گفتگوهای دوزخیان (گفتگوی مستکبران)

دوزخیان بعد از آنکه در موقف از جواب ملائکه ساکت می شوند، با یکدیگر در مقام مخاصمه و مجادله برمی آیند: «و أقبل بعضهم علی بعض یتساءلون* قالوا إنکم کنتم تأتوننا عن الیمین* قالوا بل لم تکونوا مؤمنین* و ما کان لنا علیکم من سلطن بل کنتم قوما طاغین* فحق علینا قول ربنا إنا لذائقون؛ [نه اینکه نمی توانند یکدیگر را یاری دهند] بلکه آنان امروز فروتنانه تسلیم [قدرت حق] هستند. به یکدیگر رو کرده از هم می پرسند: [این چه وضعی است؟] [پس پیروان گمراه به پیشوایان گمراه کننده] می گویند: همانا شما از راه خیرخواهی به سوی ما می آمدید، [ولی کارتان جز فریب و نیرنگ نبود!] می گویند: [ما را تقصیری نیست] بلکه خود شما اهل ایمان نبودید. و ما را بر شما هیچ تسلطی نبود، بلکه شما مردمی طغیان گر و سرکش بودید. اکنون فرمان عذاب پروردگارمان بر ما محقق و ثابت شد که همه ما چشندگان عذاب خواهیم بود.» (صافات/ 27- 31)
آن گاه مستکبران نیز به نوبه خود بیان می کنند که آنها هم گمراه بوده اند، و پیروان مستضعفشان آنها را به گمراهی کشانده اند. و بدین سان مستضعفان متحمل کمال مسئولیت گمراهی خود می شوند زیرا از مردانی گمراه پیروی کرده اند. آیا از کسی که گمگشته ای را پیروی کرده است انتظار توان داشت که راه راست را بیابد؟ «فأغویناکم إنا کنا غاوین؛ ما شما را گمراه کردیم همانگونه که خود گمراه بودیم.» (صافات/ 32) شما طاغی بودید و سرنوشت طغیانگران همین است، و ما هم گمراه و گمراه کننده. بنابراین چه جای تعجب که همگی در این مصائب و عذابها شریک باشیم؟ ساده ترین و روشنترین احکام عقل همانا ضرورت پیروی از راهنمایان راه یافته است، و بر آن کسانی که از گمراهان تقلید یا پیروی کرده اند پروردگارشان به موجب همین حکم که عقل به روشنی بسیار آنها را بدان ره نموده است، احتجاج می کند.
این سخن از آنجا که متفرع بر ثبوت عذاب و آخرین سبب هلاکت آنان است، حرف "فا"بر سرش آورد تا بفهماند طغیان، نخست گمراهی می آورد و سپس آتش دوزخ را، هم چنان که در آیه ی «إن عبادی لیس لک علیهم سلطان إلا من اتبعک من الغاوین* و إن جهنم لموعدهم أجمعین؛ تو را بر بندگان من تسلطی نیست، مگر بر آن گمراهانی که تو را پیروی کنند. و جهنم میعادگاه همه است.» (حجر/ 42- 43) که خطاب خدای تعالی به ابلیس است، اثر پیروی ابلیس، اول گمراهی آورده، و سپس جهنم را. پس گویا فرموده: پس از آنکه متصف به طغیان شدید، گمراهی گریبانتان را بگرفت، و هرچند این گمراهی به دست ما گریبان شما را گرفت، ولیکن ما شما را مجبور به آن نکردیم، بلکه خود شما ما را پیروی کردید و در اثر اتصالتان به ما گمراهی ما هم به شما سرایت کرد، و این طغیان طبیعی است که گمراه جز گمراهی از او ترشح نمی کند و این مثلی است معروف که "از کوزه همان برون تراود که در اوست". پس ما شما را اغوی کردیم علتش این بود که خود ما در غوایت بودیم. البته کسی که در ضلالت و گمراهی باشد می خواهد دیگران را هم با خود هم مسلک کند و آنها را هم اضلال کند چنانچه کسی که در هدایت باشد می خواهد دیگران را هدایت و ارشاد کند.
نوریان هم نوریان را طالبند *** ناریان هم ناریان را جاذبند
شیطان اگر ترک سجده به آدم نکرده بود و اغوی نشده بود کاری با اولاد آدم نداشت چون اغوی شد در مقام اغوای آنها برآمد که خودش گفت: «قال فبما أغویتنی لأقعدن لهم صراطک المستقیم* ثم لآتینهم من بین أیدیهم و من خلفهم و عن أیمانهم و عن شمائلهم و لا تجد أکثرهم شاکرین؛ گفت پس به سبب آنكه مرا به بيراهه افكندی من هم برای [فريفتن] آنان حتما بر سر راه راست تو خواهم نشست. آنگاه از پيش رو و از پشت ‏سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آنها می‏ تازم و بيشترشان را شكرگزار نخواهی يافت.» (اعراف/ 15- 16)
و نیز «قال رب بما أغویتنی لأزینن لهم فی الأرض و لأغوینهم أجمعین* إلا عبادک منهم المخلصین؛ گفت پروردگارا به سبب آنكه مرا گمراه ساختی من [هم گناهانشان را] در زمين برايشان می ‏آرايم و همه را گمراه خواهم ساخت. مگر بندگان خالص تو از ميان آنان را.» (حجر/ 39- 40) و نیز گفت: «قال فبعزتک لأغوینهم أجمعین إلا عبادک منهم المخلصین؛ [شيطان] گفت پس به عزت تو سوگند كه همگی را جدا از راه به در می‏ برم. مگر آن بندگان پاكدل تو را.» (ص/ 83)
هم چنین تمام ارباب ضلال مثل نمرود و شداد و فرعون و هامان اگر خود در غوایت و ضلالت نبودند دیگران را اغوی و اضلال نمی کردند و به همین قیاس تمام رؤسای کفر و ضلالت اگر خود کافر نبودند دیگران را کافر نمی کردند اگر خود در ضلالت نبودند دیگران را اضلال نمی کردند و همین نحو اگر اولی و دومی و سومی منافق و معاند نبودند این همه فساد تا دامنه ظهور حضرت بقیة الله روی زمین ایجاد نمی شد و دنباله او بنی امیه و بنی مروان و بنی عباس مثل یزید و معاویه و منصور و هارون و مأمون و متوکل مستعصم و سایر بنی عباس و سلاطین ظلمه و امثال اینها بسیار هستند اگر خود آنها در ضلالت و غوایت نبودند این همه افراد را اغوی و اضلال نمی کردند.

