مقایسه قوانین و مجازاتها در متون دینی مسیحیت و اسلام (مسیحیت)

مقصود از قانون در متون دینی مسیحیت

مسیحیان معتقدند که خداوند جهان را به گونه ای آفرید که بتوان گفت قوانینی بر جهان و جایگاه بشر در آن، حاکم است. این قوانین معمولا" قوانین طبیعت یا قوانین خدا خوانده می شود. آتش می سوزد. اگر کتری را روی شعله گاز قرار دهید، آب به جوش می آید. اگر دست خود را به درون آتش فرو برید، طبق همان قانون، احساس سوزش خواهید کرد. اینها قوانین فیزیکی است که بر نحوه تعامل اشیاء فیزیکی حاکم است. مسیحیان اعتقاد دارند، علاوه بر این قوانین فیزیکی، قوانین دینی هم وجود دارد که عدم رعایت آنها می تواند موجب درد و الم گردد. کتاب مقدس گاهی از "خشم خدا" سخن می گوید. این بدان معنی نیست که خدا کینه جویانه مراقب مردم است، و اعمال آنها را تحت نظر دارد، و آماده است ناقضان قوانین خود را سرکوب و تنبیه نماید؛ بلکه بدان معنی است که خداوند جهان را به شکلی خاص نظم داده است، و اعمالی که مغایر دستورات او باشد، احتمالا" نتایج (حتی مجازات) خود را در پی خواهد داشت.
مفهوم قانون در یهودیت بسیار مهم است. تورات (به معنی قانون) که در اسفار خمسه کتاب مقدس یهودی، یا عهد قدیم، آمده است، وحی منزل از سوی خدا درباره شیوه زندگی مردم تلقی می شود؛ تورات شفاهی، که در مناظره های خاخام ها نمود می یابد، نحوه به کاربرد آن را مورد بحث قرار می دهد. مسیحیان اولیه یهودی بودند و طبیعتا" به این تعالیم احترام می گذاشتند. عیسی گفت «گمان مبرید که آمده ام تا تورات صحف انبیاء را باطل سازم، نیامده ام تا باطل کنم، بلکه تا تمام کنم. زیرا هر آینه به شما می گویم تا آسمان و زمین زایل نشود، همزه ای یا نقطه ای از تورات زایل نخواهد شد.» پولس رسول نوشت «شریعت مقدس است و حکم مقدس و عادل و نیکو است.»
اما عیسی با مراجع دینی زمان خود تعارض یافت و اقتدار قانون را به چالش کشید. گاهی به نظر می رسد عیسی تکالیف مقرر درقانون را تشدید کرده باشد: «شنیده اید که به آنها گفته شده است زنا مکن، لیکن من به شما می گویم هر کس به زنی نظر شهوت اندازد همان دم در دل خود با او زنا کرده است.» پولس رسول که به عنوان یک فریسی پرورش یافته یود، مجدانه می کوشید تا شریعت را حفظ کند، بدان امید که بتواند تأیید خدا را به دست آورد: «در دین یهود از اکثر همسالان قوم خود سبقت می جستم و در تقالید اجداد خود به غایت غیور بود.» تجربه او به یأس منتهی شد؛ هیچگاه احساس نکرد که موفق به حفظ شریعت و یا تقرب بیشتر به محبت خدا شده باشد. اما هنگامی که به مسیحیت گروید، مسأله حل شد. پولس دریافت که برای کسب تأیید خدا نیازی به حفظ شریعت نیست؛ محبت خداوند، به رغم شکست های پولس، به رایگان داده می شود.
پولس نوشت: «اما الحال بدون شریعت، عدالت خدا ظاهر شده است... زیرا همه گناه کرده اند و از جلال خدا قاصرند و به فیض او عادل شمرده می شوند.» پولس این نکته را اساس تعالیم خود قرار داد. انسان نمی تواند و نیازی ندارد که فضل خدا را در رعایت شریعت بجوید، بلکه باید در جهت معکوس عمل کند. خدا مردم را، صرف نظر از کاهلی آنها در حفظ شریعت، دوست دارد. پذیرش این نعمت بلاعوض، این فضل الهی و این محبت خدا انسان را قادر می سازد آزادانه شریعت را حفظ کند. از نظر مسیحیان، در ابتدا، محبت خدا بدون قید و شرط ارزانی می گردد. زندگی خوب و حفظ شریعت به دنبال آن است. با این وجود، اغلب عمل به مسیحیت به عنوان دین قانون بوده است و مسیحیان معمولا" قانون کشور محل زندگی خود را رعایت می کنند.

