در قلمرو اصطلاح شرق برشمرده شدند چرا که دین آن ها اسلام و زبانشان عربی بود.
هم چنان که اصطلاح شرق از مرزهای جغرافیایی پا فراتر نهاد و تا غرب شبه جزیره و شمال آفریقا را فرا گرفت اصطلاح استشراق هم از حوزه غربی ها خارج شد و به طور کلی بر هر عرب شناس اطلاق گردید هرچند که آنان مسلمان نبودند و به زبان عربی هم سخن نمی گفتند. کار این دسته از خاورشناسان هم آن بود که در زبان و ادبیات شرق به کاوشگری و تحقیق بپردازند هرچند که خود نیز جزء شرق بودند. از همین رو این تعریف و اصطلاح نیز شامل حال آنان شد و آن ها هم در جرگه «خاورشناسان» جای گرفتند. در پرتو آن چه گفته شد. اطلاق استشراق روسی بر هر کسی که با ابزارهای یاد شده، مسائل فرهنگی مشرق را می کاود بیراه نخواهد بود. هم چنین اطلاق استشراق ژاپنی یا استشراق آمریکایی یا استشراق انگلیسی.
اسلام و زبان عربی از نظر استشراق به عنوان موضوعی پربار جلوه کرد و بر دیگر موضوعات برتری یافت. برای قرآن کریم تقدیر چنین بود که در یک زمان اسلام و زبان عربی را در آغوش خود بپرورد تا آن جا که قرآن یکی از غنی ترین موضوعات در نظر خاورشناسان درآمد. آنان تمام جزئیات و کلیات قرآن را کاویدند و بررسی ها و تحقیقات آکادمیک را پیرامون قرآن به شکلی جالب توجه و اعجاب آور مطرح ساختند. استشراق به عنوان یک شاخه از علوم، مثل دیگر شاخه های علمی همواره متأثر از نظام فکری در هر دوره ای است که در آن دوره زندگی می کند. همان طور که در دوره های تطور و تحول شاخه های مختلف علمی مثل جامعه شناسی، روان شناسی حتی علوم دینی، تفسیر، قرآن و بحث هایی مثل علم الحدیث و مانند این ها دقت کنیم می بینیم این ها به لحاظ پیوندی که با محیط اطراف و هنجارها و ارزش های محیط خودشان دارند در هر دوره متأثر از چیزهایی هستند که در محیط پیرامونشان وجود دارد. تا حدی که آن علم در بعضی از مقاطع، واکنش و پاسخی است به نیازهایی که جامعه دارد و یا تلاشی به نظر می آید برای پرچم داری پاره ای از افکاری که در جامعه وجود دارد.

تأثیر استشراق از نظام فکری دوره های مختلف

استشراق هم کاملا متأثر از نظام فکری در دوره های مختلف است. بنابراین روش کار، برگرفته از محیط اطراف خود به عنوان یک روش معرفتی کاملا محسوس است و لذا یک روش خاص را برای مستشرقان در ادوار مختلف نمی توان بیان کرد. این روش در دوره های پیش از رنسانس یک گونه است، پس از رنسانس به گونه ای دیگر و در عصر روشن گری هم روش دیگر و بالأخره در فضای سال های 1960 و 1970 به این طرف روش های مختلف دیگری رفته رفته مطرح می شوند. این روش ها کاملا متأثر از روش های معرفتی محیط پیرامون آن هاست، یک عامل اثرگذار بر این روش ها در واقع رشد شاخه های علمی جانبی است که یک علم با شاخه های دیگر علمی هم داد و ستد و تعاطی و تعامل دارد. برخی علوم هستند که به استشراق کمک می کنند و استشراق مصرف کننده کالاهای تولیدی آن هاست، علومی مثل سکه شناسی و نسخه شناسی از علوم مددکار تاریخ به حساب می آیند.
البته خود استشراق هم یک تولید کننده مسئله و سفارش دهنده کالاهای مشخص با ویژگی های مشخص به این شاخه های علمی است. مثلا اگر یک کتیبه شرقی پیدا کردند برای خواندن آن کتیبه، گویا، در واقع نیاز جدیدی را در یک کارخانه تولیدی عرضه کرده اند و خواسته اند روشی برای خواندن و فهم این کتیبه پیدا کنند. اگر یک منطقه حفاری نشده ای پیدا کردند از باستان شناسان کمک خواسته اند که به گونه ای در آن منطقه حفاری علمی شود تا دستاوردها و دریافت هایش مورد بحث قرار بگیرد. بنابراین روش کار شرق شناسان هم روش واحدی نبوده است. این روش متأثر از روش های مختلف در ادوار مختلف و هم چنین متأثر از علومی بوده که به گونه ای به عنوان یک مصرف کننده یا مرتبط با شرق شناسی در تعامل با استشراق بوده است.