سرنوشت این پیشوایان و آن پیروان
به دنبال بیان مخاصمه پیروان و پیشوایان گمراه در قیامت در کنار دوزخ که در آیات گذشته آمد، سرنوشت هر دو گروه را یک جا بیان کرده، و عوامل بدبختی آنها را شرح می دهد که هم بیان درد است و هم ذکر درمان. قرآن در رد توجیهات آنان و اینان تأکید می کند که ستم میان مستکبران به سبب ستمگریشان و اجتماع به سبب سکوت و منفی گراییش مشترک است، و به زودی به سرانجامی واحد، و پاداشی جامع منجر خواهد شد، و این درست همان معنی مسئولیت است. نخست می فرماید: «فإنهم یومئذ فی العذاب مشترکون؛ همه آنها در آن روز، تابع و متبوع، پیرو و پیشوا، در عذاب الهی مشترکند.» (صافات/ 33)
البته اشتراک آنها در اصل عذاب مانع تفاوتها و اختلاف درکات آنها در دوزخ و عذاب الهی نیست، چرا که مسلما کسی که مایه انحراف هزاران انسان شده است هرگز در مجازات همسان یک فرد عادی گمراه نخواهد بود. این آیه در حقیقت شبیه آیه 48 سوره غافر است که مستکبران خودخواه به مستضعفین در عقائد بعد از محاجه و مخاصمه می گویند: «قال الذین استکبروا إنا کل فیها إن الله قد حکم بین العباد؛ ما همگی در دوزخیم چرا که خداوند میان بندگانش حکمی عادلانه کرده است.» و این منافاتی با آیه 13 سوره عنکبوت ندارد که می فرماید: «و لیحملن أثقالهم و أثقالا مع أثقالهم؛ آنها در قیامت هم بارهای سنگین خود را بر دوش می کشند و هم بارهای دیگری را اضافه بر بارهای سنگین خویش که بر اثر اغوا و اضلال دیگران و تشویق به گناه و بدعت گذاردن حاصل شده است.»
پس محققا آنها رؤساء و اتباع در عذاب شریک هستند. آنها از جهت اضلال و اینها از جهت ضلالت ولی ممکن است و الله العالم اینکه بگوئیم عذاب اضلال کننده بسا چندین هزار برابر است بر عذاب گمراه شده زیرا عذاب ضلالت خود را دارد به علاوه عذابی که اتباع آنها دارند بر آنها هم بار می شود پس اشتراک در عذاب را دو نحوه می توان گفت یک نحوه مراد اشتراک در اصل عذاب است که تمام معذب هستند ولو درجات عذاب آنها از شدت و ضعف و کثرت و قلت مختلف باشد و نحوه دیگر آنکه بگوئیم تمام آنها هم عذاب ضلالت خود را دارند و هم عذاب اضلال دیگران را زیرا هر که در ضلالت افتاد در مقام است که یک دسته دیگر را هم مسلک خود کند ولو هر قدر پست و بی اعتبار باشد لااقل اطفال خود و زنهای خود و بستگان خود را هم مسلک با خود می کنند. چنانچه بالحس و العیان مشاهده می کنیم اغلب بلکه صد در نود اولاد یهود یهودی می شوند اولاد نصاری نصرانی می شوند اولاد مخالفین مخالف می شوند اولاد مشرکین مشرک می شوند. بلکه در میان مؤمنین اولاد تارک الصلاةها تارک الصلاة هستند اولاد فسقه فاسق اولاد ظلمه ظالم اولاد مکشوفات مکشوفه اولاد اهل ساز و لهویات اولاد مؤمنین متدینین مؤمن متدین و هکذا فعلله و تفعلله و لذا در خبر دارد می فرماید: «کل مولود یولد علی الفطرة و انما ابواه یهودانه و ینصرانه»
بلکه همین موضوع را مدرک خود قرار دادند در مقابل انبیاء که گفتند: «بل قالوا إنا وجدنا آباءنا علی أمة و إنا علی آثارهم مهتدون* إنا وجدنا آباءنا علی أمة و إنا علی آثارهم مقتدون؛ نه، می گویند: پدرانمان را بر آیینی یافتیم و ما از پی آنها می رویم. پدرانمان را بر آیینی یافتیم و ما به اعمال آنها اقتدا می کنیم.» (زخرف/ 22- 23) و می فرماید: «إنهم ألفوا آباءهم ضالین* فهم علی آثارهم یهرعون؛ آنها پدران خود را پیش از خود گمراه یافتند. و بر پی ایشان شتابان می روند.» (صافات/ 69- 70)
