اوصاف قیامت (فردا روزی بی بازگشت)

فردا

فردا (غد) نیز یکی از اسما است: «و لتنظر نفس ما قدمت لغد؛ هر نفسی باید بنگرد تا چه عملی برای فردا، یعنی قیامت خود پیش می فرستد.» (حشر/ 18) تعبیر به "غد" (فردا) اشاره به قیامت که روز حسابرسى اعمال است، می باشد چرا که با توجه به مقیاس عمر دنیا به سرعت فرا مى رسد، و ذکر آن به صورت نکره براى اهمیت آن است. و اگر از آن به کلمه "فردا" تعبیر کرده براى این است که بفهماند قیامت به ایشان نزدیک است، آن چنان که فردا به دیروز نزدیک است، هم چنان که در آیه «إنهم یرونه بعیدا و نراه قریبا؛ ایشان آن را دور مى پندارند، ولى ما نزدیکش مى بینیم.» (معارج/ 6) به این نزدیکى تصریح کرده است. قرآن قیامت را نزدیک می داند از این رو گاهی از آن به فردا تعبیر می کند و درباره سبک سران، متکبران، هوس بازان، دروغ گویان و تهی دلان می فرماید: «سیعلمون غدا مـن الکذاب الأشر؛ فردا می فهمند چه کسی دروغ گوی هوس باز است.» (قمر/ 26)
منظور از کلمه "غد؛ فردا" عاقبت است، (مثل اینکه به فارسى هم مى گوییم فردا که پیر شدى چنین و چنان مى شود در عربى هم مى گویند با امروز فردایى است) و خداى تعالى در این جمله اشاره مى کند به عذابى که به زودى بر آنان نازل مى شود، و آن وقت به عیان مى دانند که کذاب و أشر، صالح است یا ایشان؟ اینکه فرمود: «و لتنظر نفس ما قدمت لغد» خطابى است به عموم مؤمنین، ولیکن از آنجا که عامل به این دستور در بین اهل ایمان و حتى در بین اهل تقوى از مؤمنین در نهایت قلت است، بلکه مى توان گفت وجود ندارد، براى اینکه مؤمنین و حتى افراد معدودى که از آنان اهل تقوى هستند، همه مشغول به زندگى دنیایند، و اوقاتشان مستغرق در تدبیر معیشت و اصلاح امور زندگى است، لذا آیه شریفه خطاب را به صورت غیبت آورده، آن هم به طور نکره و فرموده: نفسى از نفوس باید که بدانچه مى کند نظر بیفکند. و این نوع خطاب با اینکه تکلیف در آن عمومى است، به حسب طبع دلالت بر عتاب و سرزنش مؤمنان دارد. و نیز اشاره دارد بر اینکه افرادى که شایسته امتثال این دستور باشند در نهایت کمى هستند. "ما قدمت لغد" این جمله استفهامى از ماهیت عملى است که براى فرداى خود ذخیره مى کند، و هم بیانگر کلمه "نظر" است. ممکن هم هست کلمه "ما" را در آن موصوله بگیریم، و بگوییم موصول وصله اش متعلق به نظر است.
در صورت استفهام معنا چنین مى شود: "باید نفسى از نفوس نظر کند چه عملى براى فرداى خود از پیش فرستاده". و بنابراین که موصول وصله باشد معنا چنین مى شود: "باید نفسى از نفوس نظر کند در آنچه براى فرداى خود از پیش فرستاده". و معناى آیه چنین است: «اى کسانى که ایمان آورده اید با اطاعت از خدا تقوى به دست آورید، اطاعت در جمیع اوامر و نواهى اش، و نفسى از نفوس شما باید در آنچه مى کند نظر افکند، و ببیند چه عملى براى روز حسابش از پیش مى فرستد، آیا عمل صالح است، یا عمل طالح. و اگر صالح است عمل صالحش شایستگى براى قبول خدا را دارد، و یا مردود است؟» «یأیها الذین ءامنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد»

