نقش آذربایجان در تاریخ فلسفه اسلامی

مقدمه

قبل از حمله مغول به ایران، خراسان مرکزیت فرهنگی ایران را برعهده داشته و مهمترین شهر نیز بدون شک نیشابور بوده است. بعد از حمله مغول و ویرانی خراسان، مرکزیت فرهنگی به شهر «تبریز» انتقال یافت. بدون اغراق باید گفت که در عصر ایلخانان، تبریز، مهمترین مرکز فرهنگی جهان اسلام و حتی می توان گفت جهان بوده است. چرا که بررسی تمدن ها در آن زمان ما را متوجه این نکته می کند که مرکزیت تبریز را هیچ جای دیگری نداشته است. یکی از مؤیدات این سخن مجموعه «سفینه تبریز» که یک مجموعه بزرگ خطی است، می باشد. این مجموعه در سال 720 هـ. ق و در شهر تبریز کتابت شده و آئینه تمام نمایی در فعالیت های علمی فرهنگی این شهر در آن زمان است. مجموعه ای بی نظیر که در تمدن اسلام منحصر بفرد است. این مجموعه به همت مرکز نشر دانشگاهی چاپ گردیده است.

نقاط مبهم در تاریخ فلسفه اسلامی
تاریخ فلسفه اسلامی زوایای مبهم و ناشناخته ای دارد، اصولا ما در سنت اسلامی چیزی به نام تاریخ فلسفه نداشته ایم، بلکه تاریخ فلاسفه داشته ایم. کتاب هایی مانند: نزهته الارواح شهروزی و یا محبوب القلوب اشکوری به شرح احوال و آثار برخی از فلاسفه پرداخته اند، ولی از ارتباط افکار فلسفی و تأثیر و تأثر تاریخی آنها در این گونه کتب خبری نیت، تاریخ فلسفه به معنایی که امروزه رایج است در قرن نوزدهم و با هگل آغاز می شود. در جهان اسلام نیز برخی از محققین همانند: «دی بور، هانری کربن، میان محمد شریف، حنا فاخوری، ماجد فخری و سید حسین نصر» با دیدگاه های مختلف به این کار همت گماشته اند. اما با این وجود نمی توان ادعا کرد که ما هم اکنون کتاب جامع الاطرافی در مورد تاریخ فلسفه اسلامی داریم. چرا که بسیاری از متکفران به درستی معرفی نشده، بسیاری از متون هنوز تصحیح نشده، بسیاری از آثار منتسب به فلاسفه اسلامی مجعول بوده و در واقع از خود این متفکرین نیستند، برخی از دوره های تاریخی از نظر فلسفی هنوز به درستی مورد بررسی قرار نگرفته اند، به عنوان نمونه: فاصله بین فارابی و ابن سینا. چرا که در این دوره وضعیت بدین نحو نبوده که ابتدا فارابی به تفکر پرداخته و سپس به یکباره ابن سنا ظهور نماید، بلکه در این فاصله متفکرین بزرگی همچون ابوالحسن عامری نیشابوری می باشد. کتاب «فلسفه افسانه گرایی در عصر رنسانس اسلامی» نوشته کرمر که توسط آقای حنایی کاشانی ترجمه گردیده، به معرفی این دوره از تاریخ فلسفه اسلامی می پردازد.
از دیگر نقص های تاریخ فلسفه ها در جهان اسلام، معرفی ابن رشد به عنوان آخرین فیلسوف اسلامی و دیگر مورد. عدم توجه به آثار غیر عربی از جمله جامع الحکمتین ناصرخسرو و رسائل فارسی سهروردی است.

عدم توجه به حیث جغرافیایی تاریخ فلسفه

نقیصه دیگر در تاریخ فلسفه های موجود، عدم توجه به تأثیرات محیطی و جغرافیایی بر نحوه تفکر عقلی و فلسفی در جهان اسلام است. مسئله توجه به حیث جغرافیایی تاریخ فرهنگ و تفکر در جهان اسلام به خصوص در قرون اولیه بسیار مهم است. این مسئله در بررسی تاریخ علم کلام مشهور است، چرا که مثلا مسائل کلامی شهر بغداد با مسائل کلامی خراسان یا بصره تفاوت دارد. در تاریخ تصوف نیز این مسئله بسیار مهم است، به عنوان مثال در کتاب «التعرف» کلابادی پس از معرف شیخ هر شهر به بیان تصرفی که تحت تأثیر تعالیم آن شیخ شکل گرفته می پردازد.
در تاریخ فلسفه نیز بحث جغرافیا قابل بررسی است؛ فلسفه در بغداد، و با کندی آغاز گردید و سپس از حیث جغرافیایی به خراسان و شهرهای آن انتقال یافت، فارابی، ابوالحسن عامری، ابن سینا و بسیاری از متفکران از شهرهای خراسان بوده اند. حتی نام بسیاری از روستاها و دهکده های خراسان که هم اکنون از بین رفته اند، را می توان از روی اسامی برخی از متفکرینی که از آن نواحی بوده اند، حدس زد و به این نکته آگاهی پیدا کرد که در چنین مناطقی فیلسوفی می زیسته است، به عنوان مثال «نوژگان» یا «نشجان» هم یک فیلسوف نوافلاطونی بوده که در منطقه ای به همین نام می زیسته است.