شاید این آیه کریم به فکری مهم اشاره می کند، که اگر انسان آن را بفهمد و در آن ژرف بیندیشد، و بدان عمل کند بر اثر آن سزاوار است که انسان نفس خود را تزکیه کند و بر پایه ایمان پرورش دهد، و آن فکر این است هر کس مسئولیت را متوجه نفس خود کند و همواره نفس خویش را متهم بشمارد، نقش دیگران هر چه خواهد باشد.
این از صفات پرهیزگاران است که امامشان، امام المتقین علی (ع) بدین گفته آنان را وصف کرده است: «موجب آشفتگی شان کاری است بزرگ. از کردار اندک خود خرسندی ندارند، و طاعتهای فراوان را بسیار نشمارند. پس آنان خود را متهم شمارند و از کرده های خویش بیم دارند. اگر یکی از ایشان را بستایند، از آنچه (درباره او) گویند بترسد، و گوید: من خود را از دیگران بهتر می شناسم و خدای من مرا از خودم بهتر می شناسد. بار خدایا! مرا مگیر بدانچه بر زبان می آرند، و بهتر از آنم کن که می پندارند، و بر من ببخشای آن را که نمی دانند.»
هنگامی نقش این نگرش مؤمن را نسبت به نفس خویش می شناسیم که طبیعت نفس بشر را که در توجیه و بهانه تراشی به سر می برد و برای گریز از بار مسئولیت می کوشد شناخته باشیم، و در یک کلام باید بدانیم که رفتن ستمگران به دوزخ و کشیدن بار عذاب دردناک به وسیله آنها، به معنی برائت و بر کنار ماندن ما نیست، بلکه دلیلی است بر سرانجام یکسان و واحد، هم برای آنها و هم برای ما، در صورتی که در برابر آنها خاموش مانده و از کردارشان خرسند بوده ایم.
پیشوایان کفر و پیروان ضلالت همه از نظر عناد با حق و چشم پوشی از دلایل خداشناسی و تیرگی روح استحقاق عقوبت خواهند داشت و همه محکوم به اجرای عقوبت خواهند شد زیرا پیشوایان کفر و گناهان مردمی را که فریب داده و به شرک آنها را دعوت نموده بر حسب خرد پیشوایان گناه شرک و کفر و عناد خود را عهده دارند هم چنین با گناهان خود گناه اضلال گروه پیروان خود را نیز به عهده خواهند داشت. زیرا پیشوایان ضلالت پیوسته مرتکب شرک روانی دیرین خود هستند و دیگر گناه اضلال پیروان خود را عهده خواهند داشت. همچنین پیروان که به دعوت پیشوایان گوش فرا داده گناه و عقوبت شرک و ارتداد خود را عهده دارند زیرا شرک و کفر صورت اندیشه و پنداشت روان خود آنها است حامل عهده دار عقوبت آن نیز خود آنان خواهند بود بدون اینکه به عهده پیشوایان نهاده شود و عقوبت آنان ارتباطی به گناه پیشوایان ندارد.
سپس برای تاکید بیشتر و برای آن که انسان نپندارد که این سخن تنها متوجه گروهی است که در روزگاران پیشین بوده و سپری شده اند، و به ویژه که اشاره به آنها با ضمیر غایب «فإنهم؛ پس همانا ایشان» آمده است، قرآن به سخن خود درباره آنها تأکیدی جداگانه می افزاید و می گوید این سرانجام شامل هر تبهکاری می شود، پس سرانجام تبهکاری که با قوانین خدا مخالفت ورزد، و از هوای نفس پیروی کند، و خود را بپرستد، و به دیگران آزار رساند، عذاب دردناک است. ما اینگونه با مجرمان رفتار می کنیم. «إنا کذلک نفعل بالمجرمین؛ ما با مجرمان چنين رفتار مى ‏كنيم.» (صافات/ 34) این سنت همیشگی ما است، سنتی که از قانون عدالت نشات گرفته است.

