پیروان شرک در دوزخ

اندیشه هاى شرک با انواع گوناگون خود خطا و نادرست است، و انسان مجبور نیست بدانها معتقد شود، ولى براى آن که مسئولیت را از دوش خود بردارد ادعا مى کند که چنین اندیشه هایى بر او فرض و واجب شده و به سبب فشار یا فریفتگى هیچ اختیارى جز پذیرفتن آن اندیشه ها ندارد، ولى قرآن این اندیشه جبر را درهم مى شکند و مى گوید: «فإنکم و ما تعبدون* ما أنتم علیه بفاتنین؛ شما و بتانى که مى پرستید نتوانستید مفتون بر آن (بتان) کنید.» (صافات/ 161- 162) معنی آیه این است که بعد از آنکه مسلم شد که آنچه شما از اوصاف براى خدا تراشیده اید، همه ضلالت است، (به خلاف بندگان مخلص خدا که در وصف کردن خود دچار ضلالت نمى شوند) پس این نتیجه عاید مى شود که شما با این گمراهى خود نمى توانید گمراه کنید مگر مردم دوزخى را، یعنى آنهایى را که با پاى خود راه دوزخ را طى مى کنند.
کلمه ی «علیه بر آن» چنان که پیداست دلالت بر جبر مى کند، مثل آن که قرآن بگوید: به راستى شما نمى توانید کسى را نه به مفتون کردن و نه با فشار در مورد آنچه مى پرستید به پیروى از خود مجبور کنید، زیرا کلمه فتنه متضمن معنى بلا، و فشار و اکراه مى شود، هم چنان که معنى فریفتن و مفتون ساختن و آراستن نیز مى دهد، و عموما فتنه در این جا به معنى جبر است.
اگر در احوال کسانى که خدایانى را به جاى خداى یکتا مى پرستند (از قبیل پیروان شاهان، و احزاب، و بندگان توانگران، و خوشنامان ظاهرى، و مدعیان دیندارى بنگریم)، مى بینیم که تمام آنها شرک خود را چنین توجیه مى کنند که مجبورند، و راهى براى مقاومت در برابر طاغوت گردنکش، و گریز از شبکه هاى احزاب، و ایستادگى در برابر شادخواران و نازپروردگانى که دیگران را گرسنه مى دارند، و خوشنامان دروغین که مردم را گمراه مى کنند، و مدعیان دیندارى وجود ندارد. هرگز... پروردگار ما که آفریده خود را آفریده به آفریده خود آزادى و قدرت رد کردن و نپذیرفتن را نیز عطا کرده است، اما شیطان بندگى را رواج مى دهد و آن را در نظر او مى آراید.
پس خدایان برساخته هر چند بکوشند، قادر به مجبور کردن مردم نیستند، بلى، آنها برایشان فشار وارد مى کنند، اما قرار و تصمیم قطعى به دست انسان باقى مى ماند، و کسى خواسته هاى آنها را مى پذیرد که در وجودش موجبات شرک و کفر یافت شود: «إلا من هو صال الجحیم؛ مگر آن کس را که راهى جهنم باشد.» (صافات/ 163) این آیات (بر خلاف آنچه طرفداران مسلک جبر پنداشته اند) دلیلى است بر ضد این مکتب، و اشاره اى است به این حقیقت که هیچ کس نمى تواند خود را در برابر انحرافات معذور بداند، و ادعا کند مرا فریب داده و به بت پرستى کشانده اند، مى گوید: شما بت پرستان توانایى بر "فتنه" و فریب اشخاص ندارید، مگر آنها که با اراده خود راه دوزخ را پیش گیرند. این دلیل آزادى انسان است، و این که او ناگزیر به کجروى نیست، و پاداش شخصا بدو تعلق مى گیرد، زیرا کسى که با فتنه مشرکان (اعم از فشار و اکراه و فریفتن و آراستن شرک) همسویى کند خود خویشتن را به دوزخ مى افکند، و هیچ چیز و بهانه اى او را حفظ نمى کند، و بدو سودى نمى رساند، و این بزرگترین گواه بر مسئولیت انسان است، هم چنان که بهترین درمان درد موکول کردن به اصلاح خود به بعد و توجیه است. پس اگر آنان که عذرهاى خیالى مى آورند و توجیه کنندگان بدانند که با وجود توجیهات و عذر تراشیهاى خود در عمل عذاب خواهند چشید، این آگاهى اقتضا مى کند که از آن اعمال باز ایستند.
شاهد این سخن تعبیر "صال الجحیم" است، زیرا در اصل "صالى" به صورت اسم فاعل بوده، و معمولا هنگامى که صیغه اسم فاعل را در مورد موجود عاقلى به کار مى برند مفهومش انجام کارى از روى اراده و اختیار است، همانند "قاتل" و "جالس" و "ضارب"، بنابراین "صال الجحیم" یعنى کسى که مایل است خود را به آتش دوزخ بسوزاند، و به این ترتیب راه عذر را بر همه منحرفان مى بندد.