عرض

روزی که نخست همه ی انسان ها در صف هایشان نمایان می شوند: «و عرضوا علی ربک صفا؛ و ایشان به صف بر پروردگارت عرضه می شوند.» (کهف/ 48) در این آیه حالت مردم روز قیامت به وضعیت سربازان تشبیه شده است که چنان ردیف و منظم در جلو فرمانده کل قوا قرار مى گیرند، به طورى که تمامشان یکپارچه دیده مى شوند. در صفهایى که از اندازه آنها هیچ کس جز خدا آگاهى ندارد، زیرا که همه آدمیانى که از میلیونها سال پیش تا پایان دنیا آفریده شده بوده اند در آن جا جمع مى شوند و در صفها قرار مى گیرند. سیاق، شهادت مى دهد بر اینکه ضمیر جمع در "عرضوا" و همچنین ضمیر جمع در آیه قبل به مشرکین برمى گردد که به نفس خود و به اسباب ظاهرى که مربوط به زندگى ایشان است رکون و اعتماد کردند، و دل را یک جا به زینت زندگى دنیا دادند، آن چنان که دل به امرى دائم و باقى مى بندند، و همین خود قطع رابطه با پروردگارشان بود، و همین خود انکار بازگشت به سوى او و بى مبالاتى نسبت به کارهایشان بود، چه آن کار مایه رضاى خدا باشد یا مایه خشم او.
این وضع و حال ایشان است مادام که اساس این امتحان الهى برجا است، و زینت زودگذر دنیاى مادى در اختیار آنان است، و اسباب ظاهرى دور و بر ایشان قرار دارد، تا آنکه این دور سپرى شود و اسباب ظاهرى از کار بیفتد و آرزوها بر باد رود، و خداوند آنچه که زینت در روى زمین بود و دلهاى مردم روى زمین را مى ربود به صورت خاکى خشک در آورد، آن وقت است که جز پروردگارشان و خودشان و نامه اعمالشان چیزى برایشان نمى ماند، آن وقت است که بر پروردگار خود (که او را پروردگار خود نمى دانستند و بندگیش نمى کردند) به صف واحد عرضه مى شوند، به طورى که هیچ یک بر دیگرى برترى نداشته باشد.
آرى آن روز نه حسب و نسب مایه برترى است، و نه مال و نه جاه دنیوى، در آن روز عرضه مى شوند تا میان همه داورى شود، در این حال همه به رأى العین مى بینند و مى فهمند که خدا یگانه حق مبین بوده بتها و هر چیزى دیگر که مى پرستیدند تنها اوهام و خرافاتى بوده که حتى به قدر سر سوزنى خدایى نداشته و از خدا بى نیازشان نمى کرده اند. نه نفسشان آن استقلالى را که برایش مى پنداشته اند، داشته و نه اسباب ظاهرى که در دستشان بوده و دلهایشان را مسخر خود کرده بود. آرى، آن روز مى فهمند که در این پندارها به خطا رفته اند و راهى که رفتند (یعنى دل بستگیشان به دنیا و اعراضشان از راه پروردگار و عمل نکردن بر طبق دستورات وى) راهى خطا بوده، بلکه همین وضع آن روزشان که عرضه بر پروردگار مى شوند نیز از خود ایشان بوده است، چون ایشان بودند که توهم کرده بودند که چنین موقفى ندارند، و روزى به حسابشان رسیدگى نمى شود.