گناه و گناهان در متون دینی مسیحیت

نگاهی سطحی به زندگی بشر، اغلب مردم را به این تفکر سوق می دهد که بشر آن قدرها هم در رفاه نیست. نمی توان ادعا کرد که قرن بیستم با دو جنگ جهانی، آدم سوزی هیتلر، پاکسازیهای استالین، ماده گرایی، نژادپرستی و غیره، بهترین ایام تاریخ بشر بوده است. مسیحیان به "گناه" به عنوان دلیل این آشفتگی اشاره می کنند. کلمه "گناه" اغلب در مورد اعمال نادرست خاصی به کار برده می شود، مانند سرقت، دروغگویی و زنا. تلقی گناه به معنی بیگانگی یا جدایی از خدا نیز صحیح است. ازنظر مسیحیت این ریشهء همهء مصائب انسانی است. مسیحیان معتقدند که با شروع سرپیچی انسان از خدا، گناه آغاز شد. پس از آن فطرت انسان معیوب شد و هیچ نسلی از اثرات آن در امان نماند. این مفهومی است که مسیحیان از "گناه جبلی" استفاده می کنند. به علاوه، مسیحیان معتقدند که جدایی از خدا منجر به جدایی انسان ها از یکدیگر (با نتایجی چون تنفر، تعارض و جنگ) و حتی جدایی از خود (با نتایجی چون اضطراب، ناامنی و پوچی) می گردد.

گناه در کتاب مقدس
کتاب مقدس این اشتباه را به عنوان گناه معرفی می کند و از تعبیر (hamartaning hata) استفاده می نماید و بر ناکامی و شکست و خود فراموشی تأکید می کند. از آنجا که در اثر خطا و غرور انسانها از رسیدن به اتحاد با خدا و وحدت با دیگران باز می مانند، می توان گناه را اساسا مایه ویرانی وحدت و روابط مثبت جامعه بشری عصیان و نقض عهد و بیگانگی بین خدا و انسان به شمار آرود. به همین سبب است که عهد قدیم گناه را به عنوان نوعی بت پرستی و خیانت به یهوه تفسیر می کند. از سوی دیگر پیامبران نیز بی عدالتی اجتماعی را بسیار زیاد محکوم ساخته اند و به نفع ضعفیان و فقیران بر علیه ثروتمندان و قدرتمندان مبارزه کرده اند. عهد جدید این طرز فکر را ادامه می دهد که گناه نوعی وضعیت و اقدام بشری است که بر علیه مسیح و روح القدس است و در عین حال موجب می شود که انسان نتواند نسبت به همسایه گناهکارش عشق بورزد. در واپسین تحلیل گناه به مرگ می انجامد. (رومیان 6: 23) و کوتاه سخن اینکه کتاب مقدس به عنوان یک کل هرگونه برخورد شود ذهنیت بشری را نسبت به خدا و بشر که گناهکارانه و تجاوز گرانه باشد و از مرزهای آفرینش الهی و مخلوقیت انسان در گذرد گناه تلقی می کند. گناه نسبت به خدا منجر به ارتکاب گناهان نسبت به مخلوقات او می شود. اما بیگانگی بین خدا و آفرینش خد ابخشی از وضعیت بشری است که گریزی از آن ندارد (رومیان 3، 23) بشریت تنها گناهکارانه عمل نمی کند بلکه اساسا خود گناهکار است.

