اسلام آوردن عمر ابن خطاب

عمر شخصی بی باک و متهور بود و پیش از آنکه اسلام بیاورد، مسلمین از او می ترسیدند برخی از تاریخ نگاران همچون ابن هشام مطالبی را آورده اند که نشان دهنده نظر مثبت ایشان نسبت به این ویژگی عمر است البته پس از اسلام آوردن او. ابن هشام می گوید: به نقل از عبدالله ابن مسعود آمده است: «ما نمی توانستیم نزد کعبه نماز بجا بیاوریم تا اینکه عمر ایمان آورد وقتی او اسلام آورد آنقدر از قریش کشت (که ایجاد رعب و وحشت در دل مشرکین شده) و ما با خیال آسوده نزد کعبه نماز خواندیم».

نقد:
به نظر می آید چنین گفته هایی در مورد عمر با توصیفات دیگری که همین دسته از اهل سنت درباره عمر آورده اند سازگار نیست، چه اینکه بعضا او را شخصی زاهد، با وقار، دانا و... توصیف نموده اند و معلوم است که از چنین فردی چنین اعمال متهورانه ای بعید است، از این گذشته اگر چنین مطلبی هم ثابت شود باز معلوم نیست کشت و کشتارهای عمر به دستور نبی اکرم (ص) بوده و در راستای برنامه ایشان بوده باشد. زیرا آنچه از شیوه تبلیغ و روش رسول الله استفاده می شود این است که ایشان با خشونت و برخوردهای تند حتی الامکان مخالفت فرموده و با مدارا و اخلاق حسنه مردم را به دین خدا دعوت می فرمودند.

زمان و چگونگی اسلام آوردن عمر:
در مورد زمان اسلام آوردن او آنچه به نظر صحیح تر می آید سال پنجم هجری است البته در برخی از کتب متاخرتر از سال پنجم نیز آورده شده. ابن هشام در این باره می نویسد: «و اسلام او بعد از خروج تمام کسانی که به حبشه هجرت کردند بود» از آنجا که هجرت در سال پنجم واقع شده معلوم می شود اسلام آوردن او متاخر از سال پنجم بوده و داستان اسلام آوردن او در منابع مختلف تاریخی این چنین آمده است:
«روزی عمر شمشیر خود را برداشته و گفت: «به سر وقت محمد می روم تا او را بکشم» در راه به مردی که نعیم ابن عبدالله نام داشت رسید، نعیم وقتی از نیت او آگاه شد به او گفت: «اگر محمد را بکشی پسران عبد مناف تو را راحت نخواهند گذاشت، بهتر است به خانه بروی و ببینی اقوام تو به چه کاری مشغولند» (منظور نعیم از این سخن آن بود که عمر بفهمد خواهر و شوهر خواهر او مسلمان شده اند اما اسلام خود را کتمان می کنند)، عمر پرسید: «چه می گویی؟ منظورت را آشکار کن» نعیم گفت: «خواهر و شوهر خواهرت به محمد گرویده اند». عمر خشمگین شد و به خانه ی خواهرش رفت. در آن وقت خباب بن ارت در خانه سعید ابن زید (شوهر خواهر عمر) سوره «طه» را به زن و شوهر می آموخت. وقتی عمر داخل خانه شد، خباب خود را پنهان کرد و فاطمه (خواهر عمر) قرآن را در زیر دامن خود مخفی کرد. عمر پرسید: این صدای چه بود؟ فاطمه گفت: چیزی نشنیدی (خیال می کنی که صدایی شنیده ای!) عمر گفت: چرا، شنیدم، شما به دین محمد در آمده اید. سپس به سعید ابن زید دشنام داد فاطمه به یاری شوهرش آمد که عمر با ضربه ای سر خواهرش را شکست! فاطمه گفت: حال که چنین است بدان که ما مسلمان شده ایم. هرچه می خواهی بکن! عمر از کاری که کرده بود پشیمان شد و به خواهرش گفت: آنچه را می خواندید به من بده! فاطمه گفت: می ترسم آن را پاره کنی. عمر سوگند خورد چنین کاری نکند. فاطمه طمع کرد عمر را به اسلام دعوت کند، لذا به او گفت: برادر تو ناپاکی و دست هیچ ناپاکی به این صحیفه نباید برسد. عمر برخاست و خود را شست. فاطمه صحیفه را به او داد. وقتی کمی از قرآن را خواند، گفت: چه سخنان نیکویی و چه سخنان بلندی! خباب وقتی این سخنان را از عمر شنید از مخفی گاه خود بیرون آمد و گفت: عمر! می بینم خدا دعای پیغمبر را درباره تو پذیرفته است، چه اینکه شنیدم می فرمود: خدایا اسلام را به وسیله ابوالحکم یا عمر یاری فرما. عمر گفت: «پس مرا نزد محمد ببر»، از آنجا با خباب نزد رسول الله (ص) رفت و مسلمان شد و مسلمانی خود را به قریش اعلام کرد.»
عده ای دیگر اسلام آوردن عمر را چنین بیان کرده اند: روزی عمر، رسول الله (ص) را به هنگام طواف دیده و نماز و قرآنی که در نماز می خواند شنید. کلام خدا بسیار در او اثر کرده فلذا به دنبال پیغمبر (ص) به راه افتاده و مسلمان شد.