انگیزه های استشراق

به طور کلی استشراق در بررسی و کاوش های عربی و اسلامی خود دارای انگیزه هایی بوده است. این انگیزه ها از نظر شدت و ضعف با یکدیگر تفاوت دارند و در کل می توان آنها را به سه دسته تقسیم کرد.

1- انگیزه های تبشیری
«رودی بارت» بر این عقیده است که هدف اصلی تلاش های خاورشناس در سال های آغازین قرن دوازدهم میلادی و نیز در قرون بعدی، عبارت از همان «تبشیر» بوده است. وی تبشیر را چنین تعریف می کند: تبشیر یعنی به مسلمانان با زبان خودشان بباورانند که اسلام دین باطلی است و در عوض زمینه گرایش و جذب آن ها را به دین مسیح فراهم سازند. می توان همین نکته را از کتاب بزرگی که به قلم «نورمن دانیل» و با عنوان اسلام در سال 1960 میلادی نگارش یافته به خوبی استنباط کرد. اتهامات خاورشناسان تبشیری درباره اسلام و قرآن و پیامبر (ص) در کتابی به نام «المبشرون والمستشرقون فی موقفهم من الإسلام» به قلم استاد «محمد البهی» ذکر شده و مؤلف کوشیده است تا آن ها را اثبات کند.
این کتاب از سوی دکتر «محمدیحیی الهاشمی» مورد نقد و بررسی قرار گرفت. وی ضمن رد کل کتاب، بیشتر مقاصد حاشیه ای خاورشناسان را نیز مورد انتقاد قرار داد و تمام آنها را نفی کرد. البته نمی توان این اتهامات را اجمالا و یا مفصلا نفی نمود. زیرا برخی از این اتهامات تا حدودی هم صحیح و درست به نظر می آیند، از طرفی نمی توان تمام تحقیقات و تلاش های خاورشناسان را بی فایده خواند و آنها را همه از نوع تلاش های تبشیری دانست. چنین قضاوتی خالی از غلو و تندروی نیست. بلکه می توان برخی از تلاش های خاورشناسان را درست و ثواب قلمداد نمود و برخی دیگر را مورد اتهام قرار داد. طبیعی است که خاورشناسان هم انسانند و در میان انسان ها هم افراد سطحی نگر یافت می شوند و هم افراد دقیق و ژرف نگر.
مشاهده می شود که گروهی ازخاورشناسان چه زمانهای گذشته و چه حتی در زمان ما ادعا می کنند که قرآن معجونی است از خرافات و اسلام مجموعه ای است از بدعت ها و مسلمانان، افرادی وحشی و خونریزند. کسانی هم چون «نیکلا دکیز»، «فیفش»، «فراچی»، «هوتنگر»، «ویلیاندر» و «بریدو» در جرگه همین مستشرقان جای دارند. این گروه از خاورشناسان به انگیزه های تبشیری مردم را به چشم پوشی از قرآن و اسلام می خوانند و می کوشند اهمیت این دو را اندک جلوه دهند و مردم را از اطراف آن ها پراکنده سازند و برای فریب ساده لوحان و بدگمانان پرده های ضخیمی بر تاریخ درخشان اسلامی بیفکنند. اما اظهار نظرهایی که تحت این نقاب ها و پوشش ها انجام می پذیرند، به سخنان و اظهار نظرهای احساسی و عاطفی شبیه تر است و لذا نمی تواند مقبول نظر پژوهندگان واقع شود.
گروهی از خاورشناسان آلمانی و یهودی هم چون «ویلژف گلدزیهر» و «بول» به این باور گراییده اند که قرآن پس از وفات پیامبر (ص) در همان دوران صدر اسلام تحریف و تبدیل شده است. اینان هم چنان درباره ی شخص پیامبر (ص) می گویند که آن حضرت مبتلا به صرع بود! و آن چه را که وی وحی می نامید همان سخنانی بوده که در پی نوبه های صرع بر او فرود می آمد! پیامبر (ص) در حالت صرع تعادل خود را از دست می داد، عرق می کرد و دچار تشنجات بسیاری می شد و کف از دهانش بیرون می آمد آن گاه چون بهبود می یافت ادعا می کرد به او وحی شده است و سپس آن چه را که وحی پروردگارش می پنداشت، بر مؤمنان می خواند. گروهی از خاورشناسان منصف و به خصوص «سرویلیام مویر» در کتاب خود به نام «زندگی محمد» به این ادعاهای دروغ پوشالی پاسخ گفته اند.
آن چه مویر در این کتاب درباره ی مقام قرآن و عدم تحریف آن گفته خود بهترین ردیه بر این شرارت ها و کینه توزی های کورکورانه است. مویر سخنان این مستشرقان را فرار از بحث استوار علمی تلقی کرده است. وی در این کتاب به بحث درباره ی پدیده ی وحی پرداخته و دروغ ها و ادعاهای نادانان حالات صرع آن حضرت را نفی کرده است. وی می گوید: «کسی که به صرع مبتلاست از آن چه که در اثنای این حالت بر او واقع می شود چیزی به یاد نمی آورد. زیرا حرکت، شعور و اندیشه کاملا در این حالت متوقف می ماند. این نکته ای است که در حالت بی هوشی و اغماء هم آشکارا مشاهده می شود.» پدر «هنری لامنس» و «ون هامر» نیز عقیده ی «مویر» را درباره ی تفاوت میان حالت صرع و وحی، تأیید کرده اند.
برخی از این خاورشناسان نیز ادعا می کنند که پیامبر (ص) جادوگر بوده و از آن جا که از رسیدن به مقام پاپ ناکام مانده دست به اختراع آیین جدیدی زد تا از دوستانش انتقام گیرد. «امیل درمنگهام» یکی از مستشرقانی است که به این یاوه گویی رسواخیز پاسخ داده و با حمله به این دروغ گویان اباطیل و اتهامات سخیف و مخالف با واقع ایشان را رد کرده است. بدین ترتیب در واقع خاورشناسان تندرو پاسخ خود را از دهان مستشرقان منصف شنیدند. اباطیل و اتهامات سخیف و مخالف با واقع ایشان را رد کرده است. واقعیت آن است که بسیاری از راه هایی که برخی از مستشرقان پوییده اند، فاقد ویژگی یک تحقیق علمی است و به همین خاطر از سوی دیگر مستشرقان مردود شناخته شده اند. چرا که این تحقیقات متکی به هیچ دلیل دینی یا تاریخی یا واقعیت اجتماعی شناخت شده ای نبود و تنها بر هواهای نفسانی و گرایش به عواطف و احساسات اتکا داشت که از این بابت باید واقعا اظهار تأسف کرد.