انتقال مرکزیت فرهنگی از خراسان به آذربایجان

بعد از ابوحامد غزالی به تاریخ تفکر فلسفی از حیث محتوا و جغرافیا، چرخشی صورت می پذیرد. به این معنا که با حرکت سلاجقه به سمت غرب، مرکزیت فرهنگی نیز از خراسان به سمت غرب و آذربایجان منتقل می شود و در این زمان است که ما شاهد یک شکوفایی شگرف در عصر ایلخانان (قرن هفتم هجری) در این منطقه هستیم، بسیاری از بزرگان علم و تفکر از جمله خواجه نصیرالدین طوسی و قطب الدین شیرازی به آذربایجان و به شهرهای تبریز، سلطانیه و مراغه هجرت کرد، و در آنجا ساکن می شوند.
مدراکی است در دست است که نشان می دهد این نهضت فرهنگی در قرن ششم و به وسیله سلاجقه آغاز شده است یکی از این مدارک یک مجموعه ای از کتب درسی در رشته های فلسفه و منطق است که تا کنون بسیاری از آنها ناشناخته بوده اند. در این مجموع آثاری از ابن سینا، غزالی، عمر بن سهلان ساوی و به خصوص از مجدالدین جیلی موجود از است.
مجدالدین جیلی استاد فخر رازی و سهروردی است، وی را اهالی مراغه از ری به مراغه آورده اند. دعوت جیلی به مراغه می تواند یکی از قرائنی باشد که نشان دهنده شکل گیری نهضت فلسفی در آذربایجان است. قرینه دیگر در اهمیت فلسفه در آذربایجان ظهور شهاب الدین سهروردی در سهرورد زنجان که یکی از بلاد آذربایجان بوده است، می باشد.

خصوصیات تفکر فلسفی منقطه آذربایجان

این نکته قابل بررسی که وجوه ممیز تفکر فلسفی منطقه آذربایجان چیست؟ یعنی هنگامی که فلسفه به آذربایجان منتقل می شود چه ویژگی هایی پیدا می کند، از جمله این ویژگی ها می توان به موارد زیر اشاره کرد: اهمیت پیدا کردن منطق در مباحث فلسفی- کلامی و حتی عرفانی است. در مجموعه «سفینه تبریز» ما شاهد رسالات فراوانی در باب منطق هستیم. حتی عرفای نیز از جمله شیخ امین الدین باله (عارف بزرگ تبریز) رسالاتی در منطق داشته اند. مورد دیگر توجه به وجوه عرفانی فلسفه مشاء می باشد. سه نمط آخر اشارات و تنبیهات و رساله های رمزی ابن سینا بسیار مورد توجه قرار می گیرد. خصوصیت بعدی تفکر فلسفی این ناحیه، آمیزش فلسفه با ادبیات است. به عنوان نمونه در کتاب «الاقطاب القطبیه» نوشته فیلسوف اشراقی، عبدالقادر یاقوت اهری، ما شاهد استفاده از اشعار فارسی از جمله اشعار خیام هستیم. ویژگی دیگر، استفاده از سمبل های ایرانی و شخصیت های شاهنامه است، از جمله شخصیت کیخسرو به عنوان مظهر فیلسوف حکیم مطرح می شود و اهمیت او حتی به پادشاهان عثمانی نیز منتقل می شود به طوری که نقل می کنند بایزید ثانی یکی از سلاطین عثمانی، سلطنت را رها و مانند کیخسرو سر به کوه و دشت می گذارد.
مسئله و خصوصیت مهم دیگر که از مابقی ویژگی ها از اهمیت بیشتری برخوردار است، مسئله نور و خورشید در تاریخ تفکر آذربایجان است. چرا که سهروردی نور را به جای وجود که در فلسفه مشاء الهمیت داشته قرار می دهد. این مسئله حتی در آثار عرفانی نیز مشهور است به عنوان نمونه در اثر عرفانی «طریق التحقیق» که تا کنون جزء مثنوی های سنایی محسوب می شده، مسئله نور و خورشید و عقایدی مانند نیایش و دعا کردن به خورشید مشهور است. لازم به ذکر است که تحقیقات انجام شده از حیث محتوایی نشان دهنده آن است که این اثر می بایست متعلق به یک آذربایجانی باشد. اهمیت مسئله نور و ظلمت در آثار یزدانیار ارموی (از ارومیه) که در قرن سوم هجری می زیسته و با صوفیان بغداد سر نزاع داشته، نشان دهنده اهمیت این مسئله در مطنقه آذربایجان بوده است. حتی می توان عقاید سهروردی راجع به نور و ظلمت و خورشید و آتش که منشئی ایرانی داشته و از سمبل های شاهنامه هستند و باعث خشم فقهای دمشق و شهادت او شده، را شاهدی دانست بر اهمیت مسئله نور در تفکر منطقه آذربایجان.
خلاصه آنکه فلسفه در آذربایجان خصوصیات فکر آذربایجانی را جذب و با رنگی آذربایجانی به حیات خود ادامه داده است. حوزه فلسفی از آذربایجان به شیراز و از آنجا به اصفهان و بالاخره در دوران قاجار به تهران منتقل می شود. در اهمیت حوزه فلسفی آذربایجان همین نکته کافی است که فلاسفه و متکفران بعد از سهروردی از در زمینه های مختلف فلسفی، کلامی، عرفانی و حتی ادبی تحت تأثیر تفکر او گرداند و این نکته را روشن سازد که در نگاه به تاریخ فلسفه تنها به دو یا سه متفکر مشهور هر ناحیه، اکتفا نکنیم بلکه بایستی به نقاط مبهم و تاریک تاریخ تفکر توجه داشته و با تحقیقات گسترده این نقیصه را برطرف نماییم. پیگیری این مطالب می تواند ما را در تبیین ماهیت فلسفه اسلامی و روشن شدن زمینه ها و پیشینه های فرهنگی- جغرافیایی آن، کمک نماید.


منابع :

  1. نصرالله پورجوادی- فصلنامه فلسفی- ادبی اشراق- شماره اول- سال اول- پاییز 1383

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/115787