در اینجا لازم است به چند نکته اشاره کنیم:
1- نکته اول اینکه هر دو نقل در مورد اسلام آوردن عمر قابل خدشه و اشکال است. زیرا در نقل اول با آنکه عمر را فردی متهور و جسور معرفی می کند در قسمتی از آن چهره ای مهربان و معقول برای او ترسیم می نماید. آنجا که می گوید: «عمر از کاری که کرده بود پشیمان شد و از خواهرش خواست تا آنچه می خواندند به او بدهد!». چطور ممکن است کسی که می خواست به سر وقت رسول الله (ص) برود تا او را بکشد این چنین نرم شده و معقول برخورد نماید؟ اشکال دیگر اینکه خواهر او به بهانه ناپاکی اش از دادن صحیفه به او خودداری می کند، سپس او با شستن خود این ناپاکی را برطرف می کند!! آیا طهارتی که باید شخص داشته باشد تا اجازه ی مس قرآن را به او بدهند طهارت ظاهری است؟!. در بخش دیگر این نقل آمده است: پیغمبر از خدا خواسته تا ابوالحکم یا عمر، اسلام بیاورند و بدینوسیله خدا اسلام را یاری کند!! این گفته اگرچه در کتب قدیم تاریخی مانند سیره ابن هشام نیز به چشم می خورد اما با برخی از سخنان اهل تاریخ سازگار نیست. چه اینکه در برخی از منابع عمر شخصی ضعیف الفکر و شهوت خواه معرفی شده و آنچه از فضایل و عبادات و... برای او ثبت شده است مربوط به دوره های بعد و از اکاذیبی است که در تاریخ وارد شده، البته برخی از این عبادات، حقیقی اما از روی ریا و تزویر بوده و معلوم است که چنین عبادات و فضایلی نه تنها عبادت و فضیلت نیستند بلکه موجب عذاب و دوری از خداوند می باشند. با این اوصاف بعید به نظر می رسد پیامبر (ص) از خدا بخواهد که اسلام را بوسیله عمر یاری کند! البته اینجا احتمالی دیگر هم وجود دارد و آن اینکه حضرت چنین دعائی فرموده باشند اما نه از جهت تایید عمر و عملکردش بلکه از آن جهت که قریش به سبب خویشاوندی با عمر فشارهای خود را کم کرده و شرایط برای تبلیغ اسلام فراهم تر گردد، یعنی سبب این دعا کمک حال بودن خود عمر نیست بلکه سبب این دعا کم شدن شر مشرکین بوده.
اشکالی که به نقل دوم وارد است علاوه بر ضعف نقل آن تقابل آن با نقل اول و ناسازگاری اش با آنچه از عمر نقل می شود است، همچنان که گذشت. زیرا عمر فردی جسور و بی باک معرفی شده و چنین افرادی معمولا با شنیدن کلام یا دیدن رفتار کسی که سالها نزد ایشان بوده و با او مخالفت کرده اند، متاثر نمی شوند تاثیرپذیری از قرآن نیاز به قلب رقیق و فکر سلیم دارد. افراد متهور، نه عقل سلیمی دارند و نه قلب رقیق بنابراین نقل دوم نیز به راحتی مورد پذیرش واقع نمی شود.
2-نکته دیگری که باید به آن اشاره کنیم مربوط به نوع اسلام آوردن ابوبکر و عمر است. بعدها بحث خواهد شد که اسلام آوردن ابوبکر و عمر در زمانی بوده است که دوره اسلام آوردن اختیاری تمام شده و ایشان یا باید مکه را ترک می کردند یا اسلام می آوردند که ایشان راه دوم را انتخاب کردند.
3- آنچه در اینجا از تاریخ و نحوه اسلام آوردن ابوبکر و عمر نقل شد صرفا بیان نظرات اهل سنت بود و چون نظر ایشان بر این است که اسلام آوردن این دو درحدود سال هفتم بوده لاجرم این موضوع را در اینجا آوردیم و اگر نه از نظر ما مسلمان شدن ایشان در حدود سال فتح مکه رخ داده فلذا بحث مفصل در این موضوع را به آنجا موکول می کنیم.


منابع :

  1. محمد ابن یحیی ابن یحیی و ابن سیدالناس- عیون الاثر جلد 1

  2. آیه‌الله جعفر سبحانی- سیدالمرسلین جلد 1

  3. محمد عبدالملکسیره‌- ابن هشام جلد 1

  4. سیدهاشم رسولی محلاتی- زندگانی حضرت محمد (ص)

  5. سید جعفر شهیدی- تاریخ تحلیلی اسلام

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/116057