2- انگیزه های استعماری
گاه انگیزه های استعماری در کشورهای عربی و اسلامی مستشرقان را بر آن می داشت که زبان شرق را فرا گیرند و در یکی از فنون مربوط به شرق تخصص حاصل کنند. وجود همین انگیزه گاه سبب می شد که در نزد مستشرق احساسی خاص نسبت به مسائل شرق ایجاد شود، اما این احساس به گونه ای نبود که بر سرشت استعمارگری آنان غالب آید، بلکه این احساس تابع طرح های از پیش ترسیم شده ی استعماری بود. مثلا در این راستا کوشش مستشرقان آن بود که مسلمانان را در اعتقادات خود دچار تردید و دودلی کنند و یا آرمان های آنان را سبک بشمارند و پیشوایان ایشان را مورد انتقاد و نکوهش قرار دهند و از اهمیت میراث آ نان بکاهند.
گاه سرشت کار این نکته را بر مستشرق دیکته نمی کرد اما هدف اول و آخر استعمار از تلاش و کار مستشرق در این جا و آن جا همین بود. از این رو، گاه شیوه استعماری، با برنامه هایی که برای کار مستشرق تدارک می دید، هم چون ایجاد تفرقه در میان مسلمانان و برجسته کردن وجوه اختلاف و یا تعدد مذاهب کار استشراق را به رسوایی می کشانیده ملحوظ کردن این اهداف خاورشناس را به بزرگ کردن این گرایش ها و درگیری ها سوق می داد و آن گاه بود که او می توانست از میان این شکاف ها زهر خود را در میان مردم بپراکند و چنین وانمود کند که اسلام دین تفرقه و دشمنی و شکاف است. در این گونه موارد خاورشناس اغلب اموری را که در دین نبود به اصطلاح به صورت «من درآوردی» به دین می افزود و مسائلی را که اتفاق نیفتاده بود، واقع شده می پنداشت و در آن ها به مناقشه می پرداخت.
این موارد به ویژه در اموری که به دین، میراث، تاریخ کشورها یا به تصویر کشیدن جامعه و یا پژوهش های روان شناختی ملت های استعمار شده مربوط می شد، رواج بیشتری می یافت. به عنوان نمونه «کریستین اسنوک هورگرونیه» (1857- 1936م) یکی از مستشرقانی است که بر آگاهی های علمی او از شرق بسیار تکیه می شود. وی مؤلف رساله ای است موسوم به «العید المکی» که در سال 1880 میلادی منتشر شده و تا کنون نیز ارزش خود را از دست نداده است. او در این رساله به بررسی انتقادی آیات مربوط به ابراهیم در قرآن و این که او نخستین نیای اسلام و سازنده ی کعبه می باشد پرداخته است. با این همه وی در سال 1885 میلادی شش ماه به طور مخفیانه به منظور خدمت به اهداف استعماری، در میان مسلمانان مکه زندگی کرد و در راه انجام مأموریت استعماری هلندی- هندی خویش کتابی درباره مکه نوشت. کشورهای استعمارگر امکانات و کمک های گوناگونی در اختیار مستشرقان قرار می دادند تا آن جا که می توان گفت انگیزه اقتصادی یا رسیدن به دستاوردهای شخصی یا سیاسی به طمع برخورداری از مقام و پول و ثروت، محرک برخی از مستشرقان در امر شرق شناسی یا یکی از مرجحات و مقتضیات علاقه مندی آنان به این پیشه شد.
استاد «نجیب العقیقی» در این باره می گوید: «هنگامی که حکومت های غربی دست اندر کار برقراری روابط سیاسی با حکومت های شرقی شدند و خواستند مواریث آن ها را به یغما ببرند، از ثروت هایشان برخوردار شوند و ملل شرق را تحت استعمار خویش درآورند، مستشرقان را به جمع اطرافیان خویش افزودند و آن ها را محرم اسرار خود گرفتند و ایشان را در پوشش نظامی گری و یا امور دیپلماتیک به کشورهای شرقی روانه کردند و کرسی زبان های شرقی را در دانشگاه های بزرگ و یا مدارس مخصوص و کتاب خانه های عمومی و چاپ خانه های دولتی به آنان سپردند و حقوق فراوانی هم برای آنان در نظر گرفتند و به القاب بزرگ و عضویت در مجامع علمی مفتخرشان کردند. گاه انگیزه ی اقتصادی استعمارگران با اهداف علمی پیوند می خورد. بدین اعتبار که استشراق مأموریت شغلی و عملی بود که نخبگان و متخصصان باید عهده دار آن می شدند. بنابراین استادان و مترجمان زبان های شرقی در قرون وسطی و مستشرقان اولیه و علمای فن جدل و... به خاطر بنیان نهادن نهضت اروپا بر میراث عربی به پاداش های بسیار بزرگی دست یافتند.»