"ما" در "ما تعبدون" ماء موصوله و عطف بر اسم "ان" است، و جمله "ما أنتم علیه بفاتنین" خبر آن مى باشد، با این قید که ما در "ما انتم" نافیه است، و ضمیر "علیه" به خداوند بر مى گردد و مجموعا چنین نتیجه مى دهد: انکم و آلهتکم التی تعبدونها لا تقدرون على اضلال احد على الله بسببها الا من یحترق بنار الجحیم بسوء اختیاره. بعضى دیگر آیه "فإنکم و ما تعبدون" را جمله مستقلى دانسته اند که مفهومش این مى شود شما با معبودهایتان باشید، سپس در آیه بعد مى گوید: نمى توانید به وسیله آن کسى را گمراه کنید مگر آنها که مى خواهند دوزخى باشند. کلمه "فاتنین" جمع "فاتن" است که اسم فاعل از "فتنه" به معناى فتنه گر، اغواکننده و گمراه کردن مردم است. و کلمه" صالى" از ماده ی "صلو" اشتقاق یافته که به معناى پیروى است، و "صالى جحیم" به معناى دنباله رو جهنم است، به طورى که هر جا راه جهنم را سراغ داشته باشد به آنجا برود و عمل دوزخیان را مرتکب شود. و استثناء در آیه مفرغ است، (مستثنى منه آن در کلام نیامده)، و تقدیر کلام چنین است: "ما انتم بفاتنین احدا الا من هو صال الجحیم". و معناى آیه این است که شما و خدایان ضلالت که مى پرستید، هر چند دست به دست هم بدهید نمى توانید احدى را مفتون و گمراه کنید، مگر تنها آن کسانى را که خود راه جهنم را دنبال مى کنند.
بعضى از مفسرین گفته اند: کلمه ی "ما" در اول مصدریه و یا موصوله است و جمله "فانکم و ما تعبدون" کلامى است تام و مستقل، از قبیل اینکه مى گویند: "انت و شانک- برو پى کارت" و معناى آیه این است که: "شما و آنچه مى پرستید و یا شما و بت پرستیتان" یعنى بروید پى این کارها که دارید، آن گاه با جمله اى استینافى یعنى ابتدایى فرموده: "ما أنتم علیه بفاتنین" و "فاتنین" متضمن معناى حمل است، و ضمیر در "علیه" در صورت مصدرى بودن ما به کلمه ی "ما" در "ما تعبدون" برمى گردد، و در صورت موصوله بودن آن، به مضافى تقدیرى برمى گردد. و معناى آیه این است که شما نمى توانید تحمیل کنید بر عبادت خود و یا بر بت پرستى خود مگر کسى را که خودش پیرو جهنم است. و بعضى دیگر گفته اند: ممکن است کلمه ی "على" به معناى "با" باشد، و ضمیر به کلمه ی "ما تعبدون" و یا تنها به کلمه ی "ما" در صورتى که موصوله باشد برگردد و کلمه ی "فاتنین" همان معناى ظاهرى خود را مى دهد، و متضمن معناى تحمیل و حمل نیست، و معناى آیه این است که: شما نمى توانید با عبادت خود و یا با عبادت بت هاى خود گمراه کنید، مگر پیروان دوزخ را. و همه این سخنان وجوهى است نادرست و در حقیقت بدون جهت خود را به زحمت انداختن است. تعجب از بعضى از مفسران معروف است که آیه را چنین معنى کرده اند: "شما نمى توانید کسى را به فریبید، مگر آنها که مقدر شده جهنمى باشند"! به راستى اگر معنى آیه این است پیامبران براى چه مى آیند؟ کتابهاى آسمانى به چه منظور نازل شده؟ حساب و کتاب و ملامت و سرزنش بت پرستان در آیات قرآن چه مفهومى دارد؟ و عدالت خدا کجا خواهد رفت؟! آرى باید قبول کرد که اعتراف به مکتب جبر، اصالت مکتب انبیا را به کلى مخدوش مى کند، همه مفاهیم آن را مسخ مى نماید، و تمام ارزشهاى الهى و انسانى را به نابودى مى کشاند.
نظیر این آیات را خداوند به شیطان فرمود؟: «إن عبادی لیس لک علیهم سلطان إلا من اتبعک من الغاوین و إن جهنم لموعدهم أجمعین؛ در حقيقت تو را بر بندگان من تسلطى نيست مگر كسانى از گمراهان كه تو را پيروى كنند.» (حجر/ 42)
بالجمله بندگان خدا دو دسته هستند کسانى که از روى حقیقت و واقعیت و خلوص ایمان آوردند، مثل سلمان و اباذر و امثال آنها، نه شیطان قدرت دارد و نه کفار و مشرکین آنها را اضلال کنند و کسانى که ایمان آنها صورى و بى مغز است و قلب آنها سیاه است و هواى نفس بر آنها غالب است فریب شما را می خورند و گمراه می شوند. این مطلب ثابت شده که علم الهى به کفر و عصیان بندگان، موجب کفر و عصیان آنان نگردد، بلکه سوء اختیار ایشان کفر و عصیان را سبب مى باشد و البته شخص عاقل فهیم حکم نماید به آنکه علم سبحانى مدخلیت ندارد در فعل بندگان علم ازلى علت عصیان کردن، در نزد حکیم غایت جهل بود.


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏17 صفحه 266

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏19 صفحه 182

  3. حسین بن احمد الحسینی- تفسیر اثنا عشری- جلد ‏11 صفحه 166

  4. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏11 صفحه 285

  5. عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد ‏11 صفحه 200

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/115843