اشاره به چند نکته و خصوصیت درباره قیامت

از این بیان روشن مى گردد که جملات چهارگانه آیه، یعنى جمله ی "و عرضوا..." و جمله ی "لقد جئتمونا..." و جمله ی "بل زعمتم" و جمله ی "و وضع الکتاب..." در آیه ی بعد «و وضع الکتاب فترى المجرمین مشفقین مما فیه؛ و کارنامه ها را در میان گذارند، آن گاه مجرمان را از آنچه در آن است هراسان بینى.» (کهف/ 49) چهار نکته اساسى را افاده مى کنند که از تفصیل جریانات روز قیامت خلاصه گیرى شده، و اجمال آنچه را که بین آنان و پروردگارشان از هنگام خروج از قبر تا فیصله یافتن حساب رخ مى دهد ذکر مى فرماید: و اگر به ذکر اجمال آن اکتفاء نموده براى این است که همین اجمال کفایت مى کرد، و غرض حاصل مى شد.
پس جمله "عرضوا على ربک صفا" اشاره به سه نکته است، اول اینکه خلائق ناگزیر از حشر به سوى پروردگار خویشند، و به حکم اجبار، بدون اینکه خود اختیارى داشته باشند عرضه بر پروردگار خود مى شوند. و ثانیا اینکه کفار در آن روز و در آن لقاء کرامت و حرمتى نخواهند داشت که تعبیر جمله لى ربک نیز اشعار به این معنا دارد، وگرنه مى فرمود: "على ربهم" هم چنان که درباره مؤمنین فرموده: «جزاؤهم عند ربهم جنات عدن؛ پاداش ایشان نزد پروردگار جنت هاى عدن است.» (بینه/ 8) و نیز فرموده: «إنهم ملاقوا ربهم؛ ایشان دیدار خواهند کرد پروردگار خویش را.» (هود/ 29) و یا سیاق سابق را که سیاق تکلم بود رعایت مى کرد و مى فرمود "عرضوا علینا". سوم اینکه انواع تفاضل و برترى ها و احترامات دنیوى که خود مردم به اوهام و افکار کوتاه مادى خود تراشیده اند و مثلا یکى را به خاطر دودمانش و یکى را به خاطر ثروتش و یکى را به خاطر مقامش از دیگران برتر مى شمرند، همه از بین مى رود و آن روز همه در یک صف و یک ردیف و بدون اینکه والایى نسبت به زیر دستى و غنیى نسبت به فقیرى و مولایى از غلامى امتیازى داشته باشد، محشور مى گردند.