3- انگیزه های علمی:
جنبش خاورشناسی در حین بررسی، متوجه این نکته شد که کلا هدف علمی از پژوهش قرآن کریم و میراث عربی یکی از سالم ترین انگیزه ها و شریف ترین اهداف بوده است. بسیاری از این مستشرقان زبان عربی را به عنوان فرهنگ، ادب و تمدن لمس کرده اند و قرآن را نقطه اوج این زبان دانسته و با انگیزه های علمی و تنها به خاطر آگاهی از قرآن و لذت بردن از آن به کاوش و پژوهش در این کتاب بزرگ پرداخته اند و آثار بزرگ و قابل ستایشی در این راه از خود برجای نهاده اند. البته این قضاوت جنبه عمومی ندارد و موارد نادری نیز بر خلاف آن چه گفته شد یافت می شود، اما می توان ادعا کرد که آن چه گفته شد در مورد بیشتر این مستشرقان، درست می نماید. به هر حال انگیزه علمی، با تمام ضمایم آن، والاترین انگیزه و هدف این دسته از خاورشناسان قلمداد می شود. شایان ذکر است؛ همواره جدالی بزرگ میان دانشمندان و ادیبان ما و این مستشرقان درباره ی درستی این انگیزه و یا نادرستی آن وجود دارد. استاد نجیب العقیقی ضمن نقل این جدال ها به بررسی آن ها پرداخته و مخلصانه جانب مستشرقان را گرفته و گفته است که استشراق کاری علمی و آزادنه است که پایه های آن بر اصول تحقیق و ترجمه و تصنیف قرار دارد.


منابع :

  1. ادوارد سعید- شرق‌شناسی- ترجمه دکتر عبدالرحیم گواهی- صفحه 15- 16

  2. محمدحسن علی‌الصغیر- خاورشناسان و پژوهش‌های قرآنی- ترجمه محمدصادق شریعت

  3. داود میرزایی‌مقدم و نفیسه‌السادات شمس- مقاله شرق‌شناسی؛ چیستی و چگونگی بهره‌برداری استعمار از آن برای تبلیغ مسیحیت- سایت پژوهه دین

  4. خالد زهری- مقاله ابزارهای تبشیر (تبلیغ مسیحیت) و خطرات آن- ماهنامه موعود- شماره 70

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/115500