مجازات ها در متون دینی مسیحیت

از آنجا که مسیحیان در جامعه زندگی می کنند، مشمول قوانین مدنی، ملی و بین المللی هستند. قوانین برای خیر جامعه، به عنوان یک کل، وضع می شود و عدم رعایت آنها مستوجب مجازات است. گاهی در شرایطی، مسیحیان احساس می کنند وظیفه دارند از قانون سرپیچی کنند. اما معمولا" مسیحیان مجازات را حق می دانند. مجازات نشان می دهد که نمی توان قانون را نقض کرد و از کیفر آن در امان ماند. مجازات به جامعه اطمینان می دهد که با قوانینی که نفاذی دارند از آن محافظت می شود. در عین حال، گناهکار قانع می شود که با تحمل مجازات گناه او پاک می شود. لازم است مسیحیان همواره مراقب باشند که مجازات منصفانه و متناسب با گناه باشد. مجازات نباید برجامعه یا متخلف تأثیری ترذیلی داشته باشد. مثلا"، مسیحیان با مجازات اعدام مخالفند، زیرا به نظر آنها، جامعه را تا سطح مجرم تنزل می دهد، و در عین حال، جایی برای تصحیح اشتباهات احتمالی قضات و هیأت منصفه باقی نمی گذارد.

ظالم و مظلوم در متون دینی مسیحیت

مجازات با محبت ناسازگار نیست. ممکن است والدین فرزند بسیار عزیز خود راتنبیه کنند تا فرزند یاد بگیرد که چه چیزی قابل قبول و چه چیزی غیر قابل قبول است. به همین ترتیب، جامعه مکلف است خطاکار را مجازات و از او مراقبت نماید. هدف مجازات باید اصلاح و تنبیه باشد؛ اما اگر مجرم به مجازاتی بسیار سخت محکوم شود، این هدف محقق نخواهد شد. بنابراین، محکومیت به زندان، به عنوان مثال، به منظور محروم ساختن مجرم از آزادی، جدا ساختن او از خانواده و دوستان، سلب حقوق آنان به عنوان شهروند ونیز جلوگیری از ادامه جرم است. اما قصد ایذاء یا رفتاری سبعانه با آنها وجود ندارد. بنابراین، اگرچه زندان یک مجازات است، ولی وجود شرایط معقول، خوراک و ورزش در آن ضروری است. گاهی توجه شدید به انسانی و منصفانه بودن مجازات و به مراقبت از مجرم، از نظر بعض مردم، از حد تلاش برای تسلی قربانیان و جبران مافات، فراتر می رود.
اغلب پیشنهاد می شود که لازم است کار زندانی در زندان مورد استفاده قرار گیرد (و باید مردم مطلع شوند که این استفاده انجام می گیرد) تا به تشفی خاطر قربانیان کمک کند. اما این موضوعی بسیار دشوار است. آرمان گرا بودن آسان است. تماس واقعی میان مجرم و قربانی جرم ممکن است به تنفر و زنده شدن خاطرات دامن بزند. تنها در مواردی استثنایی و با مردمی استثنایی ممکن است تماس مستقیم مفید باشد. و چه کسی می تواند موارد استثنایی را شناسایی کند؟ مسیحیان می گویند که انسانها باید یکدیگر را عفو کنند، زیرا تنها در این صورت است که خدا با آنان به معامله می پردازد. گاهی به نظر می رسد که این دیدگاه با تصمیمات راجع به قوانین و مجازاتها و اجرای آنها در تعارض باشد.


منابع :

  1. ترور شانون و معشوق ابن علی- اخلاق در شش دین جهان- ترجمه محمدحسین وقار- انتشارات اطلاعات

  2. پدر نورگارد هوژن- مقدمه ای بر شناخت مسیحیت- ترجمه و تدوین: همایون همتی- صفحه 87- 92

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/115539