قیامت، بروز و افشاى حقایق

بزرگترین صحنه از صحنه هاى قیامت حضور یافتن مردمان براى حساب پس دادن و جزا گرفتن است، براى آن که هول و هراس آن بیشتر است، و در این جا است که به حساب او رسیدگى و سرنوشت ابدى او تعیین مى شود، و هدف اساسى از همه حوادث و صحنه هاى رعب انگیز همین است: «یومئذ تعرضون لاتخفی منکم خافیة؛ در آن روز، شما به پیشگاه خدا عرضه می شوید و هیچ امری از شما پوشیده نمی ماند.» (حاقه/ 18) چون در هنگام رسیدگى به حساب و جزا حتى یکى از اعمالى که انسان مخفى کرده است و در نهان به آن برخاسته مخفى و پوشیده نمى ماند، حال آنچه از اعمال که آشکار است به خوبى معلوم است. پس حساب دقیق است، بدان سبب که مبتنى بر علم خدا است که بر هر چیز احاطه دارد، و با حساب روز قیامت دادگرى و لطف و خشم و علم خدا آشکار مى شود.
از ظاهر کلام برمى آید که مراد از جمله "تعرضون؛ عرضه مى شوید" عرضه شدن بر خداى تعالى باشد، و کلمه "عرض" در لغت به معناى این است که فروشنده جنس خود را جلو مشترى بگسترد و به او نشان دهد، در نتیجه معناى عرض بر خداى تعالى در روز قیامت که روز جدایى حق از باطل، و روز داورى است این است که: آنچه نزد هر انسان از عقیده و عمل هست براى خداى تعالى فاش و سفره دل آدمى باز مى گردد، به طورى که هیچ عقیده و هیچ فعلى از او براى خدا پنهان نماند، و همه غیب ها شهادت و همه سرها علن و آشکار گردد، و این از خصائص قیامت است، آرى قیامت «یوم تبلى السرائر؛ در آن روز که اسرار پنهان آشکار مى شود.» (طارق/ 9) است، و «یوم هم بارزون لا یخفى على الله منهم شی ء؛ آن روزى که همه (نیک و بد) خلق پدید آید و هیچ کرده آنها بر خدا پنهان نباشد.» (مؤمن/ 16) است، روزى است که سریره ها آشکار و همه مردم براى خدا ظاهر مى شوند، و از آنان چیزى بر خدا پوشیده نمى ماند.
البته قابل ذکر است که آنچه در قرآن از خصائص قیامت آمده اختصاص به قیامت ندارد، مثلا اگر فرموده روز قیامت ملک مخصوص خداست، معنایش این نیست که در دنیا غیر خدا کسانى دیگر نیز مالک باشند، و اگر فرموده: آن روز امر به دست خداست، و یا از عذاب او براى کسى پناهگاهى نیست، و یا خلائق برایش بارز و ظاهر مى شوند و یا چیزى از خلائق بر او پوشیده نمى ماند، و خصائص دیگر، معنایش این نیست که خدا تنها در روز قیامت چنین است، زیرا این صفات دائما براى خدا هست، بلکه مراد این است که: مردم آن روز فاش و هویدا مى بینند که خداى تعالى چنین خدایى است. پس معناى آیه این مى شود که: در آن روز براى شما آشکار مى شود که در دنیا هم، در معرض علم خدا بودید، و آن روز همه فعل هایتان ظاهر مى گردد، و هیچ یک از آنها پنهان نمى ماند.
سپس جهنم بر دوزخیان عرضه می شود و به معرض دید و سان همگان در می آید: «و عرضنا جهنم یومئذ للکافرین عرضا؛ و آن روز، جهنم را آشکارا به کافران بنمایانیم.» (کهف/ 10) جهنم با عذابهاى رنگارنگش و مجازاتهاى مختلف دردناکش در برابر آنها کاملا ظاهر و آشکار مى شود که همین مشاهده و ظهورش در برابر آنان خود عذابى است دردناک و جانکاه، تا چه رسد به اینکه گرفتار آن شوند. پیامبر اکرم (ص) فرمود: «تحشرون حفاة عراة غرلا و الغرل هم القلف؛ ستمکاران محشور می شوند در حالی که پا برهنه، عریان و... هستند. آنگاه کافران از دوزخ بازدید می کنند و سان می بینند: "و یوم یعرض الذین کفروا علی النار" (احقاف/ 20) و آن روز آنهایی را که کفر ورزیده اند، بر آتش عرضه می دارند.»

تذکر
الف: هرگونه سان سمعی یا بصری که رعب آور باشد از پرهیزکاران به دور است، چنان که هرگونه سان سرور آور و نشاط زا می تواند بهره ی آنان باشد، بر عکس آنچه درباره کافران مطرح است.
ب: سان قیامت همسان دنیا نیست که فقط، ابدان، اجرام و احجام طبیعی در آن ارائه شوند، بلکه ارواح، اسرار و سرایر نیز به سان می آیند به طوری که چیزی مستور و مخفی نخواهد ماند: «لاتخفی منکم خافیة» (حاقه/ 18)


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏13 ص 447، جلد ‏18 ص 99، جلد ‏19 ص 366 و 376

  2. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 316 و 341 و 363 و 367

  3. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏12، جلد ‏20 ص 479 و 555، جلد ‏25 ص 17

  4. ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد ‏25 صفحه 301

  5. ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- جوامع الجامع- جلد 3 ص 532، جلد ‏6 ص 423

  6. حسین بن احمد الحسینی- تفسیر اثنا عشری- جلد 13 صفحه 307

  7. عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد ‏11 صفحه 507

  8. نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد ‏11 صفحه 388

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/115619