پیشوایان و پیروان گمراه!
در آیات فوق و آیات دیگر قرآن مجید اشاراتی پر معنی به مخاصمه رهبران و پیروان گمراه در روز قیامت یا در جهنم آمده است. این هشداری است آموزنده به همه کسانی که عقل و دین خود را در اختیار رهبران گمراه می گذارند. در آن روز گرچه هر کدام سعی می کنند از دیگری برائت جویند، و حتی گناه خود را به گردن او بیندازند، ولی با این حال هیچ کدام قادر به اثبات بی گناهی خویش نیستند. در آیات بالا دیدیم که پیشوایان اغواگر به تابعین خود صریحا می گویند: عامل نفوذ ما در شما همان روح طغیانگری شما بود "بل کنتم قوما طاغین". این طغیانگری زمینه های تاثرپذیری شما را در برابر اغواگری ما فراهم ساخت، و ما توانستیم انحرافاتی را که داشتیم از این طریق به شما منتقل کنیم "فأغویناکم إنا کنا غاوین".
توجه به معنی دقیق "اغوا" که از ماده "غی" است مطلب را روشنتر می سازد زیرا "غی" به گفته "راغب" در "مفردات" به معنی جهلی است که از اعتقاد فاسد سرچشمه می گیرد، این پیشوایان گمراه از حقایق هستی و زندگی بیخبر ماندند، و این جهل و اعتقاد فاسد را به پیروان خود که روح طغیان در برابر فرمان خدا داشتند منتقل نمودند. و به همین دلیل در آنجا اعتراف می کنند که هم خودشان مستحق عذابند و هم پیروانشان "فحق علینا قول ربنا إنا لذائقون" مخصوصا تکیه روی کلمه ی "رب" پر معنی است یعنی کار انسان به جایی می رسد که خداوندی که مالک و مربی او است و جز خیر و سعادت او را نمی خواهد او را مشمول مجازات دردناک خویش قرار می دهد، و البته این نیز از شؤون ربوبیت او است. به هر حال آن روز به راستی "یوم الحسرة" است، روزی است که هم پیشوایان گمراه کننده، و هم پیروان گمراهشان از برنامه های خود نادم می شوند اما چه فایده که راهی برای بازگشت نیست.


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏17 صفحه 200

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏19 صفحه 38-46

  3. ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد ‏20 صفحه 472

  4. شیخ حر عاملی- تفسیر عاملی- جلد ‏7 صفحه 286

  5. حاج ملاسلطان محمد گنابادی- ترجمه بیان السعادة- جلد ‏12 صفحه 218

  6. محمد بن علی اشکوری- تفسیر شریف لاهیجی- جلد ‏3 صفحه 770

  7. ابوبکر عتیق بن محمد- تفسیر سور آبادى- جلد ‏3 صفحه 2090

  8. حسین بن احمد الحسینی- تفسیر اثنا عشری- جلد ‏11 صفحه 114

  9. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏11 صفحه 206-212

  10. سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد ‏14 صفحه 18-21

  11. عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد ‏11 صفحه 137-143

  12. نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد ‏11 صفحه 79

  13. میرزا ابوالحسن شعرانی- روض الجنان و روح الجنان- جلد ‏16 صفحه 184

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/115886